وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۸۲ مطلب با موضوع «رسانه» ثبت شده است

یک بام و دو هوای ایرنا

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۸:۲۳ ق.ظ

ایرنا خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی، شنبه ۲۱ آذرماه، در مطلبی با تیتر «گاردین: گنه کرد در بلخ آهنگری، به شوشتر زدند گردن مسگری/ تروریست پروری وهابیت سعودی و تلاش کنگره برای محدودکردن ایرانیان»، به مطلبی در روزنامه انگلیسی «گاردین» اشاره کرده که در آن نویسنده به اعمال محدودیت‌های جدید کنگره آمریکا در قبال ایرانیان، و شهروندان آمریکایی که به ایران سفر می‌کنند، واکنش منفی نشان داده است.

نکته جالب توجه و تاسف در بازنشر این مطلب «گاردین» در خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی اینست که یادداشت گاردین را «احمد صدری» جامعه‌شناس ایرانی‌ و استاد دانشگاه «لیک فارست» نوشته و طی یک‌دو روز گذشته با استقبال شایان توجه ایرانیان در سراسر دنیا، بار‌ها این طرف و آن‌طرف بازنشر و در شبکه‌های اجتماعی همرسانی شده است. اما در بازنشر خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایران، مطلقا اشاره‌ای به نام نویسنده یادداشت نشده و نا‌م این استاد ایرانی مسلمان شیعه از مطلب «گاردین» فاکتور گرفته شده است.

به لحاظ قواعد رسانه‌ای، ایرادی بر کار ایرنا نیست. چون به منبع اصلی که «گاردین» باشد رفرنس داده شده، اما این کم‌لطفی در حق استاد «احمد صدری» به هیچ روی قابل توجیه نیست. این‌ موضوع وقتی برجسته‌تر خود را نشان می‌دهد که وقتی «سید حسین موسویان» یادداشتی در هر یک از نشریه‌های خارج از کشور منتشر می‌کند، ایرنا مطلب را با برجسته کردن شخصیت «موسویان» و بها دادن به نوشته با رویکرد برجسته‌کردن شخصیت نویسنده بازشر و منشر می‌کند.(+) (+) (+) (+)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۹۴ ، ۰۸:۲۳
علی مصلحی

به حقوق مولف احترام بگذاریم

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۵۵ ب.ظ

«رادیو فردا» گزارشی در مورد خروج نیروهای سپاه پاسداران از سوریه به نقل از «بلومبرگ» تنظیم و منتشر کرده‌است.
در این گزارش متن «بلومبرگ» که به زبان اصلی بوده، ترجمه و با حذف و اضافه اطلاعاتی که مفید مخاطبان رادیوفردا باشد، و با ارجاع به بعضی از خبرهایی که خود این سایت پیش از این منتشر کرده، و با لینک منتشر شده‌است.

سایت خبری «نگام» که به تازه‌گی وارد دنیای رسانه و خبر شده و هنوز شخصیت رسانه‌ای‌اش قوام نگرفته و زمان برای شناختن و قضاوت درباره شخصیت حرفه‌ای مدیران و گردادنندگانش زود است، عین گزارش رادیو فردا را کپی و بدون ذکر منبع و بدون تغییری خاص بارنشر کرده است. بی‌توجهی کامل به حق مولف و قانون کپی‌رایت. کاری خلاف اخلاق به معنای عام کلمه و خلاف اخلاق حرفه‌ای و رسالت رسانه به معنای خاص.

نوشتن گزاره «به گزارش رادیو فردا» در ابتدای گزارش، هیچ هزینه‌ای را بر دوش این سایت بار نمی‌کرد، اما به لحاظ حرفه‌ای و اخلاقی تاثیر قابل‌توجهی در افزایش مقبولیت و برد رسانه‌ای این سایت در شروع کار داشت و دارد.
«نگام» تازه‌کار است و این‌گونه خطا از آن‌ها در صورتی که تکرار نشود پذیرفتنی و قابل بخشش است،

اما شوربختانه دقیقا همین کار را روزنامه اینترنتی «روز آنلاین» انجام داده که در این حوزه پیش‌کسوت است و قدمتی قابل توجه دارد.
عذر بد‌تر از گناه این‌که روز آنلاین حتی فکت‌ها و لینک‌های گزارش رادیو فردا را پاک نکرده و مطلب را از صفحه «رادیو فردا» کپی و مستقیم در صفحه خود پیست کرده است.
این خطا از «روز آنلاین» با آن سابقه و قدمت، انصافا بی‌سابقه، غیرموجه و با آن‌همه استاد و همکار برجسته کمی دور از انتظار و نابخشودنی بود و هست.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۳:۵۵
علی مصلحی

با دروغ همراه نشویم

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۲:۴۴ ق.ظ

وب‌سایتی با عنوان «خبرگزاری ایرانشهر» روز گذشته در خبری همراه با انتشار چند عکس نیمه‌عریان از یک زوج جوان در کشوری غیر از ایران، مدعی شد که این عکس‌ها متعلق به دختر یکی از فرماندهان عالی‌رتبه سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران است.

 بلافاصله دو سایت که یکی عمر و اعتبارکی در بین رسانه‌ها دارد و دیگری نورسیده است و هنوز زبانش برای سنجش اعتبار باز نشده، با ذوق‌زدگی عکس و خبر را باز نشر نمودند.

 در یک نگاه ساده می‌شد با احتمال بسیار بالا حدس زد که این عکس‌ها با آن اندازه از عریانی نزد دختر، نمی‌تواند متعلق به فرزند یک فرمانده عالی‌رتبه و مشهور سپاه باشد. نه این‌که چنین چیزی ممکن نباشد ــ  که هست ــ اما بسیار بعید و دور از ذهن.
با این توصیف پیش از توجه به توصیه‌ و مرام‌نامه‌های رسانه‌ای، عقلانی‌ترین رفتار آنست که آدم نسبت به صحت این خبر و عکس، اندکی تردید به خرج داده و در بازنشر آن کمی تامل کند و دنبال اعتبار منبعی باشد که خبر را منتشر کرده و اگر اعتبار منبع تایید شد، احتمال خطا در منابع معتبر را هم لحاظ کند و باز هم اندکی بیشتر در بازنشر تامل و تردید کند.

همه این تاملات را موخر بر اصلی اساسی و ارزش‌مند که معتقد است باید به حریم خصوصی شهروندان احترام گذاشت عرض می‌کنم و با این پیش‌فرض بحث می‌کنم که بازنشرکنندگان اصلا نمی‌خواهند به این اصل اخلاقی توجهی داشته باشند، والا با قبول و توجه به این اصل بحث من به قول فلاسفه «از حیز انتفاع ساقط است.»
 
با این همه اما منتشر‌کننده اولیه عکس و خبر، بدون کم‌ترین توجه به اصول حرفه‌ای رسانه و خبر، خبر و عکسی را منتشر کرده بود که یا در صحت آن تردید داشت، یا با شیطنت و با نیت سوء و به قصد تخریب شخص، سازمان یا نظام سیاسی عکس و خبر کذبی را منتشر کرده بود.

