وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فائزه هاشمی» ثبت شده است

بهشت حزب‌الله یا چاله‌میدان؟

چهارشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۰، ۰۴:۳۲ ب.ظ

دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، متاسفانه در قضیه رفتار آقای «سعید‌ تاجیک» با فرزندان «هاشمی»(+) و فحاشی و بی‌ادبی و استفاده از ادبیات لات‌ها، حق با «حسین‌ قدیانی» است و این نوع ادبیات از اولین ساعات انقلاب در این کشور نهادینه‌شده و نه‌تنها توسط هیچ‌کس حتی مخالفین بنیان‌گذار نظام، مورد اعتراض قرار نگرفت، که حتی تشویق و ترغیب‌شده و هر سال در آستانه ایام دهه فجر دقیقا هم‌زمان با سال‌گرد انقلاب، سخن‌رانی تاریخی آن مرحوم بدون کم‌ترین تخفیف و سانسوری پخش و روی آن مانور هم داده می‌شود. سخن‌رانیی که در آن بنیان‌گذار از ادبیاتی استفاده می‌کند که به هیچ روی متعلق به صنف محترم روحانیون و حوزه‌های محترم علمیه و مراجع محترم تقلید نیست و فقط و فقط متعلق به جماعت قداره‌بند و جاهل و لات و اهالی چاله‌میدان است.

 ادبیاتی که در کلام بنیان‌گذار با جمله معروف «من توی دهن ...می‌زنم» شروع می‌شود و سی سال بعد توسط یکی از مریدان وی با جمله «دهنتو ... می‌دم یا دهنتو سرویس می‌کنم و ...» اوج می‌گیرد و هم‌زمان اعتراضات مقلدین و مریدان بنیان‌گذار را به اوج خود می‌رساند.

انقلاب شرایط سخت مربوط به خود را دارد و با توجه به تجربه‌های متعدد انقلاب، که در قرن بیستم اتفاق‌افتاده و تجربه‌شده و تقریبا اکثر سیاست‌مداران و کارشناسان امور سیاست و فرهنگ و جامعه به‌نوعی از نزدیک دستی بر آتش انقلاب داشته‌اند، بنابراین درک شرایط رهبران انقلاب و خطاهای دوره انقلاب کار سختی برای آگاهان نیست.
 اما پس از آرامش نسبی و فراهم‌شدن شرایط استقرار و ثبات، نوبت به بازخوانی رفتار انقلابی و احتمالا اشتباه و جبران خسارت‌ها و بسترسازی برای شرایط دوران استقرار و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته می‌رسد. اتفاقی که در مورد انقلاب ایران فرصت وقوع پیدا نکرد.

«روح‌الله‌خمینی» انسان با استعداد و برجسته‌ای بود. قسمتی از شرایط تاریخی و جغرافیایی دوران او به‌گونه‌ای با شخصیت او رقم خورد. این اتفاق او را به یکی از سرنوشت‌سازترین انسان‌ها در قرن بیستم تبدیل کرد.
در بستر همین شخصیت و همین سرنوشت، سرنوشت دودمان پهلوی و کشور ایران در بهمن ۵۷ آن‌گونه رقم خورد. همه این‌ها به جای خود ارزش‌مند و درخور توجه. اما به‌نظر نمی‌رسد هیچ‌یک از مریدان منطقی او علاقه‌مند باشند او را برجسته‌تر و متعالی‌تر از معصومین تصور، و با زدن رنگ عصمت به تمام رفتار او، رفتار او را معیار درستی و نادرستی قرار دهند. کاری که متاسفانه توسط عده‌ای از مریدان غیرمنطقی و جاهل او تاکنون صورت‌گرفته و بر آتش آن نیز هر روز بیستر دمیده می‌شود.

سیاست‌مداران و کارشناسان اهل فرهنگ ما هیچ‌گاه فرصت نکردند یا نخواستند و یا خواستند و اجازه نیافتند که در دوران اسقرار، رفتار دوران انقلاب رهبران انقلابی خود را تشریح وتبیین و نقد کنند. اگر چنین اتفاقی صورت می‌گرفت بدون شک باید اعلام می‌شد که گفتار بنیان‌گذار در سخن‌رانی معروف ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشت‌زهرا و استفاده از ادبیات سخیف «من توی دهن ... می‌زنم» و یا گفتار مشهور دیگر او چند سال بعد که «آمریکا هیچ "..." نمی‌تواند بکند»، و گفتارهایی از این نوع، متاثر از فضای بحرانی و مضطرب انقلاب و حواشی مربوط به آن بوده، و رفتار و گفتاری قابل نقد است.

اگر این اتفاق صورت می‌گرفت با اطمینان می‌توان گفت؛ هیچ‌یک از مسؤلین رده‌بالای سیاسی و دیپلماتیکی کشور به خود اجازه نمی‌دانند در سال‌های بعد از آن، سخنان خود را به گفتاری مشابه در تریبون‌های عمومی آلوده نموده و بزرگ‌ترین توجیه‌شان گفتار رهبر انقلاب باشد و بر این گفتار متوقع تشویق هم باشند.

