وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خامنه‌ای» ثبت شده است

سال گذشته نامه سرگشاده‌ای از «حمزه کرمی» به شکل فراگیر در رسانه‌ها منتشر شد، که در آن پرده از وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در زندان‌های ایران برمی‌داشت.
«حمزه کرمی» در این نامه‌ی خصوصیِ پنج‌صفحه‌ای به رهبری، شرح شکنجه‌هائی را که در طول هفتاد روز زندان انفرادی و ده ماه بعد از آن بر وی واردآمده را نوشته بود.
نقل شده‌است که آقای «هاشمی» پس از خواندن این نامه - که یکی از اسناد تاریخی حقوق بشر در دوران زمام‌داری آقای «خامنه‌ای» است - به گریه می‌افتد.

«هاشمی رفسنجانی» این نامه را شخصا نزد آقای «خامنه‌ای» می‌برد و به او می‌گوید: «این نامه را به دفتر شما ندادم، مبادا در پیچ‌وخم نامه‌های اداری فراموش شود، می‌خواهم شخصا برایتان بخوانم تا مبادا اگر به دست‌ِتان بدهم فراموشش کنید یا به‌دست یکی از کارگزاران بیت بدهید و به سرنوشت دیگر نامه‌ها دچار شود.»

وی تمام مفاد نامه پنج‌صفحه‌ای حمزه کرمی را برای رهبر جمهوری اسلامی می‌خواند و بعد از آقای خامنه‌ای می‌پرسد: «باز هم می‌گوئید اعتراف‌های یک‌سال اخیر زیر شکنجه اخذ نشده‌است!؟»

چند ماه پس از این حادثه و انتشار نامه‌ سرگشاده‌‌ای دیگر، اندکی بعد از آن با مضمونی مشابه از «عبدالله ‌مومنی» دیگر زندانی سیاسی، و نگرانی تمام محافل داخلی و خارجی، هم‌چنین نقض پی‌گیر حقو‌ق‌بشر در جمهوری اسلامی و ادامه بازداشت‌ها و سرکوب معترضان و منتقدان حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشت و در پی آن، برای نخستین‌بار در ده‌سال گذشته، شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به اعزام یک بازرس ویژه حقوق بشر به ایران رای داد.

چندروز پس از تصویب این قطع‌نامه، و در آخرین روزهای اولین ماه سال، «هاشمی رفسنجانی» میزبان تعدادی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بود.
 در این جلسه پس از سخنان تعدادی از اعضا «هاشمی» در سخنان کوتاهی طبق عادت سی سال گذشته از توطئه‌های جهان غرب علیه جمهوری اسلامی سخن گفته و مدعی شد: «همین الان شورای حقوق‌بشر سازمان ملل در ژنو مشغول کار است و برنامه جدی آن‌ها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق‌بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. می‌خواهند گزارش‌گر دیگری برای ما بگذارند که گزارش‌های نوبه‌ای بدهد و شرایط ایران را بگوید. حرف‌های زیادی می‌سازند و می‌گویند... .»

«هاشمی» در این جلسه ضمن اعلام اطاعت محض از رهبری آقای خامنه‌ای و نارضایتی از تندروی‌ها در جامعه اعلام می‌نماید که رهبری هم از این تندروی‌ها ناراضی هستند اما «در گزارش‌ها به گونه‌ای می‌نویسند که اتهام می‌زنند و می‌گویند فلانی فلان کار را کرده بود و ما از ولایت دفاع کردیم. یعنی حرف‌های دروغ می‌زنند.»

بدون تردید و با فرض تصور این‌که مدعای نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب و استکبارجهانی باشد، آقای «هاشمی» نمی‌توانند منکرشده و مخفی نمایند که در سال گذشته هنگام مطالعه نامه «حمزه‌کرمی» که صریحا از نقض حقوق انسانی و شکنجه با آن شکل شنیع در زندان‌های ایران پرده‌ برمی‌داشت، به‌شدت متاثرشده تا آن‌جا که این تاثر به گریستن ایشان منجر شده‌است، و مطمئنا علاقه نخواهند داشت منکر شوند که این نامه توسط ایشان به استحضار مقام رهبری رسیده‌است. بنابراین نامه‌ای که محتوایش در مورد نقض حقوق انسانی یک زندانی آن‌قدر رقت‌انگیز هست که می‌تواند تاثر شدید هم‌راه با گریه را برای «آیت‌الله» به‌دنبال داشته باشد، و مستقیما توسط شخص ایشان به استحضار رهبری رسیده، قطعنا با مدعای «نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب است» و مدعای دیگر «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند» دست‌کم در مورد این گزارش و نامه منافات کامل دارد.

