وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲۳۹ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

گاف‌های مشهور

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ق.ظ

   محمد درویش: حدود ساعت 19:30 دیروز - دوم آبان 1392 - در بخشی از برنامه بدون خط خوردگی که همه روزه به جز روزهای تعطیل از رادیو گفتگو پخش می‌شود، گوینده زن برنامه به سراغ دو کارشناس صاحبنظر رفت تا نظر ایشان را در باره‌ی محتوای گزارش جدید احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران جویا شود. کارشناس نخست برنامه، آقای محمد حسن آصفری، دبیر اول کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بود که در رد گزارش احمد شهید، گفت: این فرد قبلاً وزیر خارجه کشور میانمار بوده که آن جنایت‌های بی‌سابقه را در حق اقلیت مسلمان این کشور روا داشته و چنین فردی اگر راست می‌گوید: ابتدا مشکل حقوق بشر در کشور خودش را حل کند. آصفری این را هم اضافه کرد که اخیراً وی و چند عضو دیگر کمیسیون امنیت ملی مجلس به کشور میانمار سفر کرده و از نزدیک در جریان عمق جنایت‌های صورت گرفته بر علیه مسلمانان آن کشور قرار گرفته‌اند. این در حالی است که احمد شهید، یک شهروند مسلمان زاده‌ی کشور مالدیو است و پیش‌تر هم سمت‌هایی چون معاون وزیر خارجه، سخنگوی رییس جمهور و وزیر خارجه کشور مالدیو را از 1999 تا 2007 برعهده داشته است.

    نگارنده نمی‌تواند حیرت خود را از ارایه‌ی چنین اطلاعات غلطی، آن هم از سوی یکی از اعضای کمیسیون امنیت ملّی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی پنهان کند؛ آن هم کمیسیونی که انتظار می‌رود اعضایش بیشتر از دیگر نمایندگان مجلس به مسایلی اینچنینی اشراف داشته باشند. مسأله به ویژه زمانی حیرت‌انگیزتر می‌نماید که بدانیم، معمولاً این شخصیت‌ها از قبل در جریان برنامه و موضوع آن قرار می‌گیرند تا بتوانند با حضور ذهن و آمادگی اطلاعاتی درخور در آن شرکت کنند!! غم‌انگیز‌تر آن که نه مجری برنامه و نه آن کارشناس دیگر - آقای شکرایی - هم هیچ تلاشی برای اصلاح این سخن جناب آصفری نکردند!

پخش یک برنامه تأسف بار از رادیو اندیشه‌ها! رادیو گفتگو؛ چرا؟

    البته در طول این گفتگوی تقریباً 20 دقیقه‌ای، نکات عجیب دیگری هم از سوی دو کارشناس برنامه مطرح شد که پخش آن از رادیویی که خود را مدعی فرهیختگی می‌داند و با عنوان رادیوی اندیشه‌ها از خویش یاد می‌کند، به راستی تأسف‌بار بود! از جمله آن که آقای شکرایی اعلام کرد، تنها کشوری که تاکنون سازمان ملل برای آن گزارشگر ویژه حقوق بشر تعیین کرده است، ایران است و حتی وقتی مجری برنامه از شنیدن این پاسخ ابراز تعجب کرد و دوباره پرسشش را مطرح کرد، ایشان با قاطعیت بیشتری همان پاسخ را تکرار کردند، در حالی که کافی است یک جستجوی مختصر در اینترنت می‌کردند تا درمی‌یافتند که علاوه بر احمد شهید، سازمان ملل متحد تاکنون 36 گزارشگر ویژه‌ی دیگر را در زمینه حقوق بشر به کشورهایی چون: بروندی، کامبوج، اریتره، هائیتی، میانمار، کره شمالی، فلسطین اشغالی، سومالی، سودان و ... گسیل داشته است. در این میان، باز فقر اطلاعاتی دست‌اندرکاران چنین برنامه‌ی سیاسی‌ای به راستی شرم‌آور است که نتوانستند همانجا این نکته غلط را تصحیح کنند. نکته‌ی دیگر آن بود که هم آصفری و هم شکرایی تأکید داشتند که احمد شهید تاکنون به ایران سفر نکرده و بنابراین، گزارشش فاقد استاندارهای لازم از منظر حقوق بین‌الملل است، چون مشاهده‌ی میدانی ندارد. در اینجا وقتی مجری برنامه پرسید: چرا ایشان به ایران سفر نکرده و آیا خودشان مایل به سفر به ایران نبودند؟ آقای شکرایی به صراحت گفت: بله، ایشان خودشان درخواستی برای سفر به ایران ندادند! در حالی که اگر سخنان سید عباس عراقچی، سخنگوی وقت وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران را می‌خواندند، در می‌یافتند که چرا دولت ایران از پذیرش درخواست سفر وی به کشور هر بار اجتناب کرده است!
    در این گفتگو، باز هم ادعاهای حیرت‌آور دیگری مطرح شد. مثلاً آقای آصفری گفتند: تمام زندانیان اوین که مطمئناً الآن همه‌ی آنها دارند سخنان وی را از درون زندان می‌شنوند! هیچگونه مشکلی ندارند و تنها ناراحتی زندانیان در اوین شاید دوری از خانواده و کمبود مرخصی باشد!! سخنانی که حتی سبب شد تا مجری برنامه هم به آن معترض شود و تذکر دهد که البته ممکن است زندانیان اوین با مشکلاتی هم روبرو باشند، اما نه در حدی که احمد شهید به آنها اشاره کرده است که در این لحظه، جناب آ صفری ضمن اشاره به بازدید اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس از زندان اوین در سه ماه پیش، مجدداً بر ادعای خویش تأکید کردند و این را به عنوان تأییدی بر مدعای خود اضافه فرمودند که اخیراً یکی از زندانیانی که برای مرخصی از زندان اوین بیرون آمده بود، در مصاحبه با رسانه‌ها گفته است: زندان برای ما مثل یک هتل بوده است!
    به هر حال، ضمن درخواست از شما خواننده‌ی گرامی خبرآن‌لاین برای گوش کردن به محتوای صوتی این برنامه که هم‌اکنون بر روی درگاه مجازی ایران صدا وجود دارد؛ امیدوارم از این پس کمتر شاهد پخش برنامه‌هایی چنین سطحی و شگفت‌انگیز باشیم که آشکارا به فهم و درک مخاطبینش توهین می‌کند.
منبع: خبرآنلاین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۰۲:۲۳
علی مصلحی

«روحانی» مردود در آزمون اول

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ق.ظ

شهروز مفتاحی/جرس

 دکتر «حسن روحانی» در اولین و اصلی‌تر‌ین آزمون وفاداری به حقوق مردم عموما، و منتخبین و هوادارن خود خصوصا، تا کنون مردود شده‌است. این در شرایطی است که وی ــ‌ به فرض آن‌که از جمیع حهات توانایی موفقیت دز آزمون ۲۴ خرداد را داشته باشد ــ اما هنوز به رای مردم و هوادارن خود نیازمند است و هنوز از گردنه سخت انتخاب عبور نکرده‌است. با این توصیف، آدمی که در زمان احتیاج نمی‌تواند، یا نمی‌خواهد به حقوق همراهان نزدیک خود توجه کند، چه تضمینی وجود دارد که بعد از گرفتن رای مردم و عبور از گردنه احتیاج، به همین سادگی از کنار حقوق شهروندان معمولی عبور نکرده و حقوق منتخبین خود را قربانی مصلحتی نکند که نشان داده‌است بدان بیشتر از حقوق مردم وفادار است؟

جوانان معصومی که در شب سخنرانی آقای «روحانی» در جماران بازداشت شده و اکنون مهمان سلول‌های انفرادی سپاه هستند، حرفی و شعاری بیش از آنچه آقای «روحانی» این‌روز‌ها با شدت و حرارت از آن سخن می‌گوید بر زبان نرانده‌اند. نه به کسی توهینی کرده و نه به رفتار رادیکالی دست زده‌اند. تنها از «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» نام برده‌اند، که ۴ سال زود‌تر از آقای «روحانی» خطر وجود «احمدی‌نژاد» و نتایج مدیریت او را شجاعانه فریاد زدند و از آن زمان تاکنون تاوان آن شجاعت را می‌پردازند.

این جوانان وقتی مشاهده نمودند که آقای «روحانی» اکنون‌‌ همان حرف‌های آقای «موسوی» و «کروبی» را البته با ۴ سال تاخیر و در کمال آزادی می‌زند، خواستار آزادی آن‌ها از حصر شدند. نه کمتر از این نه بیشتر. اما چه شد که این شعار‌ها و درخواست‌ها از طرف آقای «روحانی» و بیانیه‌نویسان ستاد وی شایسته آن تعابیر نامهربانه شد و گویندگان و مجریان آن شایسته زندان و انفردای در سایه سکوت آقای روحانی؟

آقای «روحانی» طی ۴ سال گذشته همواره ترجیح داده است که سیاست سکوت پیشه کند. هم در برابر کودتای انتخاباتی ۸۸ و اعتراضات و وقایع بعد از آن، و هم در برابر موضع‌گیری‌ها و واکنش حاکمیت به اعتراض‌ها. سکوت قسم دوم باعث شد تا اصول‌گرایان افراطی وی را در دسته «ساکتین فتنه» طبقه‌بندی نمایند.

