وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هاشمی رفسنجانی» ثبت شده است

آقای «هاشمی» چراغ اول را شما روشن کنید

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ق.ظ

شهروز مفتاحی/جرس
یَا أَیُّهَا الَذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ (صف۲)

در دوره هشت ساله ریاست‌جمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی» که به دوره سازندگی موسوم شده است، عناوین و نشانه‌های ملی، با درجه‌بندی‌ و در سطوح مختلفی به ابتکار دولت ایشان، مُد شد، و هر روز این طرف و آن طرف، یکی را مفتخر به دریافت یکی از این نشانه‌ها و عناوین ملی می‌نمودند.

سازمان عریض و طویل این مدال‌های ملی، بدون برنامه، بدون مطالعه، بدون آینده‌نگری و بدون کمترین ارزش اجتماعی، و در حالی که بسترهای اجتماعی آن شکل نگرفته و تعریف مشخصی از آن ارائه نشده بود، شکل گرفت.

بر بستر همین بی‌سامانی، در یکی دو سال اول اجرای طرح، آنقدر نشان و مدال و درجه اعطا شد، که شناسایی مدال نگرفته‌ها، از مدال گرفته‌ها، به مطایبه آسان‌تر می‌نمود. این افراط خود نشان از بی‌ارزش و مقدار کردن مدال‌ها و درجه‌ها بود.

اصولا فلسفه نشان و درجه و مدال دادن به کس یا کسانی، برجسته و معتبر کردن و مفتخر کردن او یا آن‌ها در بین دیگران است، و وقتی که به همه یا تعداد زیادی از افراد نشان بدهند، یا در اعطای نشان‌ها راه افراط را در‌‌‌ همان شروع کار طی کنند، خود نشان تهی کردن برنامه از اصل و فلسفه وجودیش می‌باشد. مثل اینکه در یک مسابقه همه شرکت‌کنندگان را برنده اعلام کنند.

برای آن‌که مشتی نمونه خروار از خطاهای این برنامه، و نمونهٔ روشنی از این بی‌برنامگی، بی‌دقتی و بی‌سامانی به دست داده باشم، یک نمونه مشخص را به عنوان مصداق معرفی می‌کنم تا حدیث مفصل از این مجمل خوانده شود.

آقای «محمود احمدی‌نژاد» از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ در حالی که همزمان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی و دانش‌جوی دوره دکتری در دانشگاه علم و صنعت بود، به سمت حساس استانداری استان تازه تاسیس «اردبیل» منصوب می‌شود.

این در شرایطی است که شرایط سنی، و سوابق تحصیلی و اجرایی وی کاملا نشان‌دهنده آنست که ایشان به رغم بی تجربه‌گی و عدم شایستگی، و در شرایطی که در یک نقطه جغرافیایی کاملا دور از محل کار، دانشجو بوده و شغل دیگری هم همزمان داشته، ولی به خاطر روابط نزدیکی احتمالا در وزرات کشور به پست استانداری گمارده شده است. خروجی چنین وضعیتی ناگفته قابل تشخیص است. اما در کمال تعجب آقای «احمدی‌نژاد» در همین سال‌ها، توسط سازمان عریض و طویل اعطای مدال و نشان علمی دولت سازندگی، مفتخر به دریافت نشان استاندار نمونه از دستان رییس دولت هم می‌شود.

در این‌که امکان دارد یک انسان بدون تحصیلات، یا تجربه و سن کافی، شایستگی‌های مدیریتی ویژه از خودش بروز دهد تردید نیست. این موارد استثنایی وجود داشته و در تاریخ هم ثبت شده است. اما کارنامه دوران کاری آقای «احمدی‌نژاد» در دوره یاد شده نشان می‌دهد، وی نه‌تنها لیاقت دریافت چنین نشانی را نداشته، بلکه باید نمایندگان مجلس آقای «هاشمی» را به خاطر این بی‌توجهی به مجلس احضار و خطای صورت پذیرفته را به ایشان متذکر می‌شدند. اما در حاکمیتی که نمازگزاران جمعه آن، موظف‌اند قبل از خطبه خواندن آقای «هاشمی» شعار بدهند: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» قطعنا نمایندگان مجلس هم از ترس دشمنی با پیغمبر به خود اجازه نمی‌دهند که وظیفه شرعی و قانونی خود را انجام دهند. کمترین شک در این‌که «هاشمی» از چنین وضعیتی بی‌خبر یا ناراضی بوده‌است به منزله تعطیل کردن عقل است.

«هاشمی» اخیرا در دیدار جمعی از نمایندگان ادوار گوناگون مجلس گفت است: «عجیب این است که بعضی از شخصیت‌ها، اعم از روحانی و غیرروحانی، خام این جریان و تفکر شدند و آن‌چنان مورد حمایت قرار دادند که اکنون به‌رغم فهم اشتباهات گذشته، روی بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف میل قلبی و عقلی خود دست از حمایت از این بلیه برنمی‌دارند.»

برای آن‌که این مهم محقق شود، لازم است که آقای «هاشمی» چراغ اول را روشن نموده و از حمایت بی‌چون چرای خود از «احمدی‌نژاد‌»های بی‌تجربه، در مقابل دانش‌آموختگان و مدیران باتجربه و مدبر در سال‌های گذشته و دور ریختن و بی‌اعتبار کردن مدال‌ها و نشان‌های علمی و... عذر‌خواهی کند. ادامه راه مطمنا روشن خواهد بود.
 منتشر شده در جرس این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۰
علی مصلحی

شاه درون‌مان را بیرون کنیم

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۱، ۰۳:۴۰ ب.ظ

انگاره‌ای هست که معتقد است: ایرانی‌ها خوب می‌دانند چه نمی‌خواهند، اما در مقابل اصلا نمی‌دانند چه می‌خواهند.
نمونه دم‌دستی و ملموس آن همین ریس‌جمهور امروز کشور آقای «احمدی‌نژاد» است که امروزه کاملن مشخص‌شده که دیگر هیچ‌کس او‌را نمی‌خواهد. شواهد هم نشان می‌دهد که حاکمیت هم به‌زور او را تحمل می‌کند تا دوره ریاست‌جمهوریش سر‌آید.

اما خود همین ریس‌جمهور‌شدن آقای «احمدی‌نژاد» ثمره‌‌‌ همان انگاره و خصلت ایرانی است. یعنی انتخاب آقای «احمدی‌نژاد» ثمره نخواستن آقای «هاشمی» بود نه خواستن ایشان.
به عبارت به‌تر، در آن انتخابات به‌جای آقای «احمدی‌نژاد» هر کس دیگری هم رقیب آقای «هاشمی» بود رای می‌آورد. چون مردم «هاشمی» را نمی‌خواستند.

این خصلت باعث‌شده که جماعت ایرانی همیشه در حال «نخواستن» و اخراج و حذف و نفی و امثال آن باشد و همیشه بهانه شادی‌اش تحقق یکی از این موارد منفی.

شاه رفت ۳۵سال پیش در چنین روزی، بیش از ۹۰ درصد مردم ایران از رفتن شاه شادمان بودند.
به جرات می‌توان گفت بسیار کم‌تر از ۱۰ درصد از این رفتن اندوه‌گین بودند یا می‌توانستند حدس بزنند که این رفتن ــ فارغ از شخصیت منفی شاه و خاندان پهلوی ــ آبستن چه زیان‌هایی برای کشور است. به همین دلیل بیش‌ترین وقت و سرمایه و انرژی مثبت عمومی ناشی از رفتن شاه به جای آن‌که صرف ساختن شرایط مساعد و به‌تری از شرایط زمان شاه شود، صرف جشن و شادمانی برای این رفتن شد.

دست‌ِ‌کم ۴ سال طول کشید تا با سروصدای هواپیماهای جنگی ارتش عراق در آسمان ایران و اشغال بخش قابل ملاحظه‌ای از خاک کشور، تازه جماعت سرمست از رفتن شاه به خود آیند و هوش‌یار شوند که زنگ شادی تمام شده‌است.

همین خصلت است که وقتی شاهی را از کشور خود بیرون می‌کنند، هر شهروندی به‌تنهایی خود را به‌ترین شخص می‌داند که لیاقت دارد بر تخت خالی شاه بنشیند. در چنین فضایی ما یک تخت خالی داریم و به عدد شهروندان کشور شاه. و از آن‌جا که دو شاه در یک اقلیم نگنجند، بسیار سخت می‌شود گنجانیدن مثلا ۵۰ میلیون شاه در یک تخت.

