وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۸ مطلب در دی ۱۳۸۸ ثبت شده است

سعید مرتضوی

يكشنبه, ۲۰ دی ۱۳۸۸، ۰۶:۰۹ ق.ظ

 گزارش کمیته‌ی ویژه‌ی مجلس در مورد وضعیت بازداشت‌شدگان پس از انتخابات تقدیم مجلس شد. در این گزارش مسئولیت انتقال بازداشت‌شدگان به کهریزک بر عهده‌ی «سعید مرتضوی»، دادستان وقت، گذاشته و هرگونه آزار جنسی تکذیب شده است.

سعید مرتضوی که امروز متهم شماره یک پرونده کهریزک است، در فروردین ۸۳ از سوی رئیس قوه‌‌ی قضاییه وقت جمهوری اسلامی، به‌عنوان مدیر نمونه‌ی سال ۸۲ کشور لوح تقدیر و جایزه گرفت. همان که به تدبیر و سفارش او مردم ایران از «خبر» و «اطلاع‌رسانی آزاد» و «آزادی‌بیان» به‌دلیل «توقیف فله‌ای مطبوعات‌» محروم شدند.

گزارش امروز مجلس شورای اسلامی که «مهدی کروبی» و «میرحسین موسوی» را به‌عنوان مسئول ناآرامی‌های پس از انتخابات، به‌دلیل اعتراض به نتایج اعلام‌شده معرفی کرد، در شرایطی تهیه و تنظیم شده است که اکثر افرادی که از بازداشت‌گاه «کهریزک» به اوین منتقل شده‌اند، در مقابل اعلام شفاف و صادقانه همه واقعیت، بر جان خود بیم داشته‌اند. چرا که طی این مدت متهم اصلی و ردیف اول این جنایت توسط رییس جدید قوه قضاییه ارتقا پست و مقام یافت.

از طرف دیگر با توجه به جو غالب نگاه سیاسی متمایل به دولت حاکم بر تمام دستگاه‌های اجرایی و نظارتی، عملا دست تهیه‌کنندگان گزارش، برای تهیه گزارشی شفاف و نزدیک به واقعیت بسته بوده است.
تلاش تهیه‌کنندگان گزارش منجر به تهیه گزارشی شده است که در نهایت یک گزارش خنثی می‌باشد.

اگرچه «جنبش سبز ایران» به‌طور کامل برای دست‌یابی به آرمان‌های خود چشم امیدی به «وکیل‌الدوله‌ها» ندارد و بارها و بارها طی چهار پنج سال گذشته، نمایندگان مجلس دوره هفتم و هشتم نشان داده‌اند که تنها چیزی که دغدغه آن‌ها نیست، حقوق موکلین‌ِشان است، اما به هر حال همین آمدن نام سوگلی چند سال اخیر نظام آقای «سعید مرتضوی» به‌عنوان متم ردیف اول در گزارش غنیمت است.

اما شایسته است حضرات به‌خاطر داشته باشند که چرخ بازی‌گر از این سوگلی‌ها بسیار داشته است. و زمانی نه‌چندان دور «سعید اسلامی» یا همان «سعید امامی» سوگلی بعضی از سران نظام بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ دی ۸۸ ، ۰۶:۰۹
علی مصلحی

شهروندی

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۸۸، ۰۵:۴۴ ق.ظ

من زمانی کارمند بانک بودم و تحویل‌دار یا همان کسی که مسوول شمارش پول‌های مشتریان است. پروسه شمارش تک به تک یا به اصطلاح دانه به دانه هر اسکناس در زمان ناصر‌الدین شاه قاجار هم کل وقت سریع‌ترین کارمند پول‌شمار را برای شمارش پول یک مشتری به خود اختصاص می‌داد.
به همین دلیل شمارش تک‌تک و وارسی دانه‌به‌دانه اسکناس‌ها در هیچ نظام پولی در دنیا مرسوم و معمول نیست.