از طرف دیگر طی ۴ سال گذشته، ایشان کوچک‌ترین و کمترین اعتراض رسمی و شفاف نسبت به عملکرد دولت «احمدی‌نژاد» نداشته و ترجیح داده در قبال آن سکوت پیشه کند تا «مصلحت» عالی نظام مجوز اعتراض به آن سیاست‌هار ا صادر کند. این‌که امروز ایشان کل سیاست‌ها ۴ و ۸ سال گذشته را زیر سؤال برده و بداخلاقی‌ها را بر می‌شمرد و با شجاعت از آن سخن می‌گوید، به دلیل شحاعت او نیست، مجوز چنین «شجاعتی» صادر شده و اگر دیروز اشاره به آن ضعف‌ها و سوءمدیریت‌ها و خسارت‌ها، مجازات حبس و حصر داشت، امروز شایسته پاداش است و این پاداش البته به کسانی تعلق می‌گیرد که بر آب و آبروی رفته مرثیه می‌خوانند و الا آنان‌که ۴ سال پیش هشدار می‌دانند که جلو خسارت‌ها و آبروریزی‌ها و سوءمدیریت‌ها را بگیرید، پاداش‌شان حبس و حصر است و کسانی هم که از آن‌ها حمایت کنند باید سرنوشتی مشابه داشته باشند.

پرسش مهمی که در قبال کوتاهی آقای «روحانی» و تیم همراه او نسبت به سرنوشت بازداشت‌شدگان حادثه جماران مطرح می‌شود، ابتدا این است که اگر بازداشت شدگان، در بوجود آمدن آنچه که او «رفتار خودسرانه و مغایر با اعتدال» می‌داند تقصیر نداشته‌اند، چرا بازداشت شده‌اند و چرا تا کنون وی نسبت به آزادی آن‌ها اقدامی صورت نداده‌است؟ و اگر به زعم ایشان تقصیری صورت پذیرفته و مقصر آن تقصیر مسول ستاد جوانان آقای «روحانی» بوده؛ چگونه ایشان و تیم مشاوران، مسؤلیت ستاد جوانان خود را به کسی واگذار نموده‌اند که قابلیت دارد چنین تقصیری را مدیریت کند؟

فارغ از این پرسش که پاسخ صریح و شفاف آقای «روحانی» را می‌طلبد، اصولا اتفاقات صورت پذیرفته در حسینه جماران و در سخترانی وی، نه‌تنها رفتار «رفتار خودسرانه و مغایر با اعتدال»ی نبود، که عین صداقت و شجاعت و اعتراض شجاعانه به قسمتی از سیاست‌هایی است که «احمدی‌نژاد» در صدور و اجرای آن نقش اول را داشته است.

آقای روحانی چگونه امروز حق دارد که تمام عملکرد آقای «احمدی‌نژاد» را، حالا که آب از سر گذشته و آبروها ریخته، زیر سؤال ببرد، اما آقایان «کروبی» و «موسوی» ۴ سال پیش حق نداشتند اخطار نمایند و چشم‌انداز معرفی کنند که اگر در بر همین پاشنه بچرخد، آن می‌شود که امروز شده‌است؟

اگر به زعم ایشان میر حسین و شیخ شجاع هم چنین حقی داشتند، پس جوانان هوادار او هم حق داشته و دارند که در حاشیه سخنرانی او به وضعیت حبس و حصر آن‌ها اعتراض نمایند و اگر مورد تعرض قرار گرفتند آقای «روحانی» باید مانع از تعرض به آن‌ها بشود که متاسفانه نشده و تا کنون نیز شواهدی از پیگیری حقوق آن‌ها توسط ایشان مشاهده نشده‌است.

با این تفاسیر، ساده‌ترین توقع عمومی و بدیهی‌ترین حقوق بازداشت‌شدگان حادثه جماران این است که آقای «روحانی» برای اثبات حسن‌نیت و نشان دادن ارزش و احترام حقوق منتخبین خود، قبل از هر اقدامی نسبت به رفع حبس و آزادی آن‌ها اقدام نموده و آزادی آن‌ها را فوری‌ترین و مهم‌ترین اقدام خود قلمداد و با این‌کار اثبات کند که در پیگیری و احقاق حقوق شهروندان از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند. در غیر این‌صورت شهروندان به مصداق مثل معروف «سالی که نکوست از بهارش پیداست» میزان شجاعت و پایبندی به حقوق مردم نزد آقای «روحانی» را از همین آزمون دریافته و در تصمیم دشوار خود برای حضور در نمایش انتخاباتی حاکمیت تجدیدنظر اساسی خواهند نمود.
منشرشده در جرس این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۴
علی مصلحی

رهبری که دیگر فصل‌الخطاب نیست

سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

شهروز مفتاحى: کمتر از یک‌ماه پس از آن‌که «محمد حسن‌ آصفری» عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، پرده از تلاش ناکام حاکمیت جمهوری اسلامی برای برساختن چهره‌ای فوق‌انسانی از آقای «خامنه‌ای» برداشت و گفت که: فرمایشات رهبری صرفا در حد چاپ بنر و برگزاری همایش مورد استفاده قرار می‌گیرد،(+)یک عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تایید صلاحیت ریس‌جمهوری که نظرش به نظر رهبری نظام نزدیک‌تر است را در سال۸۴ از طرف شورای نگهبان اشتباه معرفی کرد و گفت: «اگر شورای نگهبان دو دوره قبل در انتخابات ریاست جمهوری به وظیفه خود درست عمل می‌کرد، وضعیت کشور این‌گونه نبود». (+)

آقای «جنتی» و هواداران آقای خامنه‌ای که در سال ۷۶ اسب خود را برای یک دوره ۸ ساله ریاست‌جمهوری بی‌دردسر و بی‌دغدغه زین کرده بودند، و بازی انتخابات را از پیش برده حساب، و حتی بر اساس بعضی از اقوال، «ناطق‌نوری» را فارغ‌البال به رایزنی در مورد کابینه‌اش می‌فرستادند، برای خالی نبودن عریضه، صلاحیت «خاتمی» را هم تایید نمودند. اما همه نظرسنجی‌ها و پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌ها و فرکانس‌های ویژه‌ای که رهبری در سخنرانی‌های روزهای منتهی به انتخابات، به جامعه مخابره کرد، بی‌نتیجه ماند و جامعه چنان غیرمنتظره بازی حاکمیت را بر هم زد و به «خاتمی» اقبال نشان داد که فرصت و فکر مهندسی و تغییر و تفسیر‌های ویژه همه از دست رفت.

بهت حادثه دوم خرداد ۷۶ دست‌ِ‌کم ۱ سالی طول کشید تا از سر اصول‌گرایان بپرد و کم‌کم هوشیاری خودشان را به دست آورند.
آقای «جنتی» در اولین واکنش پس از هوشیاری از بهت و حیرت حادثه رسما و شفاف اعلام کرد که دیگر اشتباه دوم خرداد را تکرار نخواهد کرد.

 در سال ۸۴ «مهدی کروبی» آن اندازه از اقتدار و نزدیکی به سران نظام را داشت که نشود صلاحیت او را به سادگی رد کرد. از طرفی با توجه به عدم اقبال قشر متوسط جامعه و قهر جبهه مشارکت از شیخ، احتمال رای‌آوردن او بسیار ضعیف می‌نمود. بنابراین هزینه تایید صلاحیت بسیار کمتر از رد صلاحیت او بود.
 از طرف دیگر، برای آن‌که در مجمع اصلاح‌طلبان پریشانی بیفتد، و نتوانند حول یک نامزد به اجماع برسند، لازم بود تا صلاحیت شیخ تایید شود. اما صلاحیت «معین» نه! تایید صلاحیت معین، تکرار اشتباه ۷۶ بود و جنتی مصمم بود که آن اشتباه تکرار نشود. صلاحیت معین رد شد تا حکم حکومتی اندک اعتبار او و حیثیت مشارکتی‌ها را بر باد دهد و همه آن‌ها که به دلیل توجه شیخ کروبی به حکم حکومتی، در جریان قانون مطبوعات، از او روی‌گردان شده و اطراف معین گرد آمده بودند، این‌بار از معین روی‌گردان شده و به خانه‌های خود بخزند و از میان این تشتت نامزد مورد نظر اصول‌گرایان برکشیده شود.

بعد از آن رد و تاییدی که نتیجه‌اش «احمدی‌نژاد» برای دو دوره شد، و پس از رفتار خلاف اخلاق «احمدی‌نژاد» در مناظره معروف تلویزیونی ۱۳ خرداد ۸۸، رهبری نظام در خطبه‌های معروف نماز جمعه ۲۹ خرداد، رسما و شفاف اعلام کرد که نظرش به نظر «احمدی‌نژاد» نزدیک‌تر است.

اکنون پس از آن کش و قوس‌ها و پس از آن خطبه که بر اساس اعتقاد مسلمانان باید ارزشش از فرمایشات معمول رهبری بیشتر باشد، یک عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تایید صلاحیت احمدی‌نژاد، در انتخابات ۸۴ را اشتباه می‌داند و همه اتفاقات سوء امروز را نتیجه آن اشتباه ارزیابی می‌کند.

