وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۲۷ مطلب با موضوع «جامعه» ثبت شده است

ما یک شرایط ایده‌آل و آرمانی داریم، یک دنیای واقعی. این دو را باید از هم تفکیک، و با توجه به مختصات خاص هر شرایط، رفتار کرد و آن‌ها را با هم قاطی نباید کرد.
این‌که من لباسی با شعار خاص که بیان‌گر اعتراض من است بپوشم و در شرایط و فضای خاصی برای نشان‌دادن و بیان اعتراضم حاضر شوم، تقریبا متعلق به یک شرایط آرمانی، و ایده‌آلی است که در دنیای پیرامون ما موجود نیست و اگر من چنین کنم ممکن است نتایج معکوس به‌دنبال داشته باشد و به نوعی نقض‌غرض منجر شود.

من ابدا قصد دفاع از بازداشت آقای «نجفی» وکیل دادگستری یا رد و تایید اتفاقات مربوط به آن را ندارم. اما حقیقت این‌ است که دنیایی که آدم بتواند در آن همه آزادی‌های مشروع و قانونی را به بهترین شکل ممکن داشته باشد، یک مدینه فاضله یا آرمان‌شهر است که به قول فلاسفه «ممتنع‌الوجود» نیست، اما به قولی سخت‌یاب یا «بعید‌الوجود» است.
این به معنای آن نیست که حالا که «بعید‌الوجود» است، پس ما نشانه‌ها و اشاره‌ها و مقدمات آن‌را هم خراب و خیال خود را راحت کنیم. نه ابدا این‌گونه نیست، بلکه ما وظیفه داریم با شناسایی نشانه‌های آن به سمت ساختن این «آرمان شهر» حرکت کنیم و به هر میزان که بیشتر به انگاره‌های اصلی و واقعی آن نزدیک شدیم، قطعنا آرامش و آزادی و نهایتا سعادت ما هم بیشتر خواهد شد، اما مطلق و صددرصدی نخواهد بود.

 هر صنف برای خودش ساختار و قاعده و برای اعضایش دستورالعمل رفتاری و چهارچوب اخلاقی خاص دارد و برای تخطی از آن هم مجازاتی تعیین شده است. صنف وکلا هم از این قاعده مستثنی نیست و حتی برای پوشش و نصب اتیکت خاص بر لباس هم قاعده و دستور‌العمل دارد.
 این قاعده البته مربوط به زمانی است که آن‌ها در کسوت وکالت هستند. والا در زمان غیر این، می‌توانند هرگونه که خواستند لباس بپوشند و رفتار کنند. اما این حق به معنی آن نیست که مثلا با لباس زیر در خیابان تردد کنند، یا لباس‌هایی بپوشند که در عرف معنی نوعی لودگی می‌دهد و صرفا آدم‌های لوده آن‌را می‌پوشند. یا مثلا روی لباس‌های متعارف نوعی نوشته و نشانه‌هایی باشد، که در شان یک وکیل دادگستری نباشد. این‌ها قطعنا به‌ شان شخصیتی آدم، فارغ از این‌که قاعده کانون و صنف باشد یا نباشد هم لطمه می‌زند و به‌ شان فردی که مسؤلیت برحسته‌ای در پذیرش وکالت آدم‌های خاص بر عهده گرفته، به طریق‌اولی لطمه بیشتری می‌زند.

البته اگر فردی از قاعده و دستو‌رالعمل  خاص صنف خود تخطی کرد، تنبیه آن پروسه و نظام‌مندی خاصی دارد که در حوصله این نوشتار نیست، اما بازداشت آقای «نجفی» مشمول و مستند به این قاعده نیست.

 با این وصف می‌توان گفت؛ رفتار آقای «نجفی» در پوشیدن تیشرتی که روی آن عبارت «عاشوری ۸۸» که قطعنا حساسیت‌زا هست و برای او که موکلینش شایبه اتهام امنیتی داشته‌اند، حساسیت‌زا‌تر، کار قابل‌دفاعی نیست و من ضمن این‌که آروز می‌کنم با توجه به این‌که این کارشان دست‌کم جرم نبوده به‌زودی از بازداشت آزاد شود، آرزو هم می‌کنم که ایشان به شان و شخصیت خود و حوزه‌ای که به آن تعلق دارد کمی بیشتر واقف و به بدیهیات رفتاری آن متعهد باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۲:۰۲
علی مصلحی

از شهر زیرزمینی تا قلعه فلک‌الافلاک

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ
انجمن دوستداران نوش‌آباد، با هدف تبادل تجربیات و تعامل با دیگر مناطق گردشگری کشور، و به بهانه آزمودن عملی آموزه‌های راهنمایی گردشگری، برای یک سفر دو‌روزه عازم استان لرستان بودند. بخت یار من بود که سه ساعت مانده به آغاز سفر، مطلع شوم و با کاروان سفر همراه.
ساعت ۳ و نیم بامداد، در مدخل شهر به جمع ۳۲ نفره کاروان سفر می‌پیوندم و سوار می‌شوم. اتوبوس از جاده نراق طی طریق می‌کند و پس از گذر از دلیجان و محلات و خمین، ساعت ۸ صبح در الیگودرز، با اضافه‌شدن نخستین راهنمای گردشگری مطقه لرستان، عازم آبشار «آب سفید» در ۹۰ کیلومتری جنوب الیگودرز می‌شویم. اما پیش از آن، با راهنمایی و همراهی «مجتبی هداوند» راهنمای خوش‌برخورد و به قول فرنگی‌ها «اکتیو» منطقه لرستان ــ جای شما خالی ــ صبحانه را در اقامت‌گاه توریستی زاگرس سفید و در طبیعت سبز و باصفای منطقه‌ای در حاشیه الیگودرز صرف کردیم و راه افتادیم.

راهنمای گردشگری گروه فعالانه تلاش می‌کند چیزی را از قلم نیاندازد و طبیعت، بوم، پوشش گیاهی و جانوری، تاریخ و قدمت و … را به‌دقت در جای‌جای مسیر برای اعضا توضیح می‌دهد.
در ابتدای مسیر دو راس «گاو» در کنار جاده در حال چریدن و حرکت هستند. راهنما بلافاصله با نشان‌دادن این دو حیوان که یکی از‌ نژاد لری و یکی نژاد اصلاح‌شده «هول‌اشتاین» هست، به تفاوت فاحش محصولات لبنی آن‌ها در کمیت و کیفیت اشاره و توضیح می‌دهد که‌ نژاد اصلاح‌شده «هول‌اشتاین» هلندی دست‌کم ۷۰ لیتر شیر با کیفیت می‌دهد، در حالی که محصول شیر‌ نژاد لری ۲۰ لیتر و با کیفیتی به مراتب پایین‌تر است.

در ادمه مسیر بار‌ها و بار‌ها، «هداوند» راهنمای گروه، که در اندک‌زمانی فاصله ناآشنایی خود با گروه را پر کرده و حالا دیگر عضوی صمیمی از گروه است و با کمک حافظه قوی نام اکثر اعضا را هم یاد گرفته و آن‌ها را با نام کوچک صدا می‌زند، از صندلی خود بر می‌خیزد و یک جاذبه گردش‌گری، یک پوشش گیاهی، یک اتفاق یا بنای تاریخی و از جمله «پل زمان‌خان»، چشم‌اندازهای زیبا و وسیع دشت‌های کشت سیب‌زمینی و مزارع جو و گندم، استخرهای پرورش ماهیان خاص، نوع مالکیت ویژه زمین‌های کشاورزی و … را به فراخور توضیح می‌دهد تا به آبشار «آب سفید» نزدیک می‌شویم.