در این‌که تمام سرمایه‌های فرهنگی کشور به نوعی طی سال‌های گذشته به نوعی به هدر رفته و به‌هیچ عنوان صرف آموزش زندگی «شهروندی» و اگاهی از مجموعه حقوق و تکالیف «شهروندی» ایرانیان نشده است، شکی نیست.
سال‌هاست اغلب کشورهای متمدن در سایه چنین آموزش و آگاهی‌بخشی‌هایی شهروندان خود را آگاه نموده‌اند که فرایند چاپ اسکناس‌های جدید برای نظام اقتصادی هزینه‌بردار است.
 بنابراین مردم آگاهانه از اسکناس‌ها مواظبت می‌نمایند و از نوشتن روی آن و پاره‌کردن آن اجتناب می‌نمایند.

از طرف دیگر نظر به این‌که جابه‌جایی پول عموما، و اسکناس خصوصا، یکی از بزرگترین عوامل انتقال ویروس و بیماری می‌باشد، سال‌هاست پروژه «پول الکترونیک» در قالب کارت‌های الکترونیکی کار جابه‌جایی پول و اعتبار را در کشورهای بزرگ دنیا انجام می‌دهد.

ایجاد شرایط و بسترهای مدنی برای اعتراض به بعضی سیاست‌های جاری در یک کشور، قسمتی از حقوق اساسی شهروندان است، و وقتی دولت نسبت به تکلیف خود در این زمینه غفلت نماید، خواسته یا ناخواسته زمینه را برای نافرمانی مدنی – نوشتن روی اسکناس - و تخلف از تکالیف شهروندی در کشور فراهم می‌شود.

یک مسئله دیگر این‌که: پروژه تعویض یا حذف نوع خاصی از اسکناس از چرخه سازمان پولی کشور، با برنامه‌ای مشخص و حساب‌شده، حد اقل یک سال زمان نیاز دارد.

در چنین شرایطی شنیدم این‌روزها دولت پروژه حذف پول‌هایی که روی آن‌ها نوشته شده را از چرخه نظام پولی کشور با سرعت قابل‌توجهی در دستور کار قرار داده و ظاهرا زمان آن هم به پایان رسیده است.

چنان‌چه لازم آید این پروژه عملی شود – که با این شتاب‌زدگی غیر ممکن است – در آینده‌ای نزدیک شاهد صف‌های طولانی مشتریان جلو بانک‌ها خواهیم بود.
 از طرف دیگر موج شدید نارضایتی در تمام مردم و شهروندان را به همراه خواهد داشت.

و نکته آخر این‌که البته من امروز دیگر کارمند بانک نیستم و با لطف «خاتمی» از بانک اخراج شده‌ام. اما اگر مشکلی برایتان پیش آمد، به خدا کارمندان مظلوم بانک مقصر نیستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ دی ۸۸ ، ۰۵:۴۴
علی مصلحی

نامه به نمایندگان مجلس

شنبه, ۱۲ دی ۱۳۸۸، ۰۵:۳۵ ق.ظ

ربنا‌اصرف عنا عذاب جهنم. ان عذابها کان قراما. انها ساءت مستقرا و مقاما
 (فرقان ۶۵و۶۶)

نمایندگام محترم مجلس شورای اسلامی!

با سلام و به قول دوستی؛ بی عرض ادب. که کدام‌یک از شما لیاقت ادب دارید که در این وانفسای رحم! شمشیر خشم‌تان برنده‌تر از مهربانی است؟ و آن‌را که خشم فرمانده و راهبر است، همان به که توقع ادب هم از اهالی خشم داشته باشد. آن‌گونه که اهالی خشم بر فرزندان حضرت ابی‌عبدالله مورد ادب خشم‌گینانه اعوان و انصار «مختار سقفی» قرار گرفتند. به قولی: احسن تادیبی.
و دور نیست که تک‌تک حضرات نیز به همین شمشیری که خود بر ملت و مجموعه منتخبین خود آخته‌اید ادب شوید.
لطفا ملا نقطی‌ها ایراد نگیرند و اهالی محترم کوچه «توهم توطئه» مرا به فتنه‌انگیزی متهم نکنند که آن‌چه من می‌نویسم اولا قانون‌مندی نانوشته طبیعت است و ثانیا گفته و نوشته حدیث متواتر صادره از بنده برگزیده خدا «محمد مصطفی» (ص) است که :«ملک با کفر می‌ماند و با ظلم نه».