بازنشرکنندگان ثانویه هم نه عنایت مختصری به عقلانیت نشان داده بودند، نه به اصول مرام‌نامه رسانه‌‌‌ای و خبر را بازنشر کرده‌اند.

 به فاصله کم‌تر از یک روز سایت خبرگزاری ایرانشهر، بدون کم‌ترین توضیح، اصلاحیه یا عذرخواهی از مخاطبین یا سوژه مورد بحث، عکس و خبر را از خروجی خود حذف کرده‌استَ. اما عکس در یک رسانه و عکس و خبر به نقل از ایرانشهر در رسانه دیگر موجود است و حالا از منابع ثانویه کپی، بازنشر و دست‌به‌دست می‌شود.

حالا رسانه‌های جاعل منتشرکننده این دروغ پیش از همه در چاهی گرفتار می‌شوند که خود برای دیگران کنده بودند. اما در این فقره آن‌ها که بهعمق چاه سقوط می‌کنند، تنها رسانه‌های جاعل و دروغ‌ساز و بازنشکنندگان نیستند، در چنین شرایطی همه آن‌ها که در مخالفت با شخص، سازمان یا نظام سیاسی با جاعلان همداستان هستند، اما به قواعد اخلاقی وفادارند نیز در خطر سقوط به چاه قرار دارند.
 برای جلوگیری از خطر این‌گونه رسانه‌ها، گروه‌ها و افراد، باید با مشاهده چنین جعلیاتی، بلافاصله آن‌را تکذیب و توصیه عمومی کرد که از بازنشر آن خودداری شود.

جدای از زیان سیاسی چنین اشتباهاتی برای یک جریان سیاسی خاص، کم‌ترین زیانی که از این دروغ‌سازی‌ و شایعه‌پراکنی‌ها متوجه جامعه می‌شود، لطمه‌خوردن اعتماد عمومی جامعه در نگاه کلان و افزایش ریسک اعتماد نزد همه شهروندان در تعامل با یک‌دیگر، و در نتیجه کندی کنش مثبت اجتماعی است. رخوت و افسرگی عمومی و اجتماعی همه جامعه را فرا می‌گیرد و ترمیم چنین وضعی زمان و هزینه بسیار می‌برد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۲:۴۴
علی مصلحی

از حول «خبر» در دام «شایعه» نیفتیم

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۵۸ ق.ظ
تلاش رسانه‌ها برای این‌که اولین باشند و خبر دست اول را زود‌تر از سایر رسانه به دست بیاورند و منتشر کنند، به ذات رسانه برمی‌گردد و رسانه‌ای که به این نکته ذاتی بی‌توجه یا کم‌توجه باشد، به سادگی در گردونه رقابت با سایر رسانه‌ها کم‌آورده و پرونده‌اش بسته می‌شود. این خصلت ذاتی هیچ عیبی هم فی‌نفسه ندارد مگر آن‌که ملاحظات دیگری در کار باشد.

 اما با این‌همه رسانه‌های معتبر و بزرگ همیشه تلاش می‌کنند این سرعت در انتشار خبر و اولین رسانه و منبع سایر رسانه‌ها بودنشان، حتما با فاکتور «دقت» و «صحت» هم توام و همراه باشد. بنابراین اگر خبری را دریافت کردند که نیاز به تایید بیشتری داشت، کمی در انتشار آن تامل می‌کنند و در فاصله این تامل، به سرعت با یکی دو منبع تماس می‌گیرند تا صحت خبر دریافتی برایشان محرز شود، پس آن‌گاه اقدام به انتشار خبر می‌کنند.

تردیدی نیست از آن‌جا که عالم رسانه با مدیریت انسانی سروکار دارد، طبعا از خطاهای انسانی هم به دور نیست و با لحاظ کردن وسواس و دقت‌ فراوان، بازهم هراز گاهی، گاف یا خطا گریزناپذیر است و البته راه اصلاح آن‌هم تعبیه شده که باید بلافاصله خبر اشتباه یا شایعه منتشر شده را اصلاح کرد و برای مخاطب توضیح داد و او را از اشتباه بیرون آورد.

 با همه این‌ها اما بعضی وقت‌ها خطاهایی اتفاق می‌افتد که نه ناشی از خطاهای متعارف انسانی در نقل و دریافت خبر، که از «از حول حلیم در دیگ افتادن» خبر می‌دهد واین مدل خطا یا گاف، بیش از یک خطای متعارف می‌تواند با آبروی رسانه بازی کند.

تابناک ساعت ۵۰: ۱۹ عصر پنج‌شنبه ۲۸ آبان‌ماه در خبری با عنوان «قتل قهرمان پرورش اندام کشور تایید شد»، به نقل از بخش ورزشی خود خبری را تایید کرد که به گفته‌‌ همان گزارش «مورد تردید قرار گرفته بود» و حالا این رسانه ادعا می‌کرد تردید‌ها برطرف شده و خبر تایید می‌شود.

 گذشته از تایید خبر یک قتل، تابناک در چکیده‌ای که در پیشانی خبر خود برای این اتفاق نوشته بود مدعی شد: «بابک محمدی اهل سنندج که غیر از ورزش حرفه‌ای، خوانندگی هم می‌کرد دیروز به قتل رسید.» این یعنی این رسانه در فاصله آن تردید تا این تایید، اندکی هم در مورد پیشینه شخصیت مقتول کسب اطلاع کرده و آن تایید و این اطلاع نمی‌تواند از منبعی موهوم کسب شده باشد.

بلافاصله تعداد قابل توجهی از رسانه‌ها با توجه به ارزش هیجانی و خبری این خبر و تایید، خبر را به نقل از تابناک پوشش دادند.

 تنها ۶ ساعت پس از انتشار این خبر، ایسنا در ۲۳: ۲ دقیقه بامداد جمعه در تکذیبه‌ای بر این خبر، گزارش داد که نه تنها «بابک محمدی» به قتل نرسیده، بلکه اصلا در میان قهرمانان پرورش اندام کشور، قهرمانی به این نام وجود ندارد و عکس قهر‌مان پرورش اندامی که با نام جعلی «بابک محمدی» منتشر شده، عکس «علی اکبری» یکی از ورزشکاران پرورش اندام است که در سلامت کامل به‌سر می‌برد.

 این‌که تابناک ورزشی از چه منبعی تاییده خبر قتل یک قهرمان پرورش اندام را می‌گیرد، و چه منبعی برای تابناک توضیح می‌دهد که این قهرمان علاوه بر ورزش حرفه‌ای خوانندگی هم می‌کرده و با توجه به این‌که پیرامون یک قهرمان ورزشی آن‌همه منبع موثق برای تایید یک خبر مردد یا شایعه آن‌هم خبری که به حیات و ممات یک انسان ربط دارد وجود دارد، و همه آن منابع در دسترس رسانه‌‌ی معتبری چون تابناک هست و این رسانه به جای مراجعه به آن‌ها به منبعی که نه تنها موثق نیست که تخیل و توهمات شبیه به چاخان هم دارد مراجعه می‌کند، پرسش‌هایی است که باید تابناک به آن پاسخ بدهد.