فرصت دو سال گذشته جنبش سبز به همه ثابت کرد که بسیاری از اصلاحات باید در طول سی سال گذشته اتفاق می‌افتاد و نیفتاد تا به این اتفاقات ناگوار منجر شد. بسیاری از تابوهایی که ناگهان در ظرف زمانی کوتاه فروریخت و شکست و بسیار با هزینه اتفاق افتاد، باید در بستر زمانی سی سال گذشته بدون کم‌ترین هزینه و خسارت شکسته می‌شد و نتیجه مثبت و ارزش‌مند خود را به جامعه هدیه می‌کرد.

 از آن نقدنشدن‌ها «سعیدتاجیک» و «محمود‌ احمدی‌نژاد» و «منصور ارضی» و «سعید حدادیان» و ادبیات وارونه و هتاک‌شان متولد شد.
حالا که جامعه متوجه اکثر اشتباهات خود شده‌است، شایسته است منتقدین این رفتار، یا به هیچ عنوان به ادبیات سخیف ریس‌جمهور در سطح بین‌المللی و داخلی و هم‌چنین ادبیات آقای «سعید تاجیک» در فحاشی و هتاکی به خانواده «هاشمی» و یا ادبیات سخیف مداحان قدرت در نقد آقای «مشایی» و ادبیات مشابه آن‌ها معترض نباشند، و یا چنان‌چه اعتراضی به آن رفتار و گفتار و ادبیات دارند؛ آن‌ها را از گفتار مشابه رهبری و بنیان‌گذار نظام مستقل ندانسته و با قبول شخصیت انسانی رهبران نظام و معصوم‌نبودن آن‌ها در عین شفافیت، نفس زشت‌بودن این نوع از گفتار و رفتار از هر کسی در هر مقامی و هر مکانی را نقد نمایند و در این پروسه از تقسیم‌بندی و استثناسازی و خودی و غیرخودی خواندن اجتناب نمایند.
روشن‌گری:حسین قدیانی در این مطلب به این ادبیات بنیان‌گذار و رهبری تقدس داده بود ولی بعدا آن‌را به این شکل تعدیل نمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۰ ، ۱۶:۳۲
علی مصلحی

هاشمی‌ رفسنجانی

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۰۹ ق.ظ

پس از تحمل سی سال صبر سبز، به گمانم ۱۰ماه زمان زیادی برای تحول در رفتار یک شخص و آن‌هم شخصیت تاثیر‌گذاری مثل آقای «هاشمی رفسنجانی» است. اما اظهارات اخیر ایشان نشان داد که نه‌تنها تحولی به سمت شفافیت در وی صورت نگرفته، بلکه سخنان و رفتار ایشان رازآلودتر شده. این نوشته بر اساس سخنان اخیر ایشان و سکوت خانوادهاش شجاعت اظهار یافته است. امیدوارم منصفانه مورد قضاوت قرار بگیرد.

«هاشمی رفسنجانی» بیش از آن‌که به‌نفع جنبش سبز باشد، به زیان جنبش است. این حقیقتی است روشن مثل آفتاب، و تمام تلاش بعضی از طیف‌های وابسته به جنبش سبز که از دور دستی بر آتش دارند، برای تطهیر چهره «هاشمی» و انتساب او به جنبش سبز تلاشی بی‌هوده است.
 البته شاید اگر ریاست‌جمهور اسبق ایران، برای حفظ خانواده خودش که در راس همه اولویت‌هاست، مجبور نمی‌شد سکوت روزهای اول، پس از انتخابات را بشکند و باز مجبور باشد چون همیشه برای رهایی متهمین خانواده از حضور در دادگاه و حبسی که احتمال آن بسیار زیاد بود، سیاست «نعل و میخ» را پیشه نماید، شاید تلاش این دوستان برای چسباندن او به جنبش آسان‌تر می‌شد.
 اما با شکستن سکوت و ایراد سخنانی که یکی در میان متناقض هم‌دیگر بود (به استثنای آخرین خطبه نماز جمعه ایراد شده) دیگر هیچ نیرویی قادر نیست «هاشمی» را به جنبش منتسب نماید.
 
با این وصف چنان‌چه حالا او بخواهد فقط یک‌بار در عمر رودربایستی و محافظه‌کاری را کنار بگذارد و هم‌چنان «خامنه‌ای» که رسما اعلام نمود؛ نظری به «هاشمی» ندارد؛ رسما اعلام کند: نظری به «خامنه‌ای» ندارد، «جنبش سبز» دیگر جایگاه، علاقه و فرصتی برای پذیرش «هاشمی» ندارد.

تمام اعضای خانواده «هاشمی» بلااستثنا خود را در جبهه مقابل انحصارطلبی، و افراطی‌گری اصول‌گرایان معرفی می‌کنند و باتوجه به موضع‌گیری‌های صریح و شفاف، افکار عمومی نیز آن‌ها را در طیف مربوط به جنبش سبز طبقه‌بندی می‌نماید. و در نقطه مقابل جناح موسوم به اصول‌گرا از صدر تا ذیل چشم دیدن هیچ‌یک از اعضای خانواده «هاشمی» را به دلیل همین رفتارها نداشته و پیوسته خواستار اعلام برائت صریح او از رفتار فرزندان و اعضای خانواده‌اش بوده‌اند.