حضرات!
آب از آسیابی که شما را کفن‌پوشان از روی صندلی‌های گرم مجلس به خیابان‌های سرد تهران کشاند، افتاد. اما خون گرمی که از رگ‌های «ندا»و «سهراب» و «محسن» و ... در طلیعه جنبش سبز ایران بر زمین ریخته شده بود، و امروز از قلب «سید علی موسوی حبیبی» و ... سنگ‌فرش خیابان‌های تهران را سرخ‌گونه کرد، هنوز گرم است و تا ابد نیز در رگ‌های غیرت خواهد جوشید و گرم خواهد ماند.
اما آب از سر شما گذشت. و روسیاهی نه به زغال که به روی سیاه شما ماند ــ فرقی نمی‌کند اقلیت و اکثریت‌ــ  که با سکوت سردتان خون غیرت را در رگ‌های مجلسی که می‌باید خانه ملت باشد و خیانت‌خانه بر علیه ملت و له دولت شد، به سردی نشاندید.
تاریخ وکالت و نمایندگی خیانت‌پیشه‌تر از شما را سراغ نخواهد گرفت.

از شش‌ماه پیش خیابان‌های ایران از خون صدها نفر دختر و پسر و پیر و جوان،که هرکدام نقشی در انتخاب یک نفر از شما برای دفاع از حقوق شهروندی و انسانی‌اش داشت، رنگین و رنگین‌تر می‌شود، اما هیچ‌کس صدای نطق اعتراضی شما را بر ریخته‌شدن این خون‌ها از تریبون مجلس نشنید. گویی که لالمونی مصلحت گرفته‌اید.
هیچ خبری دال بر احضار وزیر، فرمانده، یا مسئولی به مجلس برای پاسخ به اتفاقات افتاده به سمع منتخبین شما نرسید، استیضاح که امری بود علی‌حده.

شش ماه است که هر از گاهی به بهانه‌ای واهی، سرمایه ناچیز این ملت آن‌هم در سال «اصلاح الگوی مصرف» صرف بریز و بپاش‌های تبلیغاتی برای توجیه و سرپوش نهادن بر بی‌کفایتی مجموعه دولت نهم و در ادامه مجموعه دولت کودتا می‌شود و دهان‌های شما گویی «تار عنکبوت» گرفته است، آت‌گاه فریاد وااسلامای شما بر پاره‌شدن عکس پدر بزرگ امت اسلام حضرت «روح‌الله خمینی» بلند می‌شود. و این نشانه نهایت بی‌اطلاعی شما از اسلام و تاریخ اسلام است.
اصلا برای آن‌که در این پیکار نابخردانه کوس رسوایی و بی‌خردی و بی‌اطلایی خود را این‌چنین محکم نکوبید و صدای بی‌آبروییتان عالم و آدم را فرا نگیرد، هیچ نیازی به داشتن تحصیلات حوزوی و تدریس خارج فقه و اصول و تخصص در تاریخ اسلام نبود، کافی بود در کودکی که پای منبر می‌رفتید، بحث مربوط به «جنگ صفین » و قرآن بر سر نیزه کردن «عمربن‌العاص» را خوب گوش می‌کردید.
آیا مولی علی نفرمود: شمشیر بر قرآن‌ها فرود آورید و فرود نیاوردند که نقش قلم و مرکب را قرآن پنداشتند و بر مولای آزادگان و قرآن ناطق «مولی علی» شمشیر کشیدند؟و امروز شما برای دفاع از تصویر عکس حضرت امام شمشیر بر تفکر او می‌کشید؟

باور کنید اگر شما نمایندگان مجلس زمان «مولی علی» هم بودید، بلافاصله بعد از این واقعه تشکیل جلسه اضطراری می‌دادید و با طرحی به قید دست‌کم هزار فوریت، از قوه قضایی خواستار تنبیه ــ العیاذ‌بالله‌ــ  «امیرالمومنین» به علت اهانت به قرآن می‌شدید.
راستی «عمربن عاص»ی که عکس حضرت امام را پاره کرد هنوز شناخته نشده است؟

تعداد قابل‌توجهی از نمایندگان سربلند مجلس شورای اسلامی دوره «ششم» از شش‌ماه پیش در سیاه‌چال اوین در بندند و این به آن دلیل است که وفتی نتوانستند از ابزار موجود برای دفاع از حقوق موکلین‌شان استفاده کنند، دست به ابتکار زیبایی زده و دسته‌جمعی استعفا دادند و امروز تاوان همان استعفا را پس می‌دهند. اما مطمئن هستید و هستند که تنگی و تاریکی قبر بسیار تنگ‌تر و تاریک‌تر از سیاه‌چال اوین است.
 علی المدبر فتامل. یا علی
علی مصلحی۸۸/۱۰/۱۲ استرآباد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ دی ۸۸ ، ۰۵:۳۵
علی مصلحی