 انتشار چنین اخباری، بدون توجه به مراتب دقت و صحت آن، جدای از لطمه زدن به آرامش جامعه، اعتماد مخاطبین نسبت به اعتبار رسانه را به شدت کاهش داده و دچار لطمه‌ای می‌کند که ترمیم آن اگر ممکن باشد با فرصت و هزینه بسیار همراه است.

می‌توان رسانه اول بود. می‌توان مبنع برای بسیاری از رسانه بود و سریع‌تر از اغلب رسانه‌ها به اخبار دست یافت و منتشر کرد. اما اندکی دقت و تامل در تایید اخبار، سرمایه عظیمی برای اعتبار رسانه و اعتماد مخاطب فراهم می‌کند.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۶:۵۸
علی مصلحی

 چهار روز از برگزاری یک جشنواره ورزشی در سطح ملی در کاشان می‌گذرد و در تمام این چهار روز وب‌سایت اداره ورزش و جوانان کاشان، تنها به پوشش خبر برگزاری این تورنمت ملی در روز اول اکتفا کرده و دیگر خبری از سایر اتفاقات اصلی این جشنواره در این سایت نیست.

آخرین خبر وب‌سایت اداره ورزش و جوانان شهرستان کاشان، که شنبه ۲۸ شهریور ساعت۱۶: ۹ بر روی این سایت قرار گرفته، خبر میزبانی کاشان برای برگزاری دومین دوره مسابقات فوتسال روستاییان کشور است که در‌‌ همان روز شنبه آغاز شده و تا کنون سه روز از برگزاری بازی‌های آن سپری شده است، اما از آن تاریخ تا کنون از سه روز برگزاری این جشنواره قابل‌توجه و مهم در نوع خود و نتایج بازی‌های انجام شده، در این سایت هیچ خبری نیست.

این کم‌کاری غیر قابل توجیه در شرایطی صورت می‌گیرد که روابط عمومی اداره یادشده، طی چند سال گذشته برنامه‌ای برای ارسال خبر به رسانه‌های شهری و کشوری نداشته و در پاسخ به تقاضای رسانه‌ها برای ارسال خبر، آن‌ها را به وب‌سایت اداره ارجاع می‌داده است.

 موضوع از جایی اهمیت خاص پیدا می‌کند که مخاطبین اخبار ورزشی میزبان بالایی در بین کاربران اخبار رسانه‌‌ها دارند و مدام برای دنبال‌کردن اخبار ورزشی مورد علاقه خود، به رسانه‌ها مراجعه می‌کنند.

از طرفی در شرایطی که کاشان با افتخار میزبان تعداد قابل‌توجهی ورزش‌کار از سراسر کشور است و هواداران این تیم‌ها در شهر مبدا، به منظور دریافت اخبار بازی‌های هم‌شهریان خود، بنابر قاعده رسانه‌های شهر مقصد و میزبان را چک می‌کنند، این قصور ضمن آن‌که می‌تواند شایستگی کاشان برای میزبانی این رقابت‌ها را زیر سؤال ببرد و در درازمدت نیز نمره منفی در شایستگی کاشان برای میزبانی سایر رقابت‌های ورزشی منظور شود، به اعتبار رسانه‌های کاشان، اعتبار اداره ورزش و جوانان، و در کل به اعتبار شهرستان نیز لطمه می‌زند.

به همه این‌ها اضافه کنیم که بعضی از اداره‌ها و بعضی از واحد‌های اداری به استثنا مواقع خاص که ناگهان با حجم بالایی از کار و مراجعه و پاسخ‌گویی مواجه می‌شوند، در اغلب روزهای سال اوقات آرامی را سپری می‌کنند و با توجه به آرام‌بودن شرایط در سایر زمان‌های سال، توقع عمومی همه اینست که در موقع خاص کار خود را با کمیت، کیفیت و دقت به‌تر و بیش‌تری انجام دهند.

به عنوان مثال روابط عمومی اداره ورزش و جوانان در اعلب شهر‌ها به استنثنای مراکز استان‌ها، اغلب اوقات‌ِشان به آرامی سپری می‌شود و همه توقع دارند که در عوض آن آرامش همیشه‌گی، در چنین مواقعی وظیفه ذاتی خود، که اطلاع‌رسانی از اتفاقات مجموعه مدیریتی خود هست را به نحو شایسته انجام دهند.

طی سه روزی که از برگزاری مسابقات فوتبال روستایی کشور در کاشان می‌گذرد، به استثنا سایت «کاشان آنلاین» که راسا با اعزام خبرنگار به محل برگزاری این رقابت‌ها، خبر آن‌را پوشش داده و «کاشان نیوز» که به نقل از «کاشان آنلاین» اخبار این جشنواره مهم را بازنشر کرده، هیچ رسانه دیگری خبری از برگزاری این جشنواره و نتایج آن‌را پوشش نداده است.
این کم‌کاری قطعنا می‌تواند برای اعتبار ورزشی، رسانه‌ای و اجتماعی کاشان نقطه ضعف محسوب و نتایج منفی به دنبال داشته باشد.
 این نوشته در کاشان نیوز این‌جا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مهر ۹۴ ، ۰۴:۴۰
علی مصلحی

اگر کاربر اینستاگرام باشید، حتما در جریان هستید که برخلاف اغلب برنامه‌ها یا به قولی «اپیلیکیشن‌»های موبایلی که در آن‌ها امکان پیام دونفره بین کاربران وجود دارد، در این برنامه این امکان وجود نداشت و اگر کاربری می‌خواست با کاربری دیگر که هم‌دیگر را در این نرم‌افزار دنبال می‌کردند ارتباط مستقیم برقرار کند، یا باید در بخش نظرات عکس‌های طرف نظر می‌گذاشت و برای توجه بیش‌تر هم شخص موردنظر را منشن می‌کرد، یا باید نرم‌افزار جانبی دیگری مرتبط با این شبکه را برای ارتباط نصب می‌کرد.
 
هر کدام از دو راه مشکل خود را داشت. در مورد اول، دنبال‌کنندگان دیگر هم از فحوای پیام افراد به هم‌دیگر مطلع شده یه به قولی سر در‌می‌آورند و در این محیط نمی‌شد پیام‌های خصوصی و محرمانه رد و بدل کرد و در مورد دوم هم باید نرم‌فزار جانبی روی دستگاه هردو کاربر نصب باشد والا ارتباط میسر نبود.

اما به‌تازه‌گی و در آخرین نسخه آپدیت یا به‌روز‌شده برنامه اینستاگرام، امکان گفت‌وگوی خصوصی بین دو کاربر برقرار شده و کاربران از این به بعد راحت می‌توانند با دنبال‌کنندگان و دنبال‌شوندگان خود در این شبکه گفت‌وگو یا چت خصوصی داشته باشند.

