وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حسن نصرالله» ثبت شده است

بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم

دوشنبه, ۱۷ آبان ۱۳۸۹، ۰۲:۳۱ ق.ظ

ویدئویی از یک سخن‌رانی «سیدحسن‌ نصرالله» روی فضای مجازی منتشر شده‌است که ظاهرا به فرهنگ و تمدن ایرانی توهین نموده،‌ و برای توجیه علاقه مفرط خود به آیت‌الله «خمینی» و آقای «خامنه‌ای»، با توجیه این‌که این هردو جد‌درجد عرب بوده‌ و ایرانی نبوده‌اند، سخن خود را بر کرسی اثبات نشانده و مشکلی که احتمالا از حمایت‌های پنهان و آشکار رهبران ایران طی سی سال گذشته از «حزب‌الله لبنان» می‌توانسته برایش به‌وجود بیاورد را حل نموده‌است.

این سخن‌رانی اعتراض شدید جماعت ایرانی و ایرانی‌دوست را در سطح وسیعی در پی داشت. به‌طوری که ملاحظه شد، رسانه‌های معتبر فارسی‌زبان فعال در فضای مجازی، قسمت بسیار زیادی از اخبار خود را به پوشش این خبر و اعتراضات پیرامون آن اختصاص دادند.

تا این‌جای کار مشکلی نیست و غیرت ملی و حتی در پاره‌ای از موارد وظیفه شرعی ایجاب می‌کند که انسان نسبت به هویت ملی خود غیرت داشته و در صورت تعرض از خود دفاع نماید و این اعتراضات بر پایه همین غیرت قابل‌قبول و توجیه و حتی تحسین هم می‌باشد.

اما اشکال کار در آن‌است که این میدان که میدان دفاع از فرهنگ و تمدن بر بستر هویت ملی و عرصه بروز و ظهور تفکر و فرهنگ و اندیشه لاجرم می‌بایستی باشد، با میدان کارزار و تعصب و خشونت و بی‌فرهنگی اشتباه گرفته شده و متاسفانه هرکس با هر مایه فرهنگی درست یا نادرستی خود را مجاز به حضور در این کارزار دانسته و با بدترین شکل ممکن به‌جای دفاع از گوهر نابی که مورد تعرض قرار گرفته‌است؛ به‌دلیل بی‌اطلاعی و جهل، عملا تبدیل به ابزار و سلاح حمله به آن فرهنگ ناب شده و با جهالت خود آب به آسیاب کسانی می‌ریزند که شعار «بی‌فرهنگی تمدن ایرانی» را پی‌ریزی نموده‌اند.
 در این میان البته بعضی هم متاسفانه ناخواسته آتش‌بیار معرکه آنان شده‌اند که معرکه را برای حمله به فرهنگ اسلامی مناسب یافته‌اند.

متاسفانه تعصب کورکورانه و نابه‌جا بر ملیت و فرهنگ ارج‌مند ایرانی نزد بعض ایرانیان بیماری بزرگی است که ریشه در جهالت چندصدساله داشته و با کمال تاسف باید گفت طی این چند صد سال تلاش قابل ملاحظه و درخور توجهی برای درمان این جهالت و تعصب کورکورانه، توسط اهالی فرهنگ، روشن‌فکران و هنرمندان ایرانی صورت نگرفته‌است.

 همین بیماری و تعصب اشتباه باعث‌شده هرگاه آدمی بزرگ یا کوچک، اهل یا نااهل، ارزش‌مند یا بی‌ارزش از فرهنگ و ملیت دیگری به فرهنگ و ملیت ارزش‌مند ایرانی حمله نموده، آن‌را مورد تمسخر قرارداد، یا فروکاستن ارزش‌های آن‌را وجه همت خود قرار داد، به جای دفاع از طریق برکشیدن ارزش‌های آن و معرفی اسطوره‌های تاریخی و الگوهای عینی و مشخص فرهنگ و تمدن والای ایرانی، فرد متعرض و فرهنگ منسوب به او مورد حمله مشابه و مقابله به‌مثل و تعرض و اهانت و حتاکی قرار گرفته و با این رفتار اشتباه به‌ترین بهانه و سند را برای توجیه ادعای شخص اهانت‌کننده فراهم نموده‌اند.