بنابراین تمام وقت و انرژی و هم و غم و سرمایه‌های یک کشور، به جای آن‌که صرف پیش‌رفت و دانش و تعالی در همه حوزه‌ها شود، صرف این نبرد فرسایشی بر سر سهم از تخت شاه می‌شود.

این می‌شود که بعد از ۳۵ سال، تازه یادشان می‌آید که ۲۶ دی‌ماه ۵۷ شاه رفت، اما شاهی و ادعای ظل‌اللهی و سایه خدا بودنش را با خود نبرد و برای ما به یادگار گذاشت.

هنر من تنها دست‌گذاشتن بر نقطه ضعف و برجسته‌کردن آن به قصد بذر یاس و ناامیدی پاشیدن نیست. من خود نیز عضوی از همین جمعیت هستم و اگر ادعای سهم‌الارث و پادشاهی‌ام، از این جماعت بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست. اما مهم این‌َست که تا زمانی که ما درد را نشناسیم، فکر درمان اصلا وجود ندارد.
درمان زمانی معنا پیدا می‌کند، که بیمار درد را در وجود خودش متوجه بشود. مرحله بعد نوبت پزشکان و متخصصان امر است که کمک کنند، باد «شاهی» و ادعای میراث پادشاه از کله ما خارج شود.

۳۵ سال پیش در چنین روزی «محدرضا شاه پهلوی» به قول خودش به قصد درمان و استراحت از ایران رفت. هم درمان شد، هم استراحت کرد. به نظر می‌رسد زمان آن رسیده‌باشد که میراث معنوی برجای‌مانده از او و خاندانش هم به استراحت بروند.

ما هر کدام در درون خود یک «شاه» داریم و بالقوه آرزوهای بلند و دور و دراز بر تخت نشستن. برخیزیم به بیرون‌کردن شاه درون خودمان.
این نوشته در جرس این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۱۵:۴۰
علی مصلحی

از «شهر‌ هرت» تا دانشگاه آزاد

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۲۸ ب.ظ

یکی از به‌ترین اتفاقاتی که در دوره ریاست‌جمهوری «احمدی‌نژاد» و در دولت دهم افتاد، و البته پس از چالش‌ها و مشکلات فراوان و مخالفت‌های که قسمت عمده آن توسط عده‌ای بود که ناآگاهانه آب به آسیاب «شهرهرت» می‌ریختند، الحاق «دانشگاه آزاد اسلامی» به زیرمجموعه دولت و خارج شدن آن از تیول مجموعه‌ای خاص که خواهی نخواهی در حوزه جغرافیای «شهرهرت» تعریف می‌شدند.
 
مولفه‌ مشخص‌ و اصلی این مجموعه‌های خاص، آزادی کامل، بی‌قید و شرط و نامحدود و عدم پاسخ‌گویی به هیچ مرجع قانونی است.

اگر ادعای مخالفان دولتی‌شدن دانشگاه آزاد را مبنی بر این‌که دولت «احمدی‌نژاد» به هیچ مرجعی پاسخ‌گو نیست قبول کنیم، اتفاق عجیبی نیفتاده است، این دانشگاه از بدو تاسیس تا کنون با سازوکار مدیریتی قبلی آن، به هیچ مرجعی پاسخ‌گو نبوده، اکنون با سازوکار مدیریتی دیگری این اتفاق افتاده.

 اما قرار نیست که برای همیشه «دولت» معادل «احمدی‌نژاد» تعریف شود و با این فرض و بهانه از ایجاد حداقلی شرایط پاسخ‌گویی برای یک سازمان عریض و طویل که از پول این مردم اداره می‌شود، جلوگیری شود.
 
راه پاسخ‌گو نبودن دولت، جلوگیری از پیوستن نهادهای موازی و مزاحم به آن دولت، و ایجاد شرایط قانونی سالم‌سازی ساختار اجرایی و سیاسی و فرهنگی نیست. سازوکار دیگری دارد که باید در جای خود بدان پرداخت.

فرض کنید اگر قرار باشد همین اتفاق درباره یکی از موسسات مشابه ـ که مدیریت آن در اختیار و تیول «هاشمی»‌ها و «خاتمی» ها نیست ـ بیفتد، تمام رسانه‌ها و بوق‌های تبلیغاتی که با پیوستن «دانشگاه‌ آزاد» به دولت مخالف بودند، بلافاصله در مقام دفاع از آن برآمده و در وصف خوبی‌ها و چشم‌انداز‌های مثبت آن داد سخن می‌دهند و تمام راه‌کار‌ها و توجیهات قانونی آن‌را از دل قانون اساسی و شرع استخراج نموده و در اختیار دست‌اندرکاران طرح قرار می‌دهند. ضمنا هرگونه مخالفت با آن را مخالفت با خدا و پیغمبر و امام زمان تعریف نموده و برای این دلیل خود نیز انواع و اقسام روایات و احادیث را از متون دینی استخراج و ارائه می‌نمایند.

 حقیقت آن‌َست که در کشور ایران متاسفانه طی ۳۰ سال اخیر (به قبلش فعلا کاری ندارم) اغلب مسائل و دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ... «موضوعیت» نداشته است، بلکه از زاویه ابزار برای رسیدن به هدف و یا نیل به یک موقعیت و مقام سیاسی به آن نگریسته شده و مورد طرح و استفاده قرار می‌گرفته است.
 با این وصف مسئله طرح‌شده پس از وصول هدف و کسب مقام و موقعیت سیاسی برای طراح، خاتمه یافته تلقی می‌شده‌است.

برای یک جامعه رو‌به‌جلو و یک نظام سیاسی و کشور موفق، اصل بر آن‌است که تا آن‌جا که ممکن است، ارگان‌ها و سازمان‌های موازی با دولت و بدون نظارت آن وجود نداشته باشد و تمام سازمان‌ها و ارگان‌ها و نهادهای موجود زیرنظر دولت و تحت مدیریت واحد دولت اداره شوند، و دولت نیز در مقابل عملکرد آن‌ها به پارلمان پاسخ‌گو باشد. مگر سازمان‌ها و ارگان‌های مردم‌نهادی که به دست مردم و بدون کم‌ترین کمک‌ و دخالت دولتی شکل‌گرفته و هیچ‌گونه قصد انتفاع شخصی و خصوصی از ایجاد آن غیر از کمک‌های بشردوستانه و عمومی در جریان نباشد. البته در مورد آن‌ها نیز برای جلوگیری از سوء‌استفاده‌های احتمالی نظارت‌های خاصی لازم است.

در خبر‌ها آمده بود که دانشگاه‌آزاد، از تاریخ خروج «مهدی هاشمی» از کشور به قصد نظارت بر شعبه‌های خارج از کشور این داشگاه، تا زمانی که مدیر جدید حقوق ایشان را قطع نموده، ماهیانه مبلغ ۱۴ میلیون تومان از این دانشگاه حقوق می‌گرفته است.
 ۱۴ میلیون تومان یعنی مبلغی که اگر من قادر به تهیه آن طی ۱۰ سال بودم الان دستِ‌کم مدرک دکتری در یک رشته داشگاهی داشتم و دانشگاه آزاد ماهیانه به کسی می‌داده است که بدون تردید سواد خواندن و نوشتن را نسیه دارد. یعنی خوب بلد نیست. البته از منظر مدرک تحصیلی ایشان هم چون مرحوم «کردان» دکتر تشریف دارند، اما به تعبیر شیرین خواجه رندان:
 «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۲۸
علی مصلحی

در ستایش شجاعت و صداقت احمدی‌نژاد

دوشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۶ ق.ظ

تسلیت‌گفتن به داغ‌دیده و تسلی‌دادن او به هر شکل و روش که انجام شود، کاری پسندیده و اخلاقی است. اصلا مساعدت نمودن در حق آدمی که به هر دلیل، چه به تقصیر، چه بی‌تقصیر، آرامش خود را از دست داده، و به دلیل همین آرامش از دست دادن حواس درستی ندارد، و باز به دلیل همین حواس درست و درمون نداشتن، نیازمند کمک و یاری و آرامش است، بزرگ‌ترین مرحمتی است که یک انسان می‌تواند در حق هم‌نوع به مصیبت گرفتار آمده‌اش داشته باشد. اگر این مصیبت از دست دادن عزیزی باشد که چه به‌تر و ارج‌مند‌تر.