برای این منظور کافی است در برنامه اینستاگرام، به صفحه شخص مورد نظر رفته و بر روی گزینه سه نقطه بالا سمت راست کلیک کنید. یک منوی کشویی باز می‌شود که یکی از امکانات آن message است که به‌تازه‌گی به این منو افزوده شده. با انتخاب گزینه مسیج برنامه چت برای شما باز می‌شود. حالا می‌توانید با خیال راحت با هم گفت‌وگو نموده و پیام رد و بدل کنید. بدون مزاحمت و نگرانی از این‌که پیام‌تان را دیگر کاربران هم بخوانند.
 البته یک نکته را ابدا نباید فراموش کرد و آن این‌که در همه حال «ناظر کبیر شما را می‌نگرد.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۰۴:۲۴
علی مصلحی

برای پوشش خطا، به عذر بدتر از گناه متوسل نشویم

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ
تارنمای اینترنتی «علم فردا» که در حوزه الکترونیک و اینترنت فعال است، در آخرین پست خود که لحظاتی پیش منتشر کرد، فایل کِرَک (قفل‌شکن) نسخه نهایی ویندوز ۱۰ را منتشر کرد. کاری که اگر سایت‌های کاسب‌کار و کپی‌کار که توجهی به اخلاق به معنای عام و از منظری جزئی‌تر قواعد کپی‌رایت و حق مولف ندارند، انجام می‌دادند ــ که انجام می‌دهند ــ مورد سؤال و تعجب نبود، اما از این وب‌سایت که داعیه‌دار توجه به اخلاق حرفه‌ای و رعایت حق مولف است، بسیار عجیب و زشت است.
از زشت‌بودن این کار در نگاه عام که بگذریم، عذر بد‌تر از گناهی است که این سایت برای این رفتار خلاف قانون و قاعده و اخلاق خود آورده و مثلا خواسته اعلام کند که پایش را از گلیم قانون و اخلاق بیرون نگذاشته است.

 «علم فردا» نوشته است: «حقیقتا دوس نداریم در وب‌سایت علم فردا هیچ کرکی منتشر بشه چون واقعا به حقوق مولف اعتقاد داریم اما بنا به دو دلیل مهم مجبور شدم که این کرک ویندوز ۱۰ رو در اختیار شما دوستان عزیزم بذارم:
۱- امریکا و محتدانش هیچوقت به ما رحم نکردن!
شرکت‌های نرم‌افزاری آمریکایی (به اضافه متحدان و شرکای تجاری‌شون) خیلی از سرویس‌های رایگان‌شون رو بدون هیچ تعارفی و به طرز توهین‌آمیزی از ما دریغ کردن بنابراین چه دلیلی داره ما بخوایم به حقوق مولفین آمریکا احترام بذاریم؟!»

 به دلیل دوم این سایت کاری ندارم که فنی است و در حوصله بحث نیست، اما به همین دلیل اول نگاه کنیم که چه‌قدر کودکانه، حقیر و زشت است و آدمی را تا چه پایه می‌تواند بدون کم‌ترین نصیبی حقیر کند.

یکم: شرکت «مایکروسافت» منتشر‌کننده ویندوز، یک شرکت خصوصی متعلق به یک شهروند آمریکایی به نام «بیل گیتس» هست و ابدا ربطی به رحم نکردن آمریکا به ما ندارد. آن‌که ــ بر فرض صحت ــ به ما رحم نکرده، دولت ‌آمریکاست نه ملت و نه افراد و شخصیت‌های حقیقی یا حقوقی با ملیت آن کشور.

دوم: این آقای «بیل گیتس» که شرکت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری «مایکروسافت» متلق به ایشان است، برحسب اتفاق یکی از مشفق و مهربان‌ترین سرمایه‌داران بزرگ جهان خصوصا نسبت به کودکان بی‌سرپرست و فقرای جهان است، به طوری‌که علاوه بر آن‌که در زمان حیات خود موسس بزرگ‌ترین بنیاد خیریه با بالا‌ترین میزان کمک به مستمندان بوده، تمام دارایی خود را پس از مرگ به طور کامل وقف کمک به نیازمندان جهان کرده و رسما هم اعلام کرده فرزندان از اموال وی نباید ارث ببرند.
 با این توصیف آدمی که «رحم» و شفقتش به دنیا ثابت شده نمی‌تواند نسبت به مردم ایران «بی‌رحم» باشد.

 سوم: با فرض آن‌که در اصل دولت آمریکا نسبت به ایران و جهان مهربان بود و همه ظلم‌ها از ناحیه همین مایکروسافت و همین آقای «گیتس» متوجه ما و دیگر نقاط دنیا بود، آیا به صرف این قاعده، دزدی ما از یک دزد یا ظالم یا ستم‌کار مجاز و کاری اخلاقی و درست است؟
به عبارت مشهور: آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟

طراحی فایل‌های کرک و قفل‌شکن برای نرم‌افزارهایی که با قصد فروش از ابتدا با رمز و قفل طراحی می‌شوند و هنگام استفاده از آن باید رمز یا لایسنس آن‌ها را از مراکزی خاص خریداری کرد، در معارف شرعی و دینی تعبیری دارد که به آن «دزدی» می‌گویند.
 کمک به انتشار  این این فایل‌های سرقتی هم در حکم دزدی  و نشر رفتار خلاف اخلاق است.

شوربختانه باید گفت به غیر از وب‌سایت «علم فردا» از همین امروز و فردا تعداد قابل توجهی از سایت‌های واسطه بدون کم‌ترین توجیه اخلاقی و صرفا با توجیه اقتصادی و به منظور بالابردن تعداد مخاطب و کلیک و جذب آگهی و کاربر، اقدام به انتشار و آموزش دانلود فایل کرک نسخه نرم‌افزاری ویندوز ۱۰ می‌کنند که بر حسب قاعده باید برای دانلود قانونی آن هزینه پرداخت و لایسنس خرید.

اما‌ ای کاش وب‌سایت «علم فردا» هم مثل همه سایت‌های دیگر همین کار را بدون توجیه و بهانه انجام می‌داد و برای توجیه رفتار غیراخلاق خود به عذری بد‌تر از گناه متوسل نمی‌شد.

مرتبط:
همه حقوق متغلق به کپی‌کار است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۷
علی مصلحی

جعل برای ترویج فضیلت!!!!

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ
«سپاه باید پشت مردم باشد. اصل مردمند. ارتش هم باید پشت مردم باشد. ارتش و سپاه باید بگویند: جانم فدای مردم. اگر بگویند جانم فدای رهبر انحراف است. اصل مردمند. رهبر هم جانش فدای مردم است. ما همه برای مردمیم. سپاه باید از حقوق مردم دفاع کند. پشتیبان مردم باشد. اگر بگوید جانم فدای رهبر که این می‌شود‌‌ همان زمان شاه. پس مردم برای چه انقلاب کردند؟»
 صحیفه نور، جلد سوم، پاراگراف ۱۳۲
جمله فوق چندین سال است که از قول مرحوم آیت‌الله «خمینی» نقل می‌شود به‌خصوص بعد از سخنان آیت‌الله «خامنه‌ای» در انتقاد از همین شعار «جانم فدای رهبر» و همچنین مخالفت با مقایسه ایشان با امام علی (ع)، مکررا گفته می‌شود.

