وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرشکاک» ثبت شده است

این تذهبون

دوشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۸۸، ۰۵:۴۱ ق.ظ

روبه‌روی محل کار من، خانه‌ای است متعلق به یک برادر از شش برادری که سرمایه مجموعه خانواده‌شان از میلیارد‌ها تومان بالا‌تر است، و این سرمایه اغلب از محل رانت و نزدیکی به نماینده ولی‌فقیه و امام‌جمعه فقید کاشان فراهم شده است. البته کاملا مشروع.
 نزدیکی به بیت نماینده ولی‌فقیه باعث می‌شد که اکثر ادارات معتبر کاشان خدمات مورد نیاز خود را از این خانواده خریداری نمایند. این موضوع باعث یکه‌تازی این خانواده در عرصه فروش خدماتی شد که نمایندگی‌اش را در کاشان و اطراف داشتند و از طرف دیگر نیز اکثر شرکت‌های معتبر نیز متمایل شدند که نمایندگی انحصاری خود در کاشان را به این مجموعه اعطا نمایند.

فرزند بزرگ از این مجموعه و دست بر قضا‌‌ همان که همسایه مغازه ما می‌باشد، پسری دارد که دست‌ِکم ۱۰ سال از من کوچک‌تر است. اما بر خلاف من متاهل و یک فرزند هم دارد. ۱۰سال پیش زمان اوج آغاز به‌کار «انصار حزبالله» و هفته‌نامه «شلمچه» و آغاز چل‌چلی و چشم‌بازکردن این نوجوان بود و لاجرم هنگامی که از جلو مغازه ما می‌گذشت همراه با شیطنتی کودکانه متلکی حواله ما می‌کرد که عکس «سید محمد خاتمی» را به دیوار مغازه الصاق کرده بودیم.

 هفته‌نامه «شلمچه» به محاق توقیف رفت. روزی از این نوجوان سمج پرسیدم «یوسفعلی میرشکاک» را می‌‌شناسی؟ و این چند ماهی بعد از آن بود که «میرشکاک» با «دهنمکی» مدیر مسئول «شلمچه» چپ افتاده بود و طی چهار نامه تحت‌عنوان «نامه‌ای به برادر بسیجی» شدیدا «دهنمکی» را فرومالیده بود.
 قرص و استوار پاسخ داد: «من فقط مولی علی را می‌شناسم»
گفتم: مگر «شلمچه» نمی‌خوانی؟
 با غرور مخصوصی گفت: تمام۴۸ شماره‌اش را آرشیو دارم.
 گفتم: پس باید «میرشکاک» را بشناسی.
گفت: نه میرشکاک کیست؟
 گفتم: پس بگو فقط «شلمچه» می‌خریدی و آرشیو می‌کردی. ولی هیچ‌وقت نمی‌خواندی!...
 
بگذریم نتیجه گفت‌وگو و بحث‌‌ همان شد که حدس می‌زدم و حدس زدید: آقا و بر این قاعده اکثر آقایان از این دست با آن‌چه که بیگانه بودند و هستند و متاسفانه خواهند بود «قلم» بود و  آن‌چه «قلم» می‌نویسد اعم از کتاب، روزنامه، شعر و ... .
اعتراض «میرشکاک» به «دهنمکی» هم چیزی از همین مقوله بود. وی به دهنمکی به تحقیر نوشته بود: (نقل به مضمون) «آقای دهنمکی تو را چه به قلم و هنر و نوشتن و نشریه؟ تو حتما باید بروی جبهه و شهید شوی. تو مقدس‌تر از این حرف‌ها هستی.. الخ.»

چند صباحی است که ریش گذاشته‌ام و خداییش اول به خاطر بیماری بود. بعد دوستان گفتند ریش بهت میاد و در مراسم سیزده آبان دیدم با ریش خیلی راحت در بین مامورین و لباس‌شخصی‌ها تردد می‌کنم، این بود که ریشی‌ها بلند شد.
 امروز صبح. جلو مغازه‌‌ همان نوجوان سمج دیروز و بابای جوان امروز که برای خودش کسی شده و کسب و کاری راه انداخته برعکس من که بر اثر بی‌دست و پایی۳۰ میلیونی بدهی برای خودم دست و پا کرده‌ام، با یک دوستی که از سفر حج برگشته دیده‌بوسی حج کردم. حاجی بلافاصله گفت: علی آقا ریش گذاشتی. چه ریش‌های نرم و خوشگلی؟ و بسیجی بلافاصله در آمدکه: ریش گذاشته است که نگیرندش! سید است.
گفتم: به جدت قسم سید فقط به همین دلیل است.
 بلافاصله بی‌ادبی شدیدی مرتکب شد.
 گفتم: آقا سید من نه به اندازه شما داعیه دین دارم و نه مثل شما لیاقت انتساب به دین، ولی به هیچ عنوان کوچک‌ترین کلمه بی‌ادبی از دهان من خارج نمی‌شود.
 مثلا من اگر قرار است در جایی بیتی از مولوی بخوانم که متضمن کلمه‌ای بی‌ادبی است مثلا «آن یکی (عذر می‌خواهم) خر داشت پالانش نبود ... قبل از این‌که کلمه نام آن حیوان را بگویم از مخاطبم عذر‌خواهی می‌کنم (من واقعا این‌گونه هستم)
درآمد که آن حیوان از شما بهتر است. و ...