پس از پیاده‌شدن از ماشین، راهنما توضیح می‌دهد که به‌علت ریزش آب از ارتفاع با فشار، آب به رنگ سفید دیده می‌شود و همین دلیل نام‌گذری آبشار به «آب سفید» بوده است.
۵۰۰ متری را پیاده طی می‌کنیم تا به آبشار می‌رسیم. هوای خنک، فضای بکر و جذابیت خاص، لطافتی وصف‌ناشدنی دارد. به قولی شنیدن کی بود ماندن دیدن، و من اضافه می‌کنم مانند خواندن!!

در مسیر برگشت، راهنما از اعضای گروه می‌خواهد که تک‌تک خود را معرفی کنند و از میزان تحصیلات و ایده‌ها و علایق خود بگویند. با معرفی اعضا مشخص می‌شود میانگین تحصیلاتی اعضای گروه «کار‌شناسی» یا همان «لیسانس» است. دو عضو با تحصیلات دکتری، چند عضو کارشناسی‌ارشد، چند کار‌شناس و یکی دو نفر دانشجو. و البته یک مشخصه بارز که به غیر از راننده که هر‌ازگاهی سیگاری و آنهم خارج از ماشین، می‌گیراند، هیچ عضوی ار گروه سیگاری و دودی نیست. از کنار قلیانی که یکی دوبار چاق شد و فقط یک تن به آن پُک می‌زد هم به اغماض می‌گذریم.

سرگرم همین گفت‌وگو‌ها و گاهی با چاشنی طنز هستیم که ساعت ۱۶ می‌رسیم به اقامت‌گاه و صرف ناهار و پس از صرف ناهار لحظاتی را در حاشیه آب‌بند کنار اقامت‌‌گاه، به تماشای ماهی‌گیری مشغول می‌شویم تا «علیرضا شیلدار» راننده تهرانی گروه چرتی بزند و بعد محیا شویم برای رفتن به سمت خرم‌آباد.

شاید باور نکنید بیش از ۲۰ عروسک ناز‌نازی و و انواع و اقسام تزییات و برچسب‌ها، فضای داخلی میدل‌باس ما را مزین کرده. حالا تصور کنید حال راننده این خودرو را وقتی خودرو نازنازی‌اش قرار است چند متر یا کیلومتر در جاده خاکی براند. اما ناراحتی راننده، مال‌‌ همان لحظاتی است که خودرو در جاده خاکی می‌رود و بلافاصله به آرامش برمی‌گردد.
ساعت ۱۸ همین خودرو نازنازی با ۳۴ سرنشن اقامت‌گاه را به سمت خرم‌آباد ترک می‌کند. در الیگودرز راهنمای نخست از گروه خداحافظی کرده و در شهرستان «درود» «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم به جمع گروه می‌پیوندد.

ساعت ۲۲ در ۳۰ کیلومتری خرم‌آباد ماشین جلو در یک خانه روستایی که محل استراحت و خوابیدن گروه است در حالی توقف می‌کند که اغلب بچه‌ها هنوز در چرت میان‌راهی هستند و کم‌کم به خود می‌آیند و بیدار می‌شوند.

یک حیاط بزرگ با سه خانه مجزا. مرد‌ها در یک خانه و خانم‌ها در خانه‌ای دیگر مستقر می‌شوند تا آماده‌شدن شام.
میزبان ما خانواده مهربان «ولیان» هستند. به قول جامعه‌شناسان یک خانواده «هسته‌ای» چند برادر که همه با هم با پدر و مادر و نوه‌ها در کنار هم زندگی می‌کنند. البته کل این روستا سه خانوار بیشتر ندارد.
جای شما خالی شام خورشت قیمه با گوشت تازه و برنج طبخ‌شده با روغن حیوانی و چاشنی دوغی که در همین خانه تهیه‌شده است، لذتی باز‌هم وصف‌ناشدنی دارد و به قولی خواندن کی بود ماندن خوردن. جای همه خالی.

بعد از صرف شام که البته همه گروه بر سر یک سفره بودند، همگی در حیاط خانه دور هم نشستیم. بوی پِهِن گاو و گوساله‌ها که آن‌طرف حیاط در آغل آرام خوابیده بودند و قطعنا باور نخواهید که مطبوع بود، در کنار نسیم خنکی که از لابه‌لای چند درخت گردو و توت داخل حیات می‌وزرید، دل‌چسبی فراوانی را هدیه می‌کرد.
«علی‌مرتضی نیکی» هنرمند گروه برایمان با نی و یک ساز الکترونکی که همراه داشت، و با همراهی یک تنبک که متعلق میزبان بود، قطعاتی نواخت و دکتر «محمد خداد» غزلیاتی از حافظ و سعدی و چند شاعر معاصر را با بیان خوش اجرا کرد و دوستان هم هراز‌گاهی ترانه و شعری را با هم هم‌خوانی کردند تا حدود ساعت ۱ بامداد که بعضی به خواب رفتند و بعضی در‌‌ همان حیات تا پاسی از بامداد بیدار بودندو مشغول تفرج.

از ساعت ۵ صبح‌ با آواز دلنشین خروس‌های روستا که به قول خیام «از عمر شبی گذشت» را متذکر می‌شوند، بچه‌ها کم‌کم از خواب بیدار می‌شوند و تازه متوجه می‌شویم که شب گذشته را کجا به‌سر برده‌ایم. سپیده که می‌زند حالا چشم‌انداز بکر و مطبوع طبیعت لرستان خودنمایی می‌کند. حالا گاو‌ها هم ماغ می‌کشند.
نسیم و خنکی صبح‌گاهان منطقه «کیان» که استراحت‌گاه شام‌گاهی ما بوده، دلچسب است و طبیعت منطقه بی‌اندازه چشم‌نواز.
«چه ویویی؟!» این‌را «عباس چترآبگون» عضو سرشاد گروه می‌گوید و بلافاصله با یادآوری من مواجه می‌شود که «چشم‌انداز عباس‌جان! چشم‌انداز! ویوو فرنگی است. فارسی را پاس بداریم».
ساعت ۷ صبح سفره صبحانه پهن می‌شود و حتما خودتان بهتر می‌دانید نان و روغن محلی و تخم‌مرغ بومی، با عسل گَوَن و ماست پرچرب چه گوارایی مطبوعی دارند. خانواده «ولیان» میزبان مهربان ما و آقای بیرانوند راهنمای گردشگری در پذیرایی سنگ‌تمام گذاشتند.

۸ صبح منطقه کیان را به سمت آبشار «بیشه» در ۶۰ کیلومتری شرق خرم‌آباد ترک می‌کنیم. در حالی که مردان خانواده به بدرقه ما آمده‌اند و زنان خانواده در طویله‌ و آغل‌ها به تیمار گاو و گوساله‌ها مشغولند.

۹ صبح پس از عبور از میان طبیعت پوشیده ار بوته‌های سرسبز «گَوَن» و جنگل‌های بلوط زاگرس، به آبشار بیشه می‌رسیم.
«حمید سقایی» مدیر گروه و بیرانوند راهنما تذکر جدی می‌دهند که کسی وارد آب نشود. ۳۰۰ متری از محل پیاده شدن تا رسیدن به آبشار راه هست. تعداد قابل‌توجهی از گردشگران از پیر جوان و زن و مرد و کودک و بزرگ، با لباس میان آب هستند و شنا می‌کنند و تعدادی هم زیر باران آبشاری رفته‌اند.

جمعیت بزرگ گردش‌گری اما از این طرف روخانه آبشار را تماشا می‌کنند. هوا خنک است و باد هراز‌گاهی ریزه‌های آب را به صورت مسافران می‌زند و خنکی مطبوعی را هدیه می‌دهد.