قبل از هر چیز باید بگویم که به شخصه این جملات را دوست دارم. کاملا هم منطقی است. ولی در هیچ کجای صحیفه و هیچ‌کدام از آثار مکتوب و شفاهی مرحوم آیت‌الله خمینی، چنین عباراتی وجود ندارد.
 باید توجه داشت جلد سوم صحیفه به بیانیه‌ها و سخنرانی‌های مقطعی از تاریخ می‌پردازد که اساسا سپاه در آن موقع تشکیل نشده بود.
 جالب‌تر آن‌که جاعل محترم، بعد از شماره جلد، شماره پاراگراف را ذکر می‌کند!!! در هیچ کجای دنیا چنین روش استناد (رفرنس‌دهی) وجود ندارد.

قطعا مبارزه با تملق و چاپلوسی و غلو، یک فضیلت است. در این فرهنگ متملق‌پرور ایرانی در زمان کنونی، این مبارزه بیشتر ضرورت دارد. اما برای ترویج یک فضیلت، حق نداریم دست به کار غیراخلاقی مثل جعل روایت و تاریخ بزنیم.
اصلا چه نیازی هست که برای تبلیغ و فعالیت جهت زدودن خرافات و تملق، به یک نقل‌قول از یک بزرگی استناد کنیم؟؟؟ وقتی یک مفهومی با مستقلات عقلیه، قابل اثبات است، رفتن به سراغ نقل، اشتباه محض است.

منبع: فیس‌بوک محمد محبی
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۸
علی مصلحی

بی‌اعتنایی به قواعد نوشتن خبر

جمعه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۷ ب.ظ

«بالا‌ترین» را بالا و پایین می‌کردم که چشمم خورد به خبر محکومیت جاسوس ایرانی در اسراییل به ۷ سال زندان. لینک را باز کردم ببینم چی هست. در ایران اگر کسی متهم به جاسوسی برای اسراییل شود، بعید است به کمتر از حبس ابد محکوم شود. مجازات ناچیز موردی مشابه در اسراییل برایم جالب بود.

خبر از «صدای آمریکا» بود. بی‌اعتنایی به ابتدایی‌ترین استانداردهای نوشتن خبر باعث شد از خیر خبر بگذرم و برگردم به بالا‌ترین.

چند صفحه بعد همین خبر را این‌بار از «بی‌بی‌سی» دیدم. لینک را باز کردم تا خبرنویسی رسانه‌ی حرفه‌ای «بی‌بی‌سی» را ببینم و آن‌را با «صدای آمریکا» مقایسه کنم و بعد شاید یادداشتی بنویسم در مقایسه یک خبر واحد با دو تحریر متفاوت از دو رسانه. با کمال تعجب دیدم‌‌ همان نگارش «صدای آمریکا» در «بی‌بی‌سی» با تغییراتی اندک کپی شده است. بدون کمترین توجه به اصول، قواعد و استاندارد‌های متعارف خبرنویسی.

 در تیتر خبر از واژه «جاسوس ایران» استفاده شده. این تیتر «بی‌طرفی» رسانه را زیر سؤال می‌برد؛ شخص موردنظر به جاسوسی متهم شده و محکومیت وی هنوز تاییدنهایی نشده‌است اگرچه وکیل متهم حکم را منصفانه خوانده و گفته قصد شکایت به دادگاه تجدید‌نظر را ندارد

پاراگراف بعد از لید به جای پوشش خبر مربوط به تیتر، پیشینه خبر «یعنی بازداشت متهم جاسوسی در سال ۲۰۱۳ را پوشش داده است. این رعایت نکردن مدل «هرم وارونه» در خبرنویسی شاید خیلی مهم نباشد، اما مهم‌تر از آن استفاده از عنوان احترام‌آمیز «آقا» برای «علی منصوری» است که خلاف اصول حرفه‌ای نوشتن خبر است. عناوین احترام‌آمیز «آقا، خانم، جناب، ملکه و...» با رعایت اصولی مخصوص به خود رسانه‌ها، فقط در مورد افراد عالی‌رتبه آن‌هم با رعایت مراتبی موجه است. این اشکال تا پایان خبر سه‌بار دیگر در مورد «علی منصوری»، یک‌بار در مورد وکیل وی و یک‌بار هم در مورد «نتانیاهو» تکرار می‌شود.

همچنین نام کوچک «علی منصوری» تا پایان خبر چندین‌بار تکرار می‌شود، در حالی که براساس قواعد خبرنویسی نام و نام خانوادگی کامل سوژه یا منبع خبر فقط در پاراگراف اول یا لید آمده و در پاراگراف‌های بعد، فقط به نوشتن نام خانوادگی آن‌ها بسنده می‌شود.

 «بی‌بی‌سی» تلاش زیادی برای رعایت استاندارد‌های خبر داشته است. همین تلاش به علاوه روی‌کرد علمی و همراهی پایاپای با تکنولوژی روز و به قولی «آپدیت» بودن، اعتبار قابل توجهی برای این رسانه در سطح جهان فراهم کرده است.
بی‌توجهی به اصول حرفه‌ای نوشتن خبر می‌تواند لطمه شدیدی به اعتماد مخاطبین یک رسانه بزند و فقدان یا کم‌کاری «دیده‌بانی‌ خبر» در یک رسانه می‌تواند در درازمدت به کاهش اعتبار یک رسانه منجر شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۱۷
علی مصلحی

در نکویاد ایرج افشار و آرشیوسازی

سه شنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۰۷ ب.ظ

نظمیست هر نظام‌پذیری را
گرخواندی در اول موسیقا
بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشنفکران و کتاب‌‌خوانان ایران تازه به این فکر افتاده‌اند که «ما حافظهٔ تاریخی نداریم.» راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرّخی یزدی (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن‌دوست و شجاع از طراز اوست) کشته می‌شد، کسی از گورجای او بی‌خبر می‌ماند؟ نمی‌دانم شما تاکنون به این نکته توجه کرده‌اید که هیچ‌کس نمی‌داند جای به خاک‌سپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟
این دیگر قبر فرخی سیستانی نیست که مربوط به یازده قرن پیش از این باشد و بگویند در حملهٔ تاتار از میان رفته است. فرخی یزدی در سال تولد من و همسالان من کشته شده است و شاید قاتلان او، که آن جنایت را در زندان قصر مرتکب شدند، هنوز زنده باشند. عمر طبیعی نسل قاتلان او چیزی حدود ۹۰ ـ ۹۵ سال است.