از طرف دیگر خواسته اعلام‌نشده و نانوشته و درعین حال مشهود جناح اصلاح‌طلب و خصوصا «جنبش سبز» اعلام برائت شفاف «هاشمی» از اصول‌گرایان و در راس آن‌ها رهبری نظام، و اعلام هم‌راهی و هم‌زبانی صریح با خط‌مشی اعضای خانواده که طبیعتا خط‌مشی «جنبش سبز» است می‌باشد.
 اما ریاست «مجمع تشخیص مصلحت نظام» مصلحت را در آن دیده است که، با اعضای خانواده تقسیم سهم سیاسی داشته باشند. وقتی صحبت «اصلاحات» در میان باشد، سیاست موردنظر و احترام او سیاست اتخاذ‌شده خانواده است، و وقتی بحث «اصول‌گرایی»مطرح است، همه باید گوش به فرمان «رهبری نظام» باشند.

این سیاست یک بام و چند هوایی البته مورد موافقت خانواده هم هست، چه این‌که آن‌چه باعث‌شده امروز خانواده ریس‌جمهور اسبق به اصلاح‌طلبی روی بیاورد نه به دلیل قبول شعارها و استراتژی جنبش سبز، بلکه به آن دلیل است که دیگر این خانواده زیر بیرق «اصول‌گرایی» جای‌گاه مورد قبولی ندارند و از بد حادثه این‌جا به پناه آمده‌اند.

آقای «هاشمی» و خانواده در یک قمار سیاسی یار مشترک هم‌دیگرند و در مواقع لزوم با کارت یک‌دیگر بازی می‌کنند. هیچ دقت نموده‌اید، در تمام سی سال گذشته هیچ‌گاه اعضای درجه اول به علاوه حلقه اطرافیان «هاشمی» کوچک‌ترین انتقادی را نه‌تنها نسبت به ایشان نداشته‌اند، بلکه هیچ‌گونه انتقاد برحقی از طرف دیگران از ایشان را هم برنمی‌تافتند؟ امروز هم نه‌تنها حاضر نیستند بعضی از اظهارنظرهای محیرالعقول پدر، در تایید «رهبری» و خسارت‌های ناشی از آن را سرزنش کنند، بلکه از پاسخ‌گویی به سئوالاتی که در این موارد توسط خبرنگاران و رسانه‌ها مطرح می‌شود هم رندانه شانه خالی می‌کنند.
این یک پیام مشخص بیشتر ندارد: اگر همین حالا آقای «هاشمی» از اعضای خانواده بخواهد رسما برای تایید و دست‌بوسی رهبری حاضر شوند، آن‌که زودتر از بقیه حاضر می‌شود سرکار خانم «فائزه هاشمی» است که این‌روزها بیشتر از بقیه سبز است.
 ساده‌انگاری خواهد بود در مورد آقای «حسن لاهوتی» و «مجید توکلی» که سرنوشتی متفاوت دارند قضاوت یک‌سانی داشته باشیم و تصور کنیم که خانم «هاشمی» قضاوت یک‌سانی دارد.

اتفاقات سیاه امروز ایران، معلول اشتباهات دولت‌مردان سی سال گذشته «موسوی» ،«خاتمی» و «هاشمی» است.
شکی نیست که در این میان سهم آقای «هاشمی» از بقیه بسیار بیشتر است. از طرفی بزرگ‌ترین حربه‌ای که اکثریت خاموش و عوامی را با آقای «احمدی‌نژاد» هم‌راه نموده و امروز به فرمان و خواست او پاک‌ترین فرزندان این کشور را به خاک و خون می‌کشند، اتهاماتی است که در طول سی سال گذشته بیش از تمام دولت‌مردان و مسئولین کشور، متوجه آقای «هاشمی» بوده و باز کم‌ترین علاقه برای پاسخ‌گویی به این شبهات را باید در رفتار رازآلود همین آقای «هاشمی» جست‌وجو کرد.
«احمدی‌نژاد» از همین فضای تهمت‌آلوده بیشترین ماهی مقصود را صید کرده است.

«میرحسین موسوی» که در بین دولت‌مردان پیش‌گفته کم‌ترین تهمت و اشتباه متوجه او می‌باشد، و بیش‌ترین خسارت‌ها را از ۲۲خرداد به این‌طرف تحمل نموده، در بیانیه‌های رسمی خود رسما از گذشته اشتباه خود نام برده و به خطاهای آن اعتراف نموده‌است.

در این میان اما خانواده و حلقه افراد محدود اطراف آقای «هاشمی» حواس‌ِشان جمع است مبادا گردی بر دامن مبارک ریاست «مجلس خبرگان رهبری» بنشیند.

در همین رابطه: سودای هاشمی؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۸۹ ، ۰۷:۰۹
علی مصلحی