استبداد دینی

پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۸۸، ۰۵:۱۹ ق.ظ

 این پست تقدیم می‌شود به «معصومه‌خانم مصلحی» که فردا تولدش می‌باشد
«از آن قوای ملعونه که بعد از جهالت ملت، از همه اعظم، و علاجش هم به‌واسطه رسوخش در قلوب، از لوازم دیانت محسوب بودن، از همه اصعب و در حدود امتناع است، همان شعبه استبداد دینی است.»
( تنزیه‌المله میرزای نایینی)

معروف است در واقعه «رژی» (تحریم تنباکو) وقتی مردم به ندای رهبر مذهبی خود ــ‌میرزای شیرازی‌ــ با دل و جان پاسخ دادند و نه‌این‌که از استعمال دخانیات سر باز زدند، بلکه قلیان‌ها را هم شکستند. وقتی «ناصرالدین شاه» از زنان حرم خواست برایش قلیان بیاورند، یکی از زنان حرم، قلیان مرصع را در حضور شاه بر زمین زد و شکست و گفت :کشیدن قلیان حرام است. وقتی «ناصرالدین شاه» با تغییر از حرمت کشیدن قلیان و کسی که این حرمت را اعلام داشته بود سئوال کرد جوابی ساده را که همه باورهای واقعی ما در آن نهفته است شنید: «کسی که من را برای شما حلال کرده.»
این سخن پایان گفتمان شاه و زنان حرم‌سرا بود که فرمان پیشوای دینی اعظم از فرمان قبله عالم و ارجح بر فرمان همسر بود.

نزدیک به ۱۶۰ سال از آن واقعه تاریخی که به‌راستی آبرویی برای مرجعیت دینی و دین بود، می‌گذرد. صد و شصت سالی که بر تاریخ ایران و تاریخ مرجعیت شیعه در همه جهان چه‌ها نرفته است.

اگرچه این حادثه به‌علت وسعت و عظمت و تاثیری که بر جریان سیاست‌گزاری عظیم یک کشور خارجی گذاشت، یک واقعه منحصر به‌فرد است، اما اتفاقات از این دست طی ۱۶۰ سال گذشته بسیار اتفاق افتاده و قذرت عظیم مرجعیت را به دشمنان دین و مردم دینی نشان داده است.

اما متاسفانه سوء‌استفاده از دین و استفاده ابزاری از آن طی سال‌های اخیر، علیرغم تذکر مشفقان دردمند از یک‌طرف و تلبیس به شکل و لباس دین توسط عده ای فاقد شان این حوزه از طرف دیگر، و همچنین مصادره دین به نفع خود و تفسیر و تعبیر دین بر اساس حوائج نفسانی بعضی از عالمان دینی باعث خالی شدن شدید کاسه دین و فقر اعتبار آن به نحو بسیار فاحشی شده است.

اخیرا یکی از مراجع عالی‌رتبه تقلید شیعیان جهان ــ‌آقای منتظری‌ ــ‌که به تایید دوست و دشمن در حوزه علم و عمل در میان حوزویان جزء کبار این صنف محسوب می‌شد، از دنیا رفت.
در عظمت شخصیت علمی ایشان همین بس که تمام علمای حاضر مستقیم یا غیرمستقیم از شاگردان ایشان بوده‌اند.
پس از فقدان این مرجع بزرگ، جمعیت عظیمی از علاقه‌مندان به شان مرجعیت تقلید شیعه و از مقلدان پرشمار او، علیرغم کمترین اطلاع‌رسانی رسمی در مراسم تشیع جنازه او شرکت کردند.
نه‌تنها این مراسم عظیم در هیچ رسانه رسمی انعکاس نیافت، بلکه جمعی از عوام به سعایت و هدایت همان مراجع رسمی مانع از برگزاری مراسم ترحیم این بزرگ‌مرد فقاهت و شجاعت شده و هم‌زمان عک‌سهای وی را در شهر قم و اطراف منزل و دفترش پاره نمودند.
طرفه آن‌که حرمت‌شکنان به ساحت مرجعیت شیعه و آقای «منتظری» و «صانعی»، فردای آن‌روز توسط شخصی که مدعی است از صنف مراجع تقلید است مورد میزبانی، حمایت و تشکر قرار گرفتند.