 کاری که بیش از نود درصد معترضین به اظهارات و ادعاهای اشتباه «سید حسن‌ نصر‌الله» به بدترین شکل به آن رو آورده و بیش‌ترین بهانه را به‌دست آن‌ها دادند که مدعی هستند ایرانیان جماعتی بی‌فرهنگ هستند.

از اظهارات متعصبانه و ادعای اشتباه «سید حسن‌ نصرالله» می‌‌توان به این نتیجه روشن رسید که گذر ایشان تا کنون به نگارخانه‌‌ها، موزه‌ها، کتاب‌خانه‌ها و بنگاه‌های معتبر نگه‌داری‌ آثار تمدنی و هنری جهانی نیفتاده و شاید تا آخر عمر هم نیفتد و اصلا هم نیازی به این حضور و گذرافتادن پیدا نکند تا آثار درخشان تمدن ایرانی را به چشمان خود دیده یا ببیند.
 می‌توان فهمید که حضرت ایشان اگر تاکنون به «سازمان ملل متحد» رفته‌اند، متوجه نمایش شعر زیبای «بنی‌آدم اعضای یک دیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند» بر سردر این سازمان جهانی نشده‌ است.

«سیدحسن‌نصرالله»‌ شاید به‌غیر از چند نام محدود و مشخص ایرانی، نام دیگری نشنیده و نام‌های «موسی‌خوارزمی» «خیام نیشابوری» «غیاث‌الدین‌جمشید» «حافظ» «سعدی» «مولوی» «فرودسی» «زکریای‌رازی» «کمال‌الملک» «حسابی» «محدتقی‌جعفری» و ... به گوشش هم نخورده باشد.
بنده خدا اگر به ایران هم آمده کجا اجازه داشته است «تخت جمشید» و «عالی‌قاپو» و «سیلک» و «بیستون» و ... و ظرافت‌های معماری و هنر و تمدن ایرانی را ببیند؟

اما آیا همه این‌ها به‌اضافه سخنان خام و نسنجیده یک عرب، دلیل موجه بر حمله مشابه به تمدن عربی اسلامی است؟ و آیا به‌دلیل اهانت یک انسان عرب به تمدن و فرهنگ ایرانی، ایرانیان بافرهنگ اجازه دارند که کلیت جماعت عرب را به یک چشم دیده و رفتار اشتباه آن فرد را طابق‌النعل‌بالنعل و یا بدتر سرلوحه رفتار خود در دفاع از فرهنگ و تمدن درخشان ایرانی قرار دهند؟

من مطمئن هستم معترضانی که طی چند روز گذشته به بهانه دفاع از تمدن ایرانی در مقابل اظهارات «سید حسن‌ نصرالله» اعراب را جماعتی بیابان‌گرد ملخ‌خور بی‌فرهنگ بدوی خطاب نمودند، در تمام عمر خود یک بیت از اشعار «متنبی» شاعر برجسته عرب قرن چهارم هجری را نخوانده و نشنیده‌اند.
با اطمینان‌خاطر می‌توان به این نتیجه رسید که آن‌ها حتی نام «بحتری» شاعر را هم نشنیده‌اند. البته شاید فیلم تاریخی و معتبر «محمد رسول‌الله» را هم دیده باشند و هی‌چگاه فراموش‌ِشان نشود، ولی فراموش نموده‌باشند که کارگردان شهیر این اثر ارزش‌مند سینمایی و هنری «مصطفی‌ عقاد» یک عرب بود.

 از این‌ها بگذریم، اغلب این دوستان بزرگ‌وار که در گفته‌ها و نوشته‌های روزانه خود بارها و بارها به گفته‌ها و نوشته‌‌ها و اشعار بلند و زیبای «جبران‌ خلیل‌ جبران» حکیم معاصر مستند می‌شوند، غافل‌‌اند که او یک شاعر و حکیم بلند‌مرتبه عرب و باعث افتخار فرهنگ و ادبیات عرب و ادبیات و فرهنگ جهانی است.