اگرچه آقای «جواد فاضل لنکرانی» به تصریح اسمی از «احمدی‌نژاد» نیاورده، اما مشخص است از تایید صلاحیت معین و کروبی و مهرعلیزاده و سایر اصول‌گرایان، نتیجه‌ای متوجه نظام نشد و از آن‌همه تایید فقط یک‌نفر توانست ۴ سال ریس‌جمهور باشد و بعد از آن هم دوباره بر کرسی ریاست‌جمهوری دور بعد تکیه بزند.

این‌که چگونه تایید کسی که نظرش به نظر رهبری نظام نزدیک‌تر از دیکران است، در ۸ سال پیش از طرف این عضو برجسته جامعه مدرسین ــ‌ که ادعای ذوب‌شدگی در ولایت‌شان گوش فلک را کر می‌کند ــ اشتباه تلقی و تعریف می‌شود، باید پاسخش را در حرف‌های جالب توجه یک ذوب‌شده دیگر در ولایت یافت که رسما اعلام می‌کند: با فرمایشات آقا در حد بنر برخورد می‌شود.

به نظر می‌رسد تمام تلاش تبلیغاتی حاکمیت با هزینه‌های بسیار سنگین، برای برساختن یک چهره آسمانی، معصوم و بی‌نظیر از آقای «خامنه‌ای» و فصل‌الخطاب دانستن فرمایشات وی، نه تنها کمترین نتیجه مثبتی در بر نداشته، بلکه با آشکار شدن نتایج منفی آن، مخالف‌خوانی در برابر نظرات رسمی او از طرف بزگ‌ترین مبلغین و تعریف‌کنندگان او شروع شده و تلاش حاکمیت برای مخفی نگه‌داشتن شکاف‌های عمیق در این زمینه به شدت به شکست مواجه شده است.
نتایج سحر آن اکنون هویدا شده، صبح دولت آن در پیش است.
منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۰۳
علی مصلحی

خشت اول چون نهد معمار کج

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۰۰ ق.ظ

شهروز مفتاحى: بدون شک اگر از بین شرکت‌کنندگان در رفراندوم جمهوری اسلامی، ۵۱ درصد به «جمهوری اسلامی» رای «آری» داده و ۴۹ درصد هم رای «نه» داده بودند، باز «جمهوری اسلامی» قانونا رای آورده و باید برقرار می‌شد که شد، اما نه با قرائت آمار واقعی و صحیح آراء، بلکه با آرای تقلبی و آمار جعلی.

شاید اگر‌‌‌‌ همان روز، در نحوه رای‌گیری به تقلب، و بعد هم در اعلام نتایج آراء به مهندسی و جعل متوسل نمی‌شدند، و این پروسه سالم برگزار می‌شد، این‌همه اعتراض و اشکال و رقیب و هراس و دشمن هم به وجود نمی‌آمد و این‌همه کشور هزینه نمی‌داد. و‌‌ ای بسا همان‌ها که رای «نه» به عنوان این نظام به صندوق انداخته بودند، با مشاهده صداقت در نخستین کنش سیاسی و رفتار منطبق با منطق متولیان نظام، از رای خود پشیمان شده و پشتیبان همین نظامی می‌شدند که به آن رای منفی داده بودند.

در بهترین حالت ممکن و مفروض، این‌که ۹۸ درصد شهروندان یک کشور، طالب یک نوع خاص از نظام سیاسی باشند، اندکی بعید می‌نماید.

حالا تصور کنیم که این شرایط در بهترین حالت هم نبوده:
الف: کشور تازه از زیر بار سنگین یک انقلاب کمر راست کرده و تعداد قابل توجهی از شهروندان این کشور، تعلق‌خاطر به نظام گذشته به هر دلیل داشتند و اصلا مفهوم نظام جدید برایشان ناشناخته بود.

 ب: عده زیادی از شهروندان این کشور اگرچه با نظام گذشته میانه خوبی نداشتند، اما آب‌ِشان با جمهوری اسلامی هم در یک جوی نمی‌رفت:

۱- مثلا «حزب توده» که اتفاقا ساختار تشکیلاتی و کادرسازی بسیار قوی دستِ‌کم ۵۰ ساله داشته و‌‌‌ همان زمان هم از پشتیبانی اتحاد جماهیر شوری برخوردار بود و درصد بالایی هوادار داشت.

۲- یا مثلا عده قابل‌توجهی از مردم این کشور اقلیت مذهبی غیرمسلمان بودند و این خود می‌توانست بهانه برای این پرسش باشد که چرا جمهوری «اسلامی؟» که شائبه‌ی نادیده‌انگاشتن آزادی عمل و حقوق سایر اقلیت‌ها و بیم محدویت برای آن‌ها را در بر دارد. فراموش نکنیم که تا آن زمان قانون اساسی که حقوق اقلیت‌های مذهبی را تضمین شده اعلام می‌کرد هنوز نوشته و بررسی نشده بود.

۳- شاخه مارکسیست سازمان مجاهدین خلق تعلق‌خاطری به دین اسلام نداشتند.

 ج: عده‌ای از شهروندان کشور به جرم هم‌کاری با نظام گذشته یا در زندان‌های جمهوری اسلامی بودند یا در حال فرار، یا جایی مخفی شده بودند.

 د: در همه انتخابات و رای‌گیری‌ها در همه جا، عده‌ای از شهروندان بدون توجه به مخالفت یا موافقت، نسبت به چنین اتفاقاتی بی‌تفاوت هستند و ترجیح می‌دهند به سری که درد نمی‌کند دستمال نبندند.

این‌ها پیش‌پاافتاده‌ترین و ساده‌ترین دلایلی است که ثابت می‌کند کشور ایران در آن زمان در بهترین حالت ممکن برای یک رفراندم منطقی و صحیح و کسب آن نتیجه ناپلئونی نبوده و نمی‌توانسته باشد.

در چنین شرایطی در بهترین حالت، «جمهوری اسلامی» می‌توانسته ۷۰ درصد رای مثبت مردم را داشته باشد، نه ۹۸ درصد. با این حال اگر این آمار ۸۰ درصد هم اعلام می‌شد، از طرف ناظران آگاه و صاحب‌نظران قابل قبول و پذیرفتنی‌ می‌نمود.

تازه اگر واقعا نتیجه یک رای‌گیری و رفراندم به رقم بالای۹۵ نزدیک شد، برای آن‌که تصور آن کمی بعید می‌نماید، شاید قدری آن آمار را پایین‌تر هم نشان بدهند، نه آن‌که آمار واقعی پایین را بالا اعلام کنند، آن‌هم رقمی که به عقل هیچ جن‌ی‌ نمی‌رسد.

اما گذشته از این پیش‌فرض‌ها و احتمالات، قرائن و مستندات عینی هم وجود دارد که پرده از عمق فاجعه بر می‌دارد و نشان می‌دهد که متولیان امور انقلاب چگونه بازی از پیش برده را به یک باخت و افتضاح تاریخی تبدیل نمودند:

دکتر «محمد ملکی» اولین ریس دانشگاه تهران و از برگزارگنندگان رفراندوم بوده است. وی سه دهه بعد از آن اتفاق در آذرماه ۱٣۹۰ در نامه‌ای به قسمت عمده‌ای از این ادعاهای عاری از حقیقت پرداخته است. در بخشی از نامه آمده است: «واقعیت‌های تاریخی می‌گوید در این باصطلاح همه‌پرسی از مردم، نه از اخلاق خبری بود و نه از صداقت و نه از آن‌چه مردم بنام مذهب می‌شناختند.»
وی پس از بررسی چند آمار رسمی می‌پرسد: «گفته شد از ۲۲ میلیون نفر واجد شرایط رأی دادن ۲۰ میلیون نفر در رفراندوم شرکت کرده‌اند. اگر از ۲۲ میلیون ۲۰ میلیون رأی داده باشند درصد رأی‌دهندگان می‌شود حدود ۹۱ درصد. پس باید به مردم پاسخ داده می‌شد رقم غیرواقعی ۹۹/۵ از کجا آمده است؟»

 «ملکی» پس از آن با بررسی چندین نوع آمار مختلف از طرف افراد مسول مختلف نشان می‌دهد با فرض نزدیک‌ترین آن آمار‌ها به نتایج اعلام شده، نتیجه آن‌چه اعلام شد نمی‌شود و با واقعیات توفیر فراوان دارد. وی بعد از اشاره به آمارهای متناقض به ایرادهای اساسی دیگر اشاره و به بیان خاطره‌ای شنیدنی می‌پردازد: «من در رفراندوم ۱۰ فروردین سال ۵٨ مسئول شعبه‌ی اخذ رأی بیمارستان شهدای تجریش بودم. نزدیک ظهر یکی از بچه‌محل‌هایم که نسبتی هم با ما داشت و فردی تحصیل‌کرده و دبیر یکی از مدارس شمیران بود، سراسیمه به محل اخذ رأی مراجعه کرد تا رأی بدهد. از او شناسنامه و مدارک خواستیم، خندید و گفت:‌ای بابا! من تا این ساعت در بیش از ۱۰ حوزه رأی داده‌ام!!»