با آن‌که توصیه اکید بود کسی توی آب نرود، اما نا‌گهان صدای شادی و کف‌زدن از این‌طرف به گوش می‌رسد و متوجه می‌شویم آن‌که از ارتفاع مقابل داخل آب پرید، کسی نیست جز «محمدحسین حیدری». نمی‌دانم اصطلاح «تنده تو تابه» را شنیده‌اید یا نه. اما حال حمید سقایی بعد از شیرجه حیدری، حال تنده تو تابه بود که چرا مهدی خلاف تذکر به آب زده است.

یک ساعتی کنار آبشار بودیم و بعد راه‌فتادیم، سمت آبشار «گریت» یا «هفت چشمه». در آبشار هفت چشمه، تنها من و دکتر محمد مشهدی و دکتر محمد خداداد و حمید سقایی و یکی دو نفر از بانوان گروه به‌علاوه راننده که کنار آبشا نبود، جان سالم به در بردیم، به غیر از ما تمام اعضای گروه در یک سناریوی از پیش مدیریت‌شده هم‌دیگر را خیس‌خیس کردند. هم با آب‌پاشیدن به هم‌دیگر هم با اندختن در آب.
آبشار گریت جاده باریکی دارد. فقط یک ماشین می‌تواند حرکت کند. خیلی زیبا بود که اعضای گروه پس از خروج از آب، کنار همین جاده باریک و اغلب بدون زیرانداز، به اقامه نماز ظهر و عصر مشغول شدند که دیر شده بود و باید چند جای دیگر را می‌دیدم و شاید فرصت اقامه نماز فراهم نمی‌شد.

۱۶ آبشار گریت را ترک گفتیم و ۱۷ در قلعه تاریخی و کهن فلک‌الافلاک ــ معروف‌ترین جاذبه گردش‌گری خرم‌آباد و لرستان ــ  بودیم. قلعه‌ای با بنای خشتی ــ آجری، قرارگرفته در نقطه‌ای مرتفع در مرکز شهر خرم‌آباد.
قلعه از بیرون ابهتی ویژه دارد. دو موزه مرم‌شناسی و باستان‌شناسی داخل قلعه قرار دارد که آثار یافته‌شده از دوران‌های تاریخی، به‌علاوه نمادهای بازسازی‌شده آیین‌های کهن قوم لر در آن به نمایش گذاشته شده.
راهنمای گروه در سالن‌ها و کنار غرفه‌های موزه، به فراخور توضحات لازم را در مورد آثار مجموعه ارائه کرد و به پرسش‌های اعضا در مورد آن‌ها پاسخ گفت.

ساعت ۱۸ گرداب سنگی یا به‌‌قول محلی‌ها «گرو بردینه»، بعد مناره آجری، و در ‌‌نهایت سنگ‌نبشته خرم‌آباد را بازدید کرده و در ساعت ۱۹ با خداحافظی «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم گروه از خرم‌آباد خارج و راهی کاشان و نوش‌آباد شدیم.

ساعت ۴ بامداد شنبه من و یکی دو نفر از اعضا در همان میدان ولی‌عصر یا به قولی فلکه مدخل کاشان از ماشین پیاده شدیم و ماشین چرخید به سمت انوش‌آباد که دوستدارانش ما را به سفری مطبوع، هیجان‌انگیز و با خاطرات خوش همراه کرده بودند.

منتشرشده در کاشان نیوز این‌جا
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۵ ، ۰۶:۱۷
علی مصلحی


حق طبیعی و قانونی هر شهروند است که از امکانات موجود که برای رفاه حال انسان‌ها طراحی و ساخته‌شده استفاده بهینه و مطلوب بکند.
حق همه شهروندان و استفاده‌کنندگان از امکانات و وسایل مدرن هم هست که تا آن‌جا که قانون و امکانات نرم‌افزاری وسایل مورد اشاره اجازه می‌دهد، از مزاحمت‌های احتمالی آن در امان باشند و سازوکاری در اختیار داشته باشند که جلو مزاحمت‌های احتمالی را بگیرند.

 تلفن همراه یک امکان و ابزار مدرن برای رفاه حال شهروندان امروزی است. همه شهروندان حق دارند به فراخور بودجه و امکانات خود، از امکانات این نرم‌افزار بهره‌مند باشند. نیز این حق را هم دارند که تا سرحد ممکن از مراحمت‌های احتمالی آن دور و ایمن باشند.

 ظاهرا امکانات سخت‌افزاری و نرم‌افزای برای به حداقل رساندن مزاحمت‌ها در استفاده از این وسیله، توسط طراحان و سازندگان نخستین آن مورد توجه قرار گرفته، و آن‌چه هم که در طراحی نخستن نبوده، با آشکارشدن مشکل حین استفاده و به مرور به ساختار آن افزوده شده است.

 به عنوان مثال؛ این امکان که استفاده‌کننده از این وسیله نام و شماره مخاطبی که با او تماس گرفته است را ببیند و بشناسد (caller id) از ابتدا در شمار خدمات این وسیله نبود و بعدا به امکانات آن
اضافه شد.

یکی از مراحمت‌های خیلی ساده و پیش پا افتاده که در عین حال می‌تواند شدیدا با اعصاب دارنده این وسیله بازی کند و او را آزار بدهد، دریافت پیامک‌های ناخواسته است. برای این امر افراد می‌توانند حتی‌المقدور شماره خود را در اختیار همه‌کس قرار ندهند. این از سهم کاربر.


اما در سوی دیگر اپراتورهای ارایه‌دهنده خدمات تلفن همراه هم این امکان را دارند که راسا و بدون هماهنگی، انبوه پیامک‌های تبلیغاتی را روانه تلفن‌های همراه کاربران خود بکنند. اتفاق‌ی که از هر منظر که به آن نگاه کنی امری ناپسند، غیر‌قانونی و غیر‌شرعی است و از طرف دیگر نه تنها سود چندانی برای شرکت‌هایی که تبلیغ آن‌ها می‌شود ندارد، که بر عکس باعث خشم و ناراحتی اغلب کاربرانی می‌شود که این پیامک‌ها را دریافت می‌کنند.


می‌توان حدس‌زد تعداد قابل‌توجهی از کاربران تلفن همراه در ایران به محض دریافت این‌گونه پیامک‌ها که بدون اجازه برای آن‌ها فرستاده می‌شود، آن‌ر‌ا نخوانده از گوشی خود پاک می‌کنند. اغلب آن‌ها هم که این پیامک‌ها را می‌خوانند، غیر از آن‌که با یک نگاه تمسخرآمیز از کنار آن رد شوند، کار دیگری انجام نمی‌دهند و درصد ناچیزی از کاربران دستورالعمل این پیامک‌ها که غالبا ارسال یک کد عددی برای شماره خاصی برای اطلاع از نحوه خدمات است را اجرا و دنبال می‌کنند.


 با اوین وصف، تا کنون هیچ‌کدام از اپراتورهای تلفن همراه در ایران خود را مقید به رفع این‌گونه مزاحمت‌ها و و طراحی سازوکاری که کاربر بتواند راسا اقدام به حذف این پیامک‌ها کند، نکرده است. تمام سازوکارهای پیشنهادی و موجود هم که تاکنون و در چند مرحله طراحی و به کاربران اعلام شده، ناقص و یا عملا بدون فایده‌است و کاربران پس از اجرای‌ آن‌ها باز هم با سیل این پیامک‌ها در تلفن خود مواجه هستند.
 
این وضعیت نشان می‌دهد، هیچ‌یک از اپراتورهای سه‌گانه تلفن همراه در ایران، برای کاربران خود احترامی قائل نیستند و چون کاربر مجبور به ا
ستفاده از خدمات آن‌هاست، هرگونه که دلشان بخواهد با مخاطب و کاربر خود رفتار می‌کنند.