«حمزه‌کرمی» با استناد به اعترافاتی که زیرشکنجه گرفته‌شده‌بود به تحمل ۱۲ سال زندان محکوم شد و هم‌اینک دوران محکومیت خود را سپری می‌کند.
 شاید اگر آن نامه را نمی‌نوشت و یا آن «گزارش صحیح» توسط آقای «هاشمی» به رهبری داده‌نمی‌شد، حکم صادره در مورد ایشان این‌چنین سنگین نبود. اما این‌چنین شد.

با این توصیف ادعای نقض حقوق‌بشر برخلاف نظر «هاشمی» مدعای برساخته غرب و مجامع بین‌المللی نیست، بلکه واقعیتی است که از طرف نزدیک‌ترین افراد به حاکمیت مطرح و یکی از بلندمرتبه ‌ترین مقام‌های کشور را به تاثر و گریه انداخته‌است.

با این حال «آیت‌الله» هنوز معتقد است که حقوق‌بشر در ایران نقض نمی‌شود. این گزارش دورغی است که او اکنون به برگزیدگان خبرگان می‌دهد. اما آیا گزارشی که ایشان از آن نامه به رهبری داد هم بر اساس مدعای اخیر وی دروغ بود؟

«هاشمی رفسنجانی» مجاز است هرگونه که می‌خواهد به تطهیر نظام و متعلقات آن مشغول باشد و همان‌گونه که تاکنون تلاش می‌شده است، تمام عقب‌ماندگی‌ها و فقر و بدبختی مردم را مدعای غرب و خارجی‌ها بداند و کشور را کشور گل و بلبل تصور نماید. اما به نظر نمی‌رسد جنبش سبز با وجود دایره وسیع تکثر پذیرفته‌شده در آن، جایی برای کسی داشته باشد که در روز روشن فرمایشات چندماه  پیش خود را کتمان و برای تطهیر چهره ملکوک حاکمیت به وارونه‌گویی متوسل می‌شود.

و سخن آخر این‌که آقای «هاشمی» هنوز هم معتقدند که «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند!؟»
این نوشته در خودنویس این‌جا

مرتبط:
هاشمی رفسنجانی
فرصت تاریخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۲:۳۷
علی مصلحی

آغاز دوران جدیدی از آقازادگی

شنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۰، ۰۵:۲۸ ق.ظ

پس از آن‌که در چهاردهم خردادماه سال گذشته، سخن‌رانی «حسن‌ خمینی» در حرم جدش نیمه‌تمام ماند و سروصدای زیادی به‌پا کرد، دکتر «شهاب‌ اسفندیاری» در وبلاگ خود از این اتفاق تعبیر به «پایان دوران آقازاده‌ها» کرد، و بلافاصله چند سایت مشهور اصول‌گرا (+) با بازنشر این نوشته به استقبال و تایید آن رفتند.

حرف درستی بود اما وارونه برداشت و بیان‌شده، و بدتر از آن وارونه به‌کار و تایید گرفته‌شد. فقط به این دلیل که استقبال‌کنندگان در این استقبال و حمایت خود ذره‌ای صداقت نداشتند.
ظاهرا اگر کم‌ترین صداقتی با آن‌ها بود، باید پی‌نوشت بازنشر نوشته‌ها اشاره می‌نمودند؛ سرنوشتی که توسط آقازاده‌های آقای «احمدی‌نزاد» که پیشاپیش جمعیتی که بر علیه «حسن‌خمینی» شعار می‌دادند، نشسته بودند، برای او رقم خورد، به‌زودی انتظار آن‌ها را نیز می‌کشد.
 خدای ناکرده بر پیشانی یادداشت نوشته شده بود «پایان» دوره آقازاده‌ها.