بر این سیاهه می‌توان نام‌های زیادی اضافه نمود که نماینده فرهنگ و تمدن قومیت ارزش‌مند عرب هستند و نه‌تنها برای جماعت عرب که برای تمام انسانیت اسباب افتخار و ارزش‌مندی‌اند.همه مردم دنیا با هر ملیت و زبان و فرهنگی برای خود تمدنی دارد که برای همه دنیا هم ارزش‌مند و هم قابل دفاع است.

سخن آخر این‌که، هم‌چنان‌که آقای «محمود احمدی‌نژاد» ایرانی نتوانسته و نمی‌تواند نماینده شایسته تمدن و فرهنگ عظیم و ارزش‌مند ایرانی باشد، به همان صورت «سید حسن‌‌ نصرالله» هم نمی‌تواند و نباید به‌عنوان نماینده واقعی تمدن و فرهنگ قومیت عرب شناخته‌شده و اظهارات اهانت‌آمیز او اظهارنظر قوم و جماعت عرب فرض شده و دود آن بی‌احترامی به چشم اعراب فهیم بلکه همه مردم فهیم دنیا برود.
این نوشته در جرس این‌جا

روشن‌گری: بعدها بر من معلوم شد که سردر سازمان ملل شعر سعدی نیست.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۸۹ ، ۰۲:۳۱
علی مصلحی

آقایان «دوربینی» دوربین‌های «آقا»

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ

ساعاتی پس از اتمام مراسم چهارده خرداد در حرم آیت‌الله «خمینی» یک وبلاگ‌نویس نوشت که «آقای دوربینی هم شعار مرگ بر موسوی داد.»

آقای«دوربینی» را هم‌چنان‌که «فرورتیش رضوانیه» نوشته‌است، همه می‌شناسند. همان شخصی که اشتیاق کودکانه و جنون جالبی به قرارگرفتن جلو دوربین تلوزیون دارد و فرقی هم نمی‌کند این دوربین چه دوربینی باشد و برای چه مناسبتی و او در چه حالتی. همین‌که تصویر او از تلوزیون پخش شود، غریزه شهرت او از طریق مشاهده تلوزیونی ارضا شده و خدا مراد او را داده است. و در این‌روز یعنی چهاردهم خرداد، چه چیزی به‌تر از این‌که هم تلوزیون او را نشان می‌دهد، هم کیک و ساندیس فتً‌وفراوان و مفت و مجانی یافت می‌شود و آقای «دوربینی» رفت، کیک و ساندیس خورد، چفیه انداخت، و مرگ بر موسوی هم گفت نه کم‌تر از بقیه نه بیش‌تر.

باور کنید جمعیت غالبی که در مراسم چهارده خرداد حاضر شده بودند، هیچ چیزی از آقای «دوربنی» بیش‌تر نداشتند ، اگرچه ممکن است خیلی چیزها از او کم‌تر داشته باشند. که البته چنین است او نفهمی‌اش را جار می‌زند و بقیه به‌زعم خودشان مخفی می‌کنند.

حماقت، ندانستن و لذت از این ندانستن، قدر مشترک همه آدم‌هایی است که یکی از آن‌ها آقای «دوربینی» است.
این‌ها همان آدم‌هایی هستند که سی سال پیش بعد از هر نماز چه در منزل! چه در مسجد! چه جماعت! چه جمعه! بعد از دعا و ثنا به جان آیت‌الله «خمینی» از صدق دل دعا می‌کردند: «منتظری نستوه محافظت بفرما.» اما به ناگهان فتوی صادرشد که از امروز دعا به جان «منتظری نستوه » حذف شود. حذف کردند سم‌ٌبکم، بی‌سئوال و بی‌جواب.

این‌ها همان‌هایی هستند که در نمازجمعه‌های متعدد تهران پیش از شروع به خطبه‌خواندن «هاشمی» شعار می‌دادند؛ «درود بر خامنه‌ای، سلام بر هاشمی» و زمانی هم به فرمان عده‌ای آنتریک می‌شدند و شعار می‌دانند: «مخالف هاشمی، مخالف رهبر است، مخالف رهبری، دشمن پیغمبر است.» چند مدتی طول نکشید که شعار «سلام» حذف و حالا همان که دستور شعار «مخالف هاشمی مخالف رهبر ...» را دیکته کرده بود، حالا شعار «مرگ برغارت‌گر ییت‌المال» آن‌هم هنگام خطبه‌خواندن هاشمی را صادر و توصیه می‌کرد. خطبه‌ای که رکعتی از نماز حساب می‌شد و حرمت آن واجب.