اما حالا تصور کنید که کسی در سلامت کامل و ناشی از کینه، خود‌خواهی، و یا خصلتی از این دست، بزند و عزیز شما را به قتل برساند و شما را به مصیبتی گرفتار نماید، و در شرایطی که شما به تسلی و تسلیت و هم‌دردی و آرامش نیاز فراوان دارید، ناگهان خود قاتل در اثر مستی، تخلف، توهم، و یا خصلتی از آن دست، جان خود را از دست بدهد و حالا همه‌گان، تمام هم‌دردی و تسلای خود را صرف آرامش‌بخشی به خانواده او کنند، و از شما که مصیبت‌زده‌تر از آن خانواده هستید، و از آن خانواده به تسلی شایسته‌ و بایسته‌تر، غفلت نمایند، آیا این نمک بر زخم شما پاشیدن به‌جای مرحم گذاشتن نیست؟ هست!

 پیکری که عضو مهم و برجسته آن مبتلا به درد خطرناکی است و نیازمند بهبودی اورژانسی، اما تمام توجه به سمت عضوی بشود که درد مختصری دارد، خطرناک نیست، اورژانسی نیست، و از همه این‌ها گذشته، خودش در بیمار و دردمندشدن چه تقصیرهای بزرگی که ندارد، پیکر جامعه‌ایست که سلامت روانی و سلامت سیاسی و سلامت اخلاقی ندارد.

با این توصیف نمی‌توان تسلیت گفتن به هر مصیبت‌زده و داغ‌داری را خدمت دانست و همه بنی‌آدم را در همه شرایط و خصوصا چنین شرایطی اعضای یک پیکر.

من هیچ قضاوتی در مورد مرحوم «احمد رضایی» ندارم، به شخص «محسن رضایی» و رفتارهای سوء و خیانت‌های او و اتهاماتی که رسما از طرف افراد به او وارد می‌شود و ایشان ترجیح می‌دهند سکوت کنند و بعضی شواهد نشان از درست بودن آن‌ها دارد، هم کاری ندارم. به جبن و ضعف او، پس از انارجلآ خواندن‌های مکرر در حادثه دفاع از ناموس و عقب‌نشینی تاریخی از پی‌گیری تقلب انتخاباتی او هم اصلا کاری ندارم. اما در حادثه تالم درگذشت فرزند ایشان، تنها کسی که صادق بود و شجاعانه و صادقانه و شفاف، از ارسال پیام تسلیت خودداری کرد(+)، شخص «محمود احمدی‌نژاد» است و اگرچه ایشان به‌عنوان دروغ‌گو‌ترین شخص در سال‌های اخیر شناخته می‌شود، ولی باید بابت این صداقت و شجاعت واقعا ایشان را تحسین کرد و بنده ایشان را تحسین می‌کنم و از این تحسین شرم‌سار هم نیستم هر کس هرچه می‌خواهد بگوید.

فرزند «محسن رضایی» از ایران متواری شد و در رسانه‌های به‌اصطلاح حاکمیت، ضد انقلاب و بیگانه بر علیه مجموعه حاکمیت طرح اتهامات سنگین نمود و سال‌ها هم در آن کشور ماند و به سلامتی زندگی کرد.
پس از چند سال به ایران بازگشت و بدون کم‌ترین بازخواستی به زندگی عادی خود ادامه داد و حتی به شغل دولتی در بنگاهی معتبر هم دست یافت.

از دو حال خارج نیست: یا اتهامات مطرح‌شده توسط ایشان دروغ و واهی بوده، یا درست. اگر دروغ بوده که باید ایشان دادگاهی می‌شد و در جریان دادگاه دلیل خود را بر این دروغ‌گویی که مثلا اضطرار، شکنجه، ... بوده اعلام می‌کرد و قاضی دادگاه پس از شنیدن ادله او حکم بر برائت وی صادر می‌کرد و به آن علت که اتهامات مطرح‌شده توسط نام‌برده بر علیه مقامات عالی نظام بوده، باید مردم در جریان دادگاه و رای آن قرار می‌گرفتند، و یا قضیه بر عکس است که او می‌توانست ادله و اسناد خود را بر اتهامات مطرح‌شده در اختیار دادگاه قرار دهد که باز هم باید نتیجه آن به اطلاع افکار عمومی می‌رسید، که نرسید و غیر از این می‌بود که بود.

بعد از آن ایشان مجددا در آزادی کامل از کشور خارج شد و دیگر برنگشت تا متاسفانه جنازه‌اش به کشور برگشت.
در چنین شرایطی، آیا آقای «هاشمی رفسنجانی» که در مصاحبه‌های آن مرحوم بار‌ها مورد اتهامات سنگین قتل و فساد مالی و... قرار گرفته، کار شجاعانه و درستی نموده‌است که اکنون به‌مناسبت درگذشت او به پدرش پیام تسلیت داده؟ و باید به این دلیل تشویق شود و آقای «احمدی‌نژاد» که شجاعانه پیام تسلیت نداده باید نکوهش شود؟

خوب اگر آقازادگی بابت مصونیت می‌شود که چرا یک بام و چند هوا؟ مگر «مهدی خزعلی» در این کشور آقازاده نیست؟ چرا او باید برای مصاحبه با صدای آمریکا به زندان و انفرادی برود، اما فرزند «محسن رضایی» که با همان رسانه گفت‌وگو نموده و همه نظام را متهم به فساد و خیانت نموده، باید بر صدر بنشیند و حالا هم مرگ مشکوک به خودکشی‌اش، توجیه شده و باید در مناقبش بگویند؟

اصلا چه خوب است که همین الان آقایان تسلیت‌گو اجازه بفرمایند جناب اجل «مهدی هاشمی» آقازاده فراری نظام هم به سلامتی به کشور برگردد، و شرکت پخش و پالایش فراورده‌ها!!! را هدایت نماید. باور کنید خدای ناکرده بلایی که بر سر آن یکی آمد اگر بر سر این یکی هم بیاید، طومار پیام تسلیت فراوان خواهد بود. پس چه به‌تر که علاج واقعه پیش از وقوع بشود.

اما اگر مسئله آقازادگی نیست و مراتب بزرگ‌واری نظام نسبت به یک خطاکار است، باز چرا یک بام و دو هوا؟ مگر «حسین درخشان» در این کشور یک جوان خطاکار و البته نادم و پشیمان نیست؟ چرا سرنوشت خطاهای یکی به‌رغم اظهار ندامت و تلاش برای جبران، بازخواست و زندان است و برای دیگری جوری دیگر؟(+)
 
من حال و روز «محسن رضایی» و نیاز او به تسلیت و هم‌دردی را درک می‌کنم. اما باور کنید بیش از ۹۰ درصد پیام تسلیت‌ها برای ایشان نه‌تنها حکم تسلیت را نداشته که نمک بر زخم است. هدف اصلی من در این نوشته تخطئه «محسن» یا «احمد رضایی» نیست. رفتار چند پهلو و ریاکارانه پیام‌دهندگان سئوال است. این‌ها همه از بی‌صداقتی، شفاف‌نبودن و مواضع متناقض و متضاد حکایت می‌کند نه از تسلی‌دادن به داغ‌دیده.
 اگر تسلی‌دادن به داغدیده مهم باشد، باید به خانواده مرحوم آیت‌الله «لاهوتی» و مرحوم آیت‌الله «گل‌زاده غفوری» و نمونه‌های دیگری که در عدم رضایت شاهد اعدام «آقا‌زاده» و نورچشمی‌هایشان بودند، هم تسلیت گفت. فراموش نمی‌کنیم که نظام در پرونده‌های نادر خود، پرونده آقایان «محمدی‌گیلانی»،  «جنتی»، «حسنی» امام جمعه ارومیه  (+) و خیلی نمونه‌های دیگر را هم دارد، که با نظر مساعد و رضایت خودشان شاهد اعدام «آقازاده‌»هایشان بودند که البته «شرم» در مقابل این رفتار سرافکنده است.

روشن‌گری: بعد از درگذشت «محمدی گیلانی» افشا شد که تمام داستان‌ها در مورد اعدام فرزند توسط خود ایشان کذب محض بوده‌است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۰ ، ۰۹:۱۶
علی مصلحی

سنگی که «احمدی‌نژاد» به چاه انداخت

يكشنبه, ۲۰ شهریور ۱۳۹۰، ۰۴:۴۷ ق.ظ

یکی از زشت‌ترین رفتار خلاف اخلاق و ادب و سیاست، در جمهوری اسلامی، رفتاری بود که «محمود احمدی‌نژاد» در شب مناظره با «میرحسین‌ موسوی» بدان دست زد و با زدن اتهامات سنگین فساد مالی به افرادی که در هیچ دادگاه صالحی محاکمه و محکوم نشده، و  فرصت دفاع از خود به‌علت عدم حضور در میز مناظره را نداشتند، خود را قهرمان مبارزه با فساد اقتصادی و رانت‌خواری معرفی، و فضای مناظره را با به‌هم‌زدن قاعده بازی به‌نفع خود مصادره نمود.

