وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عباس امیرانتظام» ثبت شده است

پس از درگیری بین چند نماینده مجلس اول با «علی‌اکبر معین‌فر» و «هاشم صباغیان» نمایندگان عضو نهضت آزادی ایران و ضرب و شتم آن‌ها توسط چند نماینده دیگر در جلسه دهم آبان ۱۳۶۲ «فخرالدین حجازی» نماینده اول مردم تهران در تجلیل از رفتار حمله‌کنندگان و تحقیر نمایندگان نهضت آزادی، مثنوی زیر را سروده است.
در تمام ۳۰ سال گذشته متهم ردیف اول این درگیری «هادی غفاری» بود که به‌تازگی در یک سخن‌رانی در شیراز اعلام کرد در این درگیری نبوده ضمن آن‌که از آن اتفاق اعلام انزجار خفیفی هم کرد. اما تاریخ کماکان او را نفر اول می‌داند. تا حقیقت چه باشد:

شنیدم که صباغیان عنود

که رایش به مجلس همیشه کبود
یکی نطق حساس و هتاک داشت
سخن‌رانی داغ و بی‌باک داشت
بگفتا که کشور کس آزاد نیست
که امنیتی بهر افراد نیست
چماق است چوب است خیل سپاه
بر اندیشمندان نباشد پناه
ز نهضت سخن گفت و آزادیش
ز شغل و ز پول و ز پربادیش
که نهضت به ایران وکیلان دهد
وکیلان با فر [و]کیوان دهد
همه شیک‌پوش و همه خوش‌تراش
ز پاریس پوشیده بر تن قماش
همه ریش‌تراشان با دنگ و فنگ
همه درس‌خوانان شهر فرنگ
همه صلح‌جویان همه نازنین
که در شیر صبحانه‌شان انگبین
به بالای شهر است ماوایشان
ز مرمر تراشیده شد جایشان
به مقعد همه مبل استیلشان
دماغی به پربادی پیلشان
کراوات سولکا به گردن همه
به جان و به دل مهر میهن همه
دمکرات و دانا و آزادمرد
که ننشسته بر کفش‌ِشان هیچ گرد
همه دیپلماتان ریگان‌مآب
همه دوست‌داران حق و حساب
ولی انتخابات آزاد نیست
توجه کسی را به افراد نیست
کمیته به ما‌ها ستم می‌کند
ستم‌ها به ما بیش و کم می‌کند
چو صباغ می‌گفت این ترهات
ز مجلس بیفتاد ناگه ثبات
قره‌باغ آن سید خشمگین
بیفکند ناگه عبا بر زمین
به سوی تریبون بشد حمله‌ور
کز آن حمله صباغیان شد دمر
معین‌فر حمایت ز صباغ کرد
بشد پرهیاهو هوای نبرد
معین‌فر نماینده‌ای چاق بود
که چون گربه پرباد و قبراق بود
یکی حمله به قره‌باغ کرد
دل سید پاک را داغ کرد
وکیلی ز اهواز آمد پدید
به روی معین‌فر چو شیری پرید
بغرید ناگه «الله بداشت»
به گوش معین‌فر یکی چک گذاشت
معین‌فر مقاوم چو پیلان مست
به این سو و آن سو می‌برد دست
که ناگاه غفاری خشمگین
برآورد دستانش از آستین
ببرد مشت بر کله چاق تن
که خون از سرش گشت فواره‌زن
بغرید خلخالی پرتوان
چو ببری به میدان جنگ‌آوران
دگر لیبرالان به کار آمدند
ولی خوار و نالان و زار آمدند
وکیلان به یکدیگر آویختند
سراحی شکسته قدح ریختند
بیفتاد عمامه‌ها بر زمین
کشیدند فریاد‌ها خشمگین
ریاست به خونسردی و خنده‌اش
نشسته به کرسی پاینده‌اش
به آرامی و خامشی و وقار
همی بود ناظر بر این کارزار
چون آن شعله جنگ بالا گرفت
خشونت به آن جنگ و دعوا گرفت
بفرمود آتش‌بسی برقرار
نمایند بر این صحنه کارزار
ولی دست‌ها همچنان مشت بود
به دندان گزیده سرانگشت بود
ریاست بفرموده تا پاسدار
پراکنده سازد صف کارزار
وکیلان زخمی همه به یک سو شدند
برون از میان هیاهو شدند
چه گویم از این چند تن لیبرال
ندارند گویا شعور و کمال
چرا دست‌بردار ما نیستند
اگر نیستند آدمی چیستند؟
نترسند گویا ز خشم خدای
که سازند جنجال‌ها را به پای
شما امتحان‌های خود داده‌اید
به تسلیم بیگانه آماده‌اید
به جاسوسخانه است پرونده‌تان
در آن ارتباطات گسترده‌تان
یکی از شما هست میرانتظام
ز امریکا بگرفته نقش و نظام
ملاقات با برژینسکی چرا؟
به آن خائن اهل ویسکی چرا؟
عداوت چرا با جهاد و سپاه؟
خصومت به این مردم بی‌پناه
اهانت چرا بر جناب امام؟
امامی که شد قبله‌گاه انام
در این جنگ خونین چه نقش آورید
به جز آنکه از پشت خنجر زنید
حمایت ز مسعود ننگین‌روش
بنی‌صدر ناپاک شیطان منش
عداوت بر روحانیون شریف
حمایت ز ‌آدم‌کشان کثیف
همیشه بود منشا کارتان
که خشم خدایی سزاوارتان
شما را به مجلس دگر راه نیست
نصیبی شما را به جز آه نیست
نگردید مغرور لطف امام
که خواهد شدن کارهاتان تمام
مبادا که پرونده‌تان رو شود
قضاوت ز مردیش بدخو شود
به دادگاه شما را دگر چاره نیست
ره بازگشتن دگرباره نیست
حجازی نصیحت نماید ز دل
شما را که ما را نمایید ول
هزاران درود و هزاران سلام
ز ما بر خمینی علیه‌السلام
مرتبط:
غفاری با کفش بر سرم کوبید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۵۱
علی مصلحی