دستور البته اجرا می‌شد. مو به مو و بدون کم‌ترین سؤال و جواب. طرفه آن‌که چندی بعد همین‌ها به چشم‌های خود دیدند و به گوش‌های خود شنیدند، همان‌که مخالفت با او مخالفت با پیغنمبر بوده خود مخالف «هاشمی» است و حالا دیگر «هاشمی» نباید خطبه بخواند.

فراموش نکنیم این‌ها همان‌هایی هستند که زمانی به طرف‌داری از «صادق خلخالی» در خیابان‌های قم بر علیه یک مرجع تقلید «آیت‌الله شریعتمداری» شعار می‌دادند و همان «صادق خلخالی» را با بیشترین رای به عنوان نفر اول راهی مجلس می‌کردند، و چند صباح بعد، نماینده اول مردم قم ردصلاحیت می‌شد. بی‌هیچ سؤالی و جوابی.

اصلا چرا بی‌راهه و دور می‌رویم؟ مگر همین‌ها نبودند که چند ماه پیش نسبت به پاره‌شدن عکس حضرت «روح‌الله» «قیطریه آتش‌زدند» و آن‌همه سروصدا و راه‌پیمایی و بلوا ... برپا کردند؟
خوب! حالا مگر همان‌ها نیستند که به نواده و وارث میراث معنوی همان حضرت «روح‌الله» اهانت می‌کنند؟

باور کنید این‌ها اصلا فراموش نکرده‌اند که آقای «یاسر عرفات» روزهای اول انقلاب به ایران آمد و چه استقبالی که از او نشد و خیلی بیش‌تر از این‌که «سیدحسن نصرالله» «نواده روح‌الله » خوانده شود، او فرزند «روح‌الله»خوانده شده بود. اما چند سال بعد همان جناب «یاسر عرفات» خائن خوانده شد و این‌ها موظف شدند طومارهای حمایت امضا کنند بی‌هیچ پرسشی و پاسخی!

از این جمع کثیر و در این تاریخ پرفراز و نشیب سی‌سال گذشته و البته به لطف ایجاد امکانات محدود گردش آزاد اطلاعات، کم‌کم پرسش‌هایی در ذهن و دل بعضی شروع به جوانه‌زدن کرد و آرام‌آرام بر تعداد این سؤالات و تلاش برای یافتن جواب افزوده شد و در ادامه از دل این جوانه کوچک آگاهی «جنبش» بزرگی «سبز» شد که طی یک‌سال گذشته نشانه‌های بلوغ مقدس آن در خیابان‌های پایتخت و انعکاس آن در رسانه‌ای مستقل و آزاد در سراسر جهان قابل مشاهده است و هر روز بر جمع آن‌ها افزوده می‌شود. الا جماعت اندکی که بیش و پیش از آن‌که حکومت علاقه به ناآگاهی آن‌ها از حقیقت و باقی نگه‌داشتن در جهل‌شان داشته باشد، خود به این وضعیت مشتاق‌ترند و البته که این اشتیاق و جان‌فشانی را بهای ارزش‌مندی است و آن‌هم نشان‌دادهشدن از تلوزیون آقای «ضرغامی» و نوشیدن مجانی ساندیس.
 بله شرکت‌کنندگان مراسم امسال سال‌گرد ارتحال آیت‌الله «خمینی» علی‌رغم آن‌که قادر به دیدن نزدیک‌ترین واقعیت‌های اجتماع خود نیستند، اما اغلب یک آقای «دوربینی» بالفعل بودند.

نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
 «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند.
 «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند.
 پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌را به نو ک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟
 «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید او بیشتر از بقیه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
 از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۸۹ ، ۱۳:۳۸
علی مصلحی