چرا هیچ‌کس نمی‌داند که قبر فرخی یزدی کجاست؟ خواهید گفت: «شاید در فلان گورستانی بوده است که اینک تبدیل به پارک شده است.» در آن صورت این پرسش تلخ‌تر به میان خواهد آمد که چرا ما این‌چنین ناسپاس و فراموش‌کاریم که محلی که فرخی یزدی در آن مدفون شده است تبدیل به پارک شود و یک سنگ یادبود برای او در آن پارک نگذاریم؟

در کجای دنیا چنین چیزی امکان‌پذیر است؟ شاعری که مانند آرش کمانگیر، تمام هستی خود را در تیر شعر خود نهاده است و با دیکتاتوری بی‌رحم زمانه به ستیزه برخاسته است و در زندان‌‌ همان نظام با «آمپول هوا» او را کشته‌اند، چرا باید محل قبر او را هیچ‌کس نداند؟ خواهید گفت: «از ترس نظام دیکتاتوری آن روز، کسی جرأت نکرده است که آن را ثبت و ضبط کند.» همه می‌دانند که دو سال بعد از مرگ فرخی یزدی آن نظام دیکتاتوری «کن‌فیکون» شده است. چرا کسانی که بعد از فروپاشی آن نظام آن‌همه دشنام‌ها نثار بنیادگذارش کردند، به فکر این نیفتادند که در جایی به ثبت و ضبط محل خاک‌سپاری فرخی یزدی بپردازند؟

هیچ عذری در این ماجرا پذیرفته نیست. هیچ خردمندی این‌گونه عذر‌ها را نخواهد پذیرفت. در فرنگستان، همین‌طور که در خیابان راه می‌روید، می‌بینید که بر دیوار بسیاری از ساختمان‌ها، پلاک یا سنگی نهاده‌اند و بر آن نوشته‌اند که فلان شاعر یا نویسنده یا دانشمند، در فلان تاریخ دو روز یا یک هفته در این ساختمان زندگی کرده است. جای دوری نمی‌روم.

در همین دورهٔ بعد از سقوط سلطنت، یعنی در بیست سال اخیر، اولیای محترم حضرت عبدالعظیم (به صرف گذشت سی‌ سال و رفع مانع فقهی) قبر بدیع‌الزمان فروزانفر، بزرگ‌ترین استاد در تاریخ دانشگاه تهران و یکی از نوادر فرهنگ ایران‌زمین را، به مبلغ یک میلیون تومان (در آن زمان قیمت یک اتومبیل پیکان دست سوم) به یک حاجی بازاری فروختند. هیچ‌کس این حرف را باور نمی‌کند. من خود نیز باور نمی‌کردم تا ندیدم.
قصه ازین قرار بود که روزی خانمی به منزل ما زنگ زدند و گفتند: «من الان در روزنامهٔ اطلاعات مشغول خواندن مقالهٔ شما دربارهٔ استاد بدیع‌الزمان فروزانفر هستم.» به ایشان عرض کردم که من در هیچ روزنامه‌ای مقاله نمی‌نویسم از جمله «اطلاعات»؛ حتما از کتابی نقل شده است. ایشان، آن‌گاه خودشان را معرفی کردند: خانم دکتر گل‌گلاب، استاد دانشگاه تهران، به نظرم دانشکدهٔ علوم.

پس ازین معرفی دانستم که ایشان دختر مرحوم دکتر حسین گل‌گلاب استاد برجستهٔ دانشگاه تهران هستند که عمّهٔ ایشان ـ خواهر مرحوم دکتر گل‌گلاب ـ همسر استاد فروزانفر بود. آن‌گاه خانم دکتر گل‌گلاب با لحن سوگ‌وار مُصرّی خطاب به من گفتند: «آیا شما می‌دانید که قبر استاد فروزانفر را، اولیای حضرت عبدالعظیم به یک نفر تاجر به مبلغ یک میلیون تومان فروخته‌اند؟»

من در آن لحظه، به دست و پای بمردم. ولی باور نکردم تا خودم رفتم و به چشم خویشتن دیدم. در کجای دنیا چنین واقعه‌ای، آن هم در پایان قرن بیستم، امکان‌پذیر است؟ از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظهٔ تاریخی داشت؟

حق دارند کسانی که می‌گویند «ما حافظهٔ تاریخی نداریم» فقر حافظهٔ تاریخی ما نتیجه‌‌ی نداشتن «آرشیو ملی» است؛ نه در قیاس با فرانسه و انگلستان که در قیاس با همسایگانمان. آرشیو ما کجا و آرشیو عثمانی (یعنی ترکیهٔ قرن اخیر) کجا؟!! گاهی دانشجویان دوره‌های دکتری ادبیات که سخت شیفتهٔ مطالعات ادبی در حوزهٔ نظریه‌های جدید هستند، به من رجوع می‌کنند که «ما می‌خواهیم روش «لوکاچ» یا روش «لوسین گلدمن» را بر فلان رمان معاصر ایرانی، به اصطلاح «پیاده کنیم» و رسالهٔ دکتری خود را در این باره بنویسیم.»

من در میان هزاران مانعی که در این راه می‌بینیم، به شوخی به آن‌ها می‌گویم اگر شما از دولت فرانسه بپرسید که «در فلان تاریخ، و در فلان قهوه‌خانهٔ خیابان شانزه‌لیزه، آقای ویکتورهوگو یک فنجان قهوه خورده است؛ صورت‌حساب آن روز ویکتورهوگو، در آن کافه مورد نیاز من است»، فوراً از آرشیو ملی فرانسه می‌پرسند و به شما پاسخ می‌دهند، اما ما جای قبر فرخی یزدی را نمی‌دانیم!

در جامعه‌ای که برای اطلاعاتی از نوع جای قبر فرخی یزدی، ما، بی‌پاسخ مطلقیم، چگونه می‌توانیم ساختار بوف کور یا چشم‌هایش یا همسایه‌ها یا جای خالی سلوچ را بر نظام اقتصادی و سیاسی عصر آفرینش این آثار انطباق دهیم با آن گونه‌ای که جامعه‌شناسان ادبیات در مغرب زمین، توانسته‌اند ساختارهای آثار ادبی را با ساختارهای طبقاتی و اجتماعی عصر پدیدآورندگان آن آثار انطباق دهند؟ صرف این‌که فلان نظام، بورژوازی یا زمین‌داری است یا فلان نظام خرده‌بورژوازی بوده است، برای آن‌گونه ملاحظات علمی ساختار‌شناسانه کفایت نمی‌کند.

وانگهی برای اثبات این‌که عصر پهلوی اول، مثلاً چه ساختار اقتصادی‌ای داشته است، ما هنوز هزاران پرسش بی‌پاسخ داریم؛ همچنین در مورد دوره‌های بعد و «بعد‌تر».