این‌که فساد مالی و سوء‌استفاده از قدرت طی سه دهه گذشته، شدیدا دامن‌گیر نظام مدیریتی کشور بوده، حقیقتی است روشن‌تر از خورشید.
مبارزه با فساد و رانت و اختلاس و جلوگیری از زمینه‌های رشد و گسترش آن، پس از بسط مقدمات اجتماعی و بستر‌سازی مناسب فرهنگی، سازوکارهای کار‌شناسی امنیتی، حقوقی و قضایی خاص دارد و در به‌ترین حالت با کمک مطبوعات آزاد، قوه قضاییه مستقل از دولت و در شرایط آزادی اقتصاد، فراهم می‌شود نه با جنجال و سروصدایی که نه‌تنها منفعتی به حال جامعه ندارد، بلکه آب را برای سوء‌استفاده بیش‌تر فاسدان گل‌آلود هم می‌کند.

سبک و سیاقی که آقای «احمدی‌نژاد» برای مبارزه با این فساد و دزدی و رانت به آن متوسل شده بود، اکنون نتایج سحرش را در اخبار و رسانه‌های مخالف او نشان می‌دهد و نشانه‌های به‌ترش را می‌شود از زبان نمایندگان مخالف دولت او در مجلس اصول‌گرایان شنید.
ناگفته پیداست که صبح دولت چنین سبک و سیاقی به چه «شهر هرتی» خواهد انجامید.

  «سقای‌بی‌ریا» مشاور سابق امور روحانیت ریس‌جمهور، اخیرا پس از دو سال سپری‌شدن از مکافات مناظره جنجالی سیزدهم خرداد ۸۸ و پس از آن‌همه خسارت و اتفاقات غم‌انگیز، در مصاحبه با روزنامه قدس، مدعی شده‌است که؛ در شب مناظره «احمدی‌نژاد» به تحریک، سفارش و تایید «مشایی» نام افراد را با اتهام فساد بر زبان آورده است.

 ناگفته پیداست که اگر آقای «سقای بی‌ریا» اشاره‌ای به زشت‌بودن آن رفتار و آن اتفاقات هم نکند، انتساب آن رفتار به آقای «مشایی» به اندازه کافی شدت زشتی و انزجار او و جناح مطبوع‌َش از آن را به خوبی بیان می‌نماید.

به عبارت دقیق‌تر این رفتار چون به سفارش «مشایی» سرزده زشت است و ناپسند و الا تاکنون عین صواب و مورد رضایت همه بوده‌ و اکنون که حضرات کشف نموده‌اند که به سعایت «مشایی» صورت‌پذیرفته، مراتب کراهت آن نیز برملا شده‌است.

بسیار ساده‌لوحانه است باور این‌که «احمدی‌نژاد» صرفا به تحریک «مشایی» و بدون اذن و اطلاع رهبری، به اقدامی تا بدین پایه خطرناک دست زده باشد. اما با فرض قبول این ادعا باید از آقای «سقای‌بی‌ریا» و جناح مذکور و هم‌راهان او پرسید: اگر این رفتار آن‌چنان‌که امروز به آن معترض هستند و از آن و تشویق‌کننده و تحریک‌کننده آن تبری‌می‌جویند؛ زشت بوده که مطمئنا بوده، چرا در زمان مناسب آن و در زمانی که ریس‌مجلس «خبرگان رهبری» اقدام به نوشتن نامه سرگشاده به رهبری نظام کرد و نسبت به عواقب وخیم سکوت در برابر آن هش‌دار داد و نوشت که «سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل» تاکنون سکوت کرده و اینک لب به سخن گشوده‌اند؟

 مشاور سابق امور روحانیت ریس‌جمهور هم‌چنین مدعی شده‌است: «مقام معظم رهبری راجع به این‌که آقای احمدی‌نژاد در مناظره اسم شخصی را نیاورد، تأکید داشته‌اند، اما احمدی‌نژاد اسم آورد.»
این گاف را چگونه می‌توان توجیه کرد؟ آقای خامنه‌ای از کجا خبر داشته‌اند که آقای «احمدی‌نژاد» می‌خواهد اسم بیاورد که تاکید داشته‌اند اسم نیاورد؟

با این‌همه، از دو حال خارج نیست: یا لجن‌مال کردن «هاشمی» و «ناطق‌نوری» در مناظره، با علم و اطلاع کامل و از قبل رهبری صورت‌پذیرفته که «احمدی‌نژاد» آن‌گونه با خیال راحت و بر خلاف ابتدایی‌ترین اصول اخلاقی و حقوقی و اصول تبلیغات انتخاباتی، جلو دوربین تلوزیون، مستقیما با افترا بستن به آنان و خانواده‌‌هایشان، حاکمیت پشت سر را لجن‌مال کند و روزگاری جدید بنیان‌ گذارد، و یا رهبری اصلا اطلاع نداشته و ناگهان در مقابل عمل انجام‌شده قرار گرفته‌است.

اما در صورت پذیرفتن عدم اطلاع ایشان از آن اقدام سخیف و زشت، و سکوت و انفعال، دست‌ِکم پس از خواندن نامه سرگشاده، و اعتراض آتشین «هاشمی» (+) و قبول این موضوع که، این اقدام «احمدی‌نژاد» ابتکار، پیش‌بینی و درایت «مشایی» بوده، و به درخواست او صورت پذیرفته است، حالا رهبری نظام و نزدیکان او باید پاسخ دهنده این شبهه و اشکال باشند که اگر «مشایی» از چنین درجه‌ای از درایت برخورداراست، پس تکلیف دیگر پیش‌بینی‌ها و ابتکارات او که عنوان‌شده و عنوان‌خواهد شد و تکلیف این جریان ساختگی موسوم به «جریان انحرافی» چه می‌شود؟

در صورت پذیرفتن این‌که این‌اتفاق با اطلاع رهبری صورت پذیرفته که این مورد بیش‌تر به صواب نزدیک‌تر است و قطعی‌تر می‌نماید، سکوت امروز رهبری در مورد ادعای مجموعه موسوم به «جریان‌انحرافی» که این اتفاق ابتکار ما بوده، چگونه توجیه می‌شود؟

در هر صورت هیچ یک از این ادعاها ذره‌ای از مسؤلیت مستقیم رهبری و اقداماتی که باید در این خصوص انجام می‌شد و  انجام نشد، کم نمی‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۰ ، ۰۴:۴۷
علی مصلحی

«حاج منصور ارضی» آدم بی‌ادبی است. این نه مربوط به حالا است که میدان‌دار مبارزه با «جریان انحرافی» شده، نه مربوط به ده دوازده سال پیش، که وظیفه داشت در مقابل شبیخون فرهنگی «خاتمی» و اصلاح‌طلبان یک‌تنه بایستد و از انقلاب و نظام و رهبری و در سایه آن‌ها، اسلام دفاع کند.
مربوط به دوره سازندگی و مبارزه با ثروت‌های بادآورده هم نیست. از دوران کودکی از این ارث محروم بوده‌است.
معصوم فرموده است: «هیچ میراثی بهتر از ادب نیست.»

«منصور ارضی» متولی امام‌زاده نیست. یعنی به‌دلیل همان محرومیت، لیاقت این تولیت را ندارد، اما در آشفته‌بازاری که هیچ‌کس در جای‌گاه خود نیست «منصور ارضی» هم متولی امام‌زاده شده‌است. بعضی که به‌اشتباه یا با استفاده از رانت، به‌رغم لیاقت مخصوص، در جای‌گاهی قرار می‌گیرند، تلاش می‌کنند رل لیاقت بازی‌کنند یا ادای شایستگی درآورند، تا جای‌گاه را از دست ندهند. اما «منصور ارضی» هیچ‌گاه تلاش نداشته، نمایش ادب و نزاکت هم داشته باشد تا حرمت نمایشی امام‌زاده را حفظ کند.
هر موقع اراده نموده، حریم حرم را به بی‌ادبی و بی‌حرمتی آلوده و حرمت‌شکنی نموده‌است.