کمی آن‌طرف‌تر هم باید حواس آن‌ها به نامه‌ای می‌بود که چهار سال قبل و در کوران حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری‌نهم «مهدی‌کروبی» به آقای «خامنه‌ای» نوشته و در آن پرده از وجود و ظهور یک «آقازاده» و نقش او در انتخابات و رفت‌وآمدهایش به ستاد انتخاباتی خاص برداشته بود. البته بعدها زمانی «علی‌اکبر ناطق‌نوری» جایی به آقای «خامنه‌ای» درباره فرزند ایشان اشاره‌ای دارند و وقتی از تعبیر «آقازاده» استفاده می‌کنند، بلافاصله آقای «خامنه‌ای» می‌فرمایند که ایشان «آقا» هستند نه «آقازاده».

اما منظور من از تمهید این مقدمه آن‌َست تا به موضوع جالب‌توجه و ارزش‌مندی بپردازم که ظاهرا هنوز مسؤلین سایت‌های اصول‌گرایی علاقه‌مند به پایان «دوره‌ آقازادگی» متوجه آن نشده و یا شده‌اند و چون همیشه مصلحت را در سکوت دانسته‌اند.
آقای «علی‌اکبر صالحی» وزیر امورخارجه فعلی و ریاست سابق «سازمان انرزی اتمی ایران» در معرفی خود در مجلس شورای اسلامی ( یکشنبه۱۰ بهمن۸۹ )عنوان کردند: «این‌جانب از نوادگان «ملاصالح‌برغانی» و از سلاله «شهیدثالث» می‌باشم.»

تا این‌جای کار اشاره بنده به همان افتخار به فاضل‌بودن پدر است، که پسر می‌خواهد از آن نمد کلاهی نصیب خود کند. یعنی همان «آقازادگی» که به‌تصریح وبلاگ آقای دکتر «اسفندیاری» و بعد از آن استقبال رسمی جمعی از سایت‌های اصول‌گرا در چهارده خرداد۸۹ دوره آن سرآمده بود. اما سکوت این سایت‌ها و آقای اسفندیاری نشان داد که آن‌ها علاقه‌مند بوده‌اند که دوره «حسن‌ خمینی» تمام شود نه دوره «آقازادگی» اما چون صداقت وجود نداشت، به جای وازه «حسن‌ خمینی» از وازه «آقازاده» استفاده نمودند.

قبلا متذکر شوم که از نظر بنده نه‌تنها «حسن‌ خمینی» بلکه هیچ شخص محترم‌تر از او را هم به‌دلیل آقازادگی نمی‌ستایم و احترام نمی‌گذارم و خیلی جالب است بدانید به‌رغم آن‌که فوق‌العاده به‌دلیل شخصیت ارزش‌مند «حسن‌ خمینی» او را ستایش می‌کنم، ولی با والد مرحوم ایشان «احمد‌ خمینی» که آقازاده‌تر از ایشان بودند، به‌دلیل موضع‌گیری‌های ناشایست‌ درباره آقای «منتظری» خیلی مشکل داشته و دارم.

اما از همه این‌ها که بگذریم به‌رغم سابقه درخشان و قابل‌افتخاری که از «شهیدثالث» در تاریخ موجود است که آقای «صالحی» هم تلاش نموده‌اند تا با انتساب خود به ایشان خود را «آقازاده» نشان دهند، اما «ملاصالح برغانی» که پدر «طاهره‌ قرةالعین» شاعره مشهور بهایی و پدربزرگ آقای «صالحی» باشند، نه‌تنها سابقه چندان درخشانی در تاریخ ندارند، بلکه گاها اسناد سوء‌سابقه از آن‌ها این‌طرف و آن‌طرف قابل کشف است که با کنار هم گذاشتن آن اسناد و اخبار درباره جناب وزیر و رفتار فعلی ایشان می‌توان به نتایج به‌تری هم به شرط توفیق رسید.
 تا آن‌زمان این گزارش از«عبدالله شهبازی» را از دست ندهید.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۰ ، ۰۵:۲۸
علی مصلحی

سفر به نیویورک یک سفر‌ «پرکار و پرمغز»

شنبه, ۱۰ مهر ۱۳۸۹، ۰۴:۰۶ ب.ظ


آقای «خامنه‌ای» در جمع ائمه‌جمعه سراسر کشور، سفر اخیر آقای «احمدی‌نژاد» به نیویورک را «پرمغز و پرکار» نامید.(+)

ازجمله اتفاقاتی که در این سفر «پرمغز و پرکار» افتاد و بی‌دقتی و بی‌سوادی مسؤلین رسانه‌ملی آن‌ها را به دردسر انداخت، گاف مضحک پخش چندین‌باره مصاحبه این رسانه با یک خانم و دفاع جانانه این خانم از کشور ایران و آروزی زیستن در ایران بود.