تردیدی نیست که اگر به هیچ‌یک از این رفتار هم تمسک و توسل نمی‌شد «جمهوری اسلامی» رای می‌آورد و می‌توانست بدون کمترین مشکلی به کار خود ادامه بدهد. اما آن‌چه از ابتدای کار سیل مشکلات را برای این نظام به دنبال آورد، تَرک بزرگی بود که این نوع رفتار در اعتماد مردم نسبت به نظام و مسؤلین آن ایجاد کرد و هرچه بر عمر انقلاب و جمهوری اسلامی افزوده شده، بر عمق این تَرک افزوده شد.

خشت اول را این‌جا و از این رفراندوم کج کار گذاشتند و توجیه کردن وسیله برای رسیدن به هدف از این‌جا کلید خورد.

از طرفی اعلام آمار غلط و غیر‌واقعی، اما مدنظر رهبران تازه به دوران رسیده و خام کشور، تنها پیامی را که به جامعه جهانی، ناظران آگاه و صاحب‌نظران مخابره کرد این بود که؛ نظام جدید، گام اول را با دروغ برداشت و به سادگی نمی‌توان به دروغ‌گویان اعتماد کرد. بی‌اعتمادی عمیقی که آخرین نمونه‌اش را در موانع بین‌المللی بر سر راه دست‌یابی کشور به انرژی هسته‌ای به عنوان یک مصداق عینی می‌توان مشاهده کرد.

در درون نظام اما دورغ آن‌قدر بزرگ بود که خیلی که از نزدیک آن را زندگی و لمس کرده بودند هم ناچار اسیر تاثیر روانی «گوبلز»ی آن شده، آن‌را به خود باوراندند و در ادامه سیاست «گوبلز» بر روی آن تبلیغ هم کردند.

این‌ها واقعیاتی است که بیش از سه دهه است بر دوش متولیان نظام از نخستین روز‌ها تاکنون بار شده است و سنگینی می‌کند. طی این سه دهه بار‌ها و بار‌ها در این کشور انتخابات برگزار شده و هربار هم روی درستی و بی‌سابقه و بی‌نظیر بودن آن تبلیغ شده است. اما پس از انتخابات پر حرف و حدیث ریاست‌جمهوری دهم، تازه عده‌ای تواسنتند بار خود را سبک نموده و به خطاهای مکرر در جریان انتخابات اقرار نمایند. اتفاقی که البته این‌روز‌ها بر رهبر انقلاب گران آمد و با تحکم به زمزمه «انتخابات آزاد» که شک در اعتماد را روا می‌دانست، حمله نموده و همه انتخاب‌های سه دهه گذشته را آزاد اعلام نمود. گو این‌که قبول آزاد و صحیح‌بودن آن منوط به اعلام ایشان بوده و حالا که اعلام نمودند دیگر مشکلی نیست.

امارت کج نظام تا ثریا هم بر‌‌ همان خشت اول برود کج خواهد بود. دیروز «محمد ملکی» به تقلبی اعتراف کرد که در بنای خشت اول مهندسی شده بود. آن اعتراف سرفرازی را برای او به دنبال داشت. اگرچه بدون هزینه هم نبود.
امروز اما «بادامچیان» به تخلفی اعتراض می‌کند که تضمین‌کننده منافع شخصی وی می‌باشد. اما او نمی‌داند که بر سر شاخ بن می‌برد، و این اعتراض‌ها غیرمستقیم تایید‌کننده کج بودن قامتی است که به زور می‌خواهند آن‌را راست نشان دهند. عمارت کج اما تا از بن برکنده و معماری مجدد نشود، کج است و به تایید این و آن درست نمی‌شود.

منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه‌دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۰۰
علی مصلحی

چرا نمى‌توان به رهبر جمهورى اسلامى اعتماد کرد؟

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۱ ق.ظ

شهروز مفتاحى: آقای «خامنه‌ای» روز پنج‌شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۸در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، نظام حکومتی ایران را به «کشتی نجات» تشبیه کرد و گفت: «افرادی که حاضر نیستند قانون و رأی اکثریت را قبول کنند و نقطه‌قوتی هم‌چون انتخابات افتخارآفرین چهل میلیونی را تبدیل به نقطه ضعف می‌کنند، عملا خود را از این کشتی نجات خارج می‌کنند و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست می‌دهند، که از دست داده‌اند.»

کمتر از یک‌ماه بعد از این سخنان، «مهدی‌کروبی» در یک پیام ویدیویی، به مناسبت نوروز ۱۳۸۹، در پاسخ مستقیم به رهبر که نظام را کشتی نجات خوانده بود گفت: «محدودشدن نظام به افرادی چون محمود احمدی‌نژاد، غلامحسین الهام، سعید مرتضوی و محمدرضا نقدی و جلال‌الدین فارسی (افغانی) به معنای این است که نظام جمهوری اسلامی به «قایقی کوچک» مبدل شده است.»

یک‌ماه بعد از آن نیز «میرحسین موسوی» در دیدار جمعی از ایثارگران انقلاب گفت: «می‌گویند شما از کشتی نظام پیاده شده‌اید؛ از کشتی مسلمانی که پیاده نشده‌ایم. ما می‌خواهیم حداقل بگوییم اسلامی که می‌شناسیم، این نیست.»

بعد از این آیت‌الله «خامنه‌ای» بار‌ها و بار‌ها از «پیچ خطرناکی» صحبت کرد که نظام در حال گذر از آن است. این کلیدواژه در اولین سخنرانی عمومی وی در سال جدید در مشهد مقدس نیز نقش برجسته‌ای داشت. این برجستگی نشان می‌دهد که طی‌کردن این «پیچ خطرناک» از آن زمان تا کنون دست‌کم سه سال طول کشیده و البته هنوز هم برای هیچ‌کس مشخص نیست که این کشتی نجات که سه سال پیش با افتخار و سروصدا «سبز‌ها» را پیاده نموده و به حرکت خود ادامه داد، اکنون در کجای این پیچ قرار دارد و پروسه عبور کامل از آن‌، چه وقت دیگر زمان خواهد برد و تا کی باید سرنشینان این کشتی در حالت خوف و رجا باشند.

بدون کمترین تردید این روز‌ها با بروز و ظهور اختلافات عمیق بین اقلیت ساکنان این کشتی، و از جمله آقای «احمدی‌نژاد» که مصرانه اصرار دارد جای خودش را سوراخ کند، ساکنان کشتی آرزو می‌کنند که‌ ای کاش سه سال پیش که این کشتی سفر رویایی خود را آغاز نموده و سبز‌ها را در ساحل پیاده نمود، آن‌ها نیز سرنوشتی شبیه سبز‌ها داشتند و به بهانه‌ای آن‌ها را هم از این کشتی پیاده می‌کردند تا امروز این‌چنین گرفتار نمی‌شدند و جان خود را از مهلکه به در برده بودند. نکته جالب در این بین آنست که هیچ‌کس شهامت ندارد به «احمدی‌نژاد» نزدیک شود و مخاطرات این سوراخ کردن جای خود را به او گوش‌زد کند. چه این‌که «احمدی‌نژاد» سرنوشت آنان‌که زمانی معتمد اول کشتیبان بودند و به آسانی نادیده گرفته شدند را پیش رو دارد و خوب هم می‌داند که کشتی‌بان به هیچ‌کس امان‌نامه نداده و نمی‌دهد و به هرکس که بدهد به «احمدی‌نژاد» نخواهد داد. پس چه بهتر که همه با هم غرق شویم.

در چنین شرایطی تنها برگ برنده‌ای که می‌تواند سرنشینان را از این مخاطره نجات دهد، دست یاری درازکردن به سمت همان‌هایی است که زمانی نه چندان دور، از همین کشتی با افتخار اخراج شدند و اکنون در ساحل سلامت به نظاره این تخته‌پاره ایستاده‌اند.

چرخش صدوهشتاد درجه‌ای آقای «خامنه‌ای» در مورد امکان حضور همه سلایق در انتخابات نشان‌دهنده اوج این استیصال است. اما آن‌جا که هنوز حاضر به تغییر لحن و ادبیات خود نیست، به راحتی حکایت از آن دارد که اگر ساحل‌نشینان کمک لازم را به او نموده، او و سرنشینان را از غرق حتمی نجات دهند، اولین کاری که خواهد کرد، غرق نمودن تمام ساحل‌نشینان است تا برای همیشه از شر آن‌ها راحت شود.

 «خامنه‌ای» طی بیست سال گذشته نشان داده، کمترین تعهدی به هیچ فرد و به هیچ اصلی نداشته و به آسانی همه چیز را فدای جاه‌طلبی‌های خود می‌کند. در این مسیر هرجا که نیازی به کمک رقبای درون نظام خود داشته، آن‌ها را به دفاع از خود در پوشش دفاع از «نظام» فراخواهنده و از مساعدتشان بهره برده، و پس از عبور دادن چهار‌پای خودش از پل، بلافاصله آن‌ها را از کشتی نظامی که خود کشتی‌بانش بوده و شرایطش را جاه‌طلبی‌های خودش تعیین می‌نموده اخراج کرده است.