این نوجوان که امروز سال‌های بیست و پنج سالگی را پشت سر می‌گذارد، نه یک لحظه جنگ را درک کرده، نه هیچ‌یک از اعضای خانواده خودش و پدرش به آن شکل جنگ را و انقلاب را درک نموده‌اند، و نه به هیچ عنوان چیزی به نام فقر و درد را می‌شناسند. در مقابل آن‌همه انسان بزرگی که سال‌ها قبل از انقلاب برای به ثمر نشستن این نظام درد و زجر و زندان کشیده‌اند و بعد از آن‌هم سال‌ها در جنگ و نظام از بزرگ‌ترین سرمایه‌های خود به نفع انقلاب چشم‌پوشی کرده‌اند، از نظر ایشان کمتر از حیوان بارکش هستند.

راستی این‌ها به چه دینی مومنند؟ به کجا می‌روند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ آذر ۸۸ ، ۰۵:۴۱
علی مصلحی

تاختن و باختن

سه شنبه, ۳ شهریور ۱۳۸۸، ۱۰:۴۱ ب.ظ


روزگاری نه‌چندان دور شاعر شوریده «یوسفعلی میرشکاک» بر اساس توهمات همیشگی خود «سید عطاالله مهاجرانی» را به‌عنوان «رییس‌جمهور آینده» مخاطب قرارداد و در ستون «کلوخ‌انداز» روزنامه «ابرار» به او نوشت:
 «این بی‌محابا تاختن، فرجامی جز باختن ندارد»
 و چه کسی باور می‌کرد که رییس‌جمهور آینده کسی نخواهد بود جز جوانی که با لطف «محمدعلی بشارتی» (مبدع نرم‌افزار و نظریه پرسش و پاسخ آنلاین با امام‌زمان) (۱)، به استانداری استان تازه تاسیس اردبیل انتخاب شده بود و هنری جز بی‌محابا تاختن نمی‌دانست.

آقای دکتر «محمود احمدی‌نژاد» اگرچه ره صدساله را یک‌شبه نرفت اما، پله‌های ترقی را خیلی زود‌تر از موعد پیمود و به سرعت تبدیل به یکی از چهره‌های بزرگ خبرساز نه‌تنها در ایران که جهان شد.
 
آقای «احمدی‌نژاد» اولین استاندار استان اردبیل بود و در‌‌ همان دوره لقب «استاندار نمونه» را از سردار سازندگی دریافت نمود و پس از این تقدیر گفت: «نام هاشمی در تاریخ جاودانه خواهد ماند»

دوره ریاست‌جمهوری هاشمی و به‌تبع آن استانداری «احمدی‌نژاد» تمام شد. چند صباحی از دوره اصلاحات سپری نشده بود که آقای «احمدی‌نژاد» با همراهی آقایان «کامران دانشجو» «درویش‌زاده» و «ترقی» با تنظیم شکایتی بر علیه روزنامه «سلام» مانع از انتشار یکی از موفق‌ترین و تاثیرگذار‌ترین روزنامه‌های معاصر شدند.
 صد البته که این اتفاق کمک شایانی به طی‌نمودن سریع‌تر پله‌های ترقی توسط «احمدی‌نژاد» نمود و باعث شد چند سال بعد مجموعه اصول‌گرایان مستقر در شورای شهر تهران پاسخ این خوش‌خدمتی آقای دکتر را با معرفی او به‌عنوان شهردار پایتخت بدهند. اما وقتی قرار شد وزیر کشور حکم این انتخاب را تایید و تنفیذ نماید «موسوی لاری» با استناد به پرونده قضایی نفت «سواپ اردبیل» که پرونده آن مفتوح و آقای «احمدی‌نژاد» از متهمان آن پرونده بود، از امضای حکم امتناع کرد. حالا نوبت آقای «علی‌اکبر ناطق نوری» بود که پاسخ خوش‌خدمتی‌های آقای استاندار را در خرج‌کردن از جیب استانداری برای تبلیغات ریاست جمهوری ۷۶ بدهد.
 آقای «ناطق نوری» واسطه تا «احمدی‌نژاد» شهردار شد و بلافاصله حمله به ریس‌جمهور «خاتمی» و هزینه‌کردن عوامانه از اموال شهرداری تهران را برای معرفی خود به‌عنوان یک چهره مردمی و خدمت‌گذار، به شدت در دستور کار قرار داد.
 رسانه ملی نیز بزرگ‌ترین همراهی را با او آغاز کرد و این مقدمه تبلیغات انتخاباتی ریاست‌جمهوری نهم آقای «احمدی‌نژاد» بود که حتی در خوشبینانه‌ترین حالت نیز هیچ‌کس باور نمی‌کرد زمانی او بر کرسی ریاست‌جمهوری تکیه کند.
 اما این اتفاق افتاد و آقای ریس‌جمهور پس از تکیه بر صندلی ریاست «بی‌محابا تاختن» را بدون توجه به عوارض زیان‌بار شدید آن و از آن‌جمله «زود باختن» آغاز کرد.