بنده در این‌که ایشان شرایط مرجعیت تقلید دارند یا خیر بحثی ندارم. گو این‌که چنین حقی بر اساس عرف نانوشته حوزه‌های علمیه صرفا مخصوص علمای طراز اول است لاغیر.
اما جای سئوال بسیار بزرگی است از حضرت ایشان و سایر مراجع تقلید دیگر که چرا دیگر امروزه فتوی یا پیشنهاد شما ــ فرق نمی‌کند از هر طرف که باشید ــ مثل گذشته پایان گفتمان اختلاف در بین مقلدانتان نیست؟ و چرا امروز حرف نه‌تنها قبله عالم که حرف کودکان نیز در همه‌جا بر حرف و نصیحت شما ارجح است؟ بلکه دقیقا مردم می‌گردند ببینند شما چه گفته‌اید تا عکس آن‌را عمل کنند؟
اگر باور ندارید به رنگ رخسار جامعه پیرامون‌تان نگاه دقیق‌تری بیاندازید.

تمام مردم کشور که اغلب از مقلدین شما هستند، امسال یک روز زودتر از شما به استقبال ماه شوال رفتند.

تنها رسانه رسمی کشور که بزرگ‌ترین و بیشترین سهم را در تخریب شان و جای‌گاه مرجعیت، طی سال‌های اخیر داشته، امروزه بیشترین تلاش خود را بر پرکردن این خلا و شکافی که هر لحظه روبه افزایش است می‌گذارد، اما هرچه او بیشتر می‌گوید؛ مردم کم‌تر می‌شنوند.
گفت: گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من، آن‌که البته به جای نرسد صدای «صدا و سیمای» ضرغامی است.

دیری نمی‌گذرد که خشونت ناشی از استبداد دینی، مفتیان خشونت را به‌کام خود فرو خواهد بلعید.از آن‌رو که مقلدان به عینه مشاهده می‌کنند:
 واعظان کین جلوه در محراب و منبر می‌کنند به خلوت نرفته و در جلوت کاری خلاف وعظ خود انجام می‌دهند.
حافظ همین امروز هست که سروده است:
ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۸۸ ، ۰۵:۱۹
علی مصلحی

چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

چهارشنبه, ۹ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۵۹ ق.ظ

 این‌جا که من هستم، از رسانه‌های سبز خبری نیست. صاحب‌خانه که آدمی است صدهزاربار دیوانه‌تر از من، هیچ علاقه‌ای به ماه‌واره و اینترنت و از این چیزها ندارد.
به‌دلیل حفظ امنیت و آسایش همین دیوانه (والا من که با مفهومی مثل امنیت کاملا بیگانه‌ام خصوصا از نوع ملی آن) یعنی صاحب‌خانه، تلفن همراه من هم خاموش است. (تا کور شود چشم حمید قاسمی که عکس گرفته بود با باتوم و آمده بود به دوستان من نشان می‌داد مثلا زهر چشم بگیرد. به قول جعفر کر ...)
بنابراین از همه‌جا بی‌خبرم.

اما چرا من باید این‌جا باشم و مثلا متواری؟ بازهم اگر بعضی‌ها فکر می‌کنند به‌خاطر گزارش ارسالی آن‌ها به سپاه است از حضور بنده در مراسم عاشورای تهران، مجددا عرض می‌کنم به قول همان جعفر مهربانی که گوش‌هایش سنگین بود ... (این نقطه‌چین‌ها حاوی بی‌ادبی است).
نه‌خیر یکی از دوستان ما آن‌طرف مرز بازداشت شد. بلافاصله از طریقی اطلاع‌رسانی کرد(ماشااله خبر‌رسانی سبز) ما هم بی سرخط و بی‌اطلاع گفتیم کاری که تا حالا توی همه عمرمان نکرده‌ایم بکنیم.
دوره افتادیم و آمدیم شیراز پیش مژگان خانم. یا شاید ابرقو پیش مهلا خانم یا شایدم پیش خدا. بنده خدا چه می‌داند؟

القصه شب آخری که کاشان بودم و آخرین دوستی را که دیدم گفت: علی تفالی برای سیدمان «میرحسین» زدم به حافط این بیت آمد:

هرکه را با خط سبزت سر سودا باشد
 پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد

و من آمدم خانه و در حالی‌که برای اولین‌بار در عمرم ساک سفر می‌بستم، در آخرین لحطه تفالی زدم به حافظ. این ابیات آمد:

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
 چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ارچه در نطر یار خاک‌سار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده‌دار به شمشیر می‌زند همه را
 کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

................