رفتار شب نوزدهم ماه مبارک رمضان این مداح اقتدار که به اشتباه مداح اهلبیت لقب گرفته، چنان گستاخانه بوده‌است که دوستان گرمابه و گلستان او هم خبر این حرمت‌شکنی را با احتیاط نقل و تعریف می‌نمایند و ناگفته پیداست که در این نقل خبر از احترام سابق خبری نباشد. در اکثر منابع خبری دوستان دیروز از عبارت محترمانه و حاکی از ارادت «حاج منصور» خبری نیست و خبر این بی‌حرمتی با عبارت‌های «ارضی» (+) (+) یا «منصور‌ ارضی» (+) که نه‌تنها بار ارادتی ندارد، بلکه تلویحا تحقیر را هم با خود دارد تنظیم و منتشر شده‌است.

 اما در شرایطی که آش آن‌قدر شورشده که علاوه بر فهمیدن خان، صدای آش‌پز هم در‌آمده، تیتر خبر این حادثه در وب‌سایت غیر رسمی اما معتبر منتسب به پسر «هاشمی رفسنجانی» و خوشحالی نهفته در تنظیم خبر آن‌ها جالب‌توجه بود.

«آینده نیوز» به‌تنهایی در این شرایط، فرصت را مناسب دید تا در میان دعوا نرخ خود را تعیین کند و در شرایطی که همه تلاش می‌کردند تا به‌نوعی از رفتار مداح اهلبیت، در شب قدر تبری بجویند، با انتخاب جهت‌دار تیتر «گزک حاج منصور به دست جریان انحرافی: هر کس این یهودی را بکشد، خودم پولش را می‌دهم»، ضمن حفظ احترام «حاج منصور» و تحقیر «جریان انحرافی» تلاش کرد تا از این نمد کلاهی نصیب خود نماید.

تردیدی نیست که بی‌احترامی نزدیکان دیروز «منصور ارضی» کار درستی نیست. اما رعایت ادب دشمن دیروز و دوست امروز نیز نمی‌تواند دلایل موجه انسانی و اخلاقی داشته باشد. هم‌چنان‌که تعاریف مخصوص دوستان ناصادق دیروز، به دشمنی امروز کشیده شده‌است، عدم صداقت موجود در تعریف نزدیکان آقای «هاشمی» در سایت «آینده نیوز» از «حاج منصور» و حمله به «جریان انحرافی» نیز به‌زودی خزان خود را نشان خواهد داد.
بعضی‌ها واقعا در عالم هپروت سیر می کنند.
این نوشته در خودنویس این‌جا

مرتبط:
گاف فرهنگی آینده نیوز
آینده نیوز و نقض حریم خصوصی شهروندان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۰ ، ۰۲:۳۸
علی مصلحی

۱- آقای «خامنه‌ای» پس از حادثه قتل‌های زنجیره‌ای در خطبه‌های نمازجمعه تهران گفت:
«این قتل‌هایى که اتّفاق افتاد، حوادثى بسیار بد، زشت، نفرت‏‌آور و حقیقتاً درخور محکوم‌کردن بود. کسانى که این‌ها را محکوم کردند، به‌جا محکوم کردند. این‌ها علاوه بر این‏‌که قتل بود، جنایت بود؛ با روش‌هاى بد و غیرقانونى بود.»
وی سپس در مورد زنده‌یاد «فروهر» گفت: «بینى و بین‏‌اللَّه، فروهر و همسرش - این دو مرحوم - دشمنان ما بودند؛ اما دشمنان بی‌ضرر و بی‌خطر. این‌ها هیچ ضررى نداشتند»، و سپس با اعلام نجیب‌بودن و بی‌خطربودن آن‌ها پرسید: «مرحوم فروهر و مخصوصاً عیالش نه؛ آدم‌های نانجیب نبودند. حالا شما فکر کنید، کسى که مثل فروهر را می‌‏کشد، آیا می‌تواند دوست نظام باشد؟! می‌تواند براى نظام کار کند؟! چنین چیزى معقول است؟! من این را باور نمی‌کنم ... آن دستى که به فکر می‌افتد بیاید این‌ها را تصفیه کند و به قتل برساند - یا در داخل خانه‏‌هایشان، یا در میان راه، یا در خیابان، یا در بیابان - مگر می‌تواند بیگانه نباشد و تابع یک نمایش‌نامه از پیش طراحى‌شده‏‌اى نباشد؟!»(۱)

در همان دوره و زمان «روح‌الله حسینیان» ریس مرکز اسناد انقلاب اسلامی، دوست و هم‌کار نزدیک «سعید امامی» و قاضی تندرو دادگاه‌های اول انقلاب، با حضور در برنامه «چراغ» صداوسیما (+) و بعد از طریق مطبوعات هم‌سو(۲) و در ادامه با موضع‌گیری و رفتار صریح رسما اعلام کرد که «سعید امامی» قاتل نبوده و خودکشی نکرده و به‌دست مسؤلین رسیدگی‌کننده به پرونده قتل‌ها که مستقیما توسط ریس قوه‌قضاییه و غیرمستقیم توسط رهبر انقلاب تعیین می‌شوند، کشته شده‌است و ادعای خودکشی او را دروغ ساخته و پرداخته مسؤلین پرونده خواند.(۳)
وی حتی در یک دهن‌کجی آشکار و در شرایطی که برگزاری مراسم ترحیم «سعید امامی» با محدودیت‌های قانونی برگزار می‌شد، به مراسم ترحیم او رفته و ایشان را شهید خطاب کرد.(+)

ساده‌ترین برداشت از موضع‌گیری و رفتار آقای «حسینیان»، تقابل آشکار با تفسیر رهبری و مجموعه حاکمیت از اتفاق افتاده و مسائل حاشیه‌ای آن بود و اگر این اظهارات و موضع‌گیری‌ها آن‌روز نمی‌توانست مستند محکومیت و تنبیه و مجازات او باشد، دست‌ِکم در آینده می‌توانست صلاحیت وی برای کسب بعضی از امتیازات اجتماعی، از جمله نمایندگی‌مجلس، وزارت، ریاست بر موسسه و نهاد سیاسی و اجتماعی دولتی و رسمی (مرکز اسناد انقلاب اسلامی) را مخدوش نماید. اما در کمال تعجب یک دوره بعد، صلاحیت آقای «حسینیان» که در غیاب چهره‌های اصلی اصلاح‌طلب ــ که همه ردصلاحیت شده‌بودند ــ توسط همان نهادهایی که او آن‌ها را به دروغ‌گویی در مورد «سعید‌امامی» و پرونده قتل‌ها متهم کرده‌بود، تایید و او با حفظ سمت قبلی به جای‌گاه خطیر نمایندگی مجلس نیز راه پیداکرد و حتی در بین نمایندگان دوره هفتم و هشتم مجلس دارای نقش ویژه و سوگلی هم شد و وقتی که در دوره هشتم در اعتراض به رفتار هم‌راهان «احمدی‌نژاد» استعفا داد، با توصیه و تسلی و دل‌داری رهبری استعفای خود را پس گرفت (+) و هیچ کس هم از هیچ کسی نپرسید که تکلیف ادعاهای عجیب و غریب او بر علیه حاکمیت و دفاع از «سعید امامی» که توسط قوه قضاییه کشور به قتل و بعد از آن خودکشی متهم بود، چه شد؟

۲- «میرحسین‌ موسوی» نخست‌وزیر دوران دفاع مقدس و محبوب بنیان‌گذار جمهوری اسلامی که پس از اتمام دوره نخست‌وزیری به سکوتی عمیق رفته و بارها و بارها پیشنهاد دوستان اصلاح‌طلب خود، برای حضور در عرصه سیاست و نامزدی ریاست جمهوری به‌رغم اقبال عمومی عمیق و تضمین‌شده را رد نموده بود، پس از مشاهده مدیریت پریشان و آشفته و مخرب دولت نهم به ریاست «محمود‌ احمدی‌نژاد» در انتخابات دوره دهم احساس وظیفه نموده و وارد کارزار انتخابات شد و مهم‌ترین وعده‌های انتخاباتی خود را برگرداندن برنامه به مدیریت کشور و ایجاد دولتی برنامه‌محور و نه بر مبنای «رمل و خرافه و جادو»(+) معرفی و در مناظره انتخاباتی با «احمدی‌نژاد» هم مهم‌ترین انتقادات خود را متوجه حذف برنامه‌ریزی از مدیریت کشور و اداره کشور بر اساس خرافه و جادو و کف‌بینی و ... قرارداد.