آیا فقر آرشیو ملی، نتیجة آن فقدان حافظهٔ تاریخی است یا نداشتن حافظهٔ تاریخی سبب شده است که ما هرگز نیازی به آرشیو، در هیچ‌جای کارمان نداشته باشیم؟

یکی از سعادت‌های بزرگ زندگی من این است که افتخار حضور در جلسه‌ای داشتم که رومن یاکوبسون، در دانشگاه اکسفورد، سخنرانی می‌کرد (سال ۱۹۷۴ یا ۱۹۷۵). یاکوبسون، یکی از شعرهای ویلیام بتلرییتز را به شیوهٔ خاص خود تحلیل می‌کرد و تحریرهای مختلف آن شعر را مقایسه می‌کرد، تا نظریهٔ ساختارگرایانهٔ خود را، بر آن معیار، تثبیت کند. یادم هست که یکی از حاضران ـ به نظرم جاناتان کالر  که در آن هنگام استاد جوانی بود و بعضی از آثارش امروز به زبان فارسی ترجمه شده است و در آن ایام اولین کتابش به نام Structuralist poetics تازه از چاپ خارج شده بود و در‌‌ همان مجلس رونمایی می‌شد و من یک جلد خریدم ـ اعتراض کرد بر گوشه‌ای از سخن یاکوبسون.

sasرئیس جلسه هم آیو ریچاردز، ناقد بزرگ قرن بیستم در قلمرو زبان انگلیسی بود. یاکوبسون به آن معترض گفت: «این سخن شما را، استاد دیگری هم، در آمریکا به من یادآور شد و گفت که: و این استنباط شما از شعر ییتز به خاطر طرز قرائتی است که شما خود از شعر ییتز دارید و این به سبب لهجهٔ روسی شماست «It is because of your Russian accent» یاکوبسون گفت: «دست آن استاد را گرفتم و بردم به دانشگاه هاروارد. آن‌جا که صدای تمام بزرگان دانش و ادب و هنر ضبط و ثبت و آرشیو شده است.

صفحهٔ صدای ییتز را که شعرهای خودش را خوانده بود و ازجمله‌‌ همان شعر را، برای او گذاشتم و گفتم: ببین، شاعر، خود نیز به‌‌ همان‌گونه می‌خواند که من خوانده‌ام» برای خوانندگان این یادداشت باید یادآور شوم که ییتز یکی از دو سه شاعر بزرگی‌ست که تاریخ ادبیات زبان انگلیسی به خودش دیده است و در سال ۱۹۳۹ درگذشته است. آن‌ها در چه سال‌هایی به فکر چه چیزهایی بوده‌اند و ما قبر بدیع‌الزمان فروزانفر را به یک حاجی بازاری به قیمت یک پیکان دست سوم می‌فروشیم.

از حوزهٔ کار خودم، دانشگاه تهران، مثال می‌زنم. اگر از دانشگاه تهران بپرسند که ما می‌خواهیم نوع سؤالات امتحانی ملک‌الشعراء بهار یا بدیع‌الزمان فروزانفر یا خانم فاطمة سیّاح را بدانیم، آیا دانشگاه تهران یک نمونه ـ فقط یک نمونه ـ از پرسش‌های امتحانی این استادان بزرگ و بی‌مانند را، که فصول درخشانی از تاریخ ادبیات و فرهنگ عصر ما را شکل داده‌اند، می‌تواند در اختیار ما قرار دهد؟ نه‌تنها در این زمینه پاسخ دانشگاه تهران منفی است، که حتی پرونده استخدامی ملک‌الشعراء بهار را هم ندارد. «بهار نوعی» اگر در فرانسه می‌زیست، برای صورت‌حساب قهوه‌ای که در فلان «کافة» پاریس خورده بود، آرشیو داشتند و ما حتی پرونده استخدامی او را نداریم؛ تا چه رسد به نوع صورت سؤال‌های امتحانی او.

همهٔ این حرف‌ها را برای آن مطرح کردم که بگویم ما انضباط لازم برای «آرشیوسازی» را در هیچ زمینه‌ای نداشته‌ایم و نداریم و تا در این راه خود را به حداقل استانداردهای جهانی نرسانیم، کارمان زار خواهد بود.

ایرج افشار، اما یکی از نوادری بود که در همین کشور ما و در همین روزگار ما، با هزینهٔ شخصی برای تمام مسائل فرهنگی و تاریخی آرشیو داشت. مجموعهٔ نامه‌هایی که او از افراد مختلف، در طول دورة حیات فرهنگی هفتاد ساله‌اش دریافت کرده است، همه محفوظ‌اند و طبقه‌بندی شده. از نامه‌های بزرگانی چون دکتر محمد مصدق و سیدحسن تقی‌زاده و للهیار صالح و سیدمحمدعلی جمال‌زاده، تا نامه‌ای که فلان آموزگار روستایی به او نوشته است و در باب کتابی چاپی یا نسخه‌ای خطی که داشته است، از او پرسش کرده است. حجم این نامه‌ها شاید متجاوز از بیست هزار صفحه باشد. وقتی مجموعهٔ کامل این نامه‌ها نشر یابد، گوشه‌ای از چشم‌انداز پهناور «آرشیوسازی» او آشکار خواهد شد. همچنین آرشیو عکس‌هایی که او از شخصیت‌ها و اماکن تاریخی ایران، خود گرفته است.

افشار همیشه اظهار تأسف می‌کرد و با دریغ به یاد می‌آورد که بعد از کوتای انگلیسی‌ها علیه دولت ملی دکتر محمد مصدق، مجبور شده بود برای حفظ جان دوستانش، مجموعهٔ بی‌شماری از نامه‌های مرتضای کیوان ـ آن مرد مردستان و انسان شریف تاریخ معاصر ایران ـ را که به افشار نوشته بود در چاه آب منزلشان بریزد و معدوم کند. ترسیده بود که اگر به دست ایادی «رکن دو»ی ارتش بیفتد از روابط کسانی با مرتضای کیوان آگاه شوند و جان آن افراد در معرض خطر قرار گیرد.

افشار خود اهل هیچ حزب و دسته‌ای نبود ـ در تمام عمر. شمارهٔ کتاب‌های کتاب‌خانهٔ شخصی ایرج افشار را به درستی نمی‌دانم؛ این‌قدر می‌دانم که یکی از غنی‌ترین کتاب‌خانه‌های حوزهٔ ایران‌شناسی در زیر آسمان ایران است. در این کتاب‌خانه علاوه بر کتاب‌های ایران‌شناسی به زبان‌های فرنگی و شرقی، تمام «تیراژ آپار»‌های مقالات فارسی و فرنگی که او در طول هفتاد سال گرد‌آورده بود، طبقه‌بندی شده است؛ «تیراژ آپار»هایی که غالباً امضای نویسنده را نیز با خود دارد و احتمالاً با اصطلاحاتی از سوی مؤلف، یادگاری است از ارادت آن خاور‌شناس یا پژوهش‌گر ایرانی به ایرج افشار.

گردآوری و طبقه‌بندی این جزوه‌ها و اوراق کوچک و کم‌برگ کار هر کس نبوده است. تنها ایرج افشار بوده است که توانسته با انضباط ذاتی و اکتسابی خویش آن‌ها را بدین‌گونه نظام بخشد و طبقه‌بندی کند.