مثل روز روشن است که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری آتی، اولا تحقق بزرگ‌ترین آرزوی علی خامنه‌ای در شرایطی فعلی است که با دیوانگی‌های «احمدی‌نژاد» مار در آستین پروده خودش روبه‌رو شده است، و ثانیا فردای پس از انتخابات بلافاصله کشتی موصوف، یک سفر رویایی دیگر را آغاز خواهد نمود، این‌بار البته پیش از حرکت، رقبا را نه در ساحل پیاده که در دریا غرق و سپس با خیالی راحت به سفر آرام خود خواهد پرداخت.

منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه‌دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۱
علی مصلحی

کتاب‌هایی که برای نخواندن نوشته می‌شوند

شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۴۰ ب.ظ

شهروز مفتاحى: «عطاءالله مهاجرانی» یک نویسنده حرفه‌ای است. کارش، هنرش، زندگی و شخصیتش در سایه نوشتن معنا پیدا می‌کند. سال‌ها در چند رشته تو‌اما در حال تحصیل بوده، و از کودکی هم اهل مطالعه و نوشتن.
طی سی سال گذشته، به‌طور متوسط سالی یک کتاب نوشته و منتشر نموده است. به تعداد قابل‌توجهی دانشجو در دانشگاه درس می‌داده، و از ره‌گذر پروژه‌ها و تکالیف درسی آن‌ها، به اندازه کافی مطلب خام در ذهن و در اختیار داشته. هم‌کاری نزدیک با «روزنامه اطلاعات» و موسسه انتشاراتی آن، این امکان را به او داده که در صورت نیاز به چاپ کتاب، دردسرهای متدوال جستجوی ناشر، و چاپ‌خانه و مجوز و…را اصلا نداشته باشد.

این‌ها یعنی این‌که چرخ چاپ کتاب برای شخصی مثل «مهاجرانی» هم‌واره روی ریل بوده و آماده حرکت، و کافی بوده‌است تا اراده کند و آن چرخ به حرکت در‌آید و در کمترین زمان ممکن کتابی توسط وی نوشته، چاپ و منتشر شود.

در جریان استیضاح «مهاجرانی» در سمت وزیر ارشاد دولت اصلاحات، وی در انتهای دفاعیاتش ادعا کرد که کتاب «استیضاح» را ظرف مدت یک‌ماه منتشر خواهد کرد. ادعایی که به یک بلوف شبیه بود و کمتر کسی باور می‌کرد ظرف این مدت اندک، یک کتاب نوشته و منتشر شود.

به همه دلایل پیش‌گفته اضافه کنید آن‌که تمام مطالب این کتاب قبلا نوشته شده و در جلسه استیضاح، وی با استناد به نوشته‌هایش پاسخ استیضاح‌کنندگان را می‌داد. تنها درصد کمی از مطالبی که در جریان استیضاح برای اولین‌بار مطرح می‌شد و در پرسش‌هایی که از قبل برای ایشان ارسال شده وجود نداشت، باید نوشته می‌شد. تنها می‌ماند کار پیاده‌سازی و تایپ و تنظیم نهایی مطالب، که برای همین کار مهاجرانیِ نویسنده حرفه‌ای، وقتی می‌خواهد یک ادعای بزرگ مطرح کند و خودی نشان دهد، یک‌ماه فرصت می‌خواهد.
این کتاب در زمان ادعا شده تنظیم، چاپ و منتشر شد و با توجه به استقبالی که از آن شد به چاپ هفتم هم رسید.

اما در شرایطی که مطالب خام یک کتاب اصلا در ذهن کسی نیست، طرح اولیه‌ای از آن ننوشته و در ذهن ندارد، سابقه‌ی نویسندگی آن‌چنانی از نویسنده موجود نیست، موضوع کتاب مطلبی است که به تازه‌گی به آن اشاره شده و آن‌هم در ذهن نویسنده وجود نداشته، بلکه دیگری آن را مطرح نموده و حالا این نویسنده قصد نموده بر اساس آن کتابی بنویسد، در چنین شرایطی چگونه ممکن است آدمی بتواند کتابی را در ظرف کمتر از ده‌ روز نوشته، تنظیم، چاپ و منتشر نماید که پس از انتشار مطالب تقریر‌شده دردی از درد مخاطب دوا کند و مورد استقبال و علاقه مخاطبین قرار بگیرد؟

هیچ عقل سالمی نمی‌تواند بپذیرد که در چنین زمان اندکی، آن‌هم برای موضوعی که ساختار روان روایی ندارد و باید یک ایده را در قالب نوشته و کلمات معرفی کرد، بتوان کاری انجام داد که قابل اعتنا و استناد و مورد توجه و استقبال باشد.
جدای از آن‌که چنین طرحی اگرچه به قول منطقیون «ممتنع‌الوجود» نیست و «ممکن‌الوجود» است، اما امکان آن در حد صفر می‌باشد، اصولا اگر کسی ادعا کند که چنین طرحی را در تکریم کسی، یا مفهومی یا اسطوره‌ای می‌خواهد انجام دهد، باید توجه نمود که نتیجه چنین شتاب‌زدگی و عمل سزارینی، نه‌تنها موجب تکریم شخص، شیء یا مفهوم موردنظر نخواهد شد، که تمسخر و تحقیر و توهین موصوف را در پی خواهدداشت.

یکی دو سال است که در ابتدای سال نو، با پروپاگاندای گسترده حاکمیت، صحبت از این نوع شاه‌کار‌ها در مورد پیام‌های نوروزی رهبری، و نوشته شدن کتابی در مورد آن در ظرف زمانی حدود ۱۰ روز با تعداد صفحاتی در حدود ۲۰۰ صفحه مطرح، و کتابی بدون کمترین کیفیت و کمترین ارزش، منتشر و نویسنده آن مورد تشویق و تبرک‌های ویژه قرار گرفته، و اصل موضوع در عرض کمتر از یکی دو ماه بعد به فراموشی سپرده می‌شود. بعد از آن هم، هیچ‌کس سراغی نه از کتاب می‌گیرد، و نه از نویسنده. کتاب‌ها هم طبق معمول متداول سی سال گذشته، برای خاک خوردن، به کتاب‌خانه‌های سراسر کشور ارسال، یا همه در‌‌‌ همان چاپ‌خانه به دستگاه خمیرکن سپرده می‌شود.

این‌ها همه کتاب‌هایی است که برای نخواندن نوشته می‌شوند تا در سایه آن، افراد بی‌سواد، یا با بضاعت ناچیز علمی و اخلاقی، نامی و نانی از قبل هدر دادن سرمایه‌های مردم برای خود دست و پا کنند.

به نظر می‌رسد رهبری که قناعت‌پیشه‌گی‌اش، تا آن‌جا شهره‌عام شده که حتی در شب عروسی فرزندش، نان خشک نصیبش می‌شود، بهتر باشد که به متولیان چنین بادمجان‌دورقاب چیدن‌ها، توصیه کند، لااقل هزینه چاپ و انتشار کتاب‌ها را فاکتور گرفته و فقط از جیب ملت بدبخت ایران، هزینه نام و نان نویسنده را پرداخت نمایند. والا رهبر قناعت‌پیشه ایران پولی برای چنین ریخت‌ و پاش‌ها ندارد.

گفت: مشک آنست که خود ببوید نه آن‌که بر طبل عطار بکوبند تا بگوید. ظاهرا بنده خدایی قرار بود کتابی در مورد استیضاح مرحوم کردان بنویسد که سه سال است هنوز خبری نیست.

منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۴۰
علی مصلحی

تحریم؛ پیشرفت علم یا سرطان فساد؟

چهارشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۲، ۱۱:۲۸ ب.ظ

شهروز مفتاحى: فرازی از سخنان آیت‌الله «علی خامنه‌ای» در نخستین روز سال جدید مشهد مقدس به موضوع تحریم‌های آمریکا و غرب و ادعای ناکارآمدی آن‌ها اختصاص داشت. «خامنه‌ای» همیشه ادعا کرده است که تحریم‌های طراحی و اعمال‌شده بر علیه ایران، به نتایج معکوس منجر شده و برای ایران مثبت بوده است، و اکثر پیش‌رفت‌های علمی از رهگذار همین تحریم‌ها نصیب ایران شده است. گو این‌که مقدمه لازم برای رسیدن به این‌ پیش‌رفت‌ها (با فرض صحت ادعا‌ها) تحریم بوده و اگر تمام لوازم مورد نیاز دستاورد‌ها و پیش‌رفت‌های علمی در کشور موجود بود، ولی ما تحریم نمی‌شدیم، دست‌یابی به آن‌ها ممکن نبود.

از منظر این ادعا، برای پیش‌رفت و اعتلای علمی، «اکسیر» ویژه‌ای به نام «تحریم» لازم است که در تمام دنیا تنها در اختیار چند کشور محدود قرار دارد و آن‌ها آن‌را با کلی منت در اختیار ایران قرار داده‌اند و بقیه دنیا از آن محرومند.