این انتقادات و اعتراض «میرحسین» به خلاف‌گویی‌های آماری و دروغ‌های دولت نهم، هم‌چنین پی‌گیری جدی اعتراض به تخلف و تقلب و کودتای انتخاباتی دهم توسط او، با واکنش شدید آقای خامنه‌ای در خطبه‌های نمازجمعه معروف ۲۹خرداد۸۸مواجه شد و ایشان در شرایطی که تلاش می‌کرد در بین تمام توهین‌ها و اتهامات و تخلف‌های اخلاقی صورت‌گرفته توسط ریس‌جمهور، از آقایان «هاشمی» و «ناطق‌نوری» اعاده‌حیثیت و دل‌داری نماید، در همین حال لبه تند انتقادات خود را متوجه آقایان «میرحسین‌ موسوی» و «مهدی‌ کروبی» نمود که ظاهرا حالا قرار نبود در ادعای مطرح‌شده تقلب در انتخابات از خر شیطان به این سادگی‌ها پایین بیایند.

در این خطبه‌ آقای «خامنه‌ای» تمام تصویرهای معرفی‌شده از طرف «موسوی» و «کروبی» را خلاف واقع دانست و دقیقا فضای موجود کشور را برخلاف آن تصویرها شاداب و سرشار از امید تعریف نمود.
در قسمتی از خطبه‌ها در مذمت به‌اصطلاح سیاه‌نمایی‌ها و تخریب‌ها، برعلیه «احمدی‌نژاد» گفت:(+)
«... صریح‌ترین اهانت‌ها به رئیس‌جمهور قانونی کشور شد، حتی از دو سه ماه قبل از مناظرات هم، تهمت‌هایی زدند به کسی که رئیس‌جمهور قانونی کشور است، متکی به آراء مردم است، نسبت‌های خلاف دادند، رئیس‌جمهور مملکت را که مورد اعتماد مردم است به دروغ‌گویی متهم کردند، کارنامه جعلی برای دولت درست کردند، که ما که در جریان امور هستیم، می‌بینیم، می‌دانیم که این‌ها خلاف‌واقع است، فحاشی کردند، رئیس‌جمهور را خرافاتی، رمال، از این نسبت‌های خجالت‌آور دادند ... .»

این همان خطبه معروفی است که آقای «خامنه‌ای» از یک تریبون رسمی و به‌طور صریح، اختلاف‌نظراتش با نظرات آقای «هاشمی» و نزدیک‌بودن نظراتش به نظرات آقای «احمدی‌نژاد» را اعلام عمومی نموده و تلویحا اعلام نمود اجازه نخواهد داد پی‌گیری ادعای تقلب رهی به دهی برده و ایشان بسیار بیش‌تر از پیش از ریس‌جمهور معرفی‌شده و برنامه‌هایش دفاع خواهد نمود. برنامه‌هایی که «محسن رضایی» دیگر نامزد اصول‌گرا و معترض به نتایج انتخابات در گیرودار رقابت‌ها اعلام نموده بود؛ اگر ادامه پیدا کند مملکت به پرت‌گاه سقوط خواهد کرد و «میرحسین‌ موسوی» آن‌ها را براساس رمل و کف‌بینی و جادو‌گری دانسته بود.

۳- نزدیک به دو سال پس از آن خطبه‌ها و آن‌چه که به تعبیر رهبری «ادعاهای خجالت‌آور» معرفی‌ شده‌بود و توسط «میرحسین‌ موسوی» مطرح و پی‌گیری می‌شد، و تا کنون هم با تمام هزینه‌های سنگین ادامه دارد، حالا اکثر منابع درجه یک اصول‌گرا و نزدیک به رهبری نظام، همان ادعاهای «میرحسین» و «شیخ‌ شجاع» را با شدت و قوت بیش‌تر مطرح می‌کنند و از طرفی نیز منابع رسمی قضایی از بازداشت افرادی متهم به آشنایی با علوم غریبه و با اتهام هم‌کاری با قوه‌مجریه خبر می‌دهند.
 منابع غیررسمی اما معتبر نیز از بازداشت تعداد بیش‌تر (نزدیک به ۲۰ نفر) در این رابطه خبر می‌دهند.

همه این اخبار و اتفاقات در شرایطی به‌وقوع می‌پیوندد که ریس‌جمهوری که نظراتش به نظرات رهبری نظام نزدیک بوده، از پذیرش حکم حکومتی سرباز زده و تا کنون نیز حاضر نشده‌است در برابر مخالفت رهبری با استعفای وزیر اطلاعات کوتاه بیاید، همان‌گونه که «میرحسین‌ موسوی» و «مهدی‌ کروبی» حاضر نشدند در مقابل تقلب آشکار در انتخابات کوتاه بیایند. اما کوتاه‌نیامدن ریس‌جمهور، حرف حق معترضین به نتایج انتخابات را بر کرسی اثبات می‌نشاند.
***
گفتار و رفتار آقای «حسینیان» که دقیقا متقابل و متضاد با مفاد خطبه‌های نمازجمعه رهبری نظام است، نه‌تنها باعث محرومیت او نمی‌شود، که تشویق را هم برای او به‌دنبال دارد و ادعاهای آقایان مصباح یزدی (+) مرتضی نبوی (+)، حسین‌فدایی (+)، و ... که دولت را در تسخیر و تحت‌تاثیر اجنه و خرافه می‌دانند، نه‌تنها «خجالت‌آور» نیست، که دقیق و مستند محسوب، و براساس آن در یک شب چندین نفر بازداشت می‌شوند.

خطبه‌های نمازجمعه هر کدام حکم رکعتی از رکعت‌های نماز را دارد و باید پاک از هرگونه گناه و یا شبهه گناه باشد. در صورتی‌که حرف‌های بیان‌شده در خطبه‌ها براساس کینه و دروغ و ... و مغایر با واقعیات جامعه مسلمین باشد؛ باید گفت نه‌تنها دولت که کل جامعه در تسخیر جن و رمال و کف‌بین و ... است و خطبه‌های جمعه نیز بر همان مدار تنظیم و ایراد می‌شود.
گر مسلکانی از اینست که حافظ دارد
وای اگر از پی امروز بود فردایی!!

پانوشت:
(۱) خطبه‌های نماز جمعه تهران۱۳۷۷/۱۰/۱۸ و این لینک(+)
(۲)روزنامه جبهه ۱۲تیر ۷۸
(۳)هفته‌نامه ارزش ۱مهر ౭౮

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۳:۲۴
علی مصلحی

سال گذشته نامه سرگشاده‌ای از «حمزه کرمی» به شکل فراگیر در رسانه‌ها منتشر شد، که در آن پرده از وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در زندان‌های ایران برمی‌داشت.
«حمزه کرمی» در این نامه‌ی خصوصیِ پنج‌صفحه‌ای به رهبری، شرح شکنجه‌هائی را که در طول هفتاد روز زندان انفرادی و ده ماه بعد از آن بر وی واردآمده را نوشته بود.
نقل شده‌است که آقای «هاشمی» پس از خواندن این نامه - که یکی از اسناد تاریخی حقوق بشر در دوران زمام‌داری آقای «خامنه‌ای» است - به گریه می‌افتد.

«هاشمی رفسنجانی» این نامه را شخصا نزد آقای «خامنه‌ای» می‌برد و به او می‌گوید: «این نامه را به دفتر شما ندادم، مبادا در پیچ‌وخم نامه‌های اداری فراموش شود، می‌خواهم شخصا برایتان بخوانم تا مبادا اگر به دست‌ِتان بدهم فراموشش کنید یا به‌دست یکی از کارگزاران بیت بدهید و به سرنوشت دیگر نامه‌ها دچار شود.»

وی تمام مفاد نامه پنج‌صفحه‌ای حمزه کرمی را برای رهبر جمهوری اسلامی می‌خواند و بعد از آقای خامنه‌ای می‌پرسد: «باز هم می‌گوئید اعتراف‌های یک‌سال اخیر زیر شکنجه اخذ نشده‌است!؟»

چند ماه پس از این حادثه و انتشار نامه‌ سرگشاده‌‌ای دیگر، اندکی بعد از آن با مضمونی مشابه از «عبدالله ‌مومنی» دیگر زندانی سیاسی، و نگرانی تمام محافل داخلی و خارجی، هم‌چنین نقض پی‌گیر حقو‌ق‌بشر در جمهوری اسلامی و ادامه بازداشت‌ها و سرکوب معترضان و منتقدان حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشت و در پی آن، برای نخستین‌بار در ده‌سال گذشته، شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به اعزام یک بازرس ویژه حقوق بشر به ایران رای داد.