از طرف دیگر جای تعجب بسیار دارد که وقتی می‌شود با کسب رضایت کاربران و با ارائه خدمات متفاوت، کاربر بیشتری جذب کرد، چرا همه اپراتور‌های تلفن همراه در ایران اصرار دارند، همه خدماتشان دقیقا مشابه هم‌دیگر باشد و هیچ تفاتی بین یک اپراتور با اپراتور دیگر نباشد؟ (تفاوت‌های جزئی ملاک نیست)
به عنوان مثال؛ چرا یک اپراتور ابتکاری به خرج نمی‌دهد و اعلام نمی‌کند که مثلا می‌خواهد نخستین اپراتوری باشد که فقط با اجازه کاربران پیامک تبلیغاتی ارسال می‌کند و اگر مخاطب اجازه ندهد، ابدا پیامکی ارسال نخواهد کرد و با این ابتکار میزان اقبال و علاقه مردم به این طرح و اپراتور خود را آزمایش نمی‌کند؟

 از همه این‌ها گذشته به نظر می‌رسد ارسال این پیامک‌ها و ایجاد این مزاحمت‌ها شرعا و قانونا خلاف باشد و باید در جایگاهی بالاتر سازمان تنظیم مقررات رادیوی و بالاتر از آن دولت و نمایندگان مجلس به این مسئله ورود کرده و جلو این مراحمت‌‌های انبوه برای کاربران و شهروندان را بگیرند.

ناگفته نماند که در توجیه قطع‌نکردن این پیامک‌ها بار‌ها گفته شده که حذف ارسال این پیامک‌ها، به یک بازار رقابتی و شغلی نوساخته که نام آن‌را «سیستم ارزش افزوده» گذاشته‌اند لطمه می‌زند، اما این عذر بد‌تر و خیلی بزرگ‌تر از گناه است. کمترین تردید وجود ندارد که هیچ اقتصادی نه‌تنها به‌واسطه ترغبیب مردم به مصرف‌گرایی کاذب و دلالی و واسطه‌گری رشد نمی‌کند، که واسطه‌های متعدد بین تولیدکننده و مصرف‌کننده، حکم انگل در یک سیستم اقتصادی را دارد و مانع جدی در راه فعالیت سالم اقتصادی و سرمایه‌گذاری و تولید و ایجاد شغل به معنای درست کلمه است.

منتشر شده در ایلنا این‌جا

در آفتاب یزد اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۸
علی مصلحی

سعید عابدینی مومن مسیحی نیست

دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ق.ظ
فارغ از هر بحث حاشیه‌ای «سعید عابدینی» کشیش ایرانی ــ آمریکایی که به‌تازگی و در پی معادلات اخیر در روابط ایران و آمریکا، از زندان ایران آزاد و به آمریکا رفت، یک مومن مسیحی نیست.
 
 بعد از آن‌که در ماه گذشته از «دونالد ترامپ» نامزد فاشیست ریاست‌جمهوری آمریکا و تهدیدهای او برعلیه ایران حمایت کرد و نشان داد آب باشد شناگر ماهری در حذف‌کردن و خشونت است، حالا به دیدار سازمان ورشکسته مجاهدین خلق و تیمارداری از آن‌ها شتافته است.

مسیح پیامبر صلح و دوستی و مخالف با خشونت است. چگونه می‌شود آدم، مومن به دین مسیح باشد و به خودش اجازه بدهد در جمع نیروهای سازمان مجاهدین خلق حاضر شود و برای آن‌ها سخن‌رانی کند؛ حال آن‌که این سازمان مسؤلیت چندین ترور و خشونت علیه انسان‌های بی‌گناه را بر عهده داشته، و شفاف و رسمی مسؤلیت آن‌ها را پذیرفته است؟

از طرفی این سازمان جدای از اعتقادات مذهبی، بر خلاف بدیهی‌ترین قواعد شرافت انسانی، در کنار دشمن کشور خود ایستاده و دشمن کشور را در جنگ بر علیه آب و خاک خود یاری اطلاعاتی موثر داده و در کنار این دشمن بر روی فرزندان این آب و خاک و هموطنان خود تیغ کشیده است.
 مسیح صریحا چنین بی‌شرافتی و خشونتی را رد و به پیروان خود توصیه می‌کند در چهارچوب اخلاق و شرافت رفتار و از نزدیک‌شدن به انسان‌هایی یا این خصوصیان پرهیز کنند.
 
با این وصف آقای «عابدینی» می‌تواند خود را یک نیروی اپوزیسیون منافق و مخالف جمهوری اسلامی معرفی کند، اما ادعای ایمان به دیانت مسیح و کشیش بودن بودن با این رفتار به شدت با چالش و خدشه روبه‌روست.

از طرفی در شرایطی که چنین رفتارهایی به‌شدت می‌تواند آرامش مومنان مسیحی ساکن در کشور ایران را با چالش مواجه کند، و به اعتماد متقابل هموطنان مسلمان و مسیحی لطمه بزند، به نظر می‌رسد آقای کشیش ابدا توجه و اعتقادی به آرامش هم‌کیشان خود ابتدا و آرامش انسانی در نگاهی کلان ندارد.
به تعبیر شرین مولوی: 
مردهٔ خود را رها کردست او
مردهٔ بیگانه را جوید رفو


آنک تخم خار کارد در جهان

هان و هان او را مجو در گلستان


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۵ ، ۰۸:۵۹
علی مصلحی

از خطای ما تا خطای ویکی‌پدیا

پنجشنبه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۵ ب.ظ

داستان یکی از گزارش‌گران برنامه‌های ورزشی رسانه ملی و پوست‌خربزه‌ای که یک جوان ماجراجو زیر پایش انداخته (+)، این روز‌ها نقل تمام محافل مجازی است و داستان به اندازه کافی هم جذابیت دارد که حالا‌حالاها تنورش داغ باشد و از دهان اهالی شبکه‌های مجازی نیفتد و دست‌به‌دست بازنشر شود.

این ماجرا فاقد وجه مثبت نیست. اما سوگ‌وارانه باید گفت آن‌قدر وجوه منفی آن برجسته و بزرگ است که اگر وجه مثبتی هم داشته باشد ابدا به چشم نمی‌آید و‌ ای بسا چه بهتر که به چشم نیاید و کنش‌گران حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی وجوه منفی را بهتر ببینند بلکه چراغ قرمزی بر این بد‌اخلاقی‌ها و خطا‌ها روشن کنند.

همه انسان‌ها خطا‌کارند. براساس قاعده مشهور از فلاسفه «انسان جایزالخطاست». حتی دقیق‌ترین انسان‌ها هم ظرفیت خطا و اشتباه دارند و گاهی مرتکب بی‌دقتی و خطا می‌شوند. این قاعده به‌‌ همان اندازه که شامل حال گزارش‌گر رسانه‌ملی ایران می‌شود، شامل حال جوانی که سعی کرده با چیدن پازلی گزارش‌گر را به دام اندازد هم می‌شود. و نه‌تنها شامل حال دانش‌نامه آن‌لاینی که فیلتر و صافی خیلی دقیقی بر ویرایش مطالب ندارد، که شامل حال دانش‌نامه‌هایی با ظرافت و دقت به مراتب بالاتر هم می‌شود. بنابراین از این منظر نمی‌شود خیلی یکی را مستوجب سرزنش و تحقیر دانست و دیگری را مستحق تشویق. اگر بر فرض این‌که خبرنگار و گزارش‌گری در تهیه متون گزارش خود، کوتاهی کرده و اطلاعات گزارش خود را با منبع دیگر راست‌آزمایی و چک نکرده، مستوجب سرزنش و انتقاد است، صددرصد جوان ماجراجویی که به‌قصد یک هیجان‌آفرینی کاذب و ماجراجویی غیراخلاقی، در منابع گزارش گزارش‌گر یادشده دست‌کاری کرده، خطای بسیار فاحش و بزرگ‌تری و از چند منظر مرتکب شده و قطعنا مستوجب سرزنش و حتی تنبیه افکار عمومی به نسبتی بسیار بالاتر است.