 آفای «احمدی‌نژاد» از‌‌ همان روزهای اول ریاست‌جمهوری ضمن اعلام عزم جدی برای مبارزه با مفاسد اقتصادی گفت «لیست بلندبالایی از مفسدان اقتصادی و آقا‌زاده‌ها را در جیب دارد و به‌زودی به‌اطلاع مردم خواهد رساند». این زمان «به‌زودی» هیچ‌گاه فرا نرسید تا شب سیزدهم خردادماه ۸۸ که اولین شب مناظره بود و «محمود احمدی‌نژاد» و «میرحسین موسوی» روبه‌روی هم نشستند.
 این‌بار آقای «احمدی‌نژاد» برای مات کردن «موسوی» به آقایان «هاشمی» و «ناطق» دو تن از بزرگ‌ترین حامیان خود و آقای «محسن صفایی فراهانی»، کیش داد تا با یک تیر چند نشان زده باشد. اولا وعده معرفی مفسدان اقتصادی را عملی کرده، و از طرفی عقده عدم هم‌راهی و حمایت آقایان «هاشمی» و «ناطق» از خودش را هم خالی کرده باشد. دست آخر نیز حالا که آب گل‌آلود است ماهی مقصود نیز صید می‌شود. اما بلافاصله نمایندگان مردم در مجلس از او خواستند نام دیگر مفسدان اقتصادی و آقا یا آقازاده‌هایی که هم هم‌راه و حامی آقای «احمدی‌نژاد» هستند و هم برای حمایت بعضی از تشکل‌ها از وی بیشترین تلاش را نموده‌اند و سرانجام هم موفق نشده‌اند را، برای رفع شبهه سوء‌استفاده تبلیغاتی از این موضوع اعلام کند. اما این درخواست هیچ‌گاه موردتوجه قرار نگرفت.

نزدیک به یک‌ماه پیش آقای «احمدی‌نژاد» با ارسال نامه‌ای به ریاست سابق قوه‌قضاییه از وی درخواست کرد در مورد متهمان وقایع اخیر با «‌‌نهایت رافت اسلامی و کرامت انسانی» رفتار شود. اما جالب‌توجه است که همین آقای رییس‌جمهور در سخنان پیش از خطبه‌های این هفته خود در نماز جمعه تهران خواستار برخورد سخت با مسببان حوادث اخیر و دستگیری هرچه سریع‌تر آن‌ها توسط ریاست جدید قوه قضاییه شد.
×××××
پس از پایان ریاست جمهوری «هاشمی رفسنجانی» هنگامی که مقام رهبری رای خود را در انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری به صندوق ریخت، در پاسخ به سئوال خبرنگاران حاضر گفت: «همه این آقایان نامزد‌ها خوبند، اما برای من کسی هاشمی نمی‌شود». جمله‌ای شبیه جمله «احمدی‌نژاد» که «نام هاشمی در تاریخ جاودانه خواهد ماند».
 اما امروز نه برای مقام رهبری کسی «احمدی‌نژاد» می‌شود و نه «احمدی‌نژاد» علاقه‌مند است که نام «هاشمی» در تاریخ جاودانه بماند. اما‌‌ همان‌طور که هیچ‌‌کس باور نمی‌کرد زمانی آقای «احمدی‌نژاد» بر کرسی ریاست‌جمهوری ایران بنشیند، امروز آقای «احمدی‌نژاد» هم باور نمی‌کند زمانی از روی این صندلی بلند شود. اما او زود‌تر از آن‌چه فکر می‌کند همه چیز را باخته است و به‌زودی به چهره‌ای تبدیل می‌شود، از ریاست‌جمهوری رانده و از همه‌جا مانده.
 «احمدی‌نژاد» برای جاودانه‌ماندن خود هنوز به لیست بلندبالایی که در جیب دارد و به آن به‌عنوان آس آخر می‌بالد، متکی است، اما غافل است این آس سال‌ها قبل توسط «عباس پالیزدار» رو شد و هیچ ثمری جز زندان برای او نداشت.
 امروز مردم لیست‌های بلندبالاتری از مفسدان در دست دارند که طومار همه را درهم خواهد پیچید.

پانویس
۱- «علی محمد بشارتی» در زمان وزارت کشور در یک صبحگاه مشترک نظامی به آسمان نگاه کرده و پرسیده بود: امام زمان از ما راضی هستی؟ و بعد خودش جواب داده بود که: با تمام وجودم شنیدم که گفت راضیم (نقل به مضمون)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۸۸ ، ۲۲:۴۱
علی مصلحی