تردید نیست که بعضی از محرومیت‌ها و نداشتن‌ها، آدمی را به تلاش و کوشش بیشتر وامی‌دارد، و ثمره این تلاش و کوشش بیشتر، رسیدن به نتایجی است که اگر آن نتایج به رایگان به دست می‌آمد، این حلاوت را نداشت. این یک قاعده پذیرفته شده علمی است. بعضی خانواده‌ها ــ با وجود تمکن مالی ــ فرزندان‌ِشان را برای تقویت و آب‌دیده‌گی بیشتر، برای روبه‌روشدن با خطرات احتمالی و بدون هشدار زندگی، با نوعی محرومیت خفیف و آگاهانه مواجه می‌نمایند. مثل نقشی که واکسن برای فعال کردن و آماده‌باش گلبول‌های نگهبان در بدن بازی می‌کند که اگر میکروب قوی‌تری از این نوع وارد بدن شد، آمادگی دفع و دفاع آن‌ از پیش مهیا شده باشد.
اگر مقدار میکروب خفیف موجود در واکسن، از دُز تجویز شده آن فرا‌تر برود، به جای آن‌که‌ سلول‌ها و گلبول‌های بدن شخص سالم را هوشیار و بیدار نگاه دارد، او را به کل بیمار نموده، و حتی احتمال دارد این خطای محاسبه در انتخاب دُز ضعیف شده از ویروس، به کشتن سلول‌های نگهبان و احتضار بیمار و یا حتی مرگ او منجر شود. دقیقا مثل بلایی که اکنون تحریم‌ها دارد بر سر کشور ایران می‌آورد و این تن رنجور و بیمار، هر روز قسمتی از وجود نازنین‌اش را به علت فساد و فرسودگی از دست می‌دهد و متولیان و رهبران کشور خوشحال‌اند که کشور در قبال تحریم‌ها واکسینه شده و دارد پیش‌رفت می‌کند غافل از آن‌که، آن‌چه در حال پیش‌رفت است، سرطان دروغ و فساد و رانت و سقوط اخلاق است که در تمام شؤن سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نظام ریشه دوانده و نهادینه شده.

ادعاهای آقای «خامنه‌ای» و دست‌اندرکاران نظام در مورد مثبت بودن نتایج تحریم‌ها می‌تواند در قبال تحریم‌های ضعیف و اولیه که سال‌ها پیش و در زمان جنگ در مورد ایران اعمال می‌شد ــ با اندکی اغماض ــ صادق باشد. اما زمانی که کشور، از تامین ابتدایی‌ و حیاتی‌ترین نیازهای دارویی و استراتژیکی مورد نیاز بیماران خاص و سال‌مندان محروم است، و به‌رغم سی‌سال شعار و بلوف سیاسی، توان ناچیز علمی و تولیدی کشور نتوانسته پاسخ‌گوی نیازهای ساده‌ی ناوگان هوایی باشد و به علت تحریم قطعات هواپیما سی سال است کشور شاهد سقوط مکرر هواپیما و قربانی شدن عده زیادی از شهروندان مظلوم و گا‌ها متخصص و اهل فن می‌باشد، و این نقیصه نه‌تنها برطرف نشده که سال به سال نیز تشدید شده است، این ادعا‌ها و بلوف‌ها، بیشتر به جوک و لطیفه‌های تلخ و تراژیک می‌ماند تا یک واقعیت افتخارآمیز.

سال گذشته آقای «خامنه‌ای» برای اولین‌بار در دوران رهبریشان، قبول کردند که معصوم نیستند و احتمال دارد اشتباه کنند و به یک اشتباه خود اقرار کردند. هرچند که در کارنامه بی‌شمار اشتباهات جمهوری اسلامی، این یک موردی که وی به عنوان اشتباه از آن نام می‌برد، ــ طرح تنظیم خانواده ــ یک رفتار درست و سند افتخار نظام بود، اما با فرض قبول این‌که این کار اشتباه بوده، آقای «خامنه‌ای» چگونه می‌خواهند این خطای خود را جبران کنند؟ چگونه می‌خواهند تاوان این به‌اصطلاح خطای خود را بپردازند؟

آیا ایشان ابزار علمیی سراغ دارند که مردان و زنانی که داوطلبانه و براساس سفارش‌های مکرر نظام تحت رهبری وی، خود را نا‌بارور نموده‌اند را مجددا بارور کنند؟ قطعنا چنین امکانی هنوز در اختیار دانش بشری قرار نگرفته و تا زمان کشف احتمالی آن نیز، معلوم نیست چند نفر از این ‌خانواده‌ها در حسرت فرزند جدیدی که اکنون علی خامنه‌ای حسرت داشتن آن‌را با اعلام اشتباه خود در وجود آن‌ها زنده نموده، خواهند سوخت و این حسرت و آرزو را به گور خواهند برد.
تاوان این حسرت کشیدن‌ را، کدام پیش‌رفت‌ها علمی مورد ادعای ایشان خواهد داد؟

آیا ایشان احتمال نمی‌دهند، شاید۲۰ سال دیگر لازم بیاید به اشتباه اصرار بر افزایش تحریم‌ها که امروز شعار و اشتراتژی اصلی وی می‌یاشد، اقرار کنند؟ آن‌چنان‌که امروز بر مثلا اشتباه ۲۰ سال پیش خود و نظام اقرار می‌کنند؟

در شرایطی که ایشان از جبران مافات اشتباه ۲۰ سال پیش حاکمیت تحت رهبری خود ــ‌ که اصرار بر داهیانه بودن آن هزینه‌های سنگینی را بر دوش نظاکم و شهروندان گذاشته و می‌گذارد ــ ناتوان هستند و نمی‌توانند پاسخ‌گو باشند، کوبیدن بر طبل قطعیت مطلق تصمیم‌های جدید، به‌رغم مخالفت صددرصد اهل خبره و کار‌شناسان امر چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟

مثل روز روشن است که برای آقای «خامنه‌ای» و نظامیان برکشیده او، نفس حیات انسانی و جان شهروندان در اولویت نیست و موضوعیت حیاتی ندارد. برای آن‌ها حفظ نقش ایوان از نظامی که بنیان آن بر باد بوده و هست، ولو به قیمت قربانی کردن تمام شهروندان کشور، از اولویت ویژه برخوردار است.

هیچ کشوری در دنیا نمی‌تواند ادعا کند که به همه علوم در بهترین سطح آن دسترسی پیدا کرده و همه منابع‌ اولیه برای تامین نیازهای خوراکی و پوشاکی و دارویی و صنعتی و … را در جغرافیای محدود خود در اختیار دارد.
همه کشور‌ها از صنعتی‌ترین گرفته تا توسعه‌نیافته‌ترین آن‌ها، دست‌ِ‌کم در تامین نیازهای مادی اولیه و تبادل تجربیات و علوم به شدت به هم‌دیگر نیازمندند و در این پروسه نیازمندی کشورهای جهان سوم و درحال توسعه از کشورهای صنعتی جهان بیشتر است.

کشور ایران، اگر ــ‌ با اندکی اغماض ــ بپذیریم که یک کشور در حال توسعه است، به شدت به این تعامل و تبادل نیاز حیاتی دارد و وقتی شریان‌های حساس این تبادل قطع شود، نه‌تنها به پیش‌رفتی منجر نمی‌شود، که بنیان‌ها و زیرساخت‌های اصلی توسعه برای چندین دهه یا حتی قرن را هم با تهدید و چالش جدی روبه‌رو می‌نماید.

به‌غیر از نتایج ملموس تحریم‌های شکننده‌ای که اکنون در جریان است و با سخنان تهدیدآمیز آیت‌الله خامنه‌ای در مشهد، تحریم‌ها دیگری نیز بدان ضمیمه خواهد شد، نتایج غیرمحسوس آن، مانند صدای ساز معروفی که امشب نواخته می‌شد و صدای آن فردا در‌می‌آمد، چشم‌انداز تیره‌ای را برای ایران فردا ترسیم می‌نماید. علی خامنه‌ای اما کماکان با استقبال از نتایج مثبت تحریم‌ها سخن می‌گوید.

می‌گویند «امام فخر رازی» بسیار می‌گریست. از سبب آن پرسیدند، گفت: «مساله‌ای بود که سی سال آن را باور داشتم و امروز بر من روشن شد که خطا می‌کردم. حال بر آن می‌گریم که نکند همه باورهای من چنان باشد.»
 آیا سی سال دیگر باید همه ملت ایران بر باورهای غلط یک نفر گریه کنند؟

منتشرشده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۲۸
علی مصلحی

آقای «هاشمی» چراغ اول را شما روشن کنید

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ق.ظ

شهروز مفتاحی/جرس
یَا أَیُّهَا الَذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ (صف۲)

در دوره هشت ساله ریاست‌جمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی» که به دوره سازندگی موسوم شده است، عناوین و نشانه‌های ملی، با درجه‌بندی‌ و در سطوح مختلفی به ابتکار دولت ایشان، مُد شد، و هر روز این طرف و آن طرف، یکی را مفتخر به دریافت یکی از این نشانه‌ها و عناوین ملی می‌نمودند.

سازمان عریض و طویل این مدال‌های ملی، بدون برنامه، بدون مطالعه، بدون آینده‌نگری و بدون کمترین ارزش اجتماعی، و در حالی که بسترهای اجتماعی آن شکل نگرفته و تعریف مشخصی از آن ارائه نشده بود، شکل گرفت.