در این‌که احتمال دارد بخشی از داده‌های دانش‌نامه ویکی‌پدیا خیلی با واقعیت مطابق نباشد و به دلیل این‌که هر فردی می‌تواند با داشتن یک حساب کاربری در این دانش‌نامه آنلاین مقاله ثبت یا مقالات موجود را ویرایش کند تردیدی نیست. در این‌که احتمال دارد عده قابل‌توجهی از این کاربران به قواعد مقاله‌نویسی در این دانش‌نامه آگاه نباشند، یا با وجود اطلاع، اما به عمد قواعد آن‌را رعایت نکنند و در نتیجه اطلاعاتی مغایر با واقعیت را در آن ثبت کنند هم شکی نیست. اما با این حال این دانش‌نامه نه به قصد فریب جامعه انسانی، که به قصد کمک به دانش بشریت ایجاد و با تنظیم سازوکارهایی هم تلاش کرده‌است تا سرحد ممکن جلو خطاهای رایج در ثبت مقاله و اطلاعات را بگیرد. با این فرض اگر این دانش‌نامه که در اغلب نقاط دنیا مورد اقبال و توجه اهل خبر و دانش قرارگرفته و اغلب ویرایش‌گران و تولیدکنندگان مقالات آن با نیت خیر اقدام به درج مطلب و ویرایش مطالب قبلی با وفاداری به قواعد آن می‌کنند، منبع و مرجع یک خبرنگار، روزنامه‌نگار با گزار‌ش‌گر قرار بگیرد، نه‌تنها خطا، که کار درستی انجام گرفته است. و همان‌طور که ممکن است دقیق‌ترین قاعده‌ها هم استثنایی داشته باشد، می‌توان اطلاعات مغایر با واقعیت نام سازنده و معمار یک ورزش‌گاه را در حکم استثنا بر قاعده این دانش‌نامه تلقی و به سادگی از خطای گزارش‌گر گذشت.
 
تردید در آن نیست که گزارش‌گر قصد و نیت دادن اطلاعات اشتباه به مخاطبین گزارش خود نداشته است، اما در سمت دیگر جوان ماجراجو با نیت قبلی و به قصد در دام انداختن یک نفر اقدام به جعل واقعیت و بازی با آبروی یک فرد از یک‌طرف و به چالش کشیدن سابقه و خدمات یک دانش‌نامه نموده است که برای خود اعتبار و جایگاه برجسته‌ای در تمام دنیا دارد.
اگرچه ثبت حساب کاربری در «ویکی‌پدیا» برای همگان آزاد و رایگان است، اما دارندگان حساب کاربری در این دانش‌نامه در چندین سطح دسته‌بندی می‌شوند و برنامه‌ریزان و اداره‌کنندگان این دانش‌نامه تلاش نموده‌اند تا جلو ثبت مقالات و اطلاعات فاقد اعتبار و سند تا سرحد ممکن را بگیرند. ویکی‌پدیا یک ایده بزرگ و ارزشمند است. تردید‌افکندن در اعتبار یک تلاش همگانی برای ثبت اطلاعات خطای بزرگی است. خطای بزرگی که اکنون می‌توان سر چشمه آن‌را به بیلی گرفت. اما کم‌توجهی به این خطا به‌سادگی می‌تواند اعتبار کاربران ایرانی و بخش فارسی‌زبان این دانش‌نامه همراه با آبروی ایران را با چالش جدی مواجه کند.

منتشرشده در روزنامه قانون این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۵ ، ۱۹:۳۵
علی مصلحی

ساعت‌ها همه از یک مرکز کوک می‌شوند

چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۴ ق.ظ

تا همین یکی دو سال پیش، از ابتدای سال نو، دردسر دوگانه و جدید و قدیم‌شدن ساعت، و مقاومت در برابر پذیرفتن ساعت رسمی کشور، در برخی از شهرستان‌ها با جلوکشیده‌شدن ساعت رسمی در اول سال آغاز می‌شد، و تا نیمه سال که دوباره ساعت رسمی عقب کشیده و به حالت عادی برمی‌گشت ادامه داشت.

البته کماکان هم هستند کسانی که هنوز در قبال این تغییر و نیاز حساب‌شده مقاوت می‌کنند و هنوز وقتی از کسی ساعت می‌پرسند یا کسی از آن‌ها ساعت می‌پرسد، بلافاصله جدید یا قدیم‌بودن آن‌را هم طرح کرده و بازگو می‌کنند.
ولی از یکی دو سال پیش به این‌طرف که ضریب نفوذ گوشی‌های هوشمند همراه، افزایش چشم‌گیری داشته، و ساعت این گوشی‌ها، به‌طور هوشمند و با مرکز زمانی کشورهای مورد استفاده تنظیم می‌شود، بلافاصله صاحبان این گوشی‌ها متوجه می‌شوند که ساعت گوشی مورد استفاده آن‌ها همزمان با سراسر کشور در نخستین روز سال بدون دخالت آن‌ها و اتوماتیک یک‌ساعت جلو کشیده شده و تغییر کرده است.
این همه‌گیری تکنولوژی باعث‌شده تا کم‌کم مقاومت در برابر تغییر ساعت رسمی و قائل بودن به‌ دو زمان جدید و قدیم کم‌رنگ شده و غالب مردم ساعت و زندگیشان را با ساعت رسمی کشور تنظیم کنند و دیگر خیلی از ساعت جدید و قدیم در ساعت پرسیدن‌ها روزانه خبری نیست.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۵۴
علی مصلحی

کاشان نیوز ــ علی مصلحی: «شیخ صفی‌الدین اردبیلی» ریاست را «آزار بلندپایه» معرفی می‌کرد. از این منظر آدمی که از صندلی ریاستی پایین می‌آید، از زیر بار «آزاری» خلاص می‌شود و بار آزار آن مسؤلیت و آن چهارپایه بر دوش کسی بار می‌شود که بر جای وی، بر صندلی می‌نشیند.

خرداد ۹۵، «عباسعلی منصوری» بعد از ۴ سال صندلی سبز نمایندگی مردم کاشان و آران و بیدگل در مجلس شورای اسلامی را به سید «جواد ساداتی‌نژاد» می‌سپارد. ۴ سالی که بهترین هدیه‌اش برای این سرباز دلیر، شجاع، مومن، وطن‌پرست و این امیر ساده و مردمی، سرافرازی و نیک‌‌نامی و رضایت مردم حوزه انتخابیه در بالاترین سطح ممکن بود.
با این وصف نه‌تنها منطقه کاشان و آران و بیدگل، که کشور ایران از خدمات «منصوری» در قامت یک نماینده شجاع که کارکرد واقعی یک نماینده را داشت محروم شد. گزافه نیست اگر بگویم بعد از ۳ دهه برای نخستین‌بار در کاشان و آران و بیدگل، یک نماینده در قامت نماینده واقعی و در اندازه بالای استاندارهای نمایندگی مجلس ظاهر شد و برای نخستین‌بار منطقه کاشان و آران و بیدگل از داشتن نماینده‌ای در این سطح به خود می‌بالید و به وجود او افتخار می‌کرد.