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند.

این‌ها را با کامپیوتر این دیوانه تایپیدم. حالا می‌روم یک جایی حدود ۱ساعت دیگر بزنم توی وبلاگ‌م. صفحه نظرات هم فعال است بفرستید. می‌استقبالیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ دی ۸۸ ، ۰۴:۵۹
علی مصلحی

دیروز عاشورا بود

دوشنبه, ۷ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۴۸ ق.ظ

آن‌گاه
خورشید سرد شد
و برکت از زمین‌ها رفت
و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند
و ماهیان به دریاها خشکیدند
و خاک مردگانش را
زان‌پس به‌خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره‌های پریده‌رنگ
مانند یک تصور مشکوک
پیوسته در تراکم و طغیان بود
و راه‌ها ادامه خود را
در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشد
دیگر کسی به فتح نیندیشید
و هیچ‌کس
دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید
(فروغ)
==
امروز از میدان «امام حسین» تا میدان «انقلاب» بارها و بارها خیابان‌های منتهی به خیابان انقلاب را بالا و پایین رفتم و علیرغم آن‌که چهره نسبتا موجهی داشتم، اجازه ورود به خیابان انقلاب و همراهی با مردم را نیافتم و هربار با تهدید و فشار و گاهی با استشاق گاز اشک‌آور بازگشتم و خیابان دیگری را امتحان کردم و امتحان کردیم مجموعه عزاداران اباعبدالله‌الحسین و مردم عزادار تهران، و هربار تکرار همان قصه، و غصه بزرگی در دل که از همه طرف صدای شلیک گلوله را می‌شنیدی و حضور سنگین نیروهای انتظامی به‌همراه نیروهای لباس‌شخصی بسیج را پررنگ‌تر از همیشه می‌شنیدی.
یعنی آن‌طرف‌ها که صدای خون می‌آید چه خبر است؟
این دودها که هر لحظه سیاه‌تر و پررنگ‌تر فضای حوالی میدان «فردوسی » را در برمی‌گیرد نشانه چیست؟

ساعت ۱۲ ظهر به میدان انقلاب می‌رسم. با «ابوالفضل» تماس می‌گیرم. از پشت تلفن صدای بلند و عمیق و وسیع «یا حسین میرحسین» به‌گوش می‌رسد. شتاب‌زده می‌گوید که تقاطع خیابان «آزادی» و «اسکندری» حضور دارد.
به همان سمت نگاه می‌کنم؛ دودی سیاه‌تر که هر لحظه بیشتر و بیشتر می‌شود، فضای خیابان آزادی را فراگرفته است و از میدان «انقلاب» به بالا به سمت میدان «آزادی» تمام مسیر ویژه عبور اتوبوس و جایگاه‌های مسافران در اشغال سنگین گارد ویژه نیروی انتظامی و نیروهای لباس‌شخصی بسیج است. و هر از گاهی نیروهای گارد ویژه با عبور پر سروصدا، همراه با چرخاندن باتوم در فضا مانوری را برای ایجاد رعب و وحشت به نمایش می‌گذارند.