بر بستر همین بی‌سامانی، در یکی دو سال اول اجرای طرح، آنقدر نشان و مدال و درجه اعطا شد، که شناسایی مدال نگرفته‌ها، از مدال گرفته‌ها، به مطایبه آسان‌تر می‌نمود. این افراط خود نشان از بی‌ارزش و مقدار کردن مدال‌ها و درجه‌ها بود.

اصولا فلسفه نشان و درجه و مدال دادن به کس یا کسانی، برجسته و معتبر کردن و مفتخر کردن او یا آن‌ها در بین دیگران است، و وقتی که به همه یا تعداد زیادی از افراد نشان بدهند، یا در اعطای نشان‌ها راه افراط را در‌‌‌ همان شروع کار طی کنند، خود نشان تهی کردن برنامه از اصل و فلسفه وجودیش می‌باشد. مثل اینکه در یک مسابقه همه شرکت‌کنندگان را برنده اعلام کنند.

برای آن‌که مشتی نمونه خروار از خطاهای این برنامه، و نمونهٔ روشنی از این بی‌برنامگی، بی‌دقتی و بی‌سامانی به دست داده باشم، یک نمونه مشخص را به عنوان مصداق معرفی می‌کنم تا حدیث مفصل از این مجمل خوانده شود.

آقای «محمود احمدی‌نژاد» از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ در حالی که همزمان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی و دانش‌جوی دوره دکتری در دانشگاه علم و صنعت بود، به سمت حساس استانداری استان تازه تاسیس «اردبیل» منصوب می‌شود.

این در شرایطی است که شرایط سنی، و سوابق تحصیلی و اجرایی وی کاملا نشان‌دهنده آنست که ایشان به رغم بی تجربه‌گی و عدم شایستگی، و در شرایطی که در یک نقطه جغرافیایی کاملا دور از محل کار، دانشجو بوده و شغل دیگری هم همزمان داشته، ولی به خاطر روابط نزدیکی احتمالا در وزرات کشور به پست استانداری گمارده شده است. خروجی چنین وضعیتی ناگفته قابل تشخیص است. اما در کمال تعجب آقای «احمدی‌نژاد» در همین سال‌ها، توسط سازمان عریض و طویل اعطای مدال و نشان علمی دولت سازندگی، مفتخر به دریافت نشان استاندار نمونه از دستان رییس دولت هم می‌شود.

در این‌که امکان دارد یک انسان بدون تحصیلات، یا تجربه و سن کافی، شایستگی‌های مدیریتی ویژه از خودش بروز دهد تردید نیست. این موارد استثنایی وجود داشته و در تاریخ هم ثبت شده است. اما کارنامه دوران کاری آقای «احمدی‌نژاد» در دوره یاد شده نشان می‌دهد، وی نه‌تنها لیاقت دریافت چنین نشانی را نداشته، بلکه باید نمایندگان مجلس آقای «هاشمی» را به خاطر این بی‌توجهی به مجلس احضار و خطای صورت پذیرفته را به ایشان متذکر می‌شدند. اما در حاکمیتی که نمازگزاران جمعه آن، موظف‌اند قبل از خطبه خواندن آقای «هاشمی» شعار بدهند: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» قطعنا نمایندگان مجلس هم از ترس دشمنی با پیغمبر به خود اجازه نمی‌دهند که وظیفه شرعی و قانونی خود را انجام دهند. کمترین شک در این‌که «هاشمی» از چنین وضعیتی بی‌خبر یا ناراضی بوده‌است به منزله تعطیل کردن عقل است.

«هاشمی» اخیرا در دیدار جمعی از نمایندگان ادوار گوناگون مجلس گفت است: «عجیب این است که بعضی از شخصیت‌ها، اعم از روحانی و غیرروحانی، خام این جریان و تفکر شدند و آن‌چنان مورد حمایت قرار دادند که اکنون به‌رغم فهم اشتباهات گذشته، روی بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف میل قلبی و عقلی خود دست از حمایت از این بلیه برنمی‌دارند.»

برای آن‌که این مهم محقق شود، لازم است که آقای «هاشمی» چراغ اول را روشن نموده و از حمایت بی‌چون چرای خود از «احمدی‌نژاد‌»های بی‌تجربه، در مقابل دانش‌آموختگان و مدیران باتجربه و مدبر در سال‌های گذشته و دور ریختن و بی‌اعتبار کردن مدال‌ها و نشان‌های علمی و... عذر‌خواهی کند. ادامه راه مطمنا روشن خواهد بود.
 منتشر شده در جرس این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۰
علی مصلحی

دریغ از یک جو انصاف

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ

 «پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا به صلاحش خجل کن»
(گلستان سعدی ـ در اخلاق درویشان)
حداد  - سروش«عبدالکریم سروش» در نوشته‌ای به مناسبت روز فلسفه، هر آن‌چه از سجع و آرایه و لفاظی سخن و قلم بلد بود را به خدمت گرفت تا اخلاق را تازیانه بزند.
 با عنوانی که نوشته بر پیشانی داشت و در مجموعه‌ای که منتشر می‌شد، مثلا قرار بود نوشته در گرامی‌داشت فلسفه و روز فلسفه باشد. اما نه تنها کسی و چیزی را گرامی نمی‌داشت که بیش از هر حرف و سخنی و نشانه‌ای، مرثیه‌ای بود که بر بالین مرده اخلاق و انصاف و تحمل، سروده و خوانده می‌شد. مرثیه‌ای که بی‌انصافی و بی‌اخلاقی را رسمن و علنن تبلیغ و ترویج می‌کرد.
 به نظر می‌رسید نویسنده از پس سال‌ها تحمل و مدارا و صبر، ناگهان روزنه‌ای برای فریاد حق‌خواهی یافته است تا هرچه، و از هر کس ظلم دیده و ستم‌ کشیده است را بر سر چند نام معروف و مسمی به فیلسوف و اهل فلسفه، فریاد بزند.
‌ای عجب!‌ ای عجب!‌ ای عجب! چه شد که تمامی مدعیان دین‌داری و اخلاق و فلسفه، از جمع دوستان و اساتید و شاگردان «سروش» بر این بی‌اخلاقی و بی‌حرمتی و بی‌انصافی آشکار یار نزدیک خود، در حق فلسفه و اخلاق و انصاف و انسانیت، فقط و فقط سکوت اختیار کردند و به تماشا نشستند؟
 در این میان تنها دانشجوی جوان و شجاعی، شهات به خرج داد و خطر کرد و چند خطی در مذمت آن نوشته در صفحه اجتماعی خود نوشت. ضمن آن‌که البته به محاسن برجسته دکتر «سروش» هم اشاره کرد و حرمت انصاف را پاس داشت.
 در آن زمان نه از دین‌دار و دین‌پژوه معاصر آقای «یوسفی اشکوری» خبری شد، نه از «مجتبی واحدی» روزنامه‌نگار، که ذره‌بین به دست، عیب اهل سیاست و اخلاق را رصد و افشا می‌کند.
چند ماه بعد از آن نوشته، دکتر «حداد عادل» که من کمترین قرابتی با منش سیاسی وی ندارم، در نوشته منصفانه‌ و خالی از آلودگی به حب و بغض شخصی، پاسخ قسمتی از آن نوشته دکتر «سروش» را داد. صادقانه باید اعتراف کرد که اگر همه کارهای «حداد عادل» به فرض بد باشد، این یکی بسیار خوب و عالی بود و من هراسی ندارم از این‌که صبر دکتر «حداد» از زمان انتشار نوشته «سروش» تا زمان انتشار جوابیه او را، به برخاستن از سینه حریف و دور زدن میدان، توسط مولی علی در جنگ احزاب تشبیه کنم. صبری که به او اجازه داد تا اندکی بر خشمش غلبه کند و نوشته تا آن‌جا که ممکن است از حب و بغض شخصی خالی باشد و در فضایی منصفانه جواب اتهامات و ادعاهای ضعیف و بدون پشتوانه سند و مدرک «سروش» بر علیه خود را داده باشد.
 نمی‌خواهم و نمی‌توانم ادعا کنم که نوشته «حداد عادل» بطور کامل خالی از حب و بغض شخصی و صددرصد خالص از اغراض شخصی است. نه چنین نیست. اما اگر رفتاری تا بدین پایه منصفانه از یک رقیب سرزده، آیا باید بدان پایه از بی‌انصافی آن‌را نادیده گرفته و تمامی محاسن این رفتار را به آب معایب رفتار سابق شست که آقای حداد این رفتارها به شما نمی‌آید؟
آیا داوری یک‌طرفه و غیر منصفانه دکتر «سروش» در مورد شخصت و نه سواد فلسفی دکتر «رضا داوری اردکانی» و آن توهین و تحقیرها که در آن نوشته در حق آقایان «لاریجانی» و «حدادعادل» شده بود، هیچ بهانه‌ای برای پاسداشت اخلاق و انصاف به دوستان دکتر «سروش» نمی‌داد تا آن‌روز آن‌گونه سکوت اختیار نکنند و امروز این‌گونه سکوت نشکنند؟
اگر درد دوستان حرمت اخلاق و انسانیت است، چرا در زمانی که نوشته سراسر بی‌انصافی و بی‌اخلاقی دکتر «سروش» منتشر شد، سکوت نمودند؟ و اگر منظور نقد رفتار سیاسی دکتر «حداد عادل» است که انصافن اینجا خطای دکتر «حداد» به کمترین درجه ممکن کاهش یافته و اصلا قابل مشاهده نیست. یعنی اینجا باید به آقای «حداد» تبریک گفت و دست او را به خاطر این نوشته به گرمی و محبت فشرد. اگر حقی از دکتر «علی‌رضا رجایی» ــ که برای من بسیار عزیز است ــ ذایل شده و با فرض مدخلیت صددرصد «حداد»، حقیقتن جای بیان و ادای آن اینجا نبوده و نیست.
 جامعه سیاست‌زده ما تا زمانی که نتواند حساب حب و بغض‌های معمول و متداول و نظرات شخصی را از حساب قضاوت‌های دیگر جدا کند، همیشه بر مدار همین دور باطل خواهد گشت و همیشه در نقطه آغازین اخلاق و عدالت و انصاف خواهد ماند.
«عبدالکریم سروش» انسانی است که نبوغ ویژه‌ای در تحصیل توامان پزشکی و فلسفه و ادبیات و متون دینی داشته است. با سعی و تلاش تحسین‌برانگیزی، این نبوغ و استعداد را بارور و برتر نموده‌است. به لطف طبع خدادادی، بر کلام و قلم تسلط و چیرگی خاصی داشته و دارد. این‌ها و خصایل و دلایل برجسته دیگری در شخصیت وی، به علاوه تربیت تعداد قابل‌توجهی از دانش‌جویان و فلسفه و حقیت‌جویان جوان و میانسالی که هر کدام اکنون حکم استادی مبرز و برجسته و صاحب کرسی تدریس در دانشگاه‌های معتبر را دارند، به ایشان شخصیت کاریزماتیکی در بین طبقه فرهیخته عطا کرده است که کمتر کسی از اهالی علم و تحصیل جرات می‌کند، نوشته، سخن، و یا شخصیت وی را مورد نقادی و بررسی دهد. همین دلیل به تنهایی کافی است تا همه آن کاریزما که نردبان برکشیدن او به بام شهرت و عالی‌مرتبه‌گی شده، خدای ناکرده اسباب سقوط او از‌‌ همان بام باشد.
این‌که عده‌ای از هم‌نسلان و هم‌کلاسان و شاگردان او در برابر خطای او سکوت می‌کنند، لطف به او نیست. ضمن آن‌که خیانت به اخلاق و انصاف و تکلیفی است که به حکم حق بر عهده دارند، خیانت مستقیم به شخصیت خود وی نیز هست.
باز هم دست‌مریزادی به «سعید حنایی کاشانی» که توضیحاتش روشنگرانه، منصفانه و عالمانه‌تر بود، و اگرچه جای پرداختن بیشتری به انصاف دکتر «حداد عادل» را داشت، اما باید به حکم لنگه‌کفش بیابانی آن را غنیمت دانسته و تحسین کرد.
  حافظ  ار  خصم  خطا  گفت  نگیریم براو
  ور  بحق  گفت جدل با سخن حق نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۴۱
علی مصلحی

