آقایان «دوربینی» دوربینهای «آقا»
ساعاتی پس از اتمام مراسم چهارده خرداد در حرم آیتالله «خمینی» یک وبلاگنویس نوشت که «آقای دوربینی هم شعار مرگ بر موسوی داد.»
آقای«دوربینی» را همچنانکه «فرورتیش رضوانیه» نوشتهاست، همه میشناسند. همان شخصی که اشتیاق کودکانه و جنون جالبی به قرارگرفتن جلو دوربین تلوزیون دارد و فرقی هم نمیکند این دوربین چه دوربینی باشد و برای چه مناسبتی و او در چه حالتی. همینکه تصویر او از تلوزیون پخش شود، غریزه شهرت او از طریق مشاهده تلوزیونی ارضا شده و خدا مراد او را داده است. و در اینروز یعنی چهاردهم خرداد، چه چیزی بهتر از اینکه هم تلوزیون او را نشان میدهد، هم کیک و ساندیس فتًوفراوان و مفت و مجانی یافت میشود و آقای «دوربینی» رفت، کیک و ساندیس خورد، چفیه انداخت، و مرگ بر موسوی هم گفت نه کمتر از بقیه نه بیشتر.
باور کنید جمعیت غالبی که در مراسم چهارده خرداد حاضر شده بودند، هیچ چیزی از آقای «دوربنی» بیشتر نداشتند ، اگرچه ممکن است خیلی چیزها از او کمتر داشته باشند. که البته چنین است او نفهمیاش را جار میزند و بقیه بهزعم خودشان مخفی میکنند.
حماقت، ندانستن و لذت از این ندانستن، قدر مشترک همه آدمهایی است که یکی از آنها آقای «دوربینی» است.
اینها همان آدمهایی هستند که سی سال پیش بعد از هر نماز چه در منزل! چه در مسجد! چه جماعت! چه جمعه! بعد از دعا و ثنا به جان آیتالله «خمینی» از صدق دل دعا میکردند: «منتظری نستوه محافظت بفرما.» اما به ناگهان فتوی صادرشد که از امروز دعا به جان «منتظری نستوه » حذف شود. حذف کردند سمٌبکم، بیسئوال و بیجواب.
اینها همانهایی هستند که در نمازجمعههای متعدد تهران پیش از شروع به خطبهخواندن «هاشمی» شعار میدادند؛ «درود بر خامنهای، سلام بر هاشمی» و زمانی هم به فرمان عدهای آنتریک میشدند و شعار میدانند: «مخالف هاشمی، مخالف رهبر است، مخالف رهبری، دشمن پیغمبر است.» چند مدتی طول نکشید که شعار «سلام» حذف و حالا همان که دستور شعار «مخالف هاشمی مخالف رهبر ...» را دیکته کرده بود، حالا شعار «مرگ برغارتگر ییتالمال» آنهم هنگام خطبهخواندن هاشمی را صادر و توصیه میکرد. خطبهای که رکعتی از نماز حساب میشد و حرمت آن واجب.
دستور البته اجرا میشد. مو به مو و بدون کمترین سؤال و جواب. طرفه آنکه چندی بعد همینها به چشمهای خود دیدند و به گوشهای خود شنیدند، همانکه مخالفت با او مخالفت با پیغنمبر بوده خود مخالف «هاشمی» است و حالا دیگر «هاشمی» نباید خطبه بخواند.
فراموش نکنیم اینها همانهایی هستند که زمانی به طرفداری از «صادق خلخالی» در خیابانهای قم بر علیه یک مرجع تقلید «آیتالله شریعتمداری» شعار میدادند و همان «صادق خلخالی» را با بیشترین رای به عنوان نفر اول راهی مجلس میکردند، و چند صباح بعد، نماینده اول مردم قم ردصلاحیت میشد. بیهیچ سؤالی و جوابی.
اصلا چرا بیراهه و دور میرویم؟ مگر همینها نبودند که چند ماه پیش نسبت به پارهشدن عکس حضرت «روحالله» «قیطریه آتشزدند» و آنهمه سروصدا و راهپیمایی و بلوا ... برپا کردند؟
خوب! حالا مگر همانها نیستند که به نواده و وارث میراث معنوی همان حضرت «روحالله» اهانت میکنند؟
باور کنید اینها اصلا فراموش نکردهاند که آقای «یاسر عرفات» روزهای اول انقلاب به ایران آمد و چه استقبالی که از او نشد و خیلی بیشتر از اینکه «سیدحسن نصرالله» «نواده روحالله » خوانده شود، او فرزند «روحالله»خوانده شده بود. اما چند سال بعد همان جناب «یاسر عرفات» خائن خوانده شد و اینها موظف شدند طومارهای حمایت امضا کنند بیهیچ پرسشی و پاسخی!
از این جمع کثیر و در این تاریخ پرفراز و نشیب سیسال گذشته و البته به لطف ایجاد امکانات محدود گردش آزاد اطلاعات، کمکم پرسشهایی در ذهن و دل بعضی شروع به جوانهزدن کرد و آرامآرام بر تعداد این سؤالات و تلاش برای یافتن جواب افزوده شد و در ادامه از دل این جوانه کوچک آگاهی «جنبش» بزرگی «سبز» شد که طی یکسال گذشته نشانههای بلوغ مقدس آن در خیابانهای پایتخت و انعکاس آن در رسانهای مستقل و آزاد در سراسر جهان قابل مشاهده است و هر روز بر جمع آنها افزوده میشود. الا جماعت اندکی که بیش و پیش از آنکه حکومت علاقه به ناآگاهی آنها از حقیقت و باقی نگهداشتن در جهلشان داشته باشد، خود به این وضعیت مشتاقترند و البته که این اشتیاق و جانفشانی را بهای ارزشمندی است و آنهم نشاندادهشدن از تلوزیون آقای «ضرغامی» و نوشیدن مجانی ساندیس.
بله شرکتکنندگان مراسم امسال سالگرد ارتحال آیتالله «خمینی» علیرغم آنکه قادر به دیدن نزدیکترین واقعیتهای اجتماع خود نیستند، اما اغلب یک آقای «دوربینی» بالفعل بودند.
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
«معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خودرا به نو ک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش میکنند نوکزبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
«عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید او بیشتر از بقیه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.