اگر در مجموعهٔ انتشارات موقوفات دکتر محمود افشار (دفتر تاریخ، دفتر چهارم، گردآوری ایرج افشار، ۱۳۸۹ صص ۶۰۷-۶۲۲) یکی از نمونه‌های درخشان این خصلت «آرشیوسازی» او را ندیده‌اید، حتماً نگاهی به این کتاب بیفکنید تا ببینید که او در سال ۱۳۲۳-۱۳۲۴ که جوان بیست ساله‌ای بوده است چه‌گونه به فکر حفظ و گردآوری «امضا»‌های رجال سیاسی و فرهنگی عصر بوده است و خود می‌گوید: «دورهٔ سوم مجلهٔ آینده از مهر ۱۳۲۳ تا اسفند ۱۳۲۴» انتشار یافت و چون طومار آن بسته شد من امضا‌های ادبا و رجال معروف وقت را، از ورقه‌های اشتراک و رسید مجله، جدا ساختم و در دفتری به سلیقهٔ عهد جوانی چسبانیدم و بعد‌ها آن را به فرزندم آرش سپردم.

چون شناخت امضای رجال، برای باز‌شناسی اوراق و اسناد مملکتی مفید است، تصویر آن دفترچه با افزودن فهرستی الفبایی از نام‌ها در دفتر تاریخ به چاپ رسانیده می‌شود.» شما با نظر در آن اوراق امضای رجالی از نوع دکتر منوچهر اقبال، الول ساتن، ملک‌الشعرای بهار، ذبیح‌ بهروز، پورداوود، پیشه‌وری، علی‌اصغر حکمت، حسینعلی راشد، ادیب‌السلطنة سمیعی، دکتر سید علی شایگان، بزرگ علوی، هانری کربن، سید احمد کسروی، دکتر محمد مصدق و حدود یک‌صد‌وپنجاه رجل سیاسی و فرهنگی دیگر را می‌توانید ببینید.

افشار در تکمیل منابع پژوهش‌های ایران‌شناسی در کتابخانهٔ شخصی خود بسیار کوشا بود. تا همین اواخر، هرگاه می‌شنید یا در جایی می‌خواند که کتابی به یکی از زبان‌های فرهنگی، دربارهٔ ایران و یا یکی از مسائل تاریخ و فرهنگ ایران، انتشار یافته است، از فرزندانش در آمریکا می‌خواست که نسخه‌ای از آن کتاب برای کتاب‌خانة شخصی‌اش فراهم کنند؛ به هر قیمتی که باشد. در بسیاری موارد قیمت‌ها، به پول ایران به راستی کمرشکن بود اما او از این بابت هیچ اخم به ابروی خود نمی‌آورد و دست از طلب بر نمی‌داشت. به علت شهرت و اعتباری که در عرصة پژوهش‌های ایرانی در جهان به دست آورده بود، بیشترین پژوهش‌گران عرصهٔ ایران‌شناسی، خود نسخه‌ای از آثار خود را برای او می‌فرستادند و او نیز آثار خویش و‌گاه آثار دیگران را برای ایشان روانه می‌کرد.

افشار این کتاب‌خانهٔ گران‌بها و بی‌مانند را در سال‌های اخیر، سال‌ها و سا‌ل‌ها قبل از بیماری‌اش، سخاوت‌مندانه به «بنیاد دائره‌المعارف بزرگ اسلامی» بخشید که در آن‌جا با عنوان کتاب‌خانه و مرکز اسناد ایرج افشار نگه‌داری می‌شود و مراجعه به آن برای همهٔ ارباب تحقیق و استادان و دانشجویان آزاد است.

افشار، این نظام «آرشیو آفرینی» را نه تنها در کتاب‌خانهٔ شخصی خود سامان داده است که در هر کجا مسئولیتی پذیرفته است، کوشیده است که در این راه بنیادی نهاده شود؛ گرچه پس از او و رفتن او از آن‌جا، دیگران به ادامهٔ کار او دلبستگی نشان نداده باشند.

آن‌چه در کتاب‌خانهٔ مرکزی دانشگاه تهران وجود دارد و نشانه‌های «انضباط آرشیوی» است همه و همه یادگار اوست. آرشیو عکس‌های تاریخی رجال و اماکن و جمعیت‌ها، اسناد و مکاتبات و فرمان‌ها و مجسمه‌های بزرگان فرهنگ ایران زمین در عصر ما.

به یاد دارم که او برای کتاب‌خانهٔ مرکزی دانشگاه تهران، مهم‌ترین نشریات ایران‌شناسی و اسلام‌شناسی جهان را مشترک شده بود و دوره‌های این‌گونه نشریات در کتاب‌خانة مرکزی دانشگاه تهران به طور منظم موجود بود. بعد از فروپاشی نظام پیشین و رفتن افشار، به تعبیر بیهقی، «کار از پرگار افتاد» و آن‌ها که به جای او آمدند، خواستند در بیت‌المال «صرفه‌جویی» کنند؛ حق‌اشتراک بسیار ناچیز این مجلات را به نفع مستضعفین «صرفه‌جویی» کردند و نپرداختند.

در نتیجه، استمرار و تکامل آن «آرشیو» عظیم فرهنگی منقطع شد. حالا اگر روزی بخواهند جبران این خسارات را بکنند، چندین برابر آن وجوه را باید بپردازند تا عکس یا زیراکس یا میکروفیلم آن مجلات را به دست آورند ـ اگر این کار امکان‌پذیر باشد. این قدر می‌دانم که دریافت نسخه‌های اصل آن مجلات امروز دیگر امری است محال.
از قدیم نیاکان ما گفته‌اند که «خود کرده را تدبیر نیست». در‌‌ همان هنگام قطعه‌ای به شوخی و جدی منظوم کردم که نشر تمامی آن در این مقال روا نیست ولی دو بیت پایانی آن این چنین بود:
حکمت مشرقـی‌ست ایـن گفتـــار از «پکن» بشنو این سخن نه ز «رُم»:
هـر که در میخ صرفه‌جویی کـرد
می‌کنــد نعـــل اسب خــود را گُــم
البته قافیة بیت اول را درست به یاد نمی‌آورم.
جای دیگری، همین روز‌ها، مقاله‌ای دربارة «دفتر تلفن» ویژهٔ سفرهای او ـ که نموداری است از انضباط آرشیوی او ـ نوشته‌ام؛ در این‌جا به هیچ روی قصد تکرار آن مطلب را ندارم. همین‌قدر می‌گویم که آن دفتر تلفن ـ که خود کتابی بزرگ است ـ نموداری است از توزیع نام و نشان تمام فضلای معاصر ایران بر روی نقشهٔ جغرافیایی ایران. از روی آن کتاب‌چه، شما می‌توانید ارباب فرهنگ و معارف ایران را در تمام شهر‌ها و حتی در کوچک‌ترین روستاهای کشور بشناسید و آدرس و تلفن ایشان را به دست آورید و در مواردی حوزهٔ کار و تخصص ایشان را نیز بدانید.
 آن‌جاست که حوزهٔ پهناور و دوست‌داران و شیفتگان ایرج افشار را می‌توان از نزدیک آزمود و دید و نیز یک نمونه از «انضباط آرشیوی» او را.

محمدرضا شفیعی کدکنی
منبع: کتابکده نادری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۴:۰۷
علی مصلحی