آقای «هاشمی» چراغ اول را شما روشن کنید
در دوره هشت ساله ریاستجمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی» که به دوره سازندگی موسوم شده است، عناوین و نشانههای ملی، با درجهبندی و در سطوح مختلفی به ابتکار دولت ایشان، مُد شد، و هر روز این طرف و آن طرف، یکی را مفتخر به دریافت یکی از این نشانهها و عناوین ملی مینمودند.
سازمان عریض و طویل این مدالهای ملی، بدون برنامه، بدون مطالعه، بدون آیندهنگری و بدون کمترین ارزش اجتماعی، و در حالی که بسترهای اجتماعی آن شکل نگرفته و تعریف مشخصی از آن ارائه نشده بود، شکل گرفت.
بر بستر همین بیسامانی، در یکی دو سال اول اجرای طرح، آنقدر نشان و مدال و درجه اعطا شد، که شناسایی مدال نگرفتهها، از مدال گرفتهها، به مطایبه آسانتر مینمود. این افراط خود نشان از بیارزش و مقدار کردن مدالها و درجهها بود.
اصولا فلسفه نشان و درجه و مدال دادن به کس یا کسانی، برجسته و معتبر کردن و مفتخر کردن او یا آنها در بین دیگران است، و وقتی که به همه یا تعداد زیادی از افراد نشان بدهند، یا در اعطای نشانها راه افراط را در همان شروع کار طی کنند، خود نشان تهی کردن برنامه از اصل و فلسفه وجودیش میباشد. مثل اینکه در یک مسابقه همه شرکتکنندگان را برنده اعلام کنند.
برای آنکه مشتی نمونه خروار از خطاهای این برنامه، و نمونهٔ روشنی از این بیبرنامگی، بیدقتی و بیسامانی به دست داده باشم، یک نمونه مشخص را به عنوان مصداق معرفی میکنم تا حدیث مفصل از این مجمل خوانده شود.
آقای «محمود احمدینژاد» از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ در حالی که همزمان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی و دانشجوی دوره دکتری در دانشگاه علم و صنعت بود، به سمت حساس استانداری استان تازه تاسیس «اردبیل» منصوب میشود.
این در شرایطی است که شرایط سنی، و سوابق تحصیلی و اجرایی وی کاملا نشاندهنده آنست که ایشان به رغم بی تجربهگی و عدم شایستگی، و در شرایطی که در یک نقطه جغرافیایی کاملا دور از محل کار، دانشجو بوده و شغل دیگری هم همزمان داشته، ولی به خاطر روابط نزدیکی احتمالا در وزرات کشور به پست استانداری گمارده شده است. خروجی چنین وضعیتی ناگفته قابل تشخیص است. اما در کمال تعجب آقای «احمدینژاد» در همین سالها، توسط سازمان عریض و طویل اعطای مدال و نشان علمی دولت سازندگی، مفتخر به دریافت نشان استاندار نمونه از دستان رییس دولت هم میشود.
در اینکه امکان دارد یک انسان بدون تحصیلات، یا تجربه و سن کافی، شایستگیهای مدیریتی ویژه از خودش بروز دهد تردید نیست. این موارد استثنایی وجود داشته و در تاریخ هم ثبت شده است. اما کارنامه دوران کاری آقای «احمدینژاد» در دوره یاد شده نشان میدهد، وی نهتنها لیاقت دریافت چنین نشانی را نداشته، بلکه باید نمایندگان مجلس آقای «هاشمی» را به خاطر این بیتوجهی به مجلس احضار و خطای صورت پذیرفته را به ایشان متذکر میشدند. اما در حاکمیتی که نمازگزاران جمعه آن، موظفاند قبل از خطبه خواندن آقای «هاشمی» شعار بدهند: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» قطعنا نمایندگان مجلس هم از ترس دشمنی با پیغمبر به خود اجازه نمیدهند که وظیفه شرعی و قانونی خود را انجام دهند. کمترین شک در اینکه «هاشمی» از چنین وضعیتی بیخبر یا ناراضی بودهاست به منزله تعطیل کردن عقل است.
«هاشمی» اخیرا در دیدار جمعی از نمایندگان ادوار گوناگون مجلس گفت است: «عجیب این است که بعضی از شخصیتها، اعم از روحانی و غیرروحانی، خام این جریان و تفکر شدند و آنچنان مورد حمایت قرار دادند که اکنون بهرغم فهم اشتباهات گذشته، روی بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف میل قلبی و عقلی خود دست از حمایت از این بلیه برنمیدارند.»
برای آنکه این مهم محقق شود، لازم است که آقای «هاشمی» چراغ اول را روشن نموده و از حمایت بیچون چرای خود از «احمدینژاد»های بیتجربه، در مقابل دانشآموختگان و مدیران باتجربه و مدبر در سالهای گذشته و دور ریختن و بیاعتبار کردن مدالها و نشانهای علمی و... عذرخواهی کند. ادامه راه مطمنا روشن خواهد بود.
منتشر شده در جرس اینجا