آیا این قصه‌ها، غصه شهادت «سید علی موسوی» و چهار انسان بزرگ دیگر را آبستن است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ دی ۸۸ ، ۰۴:۴۸
علی مصلحی

چاه مکن بهر کسی

چهارشنبه, ۲ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۳۸ ق.ظ

«مولوی» در دفتر ششم مثنوی داستانی دارد درباره رنجوری که برای مداوا پیش طبیب رفت:
آن یکی رنجور شد سوی طبیب
 گفت نبضم را فرو بین ای لبیب
و طبیب پس از مداوا و نبض‌گرفتن واقف شد که امید صحت بر او محال است. بنابراین برای آن‌که دستور پرهیز برای بیماری که روزهای آخر عمر را سپری می‌کند مفید به حال نیست و کمترین نتیجه را در بر ندارد بنابراین:
گفت هر چت دل بخواهد آن بکن
تا رود از جسمت این رنج کهن

هرچه خواهد خاطر تو وا مگیر
 تا نگردد صبر و پرهیزت زحیر

صبر و پرهیز این مرض را دان زیان
 هرچه خواهد دل، درآرش در میان

رنجور از طبیب فارغ شده به‌راه افتاد. در کنار جوی آبی، صوفیی نشسته دست و رو می‌شست. رنجور بر پشت گردن صاف صوفی طمع کرد و نسخه طبیب را بیاد آورد. سیلی محکمی بر پشت گردن صوفی نواخت.
 صوفی رنجور را به قاضی برد و قاضی پس از دیدن حال زار رنجور، صوفی را مخاطب ساخت که: حکم خدا درباره زندگان است و این رنجور سال‌ها پیش مرده است و ... .
صوفی قاضی را پرسید:
گفت صوفی پس روا داری که او
 سیلی‌م زد بی‌ قصاص و بی‌ تسو؟

و قاضی بلافاصله از او پرسیدکه:
گفت قاضی تو چه داری بیش و کم؟
گفت دارم در جهان من شش درم

گفت قاضی:سه درم تو خرج کن
 آن سه دیگر را به او ده بی سخن

زار و رنجورست و درویش و ضعیف
 سه درم دربایدش ترّة و رغیف

قاضی و صوفی مشغول جر و بحث و گفت‌وگو شدند. در همین حین نگاه رنجور به پشت گردن قاضی افتاد.
بر قفای قاضی افتادش نظر
از قفای صوفی آن بد بتر

سوی گوش قاضی آمد بهر راز
 سیلیی آورد قاضی را فراز

پس از سیلی‌خوردن قاضی از رنجور، صوفی قاضی را سزنش کرد که:
آنچ نپسندی به خود ای شیخ دین
 چون پسندی بر برادر، ای امین؟

این ندانی که پی من چه کنی
هم در آن چه عاقبت خود افگنی؟

این یکی حکمت چنین بد در قضا
 که تو را آورد سیلی بر قفا

وای بر احکام دیگرهای تو
 تا چه آرد بر سر و بر پای تو؟

بقیه داستان را خود حدس زده یا در مثنوی عظیم معنوی بخوانید.

آقای دکتر « علی لاریجانی » را خیلی سال است که می شناسید و می‌شناسیم. از مراسم تودیع «سید محمد خاتمی » از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معرفی وی به‌عنوان وزیر جدید، در همان روز بود که وقتی اکثر کارمندان وزارت ارشاد از خداحافظی «خاتمی » به شدت متاثر بودند، آقای «سید محمود دعایی» خطاب به او گفت: «ای کاش هنگام خداحافظی شما هم کارمندان این‌گونه متاثر باشند.» و ای‌کاش که در همه جا هنگام تودیع، همکاران از رفتن هیچ‌کس خوشحال نباشند که متاسفانه بالای نود درصد این‌گونه نیست و در مورد آقای « لاریجانی» هم.

به صدا وسیما آمد و هشت سال از خاطر هی‌چکس نرفته است که رسانه ملی ایران طی این مدت به دلیل رویکرد جناحی و یک‌سویه او از یک‌طرف و حذف و تخریب و اهانت نسبت به شخصیت‌های بزرگ علمی، هنری و مذهبی از طرف دیگر به «سیمای لاریجانی» تنزل شان یافت.
در همین دوره بارها و بارها به سعی و سعایت او برنامه‌هایی ساخته و پرداخته شد که مهمترین هدفش حذف «اصلاح» و «‌اصلاح‌طلبی» بود.
سانسور خبری و تحریف و جعل خبر در دوران مدیریت او عملا تشویق، و ترغیب تلویحی خشونت و شاخه شناخته شده آن «انصارحزبالله» بوده است.
مردم ما برنامه‌های «چراغ»، «هویت» و فیلم سانسور شده و تحریفی «کنفرانس برلین» پخش‌شده از سیمای تحت مدیریت ایشان را هنوز فراموش نکرده‌اند.

