وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

عضویت «الهیار صالح» در حزب ...

يكشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۳، ۰۳:۰۷ ب.ظ

مرحوم «الهیار صالح» در زمان جنگ جهانی دوم به عنوان وابسته اقتصادی ایران در آمریکا مشغول خدمت بوده‌است.
آن مرحوم خاطره‌ای را در جمع تعدادی از دوستان اهل ادب از جمله مرحوم استاد «باستانی پاریزی» نقل می‌کند که من عینا از بیان استاد بازنقل (ترکیب فارسی ــ عربی اختراع خودمان تقریبا یعنی بازنشر) می‌کنم:
«درست در بحبوحه‌ی جنگ که خبرهای قحطی و مرگ‌ومیرِ تیفوس و نان کوپنی و دزدی و ناامنی ایران به خارج می‌رسید، من گفتم این آسایش چه سودی دارد؟ بروم به ایران شاید به داد دل قوم و خویش‌ها و هم‌وطنان برسم.
آن‌وقت‌ها همه راه‌های عادی را آلمان‌ها گرفته بودند، شمال آفریقا در تسلط آنان بود و رومل روباه صحرا[؟] تا لیبی پیش آمده بود. اروپا هم در تسلط هیتلر و موسولینی بود. هیچ هواپیمایی جرات پرواز از آسمان سه قاره را نداشت.
من به‌عنوان عضو عالی سفارت توانسم به وزارت جنگ آمریکا مراجعه کنم و موافقت آنان را بگیرم که اگر هواپیمای جنگی آنان هرجا یکی خالی داشت، مرا از طریق جنوب آفریقا به ایران برسانند. راه را تکه‌پاره با هواپیماهای جنگی «داکوتا» ــ که به تابوت پرنده معروف شده بود ــ راه افتادم و تکه‌تکه از این جزیره به آن جزیره و از این مملکت به آن مملکت سه چهار بار جنوب آفریقا را زیگزاک دورزدم تا بالاخره بعد از مدتی طولانی پرواز، خود را به ایران رساندم در حالی که روزی نبود چند تا از این هواپیماهای داکوتا به بهانه‌های خیلی ساد ــ مثل برخورد به درخت یا پرنده یا از کارافتادن موتور و شکستن بال ــ سقوط نکند.
در آن وقت در تهران آزادی بیش از حد بود و روزنامه‌های زیادی منتشر می‌شد و روزنامه «توفیق» از مهمترین جراید فکاهی بود که با تیراژ بسیار زیاد منتشر می‌شد. در ضمن بازار احزاب گوناگون نیز داغ بود که «توده» و «دموکرات» و «اراده ملی» و «عدالت و اجتماع ملی» و ده‌ها حزب دیگر از آن‌جمله بودند. «توفیق» هم برای تفریح اجتماعی یک حزب فکاهی به‌نام «حزب خران» عنوان کرده بود و نشریه‌ای مخصوص آن حزب ضمیمه‌ی توفیق داشت با تیراژ زیاد و مراجعات مکرر و خرمقاله و دُم‌مقاله به قلم خردبیر و دبیرکل خران و غیره و غیره.
آقای صالح می‌فرمود: هنگام ورود به تهران خبر ورودم را روزنامه‌ها نوشته بودند. روز سوم زنگ در خانه به صدا درآمد. یک نامه‌رسان مرتب پیغام داده بود که آقای صالح نامه‌ای دارند و شخصا بیایند دریافت کنند. من دم در رفتم و نامه را گرفتم و دفتر را امضا کردم و به اتاق مهمان‌خانه که چند مهمان هم در آن بود بازگشتم. پاکت از روزنامه توفیق بود. تعجب کردم. من ارتباطی به با توفیق نداشتم. از من چه می‌خواهند؟ روی پاکت نوشته شده بود: فقط شخص آقای صالح نامه را باز کنند ولاغیر. من پاکت را گشودم، پاکت دیگری در آن بود که روی آن باز نوشته شده بود فقط جناب آقای الهیار صالح بازکنند. پاکت سوم را گشودم پاکتی دیگر و روی آن نوشته بود: امیدوارم با خوشحالی تمام این پاکت را باز کنید. پاکت چهارم دیدم مارک پاکت حزب خران است. آن‌را گشودم یک کارت خوش‌خط خوش آب و رنگ در آن نام من به فارسی و لاتین نوشته و با مارک حزب خران مزین شده و نامه‌ای ضمیمه آن بود بدین مضمون که:
«آقای محترم! امیدوارم عضویت حزب مارا پذیرا باشید، زیرا کسی که درین غوغای جنگ وانفسا حاضر می‌شود از آن دنیای نعمت و برکت چشم بپوشد و به استقبال قحطی و غلا و تیفوس و ناامنی با هواپیمای داکوتا، به این طرف دنیا پرواز کند، هیچ‌کس لایق‌تر ازو برای عضویت حزب ما نیست. با تقدیم احترام.

باستانی پاریزی ـ نون جو دوغ گو ـ ص ۱۹۵ و ۱۹۶

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۳ ، ۱۵:۰۷
علی مصلحی