چندروز پس از تصویب این قطع‌نامه، و در آخرین روزهای اولین ماه سال، «هاشمی رفسنجانی» میزبان تعدادی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بود.
 در این جلسه پس از سخنان تعدادی از اعضا «هاشمی» در سخنان کوتاهی طبق عادت سی سال گذشته از توطئه‌های جهان غرب علیه جمهوری اسلامی سخن گفته و مدعی شد: «همین الان شورای حقوق‌بشر سازمان ملل در ژنو مشغول کار است و برنامه جدی آن‌ها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق‌بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. می‌خواهند گزارش‌گر دیگری برای ما بگذارند که گزارش‌های نوبه‌ای بدهد و شرایط ایران را بگوید. حرف‌های زیادی می‌سازند و می‌گویند... .»

«هاشمی» در این جلسه ضمن اعلام اطاعت محض از رهبری آقای خامنه‌ای و نارضایتی از تندروی‌ها در جامعه اعلام می‌نماید که رهبری هم از این تندروی‌ها ناراضی هستند اما «در گزارش‌ها به گونه‌ای می‌نویسند که اتهام می‌زنند و می‌گویند فلانی فلان کار را کرده بود و ما از ولایت دفاع کردیم. یعنی حرف‌های دروغ می‌زنند.»

بدون تردید و با فرض تصور این‌که مدعای نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب و استکبارجهانی باشد، آقای «هاشمی» نمی‌توانند منکرشده و مخفی نمایند که در سال گذشته هنگام مطالعه نامه «حمزه‌کرمی» که صریحا از نقض حقوق انسانی و شکنجه با آن شکل شنیع در زندان‌های ایران پرده‌ برمی‌داشت، به‌شدت متاثرشده تا آن‌جا که این تاثر به گریستن ایشان منجر شده‌است، و مطمئنا علاقه نخواهند داشت منکر شوند که این نامه توسط ایشان به استحضار مقام رهبری رسیده‌است. بنابراین نامه‌ای که محتوایش در مورد نقض حقوق انسانی یک زندانی آن‌قدر رقت‌انگیز هست که می‌تواند تاثر شدید هم‌راه با گریه را برای «آیت‌الله» به‌دنبال داشته باشد، و مستقیما توسط شخص ایشان به استحضار رهبری رسیده، قطعنا با مدعای «نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب است» و مدعای دیگر «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند» دست‌کم در مورد این گزارش و نامه منافات کامل دارد.

«حمزه‌کرمی» با استناد به اعترافاتی که زیرشکنجه گرفته‌شده‌بود به تحمل ۱۲ سال زندان محکوم شد و هم‌اینک دوران محکومیت خود را سپری می‌کند.
 شاید اگر آن نامه را نمی‌نوشت و یا آن «گزارش صحیح» توسط آقای «هاشمی» به رهبری داده‌نمی‌شد، حکم صادره در مورد ایشان این‌چنین سنگین نبود. اما این‌چنین شد.

با این توصیف ادعای نقض حقوق‌بشر برخلاف نظر «هاشمی» مدعای برساخته غرب و مجامع بین‌المللی نیست، بلکه واقعیتی است که از طرف نزدیک‌ترین افراد به حاکمیت مطرح و یکی از بلندمرتبه ‌ترین مقام‌های کشور را به تاثر و گریه انداخته‌است.

با این حال «آیت‌الله» هنوز معتقد است که حقوق‌بشر در ایران نقض نمی‌شود. این گزارش دورغی است که او اکنون به برگزیدگان خبرگان می‌دهد. اما آیا گزارشی که ایشان از آن نامه به رهبری داد هم بر اساس مدعای اخیر وی دروغ بود؟

«هاشمی رفسنجانی» مجاز است هرگونه که می‌خواهد به تطهیر نظام و متعلقات آن مشغول باشد و همان‌گونه که تاکنون تلاش می‌شده است، تمام عقب‌ماندگی‌ها و فقر و بدبختی مردم را مدعای غرب و خارجی‌ها بداند و کشور را کشور گل و بلبل تصور نماید. اما به نظر نمی‌رسد جنبش سبز با وجود دایره وسیع تکثر پذیرفته‌شده در آن، جایی برای کسی داشته باشد که در روز روشن فرمایشات چندماه  پیش خود را کتمان و برای تطهیر چهره ملکوک حاکمیت به وارونه‌گویی متوسل می‌شود.

و سخن آخر این‌که آقای «هاشمی» هنوز هم معتقدند که «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند!؟»
این نوشته در خودنویس این‌جا

مرتبط:
هاشمی رفسنجانی
فرصت تاریخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۲:۳۷
علی مصلحی

حامیانی که «میرحسین» را خدوم نمی‌دانند

پنجشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۰، ۰۱:۴۰ ق.ظ

در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری دوره دهم، گروهی از اصول‌گرایانی که در دولت نهم سهم ناچیزی از مناسبات قدرت نصیب‌ِشان شده و بیم ازدست‌دادن قدرت در صورت ابقای «احمدی‌نژاد» در راس قوه مجریه را داشتند، تصمیم گرفتند وارد یک بازی برد برد شده و از نامزدی غیر از «احمدی‌نژاد» حمایت نمایند که بیش‌ترین احتمال پیروزی در مورد او وجود داشت.

جبهه «اصول‌گرایان حامی میرحسین موسوی» با چنین پیش‌فرضی در آستانه انتخابات هم‌چون همه «جامعه‌»«همسو»های خلق‌الساعة، اعلام موجودیت نموده و بلافاصله در همان شب ۲۲خرداد۸۸ اندکی پیش از مشخص‌شدن نتایج انتخابات، با انتخاب مشی سکوت کامل، تلاش نمود تا نقش و جای‌گاه خود را از خاطرات تاریخی مربوط به این انتخابات پاک نماید و برای بازیابی خود مترصد فرصت و شرایط مناسب ماند.

بدون شک اگر مقصود این گروه «اصول‌گرایی» بود که آقای «احمدی‌نژاد» نماینده معرفی‌شده از طرف تمام طیف‌های اصول‌گرا بود و باید به نفع شرایط سیاسی احزاب متبوع خود، با ایشان هم‌راهی، و در انتخابات هم از ایشان حمایت می‌نمودند.

اگر با خط‌‌مشی، روش و سیاست‌ها و رفتار ایشان طی دوره دولت نهم مخالفتی داشتند و از دید آن‌ها او نمی‌توانست تعریف آن‌ها از اصول‌گرایی را نمایندگی کند، آقای «محسن رضایی» دیگر نامزد اصول‌گرایان در صحنه حضور داشت و می‌باید از او حمایت نموده و روی ریاست‌جمهوری او سرمایه‌گذاری می‌نمودند.

 بر فرض ثالث که آقای «احمدی‌نژاد» و آقای «رضایی» هیچ‌کدام با تعاریف آن‌ها از اصول‌گرایی مطابقت نداشته و نظرات آن‌ها را نمایندگی نمی‌کردند، شایسته بود در بین خودشان شخص موجهی که بیش‌ترین نسبت را با تعاریف آن‌ها از «اصول‌گرایی» داشته و از مقبولیت عمومی نیز برخوردار بود، یافته و حول محور او وارد کارزار انتخابات می‌شدند.

 اما هیچ‌کدام از فرضیات فوق محقق نشد و آن‌ها در یک اقدام نادر، با حمایت از نامزد اصلی «اصلاح‌طلبان» در انتخابات اعلام حضور و موجودیت نمودند، و پس از انتخابات نیز با قبول دربست نتایج انتخابات و بدون کم‌ترین اعتراض و واکنشی، گو این‌که از قبل از نتایج خبر دقیق داشته و در یک تبانی با داور وارد بازی باخته شده‌اند، به سکوت سنگینی رفته و تلاش نمودند حتی از اظهارنظر شفاف در مورد حوادث بعد از انتخابات نیز پرهیز نمایند.

اما این سکوت چندان که قابل پیش‌بینی بود دوام نیاورد.
 در تازه‌ترین اظهارنظر، آقای «سیدرضا اکرمی» رئیس شورای سیاست‌گذاری جبهه اصول‌گرایان حامی میرحسین موسوی، در ملاقاتی که اخیرا با «هاشمی‌» داشته است، از ایشان گلایه‌کرده که به‌تر بود واژه «خدوم» را در مورد «میرحسین موسوی» به‌کار نمی‌برد.