در مجلس نمایندگان شهرستانی، با نمایندگان تهران یک تفاوت اساسی دارند. نمایندگان شهرستانی باید مستقیم پاسخ‌گویی مردم حوزه انتخابیه باشند و این دغدغه خیلی اجازه نمی‌دهد علاقه‌مند به ایفای نقش در سطوح کلان و موضوع‌گیری از بالا باشند و در این مواقع ترجیح می‌دهند غالبا رهرو باشند تا راهبر. تهرانی‌ها اما این مشکل را ندارند، یک شهر است و ۳۰ نماینده و خیلی راحت جریان سازی در مجلس را در دست می‌گیرند.
منصوری اما جزء معدود نمایندگان شهرستانی بود که گاهی یک سروگردن از نمایندگان مرکز بالاتر می‌ایستاد و این شجاعت و اقتدار باعث می‌شد، هرجا نمایندگان قَدَر تهران در موضوعی عِده و عُده می‌خواستند، خیالشان راحت بود که از خطه کویر، امیری هست که مدال شجاعت بی‌دلیل بر سینه‌اش نقش نبسته است. به مذاکرات کمیسیون ویژه برجام بنگرید که «امیر کویر» یک‌تنه بار همه را بر دوش می‌کشید و نمایندگان قدر تهران دنباله‌رو «منصوری» بودند. اگر در پرونده «منصوری» هیچ اتفاق و خدمت دیگری غیر از دفاع غیرت‌مندانه او از برجام نباشد، تنها همین برای اثبات بلندقامتی او در قامت یک نماینده واقعی مجلس کافی است. اتفاقی که تاریخ ابعاد گسترده و زوایای پنهان آن‌را به مرور روایت خواهد کرد.
برجستگی شخصیت نمایندگی «منصوری» اما به نقش‌بازی کردن در برجام خلاصه نمی‌شود و نقش او در بخش‌ها و بر اساس معیاری‌های دیگر نیز برجسته و قابل اعنتا است.
منصوری عضو صاحب نفوذ در کمیسیون امینت ملی و سیاست خارجی مجلس، و عضو و رییس چندین گروه دوستی پارلمانی بین‌المللی بود. «جک استراو» به ابتکار نماینده مردم کاشان و آران و بیدگل و به‌رغم خیلی از مخالفت‌ها به ایران آمد و پس از مراجعت از ایران در مصاحبه‌ای شفاف تصویری شایسته از ایران را بازگو کرد. این ابتکار سهم قابل‌توجهی در پروسه تنش‌زدایی بین ایران و انگلیس داشت که رابطه‌اشان از دوسال قبل و در پی حمله عده‌ای به سفارت این کشور قطع شده بود.

حضور منصوری در کانون برزگ‌ترین اتفاقات سیاسی ۴ سال گذشته، نام او را در سطح یکی از برجسته‌ترین نمایندگان مجلس نهم و البته با خرسندی و نیکی مطرح و وی طرف مصاحبه با اغلب رسانه‌های کشور بود و برای نخستین‌بار طی ۳۰ سال گذشته نظرات کارشناسی نماینده کاشان و آران و بیدگل در عالی‌ترین سطح مورد توجه و نظر بود.

جدای از این‌ها در سطح حوزه انتخابیه، منصوری در عین این‌که بزرگ‌ترین مدافع تحزب سیاسی بود و نبودن احزاب فعال را یک خلاء اساسی در فرایند دموکراسی ایران تعریف می‌کرد، اما خود وام‌دار هیچ حزب و جناحی نبود. منصوری وام‌دار مردم بود. به همین دلیل وقتی در مرخصی بود، بیشترین زمانش صرف ملاقات با مردم حوزه انتخابیه می‌شد و درب دفترش نیز به روی همه مردم از همه صنوف و اقشار و با همه‌گونه سلایق سیاسی و اجتماعی باز بود.
برای نخستین‌بار نماینده مردم در منطقه به گروه‌های متعدد پیشنهاد داد گرو‌ه‌های مشورتی از بین صنوف مختلف اجتماعی، هنری و فرهنگی تشکیل دهند و به راحتی به او مشورت بدهند.

با همه این‌ها «منصوری» از خرداد سال آینده، دیگر نماینده کاشان و آران و بیدگل نیست و از کرسیی که به تعبیر صفی‌الدین اردبیلی «آزار بلندپایه» است پایین می‌آید، اما این پایین آمدن با یک سکینه و آرامش درونی توام است. او به وعده‌ای که با خدای خود بسته بود وفا کرد و به امانتی که مردم منطقه به او داده بودند، خیانت نکرد. حالا این امانت در دستان سید جواد ساداتی‌نژاد است و چشمان مردم وفادار کاشان و آران و بیدگل به سید.
آیا ۴ سال دیگر ساداتی‌نژاد آرامش امروز منصوری را خواهد داشت؟

منتشرشده در کاشان نیوز این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۱۵
علی مصلحی

دموکراسی تمرین فروتنی است

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸ ق.ظ
آلبرکامو/ برگردان: خشایار دیهیمی: بعضی‌ وقت‌ها، وقتی که کار بهتری ندارم بکنم، به دموکراسی فکر می‌کنم (البته در متروی پاریس!). همان‌طورکه می‌دانید در میان مردم یک‌جور سردرگمی درباره این مفهوم به‌دردبخور وجود دارد. و من چون دلم می‌خواهد بیشترین تعداد ممکن از افراد را با خودم هم‌سو کنم، به دنبال تعریف‌هایی می‌گردم که برای بیشترین تعداد ممکن از افراد پذیرفتنی باشد. این کار ساده‌ای نیست و من هم نمی‌خواهم تظاهر کنم که می‌توانم در این کار موفق شوم. اما به نظرم می‌شود به چنین تعریف‌هایی که به‌درد می‌خورند نزدیک شد.
حرفم را کش ندهم، یکی از این تعریف‌های به‌دردبخور به نظر من این است: دموکراسی تمرین اجتماعی و سیاسی فروتنی است. اجازه بدهید توضیح بدهم.

دو نوع تفکر ارتجاعی وجود دارد (چون هرچیزی را باید تعریف کرد، پس اول سر تعریف ارتجاع توافق کنیم: گرایش ارتجاعی شامل هر نوع گرایشی می‌شود که هدفش افزودن هرچه بیشتر بر اشکال سیاسی و اقتصادی بندگی و انداختن یوغ بندگی به گردن افراد است). این دو نوع تفکر ارتجاعی اغلب در دو جهت مخالف سیر می‌کنند، اما یک ویژگی مشترک دارند: هر دوی آن‌ها خودشان را با یقین مطلق بیان می‌کنند. تفکر اول می‌گوید: «آدم‌ها را نمی‌شود عوض کرد». نتیجه: جنگ‌ها اجتناب‌ناپذیرند و بندگی اجتماعی در سرشت چیزهاست، پس نمی‌توان عوضش کرد؛ پس بگذارید جوخه‌های آتش افراد را هم‌چنان تیرباران کنند و ما در این ضمن، مثل «کاندید ولتر» مواظب باغ‌ِمان (و درواقع اگر صادق باشیم، «پارک‌ِمان») باشیم.

تفکر دوم می‌گوید: «انسان‌ها را می‌شود عوض کرد». اما آزادساختن آن‌ها بستگی به فلان یا بهمان عامل دارد و افراد باید طوری رفتار و عمل کنند که به نظر ما برایشان خوب است. نتیجه: پس منطقی است که افراد زیر را سرکوب کنیم:
1) آن‌هایی که فکر می‌کنند هیچ تغییری ممکن نیست؛
2) آن‌هایی که با فلان یا بهمان عاملی که ما معین کرده‌ایم موافقت ندارند.
3) آن‌هایی که، گرچه با عاملی که ما معین کرده‌ایم کاملا موافقت دارند، اما راه تعیین‌شده برای جرح و تعدیل آن عامل را قبول ندارند.
4) همه آن‌هایی که کلا فکر می‌کنند امور به همین سادگی نیست.