خیلی ساده و در زمانی بسیارکم، کاشف به‌عمل‌آمد که این خانم محترم سرکار «شوکت‌ غضنفری» معروف به «غزل‌ امید» و نویسنده کتاب معروف «زندگی‌ در جهنم» است و منظور او از جهنم کشور ایران است.

نکته بسیار جالب آنست که بیش و پیش از آن‌که کسی در ایران متوجه این افتضاح رسانه‌ای بشود و نسبت به آن معترض باشد؛ تعداد قابل‌توجهی از کنش‌گران سیاسی در فضای مجازی به خانم «امید» برای حضور در ضیافت شام دولت ایران، به‌علت سوابق تبلیغی ضد‌ایرانی و حضور در رسانه‌های معتبر و معروف اسراییلی و سیاست یک بام و دو هوا اعتراض نمودند، که می‌توانید نمونه‌های آن‌را در این‌جا و این‌جا و این‌جا و پس از آن‌ها در یک وبلاگ ارزشی این‌جا بخوانید.

بعد از آن اگر دوستی به زبان انگلیسی آشنایی دارد، من سپاس‌گزار خواهم بود که این متن که من مستقیما از روی سایت شخصی خانم غزل امید برداشته‌ام و این‌جا قرارداده‌ام را برای من و مخاطبین این وبلاگ ترجمه نماید.
Iran
Khamenei, stop the killing!

The cost of Freedom for the Iranian people. Khamenei, stop the killing!
As the world watches on national television, Iranians on the streets of Iran are protesting against the supreme leader, Ali Khamenei, and his order to shoot to kill people of Iran.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ مهر ۸۹ ، ۱۶:۰۶
علی مصلحی

جدیدترین نتایج نظرسنجی موسسه «ساندیس‌تلگراف»، وابسته به «سازمان تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم» که در دو جامعه آماری کاملا متفاوت اما با شیوه‌های آماری یک‌سان به‌دست آمده، نشان می‌دهد مردم دنیا علایق کاملا مشابهی به‌هم‌دیگر دارند.

یه گزارش سرویس سیاسی «فارس» از قم، این نظر سنجی که با روش میدانی و در دو جامعه آماری کاملا متفاوت، اما با شیوه یک‌سان تهیه‌شده، نتایج به‌دست آمده، بسیار جالب‌توجه است.

در جامعه آماری A و در پاسخ به این پرسش که «شما مقام معظم رهبری را بیشتر دوست دارید یا آقای خامنه‌ای را؟» ۷۵ درصد شرکت‌کنندگان در نظرسنجی، پاسخ داده‌اند که: «اصلا هیچ‌کس را دوست ندارند» ۷۵ درصد پاسخ داده‌اند که؛ «اصلا هیچ‌چیز را دوست ندارند»، ۷۵ درصد سؤال کرده‌اند: «مگر چیزی برای دوست‌داشتن وجود دارد؟» و باقی‌مانده شرکت‌کنندگان در نظر‌سنجی پاسخ داده‌اند که فقط «ساندیس» دوست دارند.
 در این جامعه آماری نوشیدن «ساتدیس» شامل محدودیت‌ها و ممنوعیت‌های شدید مذهبی و حکومتی است.

اما در جامعه آماری B و در پاسخ به همان سؤال جامعه آماری A یعنی «شما مقام معظم رهبری را بیش‌تر دوست دارید یا آقای خامنه‌ای را؟»، ۷۵ درصد شرکت‌کنندکان در این نظرسنجی اعلام نموده‌اند؛ «همه‌کس را دوست دارند»، ۷۵ درصد پاسخ داده‌اند «همه‌چیز را دوست دارند»، ۷۵ درصد سؤال نموده‌اند؛ «مگر مقام معظم رهبری وجود دارد»، ۷۵ درصد سؤال نموده‌اند «مگر آقای خامنه‌ای وجود دارد؟» و بقیه شرکت‌کنندگان در مراسم هم پاسخ داده‌اند فقط «ساندیس» دوست دارند.
 در این جامعه آماری نوشیدن «ساندیس» نه‌تنها شامل هیچ‌گونه محدودیتی نمی‌شود، بلکه نوشیدن آن با تشویق‌های مذهبی و حتی حکومتی نیز هم‌راه است.