بولتن‌هایی که خلاف نظر رهبری نوشته می‌شود

شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۰۶ ب.ظ

بولتن‌نیوز: هاشمی از نظام و انقلاب ارتزاق نموده است:

وب‌سایت «بولتن‌نیوز» در گزارش مفصلی، با عنوان «آیا خاندان هاشمی قبل از انقلاب ثروتمند بودند؟»  پس از  بررسی سخنان، اسناد و ادعاهای متفاوت، در زمان‌های متفاوت مربوط به آقای «هاشمی‌رفسنجانی»، و کشف تناقض‌های موجود در آن اسناد، نهایتا نتیجه‌گیری نموده‌است که تمام ادعاهای آقای «هاشمی» طی این سال‌ها مبنی بر اینکه سرمایه او متعلق به تمکن مالی خانوادگی و فعالیت‌های اقتصادی او قبل از انقلاب می‌باشد، خلاف واقع و کذب است.
این گزارش شفاف اعلام می‌کند که سرمایه آقای «هاشمی» و خانوده او مربوط به سال‌های پس از پیروزی انقلاب می‌باشد و با ذکر قرائنی تلاش می‌نماید اعلام کند،  این سرمایه‌ها نه طی یک پروسه و فعالیت سالم اقتصادی، که در نتیجه فساد و زد و بند‌های پشت پرده و رانت‌خواری به دست آمده‌است.
رهبری: هاشمی برای نظام هزینه نموده‌است
 ادعاهای این گزارش مستند، چیزی فرا‌تر از ادعاهای آقای «احمدی‌نژاد» بر علیه «هاشمی» و خانواده‌اش، خصوصا در شب مناظره با «میرحسین‌موسوی» در سیزدهم خرداد ۸۸ نیست.‌‌ همان ادعا‌ها و اتهاماتی که در خطبه تاریخی نماز جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ مورد اشاره خطیب جمعه قرار گرفته، و خطیب‌جمعه قبل از آنکه حمایت تاریخی خود از «احمدی‌نژاد» با جمله معروف «نظر ایشان به نظر بنده نزدیک‌تر است» را اعلام نمایند، رسما در دفاع از سرمایه «هاشمی» و خانواده‌اش اعلام کرد که «هاشمی» «قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب می‌کرد و به مبارزین می‌داد»  و در مورد دوران بعد از انقلاب هم گفت: «در طول این مدت هیچ موردی را سراغ نداریم که ایشان برای خودش از انقلاب یک اندوخته‏‌ای درست کرده باشد».
اطلاعات این گزارش، که در تناقض آشکار با مفاد و محتوای خطبه یاد شده می‌باشد، در حالی از طرف یک وب‌سایت هوادار و نزدیک به دولتیان، منتشر می‌شود که علاوه بر آنکه رهبری نظام رسما نظر خود را به نظر ریس‌جمهور نزدیک‌تر می‌داند، همراهان ریس‌جمهور نیز بیشترین ادعا در مورد تبعیت محض از ولایت فقیه را در شعارهای خود مطرح نموده و همواره از آن چماقی برعلیه رقبای سیاسی خود ساخته‌اند. آقای «احمدی‌نژاد» چند روز اعلام نموده بود که به خاطر حرمت شخص رهبری نظام، در برابر بعض تخریب‌ها در مورد دولت سکوت کرده و البته تهدید نموده بود که این سکوت دائمی نخواهد بود.
 همچنانکه آقای خامنه‌ای در خطبه‌ی مورد اشاره اعلان نمودند «بنده اینجا در منبر نماز جمعه، در خطبه‏‌ای که در حکم نماز است، حقایق را باید بیان بکنم»  و بر اساس اصول صریح و روشن دین اسلام، خطبه‌های نماز جمعه حکم رکعت‌های نماز را دارد و از لوازم قبولی آن و عدالت خطیب جمعه، آنست که گزارش کذب یا سخنی که به نحوی با اصول اساسی دین اسلام مغایرت داشته باشد، در آن نباشد. وجود چنین خطایی خودبه‌خود خطیب را از درجه عدالت ساقط نموده و نماز و جایگاه او خالی از اشکال نیست.
در چنین شرایطی اگر آقای «احمدی‌نژاد» به عدالت خطیب جمعه ۲۹ خرداد ۸۸، که در عین‌حال رهبر نظام و ولی‌فقیه هم می‌باشد، معتقد هستند، نباید گزارش یاد شده در وب‌سایت نزدیک به ایشان منتشر شود و همزبان و هم نظر ایشان باید به شفافیت مالی و اقتصادی آقای «هاشمی» معتقد باشند. اما در صورتی که به اطلاعات مورد اشاره و موجود در گزارش منتشره ایمان و اعتقاد دارند، تکلیف اطاعت محض آن‌ها از ولایت‌فقیهی که خطبه‌ نمازجمعه را تبدیل به دفاع از یک دزد و خانواده‌اش می‌کند، محلی از اعراب نخواهد داشت.
فیلتر بی‌فیلتر
از طرفی با توجه به اینکه انتشار چنین گزارشی، مغایر با محتوای خطبه‌های نماز‌جمعه ۲۹ خرداد ۸۸ ایراد شده توسط رهبری نظام، مصداق بند (ب) موضوع ماده ۲۱ قانون جرایم رایانه، که «محتوی‌علیه مقدسات اسلامی به شمار می‌رود» و ماده ۷ آن: «اهانت به مقام معظم رهبری (امام‌خامنه‌ای) و سایر مراجع مسلم تقلید» می‌باشد، باید سایت یاد شده، که از داخل کشور مدیریت و پشتیبانی می‌شود، با نظر کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه، که زیر نظر قوه قضاییه اداره می‌شود، مسدود و ممنوع‌الفعالیت شده باشد. اما برغم آنکه اکثر اخبار و اطلاعات منتشره توسط این سایت مورد تکذیب قرار گرفته، ولی در کمال آزادی به فعالیت خود ادامه می‌دهد.
 به نظر می‌رسد سنبه اسنادی که این سایت در اختیار دارد بسیار قوی‌تر و محکم‌تر از اطلاعات و یا اختیاراتی است که دیگر منابع موجود در قدرت در اختیار دارند.
این نوشته در خودنویس اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۰۶
علی مصلحی