اینها روی هم سه چهارم کل آدم‌ها را شامل می‌شوند.

در هر دو مورد، ما با نوعی ساده‌سازی سرسختانه و لجوجانه مساله مواجه هستیم. در هر دو مورد، آن‌ها مساله اجتماعی را چنان بی‌انعطاف و خشک می‌کنند یا چنان دترمینیسمی را پیش می‌کشند که اصلا جایی در مسایل اجتماعی ندارند. درهر دو مورد، آدم احساس می‌کند چاره‌ای جز این ندارد که بگوید بگذار «تاریخ» کار خودش را بکند یا ما هم به «تاریخ» کمک کنیم که طبق اصول خودش پیش برود و رنج بشری را توجیه و آن‌را افزون‌تر کنیم. من بی‌چون و چرا قبول دارم که مردم این افراد را که این همه با هم فرق دارند ولی درعین حال با اعتقادی یک‌سان بدبختی دیگران را تاب می‌آورند ستایش می‌کنند. اما دست‌کم اجازه بدهید آن‌ها را به همان نام خودشان بنامیم و بگوییم چه کاری از دست‌ِشان برمی‌آید و چه کاری از دست‌ِشان برنمی‌آید.

من به سهم خودم می‌خواهم بگویم که این افراد کله‌شان پر از باد است و به هر چیزی می‌توانند برسند مگر آزادی انسان و دموکراسی واقعی. «سیمون وی» این شجاعت را داشت که حرفی را بزند که شیوه زندگی و مرگش کاملا به او حق می‌داد چنین حرفی را بزند: «لازمه تحسین اسکندر کبیر از ته دل این است که آدم حقیر نباشد.» آری البته اگر که چشم دل آدم برساده‌ترین شکل‌های هم‌دردی بسته باشد و روحش با هرگونه عدالت بیگانه، چگونه می‌تواند بزرگ‌ترین فتوحات عقل یا زور را با رنج‌هایی که به بار آورده‌اند در یک ترازو بگذارد! برای همین است که به نظر من دموکراسی، چه در وجه اجتماعی و چه در وجه سیاسی‌اش، نمی‌تواند مبتنی بر فلسفه‌ای سیاسی باشد که وانمود می‌کند همه چیز را می‌داند و می‌تواند همه چیز را به سامان کند، درست در مقابل دموکراسی که هرگز نخواسته است خودش را بر اخلاقی مطلق استوار کند.

دموکراسی بهترین نظام حکومتی نیست، فقط کمترین شر را به بار می‌آورد. ما همه انواع حکومت‌ها را دست‌کم مزمزه کرده‌ایم و حالا دیگر این نکته را راجع به دموکراسی می‌دانیم. اما نظام دموکراتیک را فقط کسانی می‌توانند به تصور درآورند، ایجاد کنند و نگه دارند که می‌دانند همه چیز را نمی‌دانند، کسانی که حاضر نیستند وضع موجود پرولتاریا را بپذیرند و هرگز رنج و بدبختی دیگران را نادیده نمی‌گیرند اما درعین حال حاضر هم نیستند بر این رنج‌ها به نام یک نظریه یا به نام یک رستگاری نهایی بیفزایند.

مرتجعان رژیم کهن (ترکیب کلیسا و دولت) وانمود می‌کردند که عقل از عهده حل هیچ مساله‌ای برنمی‌آید. مرتجعان رژیم جدید (طرف‌داران حاکمیت مطلق عقل) معتقدند که عقل می‌تواند برشمار بسیاری از مسائل و معضلات پرتو افکند و تقریبا همه آن‌ها را هم حل کند. اما دموکرات‌ها معتقد نیستند که یگانه سرور حاکم بر کل جهان هستند. پس آدم دموکرات فروتن است. آدم دموکرات می‌پذیرد که بسیاری چیزها را نمی‌داند و اذعان می‌کند که هر تلاشی که می‌کند مخاطره‌ای هم با آن همراه است و چون به چنین چیزی اذعان دارد، می‌فهمد که نیازمند مشاوره با دیگران است تا آن‌چه را که می‌داند با آن‌چه دیگران می‌دانند تکمیل کند. آدم دموکرات هیچ حقی برای خودش قائل نمی‌شود مگر آن‌که دیگران این حق را به او بدهند و دائما حقوق خود را موکول به موافقت دیگران می‌کند.

هر تصمیمی که آدم دموکرات می‌گیرد باز می‌پذیرد که دیگرانی که مشمول تصمیم او می‌شوند حق دارند عقیده دیگری در آن زمینه داشته باشند و حق دارند این عقیده متفاوتشان را ابراز کنند و او موظف است عقیده آنان را بشنود و به حساب آورد. چون اتحادیه‌های کارگری برای این تاسیس شده‌اند که از پرولتاریا دفاع کنند، آدم دموکرات می‌داند که این اعضای اتحادیه‌ها هستند که با تعامل و تبادل فکرهایشان بیشترین بخت را برای انتخاب بهترین تاکتیک دارند.

دموکراسی واقعی همیشه به بنیان‌ها بازمی‌گردد و بنیان‌ها را از نو وارسی می‌کند، چون فرضش بر این است که هیچ حقیقتی در قلمرو آن مطلق نیست و افزودن تجربه‌های انسانی گوناگون برهم بیشترین امکان تقرب به حقیقت را فراهم می‌آورد، دست‌کم خیلی بیشتر از آموزه‌های منسجم اما نادرست. دموکراسی از اندیشه‌های انتزاعی یا از فلسفه‌ای مشعشع دفاع نمی‌کند. دموکراسی از دموکرات‌ها دفاع می‌کند، یعنی از خود آن‌ها می‌خواهد بگویند بهترین راه دفاع از آن‌ها چیست.

من کاملا می‌فهمم و می‌دانم که چنین درک و برداشت دوراندیشانه و محتاطانه‌ای از دموکراسی خالی از خطر نیست و خطرهای خودش را دارد. من کاملا می‌فهمم و می‌دانم که اکثریت می‌تواند درست در آن هنگام که اقلیت می‌داند چه چیزهایی در این میان فدا می‌شود، اشتباه کند. برای همین است که می‌گویم دموکراسی بهترین نظام نیست.

اما ما چاره‌ای جز این نداریم که خطرهای این درک و برداشت از دموکراسی را با خطرهای ناشی از فلسفه‌ای سیاسی بسنجیم که همه چیز را با زور در جهت سوداهای خودش پیش می‌برد. تجربه به ما آموخته است که ما باید به سرعتی اندکی کمتر رضایت بدهیم تا از خطر این‌که سیلی خروشان ما را با خود ببرد در امان بمانیم. وانگهی، این فروتنی فرضش این است که اقلیت می‌تواند صدای خودش را به گوش نظام برساند و عقایدش به حساب آورده شود. برای همین است که می‌گویم دموکراسی نظامی است که کم‌ترین خطر و شر را دربردارد.

از این‌جا به بعد دیگر هیچ چیز تکلیفش روشن نیست. در همین معناست که این تعریف کامل نیست. اما همین تعریف به ما امکان می‌دهد در پرتویی روشن حادترین مسائلی را که به اندیشه انقلابی و انگاره خشونت دامن می‌زنند مورد بررسی قرار دهیم. اما این تعریف درضمن به ما امکان می‌دهد از پذیرش طبقات پول‌دار سرباز زنیم و درعین حال مراقب باشیم دموکراسی را به نام چیزهایی که در دموکراسی نمی‌گنجند به خوردمان ندهند.