به گفته «اکبر هاشمی رفسنجانی»، پژوهش‌گر برجسته موسسه «ساندیس تلگراف» و مدیر تیم نظرسنجی اخیر، نتایج به‌دست‌آمده از این نظرسنجی که در حال حاضر در مجهزترین لابراتوارهای علمی موسسه در حال پشت سرگذاشتن آخرین تست‌ها و آزمایش‌های علمی است، به‌زودی از طریق مونیتورینگ موسسه قابل مشاهده برای عموم خواهد بود.
 وی اعلام کرد چنان‌چه نتایج یافته‌شده در این نظر‌سنجی با پیش‌بینی‌های قبلی مطابقت داشته باشد، باید منتظر وقوع انقلابی عظیم در صنعت «علم» بود.
 این انقلاب بدون شک در آینده‌ای نزدیک به‌وقوع خواهد پیوست. آگاهان هرگونه ربط بین موفقیت‌های این موسسه با یافته‌های اخیر موسسه «چاه جمکران» را قویا رد می‌نمایند.

خبرنگار خبرگزاری فارس اعزامی به قم «احمد باطبی» کد خبر ۲۲خرداد۸۹

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۸۹ ، ۱۰:۴۱
علی مصلحی

«شریعت» بر مدار «کیهان»

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۸۹، ۱۰:۴۹ ق.ظ

طی بیست سال گذشته «روزنامه کیهان» یکه‌تاز عرصه خبررسانی رسمی و دولتی بوده، و در تمام ادارات دولتی بزرگ و کوچک در صورتی که کارمندی دون‌پایه یا عالی‌رتبه، قصد کسب اطلاعات و اخبار و تحلیل‌هایی پیرامون آن اخباردر روزنامه‌ای را داشت، علی‌القاعده تنها روزنامه موجود «کیهان» بوده، تا آن‌جا که کیهان به بولتن اختصاصی و ویژه نظام تبدیل شده‌است.

روزنامه‌های «اطلاعات» «ایران» «همشهری» و در بعضی مواقع البته به شکل بسیار کم‌رنگ‌تری در این عرصه حضور داشتند.

در این پروسه «حسین شریعتمداری» تبدیل به چهره اصلی و مغز متفکر تحلیل و تفسیر و ریشه‌شناسی و دشمن‌شناسی و فتنه‌شناسی و ... در تمام عرصه‌ها تبدیل‌شده و بیش ار هشتاد درصد مقامات رده‌بالا در تمامی حوزه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، و برجسته‌ترین آن‌ها؛ مذهبی، تحت‌تاثیر شدید القائات و تحلیل‌های او قرار گرفتند و فرایند تحلیل در اصول‌گرایان از سرچشمه «حسین شریعتمداری» و کیهان شروع می‌شد و در تمامی تحلیل‌های به‌اصطلاح مستقل اما وابسته به اصول‌گرایان چای پا و ریشه ذهن و تفکر «شریعتمداری» تا همین دو سال پیش قابل مشاهده بود.

کار و بار بالا گرفته، پروژه «بولتن‌نویسی محرمانه» هم به آن اضافه شد و با هدایت و مدیریت ایشان زمینه برای پیاده‌کردن بعض «خواص بی‌بصیرت» در آینده از کشتی نظام کلید خورد.
 اقداماتی که «نتایج سحرش» اکنون به‌خوبی قابل رویت است.
این اتفاق به‌علاوه فعالیت‌های مخرب جانبی، مثل بازجویی از بازداشت‌شدگان سیاسی و در ادامه آن پروژه تواب‌سازی آرام آرام «شریعتمداری» را به توهم «ربانیت» انداخت.