اگرچه آقای اکرمی اندکی پس از انتخابات تاوان حمایت از «میرحسین‌ موسوی» را با برکناری از دبیری «جامعه وعاظ تهران» پرداخته بود، اما اظهار‌نظر اخیر ایشان نشان داد که نه ایشان و نه اصولا جبهه‌ای که ایشان ریاست شورای سیاست‌گذاریش را در حمایت از «میرحسین» برعهده داشت، کم‌ترین اعتباری برای «میرحسین» و اصول‌گرایی او قائل نبوده و تنها دلیل حمایت‌شان از ایشان، سهم‌یابی در قدرت بوده است، و اکنون که «میرحسین» به هر دلیلی (که از نظر آن‌ها مشروع است) به قدرت نرسیده، به‌تر است برای خودشیرینی نزد بانیان فعلی قدرت به «خادم»‌معرفی‌شدن نخست‌وزیر محبوب بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، توسط آقای «هاشمی» اعتراض شود تا شاید آب‌رفته به جوی بازگشته و از این نمد کلاهی نیز در ساختار قدرت نصیب آن‌ها شود.
این نوشته در امروز‌نیوز این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۰ ، ۰۱:۴۰
علی مصلحی
«میرحسین‌ موسوی» و «مهدی‌ کروبی» پیش از آن‌که زندانی شوند، و در آخرین اقدام سیاسی، با ارسال درخواست مشترکی به وزارت کشور، تقاضای صدور مجوز برای برگزاری یک راه‌پیمایی در حمایت از مردم و انقلاب «مصر» از میدان «امام‌حسین» به‌مقصد «میدان‌آزادی » نمودند.

با این درخواست همان‌طور که تقاضاکنندگان هوش‌مندانه قبل از تقاضا متوجه و مطلع بودند، موافقت نشد، اما مردم در پاسخ به این دعوت که در قالب درخواست مجوز از وزارت کشور عنوان شده بود، در زمان مقرر علی‌رغم حضور سنگین نیروهای نظامی و شبه‌نظامی لباس‌شخصی و به‌رغم خشونت فوق‌العاده، به خیابان‌ها آمده و با سردادن شعارهایی، ضمن اعلام حمایت صریح از رهبران جنبش سبز، به حاکمیت نیز که یک‌سال تمام تلاش تبلیغاتی خود را به‌کار گرفته بود تا اعلام نماید که چشم فتنه در ۹دی در‌آمد و جنبش‌سبز تمام شد هم، اعلام کند که جنبش سبز‌تر از همیشه زنده و پویا است و کم‌ترین عقب‌نشینی از مواضع و مطالبات شرعی و قانونی خود ندارد.
 
در این تظاهرات که تا ساعاتی از شب نیز ادامه داشت «صانع‌ زاله» دانشجوی دانش‌کده هنر تهران و «محمد مختاری» از فعالین جنبش سبز در تهران به شهادت رسیدند.

روز ۲۶ بهمن نمایندگان مجلس شورای اسلامی در اقدامی سخیف و دون شان انسان، در صحن علنی مجلس بر علیه سران جنبش سبز به‌علاوه آقای «خاتمی» شعار داده و حتی وقیح‌تر و مضحک‌تر از آن، در جای‌گاه قاضی و محکمه خواستار اعدام آن‌ها شدند.

تمام این اتفاقات کم‌ترین واکنش ریاست‌ وقت مجلس‌خبرگان و ریس‌مجمع تشخیص مصلحت نظام را دربر‌ نداشت. اما وقتی رسانه ملی با ایشان گفت‌وگو نموده و مشخصا نظر ایشان را در مورد راه‌پیمایی۲۵ بهمن پرسید؛ فرمودند که این اقدام حرام بوده است.

اگرچه آقای «هاشمی» بر اساس سنت همیشه‌گی حاضر نشدند نامی از سران فتنه ــ به قول اصول‌گرایان ــ ببرند، ولی همین‌اندازه هم نظر آن‌ها را تامین و مجموعه همین نظرها بازداشت «میرحسین‌ موسوی» و «مهدی‌ کروبی» را تسهیل کرد.

روز چهارشنبه گذشته پدر «میرحسین‌ موسوی» از دنیا رفت و این شرایط ویزه هم باعث نشد تا حاکمیت اجازه دهند شرایط بازداشت خانگی ایشان تعدیل شود.
 «میرحسین» فقط اجازه یافت در شرایط سنگین امنیتی هم‌راه با مامور لحظاتی در منزل پدری حاضر شده و با جنازه پدر وداع نموده و مجددا به بازداشت خانگی بازگردادنده شود.
 مراسم تشییع‌جنازه پدر ایشان هم فردای همان روز با دخالت نیروهای امنیتی به‌هم ریخت و جنازه پس از بازداشت بیش از ۷نفر از بستگان نزدیک متوفی، در شرایط شدید امنیتی به‌خاک سپرده شد. ظاهرا برگزاری مراسم ترحیم نیز با مشکل مواجه شده و برگزار نخواهد شد.

در چنین شرایطی در کنار تمام بزرگ‌وارانی که هر کدام به‌نوعی در رسته «سرا‌ن‌فتنه» طبقه‌بندی می‌شوند و به‌مناسبت درگذشت مرحوم «میراسماعیل‌ موسوی» پیام تسلیت به‌عنوان «میرحسین‌ موسوی» و خانواده ایشان صادر فرموده‌اند، آقای «هاشمی» که مجموعه اتفاقات۲۵بهمن را حرام اعلام نموده بود نیز پیام تسلیتی به‌عنوان خانواده «میر‌اسماعیل‌ موسوی» و به‌ویزه «میرحسین‌ موسوی» صادر فرمودند.

حالا سؤال این‌َست: اگر راه‌پیمایی ۲۵بهمن که به دعوت «میرحسین» انجام شد، حرام است؛ صدور پیام تسلیت برای کسی که بانی این فعل حرام بوده چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟
اما اگر راه‌پیمایی حرام نبوده و کار درستی بوده؛ چرا آقای «هاشمی» حاضر به مصاحبه با رسانه میلی و بیان حرف‌هایی جهت رضایت آن‌ها شده، و در عوض از اهرم سمت سیاسیی که در اختیار دارد استفاده نکرده تا مانع بازداشت رهبران جنبش شود؟
اگر سمت سیاسی مذکور فاقد اهرم‌های لازم برای تسلی دل دردمندان است، چرا ایشان از این سمت استعفا نمی‌دهند؟ در حالی که قبلا تهدید نموده‌بودند چنان‌که «کروبی» بازداشت‌شوند از همه سمت‌های خود استعفا خواهند داد؟
 و دست آخر این‌که چرا آقای «هاشمی» نمی‌خواهند برای یک‌بار در عمر شریف نزدیک به هشتاد ساله خود شفاف باشند و این خصلت بسیار منفی و زشت عدم شفافیت را با علاقه، به پای سیاست‌ورزی قوی خود نگذارند؟

و اما بزرگ‌واران در جنبش سبز که نزدیک به دو سال مدام توصیه موکد داشته و دارند که درصدد پرسش‌گری‌های این‌گونه از «هاشمی» نباشید که به تخریب ایشان منجر می‌شود، چرا یک‌بار برای همیشه نمی‌خواهند قبول کنند که تلاش‌ها برای جلوگیری از تخریب «خاتمی» و «هاشمی» و «کروبی» و «میرحسین» و ...زمانی ارزش داشته و دارد که این تکریم مصلحتی، ضامن حفظ جان و مال و ناموس مردم باشد.
 به‌راستی ارزش‌مند‌تر از جان انسان‌ها چه مصلحتی وجود دارد که برای حفظ آن باید شاهد کشتار دست‌کم۳۰۰نفر از شهروندان عزیز و مظلوم و بی‌گناه باشیم و پرسش نکنیم؟
 اگر قرار است که تکریم انسانی به جلوگیری از کشتار انسان یا انسان‌های دیگر منجر نشود چه ارزش و اعتباری دارد؟
روشن‌گری: بعدا خبر تهدید به استعفای هاشمی تکذیب شد این‌جا

در همین رابطه:
سال نو تحویل شد اما هاشمی «متحول» نشد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۰ ، ۰۶:۰۲
علی مصلحی