از صبح تا شب، به یمن رسانه‌هایی که مایه شرمندگی کشور هستند، دروغ به خوردمان می‌دهند. امروز هر اندیشه‌ای، هر تعریفی، که این خطر را دربردارد که دروغی بر این دروغ‌ها اضافه کند یا به اشاعه این دروغ‌ها مدد رساند، نابخشودنی است. همینقدر که بتوانیم از برخی مفاهیم کلیدی تعریف درستی به دست دهیم و روشن‌شان کنیم تا بتوانند همچنان موثر باشند، کاری برای آزادی کرده‌ایم و وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم.

دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶

منبع: سایت لیبرال دموکرات

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۸
علی مصلحی

تاریخ و ادب

شنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۵۱ ق.ظ
استاد «نصرالله پورجوادی» در واکنش به استفاده «حسن روحانی» از کلمه «سیاسی» به جای کلمه «دیپلماسی» در یک سخن‌رانی در فرانسه، در فیس‌بوک خود متنی نوشته و توضیحاتی در مورد ادب و مذاکره و ادب مذاکره و مدیریت ارائه نموده است.

آقای پورجوادی در قسمتی از متن کوتاه خود، در مورد ادب نوشته: «[لفظ ادب را ما در زبان پارسی نداشته‌ایم] اما مفهوم کلی ادب وجود داشته است. در ایران وجود داشته و در اسلام هم پیغمبر(ص) سعی کرد آن‌را به عرب‌ها بیاموزد. ایرانیان می‌فهمیدند که کوچک‌تر با بزرگ‌تر چگونه باید رفتار کنند ولی برای عرب‌ها باید آیه نازل می‌شد که در حضور پیغمبر صدایتان را بلند نکنید.»

به نظر می‌رسد این‌گونه سخن‌گفتن در مورد اعراب و خصوصا مردم شبه‌جزیره عربستان در زمان ظهور اسلام، مبتنی بر روایت صحیح و علمی از تاریخ نباشد. چنین روایتی از تاریخ بیش‌تر مبتنی بر نوعی خودبرتربینی ایرانی است که غالبا در بین عده‌ای از جوانان ناسیونالیسم‌زده متوهم و متعصب تبلیغ می‌شود و طرف‌دار دارد، و اگر از طرف آن‌ها باشد، شاید ایرادی نداشته باشد، اما از طرف شخصی مثل استاد «پورجوادی»، خطایی بزرگ به نظر می‌رسد.

در این‌که ممکن است همین الان هم بر روی همین کره خاکی باشند اقوام و آدمیانی که نه‌تنها ادب، بلکه بدیهیات تمدن را هم ندانند، تردیدی نیست. اما این اصل ابدا دلیل نمی‌شود که ما در مورد قومی که به روایت تاریخ «شاعر» و اهل هنر بیان بوده‌اند و از طرفی در زمان خودشان اهل تجارت و سفر بوده اند و به ایران و روم و مصر مسافرت می‌کره‌اند، این‌گونه قضاوت کنیم و بگوییم باید برایشان آیه نازل می‌شد تا بفهمند که نباید در حضور پیامبر صدایشان را بلند کنند و یا دیگر وجود ادب را پاس بدارند.
 اصلا اگر چنین قضاوتی را در مورد اعراب آن زمان صحیح بدانیم، چاره‌ای نخواهیم داشت که خود پیغمبر و خاندان او‌ را هم مشمول چنین قضاوتی بدانیم و آن‌ها را هم در زمره همین خصلت دسته‌بندی کنیم که منافاتی با روایت تاریخی قرآن و تاریخ اسلام از عبد‌المطلب پدربزرگ و ابوطالب عمو و عمو زاده‌های پیغمبر دارد.

از طرفی مگر قرآن فقط برای اعراب و آن‌هم اعراب زمان پیغمبر نازل شده است که لازم بیاید فضیلت اخلاقی بالانبردن صدا در محضر پیغمبر و بزرگان در این آیه را فقط به آن دوران و آن قوم فروبکاهیم؟

تردیدی نیست که در بین همه اقوام و همه جوامع هستند آدمیانی که «ادب» نمی‌دانند و هستند آدمیانی که «ادب» می‌دانند و رعایت نمی‌کنند. تردیدی هم نیست که در بین بعض اقوام افراد مبادی آداب و مودب‌ بیشترند و در بین بعضی کم‌تر. اما این‌که قومی را فاقد ادب بدانیم و قومی دیگر را آن‌چنان مودب و مبادی آداب که نیازی به وحی و تربیت و کتاب و معلم نداشته باشند، اندکی با انصاف و اندکی بیتشر با واقعیت نمی‌خواند و میانه خوبی ندارد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۵۱
علی مصلحی

«شیخ نمر» اعدام شد، به همین سادگی.
  اگر سازمان‌های مدافع حقوق بشر مستقل در سراسر دنیا، نسبت به این تصمیم دولت عربستان ــ که یک سالی در اجرای آن دست‌دست می‌شد ــ دخالت کرده و نسبت به آن موضع انتقادی صریح می‌گرفتند، بعید بود این اقدام به این سادگی اتفاق بیفتد و ضمن آن‌که خون انسانی به سادگی ریخته شود، تبعات بعدی آن نیز گریبان‌گیر جامعه انسانی و انسا‌های مظلوم دیگر شود.

 نمی‌گویم که سازمان‌های حقوق بشری در این مورد در انفعال کامل بودند. نه اقدامات و مخالفت‌ها و موضع‌گیری‌هایی هم داشته‌اند، اما آن‌گونه که باید و شایسته بود، قوی و با برد قابل‌توجه و موثر عمل نکردند و در نهایت، نتیجه ضعف موضع‌گیری باعث شد تا صبح روز گذشته این روحانی برجسته شیعی در عربسان به تیر کینه و تعصب گرفتار آمده و جان بر سر آرمانش بگذارد.

 فراموش نکنیم مادامی که انسان‌ها با معیارهای خاص طبقه‌ و دسته‌بندی‌ می‌شوند و این دسته‌بندی مبنای ارزش‌گذاری و دفاع از جان و حقوق آن‌ها هم می‌شود، و مثلا اگر انسانی در دسته (الف) بود، باید از جان و حقوقش دفاع کرد و اگر در دسته (ب) بود، لزومی به دفاع احساس نشود، «حقوق بشر»  دم‌بریده  و ناقص و در حد ادعا است و رهی به دهی نمی‌برد.
 فراموش نکنیم اگر این دسته‌بندی‌ها مبنای قضاوت و دفاع واقع شد، همه ما مدعیان دفاع از حقوق بشر، پیش از آن‌که مدافع باشیم، متجاورز هستیم و عمیقا باید باور داشت، پیش از آن‌که متجاورز باشیم، قربانی هستیم.

«شیخ نمر» فارغ از علایق  و عقاید دینی و جدای از مواضع فردی، یک انسان بود و به صرف انسان‌بودن باید با حکم اعدام او مخالفت، و با هدایت افکار عمومی باید دولت عربستان را وادار به عقب‌نشینی از اجرای حکم اعدام او می‌کردند.

تردیدی نیست، نتایج این اقدام سودمندی ویژه‌ای برای کل جامعه انسانی در جهان فارغ از طبقه‌بندی‌های مرسوم داشت و شوربختانه باید اذعان کرد، در شرایط فعلی اعدام او نتایج خسارت‌باری برای جامعه انسانی به بار خواهد آورد.
مرتبط:
+بهانه بیگانگان نباشیم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ دی ۹۴ ، ۰۲:۰۹
علی مصلحی