از مشخصات بارز«اخوان لاریجانی» چرخش سریع در مواضع است و آقای دکتر نیز از این خصیصه بهره کافی و وافی برده است؛ تا بدان‌جا که ظهر روز انتخابات دهم پس از رصدکردن اوضاع و دریافت اخبار رسمی ریاست‌جمهوری مهندس «موسوی» را به ایشان تبریک گفته و پس از اتفاقات ناگوار بعد از انتخابات در برنامه زنده تلوزیونی خواستار آن شد که صدا و سیما به مخالفین هم حق و وقت برای دفاع بدهد از یک‌طرف، و از طرف دیگر حمله شدیدالحن ایشان به سران جنبش سبز پس از جریان پاره‌شدن عکس موسوم به «اهانت به امام».

بگذریم درباره ایشان و اخلاق خاص ایشان بسیار بیشتر می‌توان نوشت.

آقای دکتر اخیرا به نمایندگی از ریاست‌جمهور خصوصا و ملت ایران عموما، راس یک هیئت دیپلماتیک به کشور «انور سادات» و «حسنی مبارک»، کشور اهرام مسافرت نموده و مسئولیت دیپلماتیک خود را نه کم نه زیاد ــ آن‌چنان‌که باید ــ انجام داد و برگشت. اما بلافاصله دست‌پروردگانش در «انصار حزب‌الله» و بیسج دانشگاه‌ها پشت گردن او را از پشت گردن مرحوم دکتر «زرین‌کوب» و دکتر «‌شفیعی کدکنی» و دکتر «چنگیز پهلوان» و خانم دکتر «جمیله کدیور» و ... صاف‌تر یافته و هوس پشت‌گردنی‌زدن به او نمودند.

نامه شدیداللحن بسیج دانشگاه‌ها به آقای لاریجانی و تقاضای عذر‌خواهی او از ملت ایران به دلیل ملاقات با «حسنی مبارک» به سعایت و راهنمایی آن‌هایی تنظیم شده است که امروز در راهپیمایی خودجوش؟؟؟ قم راه‌پیمایان را به حضور پذیرفته و به مردم ایران ؟؟؟پیام دادند که «شهر مقدس قم جای منافقان نیست.»
 دیری نمی‌پاید که راهپیمایان امروز درخواست خروج میزبان امروزشان را از قم خواهند داشت.
مگر آن‌که ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ دی ۸۸ ، ۰۴:۳۸
علی مصلحی

نمی‌دونم

سه شنبه, ۱ دی ۱۳۸۸، ۰۴:۲۰ ق.ظ

۱ــ می‌گویند: شخصی از دست همسایه‌اش به دادگاه شکایت کرد که برف‌هایش را روی بام من می‌ریزد.
 هفت هشت ماه بعد، در تابستان جواب دادگاه را به دادخواهی خود این‌گونه دریافت کرد: شما هم برف‌هایتان را روی پشت‌بام آن‌ها بریز.

پس از جدایی خانم «فاطمه معتمدآریا»، از کاروان ۱۰ نفری سینمای ایران اعزامی به آمریکا و بازتاب منفی این اتفاق در میان اعضای هیئت‌مدیره آکادمی علوم و هنرهای سینمایی اسکار، به‌علاوه محرومیت از شرکت در یک همایش بین‌المللی سینمایی حدود دو ماه پیش، ــ به‌علت ممنوع‌الخروج بودن ــ امروز اعلام شد ممنوعیت خروج خانم «فاطمه معتمد‌آریا » لغو شده است.
البته در این خبر اشاره نشده است که ایشان برف‌ها را روی پشت‌بام چه کسی بریزند.

۲ــ «میرحسین موسوی » از ریاست فرهنگستان هنر برکنار شد.
برود برف پارو کند. در این زمستانی نان و آب بیشتری دارد.
نه غلام!

۳ــ بسیج و تشکلی شبیه همین بسیج، در چند دانشگاه با انتشار نامه شدید‌اللحنی از آقای «لاریجانی» به‌دلیل ملاقات با «حسنی مبارک» انتقاد و خواستار عذرخواهی او از ملت ایران شده.
در این باره فردا خواهم نوشت.
به اذن‌الله.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۸۸ ، ۰۴:۲۰
علی مصلحی