 اجازه بدهید داستانی از تاریخ برای توجه بیشتر مطلب برایتان نقل کنم.
به‌گمانم «دالگورکی» نماینده روسیه تزاری در ایران نقل می‌کند که در کلاس‌های درس «سیدکاظم رشتی»، مدرس حوزه علمیه‌ای که «سیدعلی‌محمد باب» (پیشوای بابیان) در آن درس می‌خوانده شرکت داشته و در درس‌های مربوط به بحث «رکن رابع» و امام زمان با ترفندهای مخصوص، به محمد علی باب چنین القا می‌کند که تو «رکن رابع»ی و به‌رغم قبول او، اصرار نموده و ترفندها را شدیدتر می‌کند.
کم‌کم توهمی بر «باب» مستولی می‌شود. حالا نوبت تلقین شخصیت کاذب بعدی است. با ترفندی در قلیان وی چرس می‌ریزند و تغییر حالات روانی ناشی از تخدیر چرس را برای او کرامات مخصوص تعبیر می‌کنند و تلقین «امام زمان» به او را در دستور کار قرار می‌هند.
ادعای نبوت و ربانیت بعد از آن خودبه‌خود به سراغ «باب» می‌آید و بقیه داستان که می‌دانید و برای اطلاعات بیشتر شایسته است به «کشف‌الحیل» نوشته «عبدالحسین آیتی» مراجعه کنید.

«حسین شریعتمداری» با زمینه‌ای تقریبا مشابه اما با شکل متفاوت با این داستان دچار توهم «ربانیت» و «الوهیت» شده و بر این سیاق، اگر همین فردا «سیدعلی خامنه‌ای» به اشتباهاتش اقرار و اعتراف نماید و پرده از تمام تقلب‌ها و خیانت‌ها بیفتد، بلافاصله «شریعتمداری» او را از کشتی نظام که ساخته خود همین «خامنه‌ای» است، پیاده می‌کند. چرا که «خامنه‌ای» با همه کرامات مخصوص یک انسان جایز‌الخطاست و او یعنی «شریعتمداری» یک مافوق انسان و «خدا»یی که ذاتش از هرگونه خطاهای انسانی و ... مبری است.

همین توهم باعث شده که «شریعتمداری» هیچ‌کس را غیر از خودش قبول نداشته باشد و در تحلیل‌ها و تفسیرها به سمتی توجه داشته باشد که با نظر او هم‌راه و هم‌رای و هم‌نظر است و چون ذاتا نظر همه مردم به هم شبیه نیست، و علایق و عقاید و نظرها متاثر از گذشت زمان و تاثیر و تاثرات تاریخی و جغرافیایی و ... تغییر می‌کنند، بنابراین افراد موردعلاقه آقای «شریعتمداری» هر از چند گاهی تغییر می‌کنند.
امرزوه این زمان برای تغییر از چند سال به چند روز تغییر کرده و هر روز شخص جدیدی کشتی مخصوص نظام آقای «شریعتمداری» را به قصد سکونت در قرارگاه «سران فتنه» یا «خواص بی‌بصیرت» ترک می‌کند.

اگر سال‌هایی نه‌چندان دور، آقای «هاشمی» به‌عنوان یکی از استوانه‌های اصلی نظام سوژه اصلی نوشته‌های «کیهان» بود و تیم مدیریتی «کیهان» و بولتن‌نویسان، شعار «مخالف هاشمی، مخالف رهبر است، مخالف رهبری، دشمن پیغمبر است» را برای جماعت ساندیس‌خور حاضر در حاشیه نماز‌جمعه طراحی و هدایت می‌نمودند، امروزه «هاشمی» به‌عنوان یکی از سران فتنه و درکنار رهبران اصلی آن‌ها سوژه اصلی «کیهان» است و شریعتمداری تلاش می‌کند چهارچوب‌های لازم را در شخصیت وی برای انطباق با تعریف صفت «خواص بی‌بصیرت» پیدا کند.

کمی جلوتر از این‌ها، اغلب خانواده شهدای هشت شهریور و هفتم تیر و از جمله خانواده محترم شهید مظلوم «بهشتی» و بسیاری از خانوداه‌های شهدای دفاع مقدس و از جمله خانواده شهیدان «باکری» و «همت» و ... موردتوجه ویژه و اختصاصی روزنامه «کیهان» و مدیریت آن بودند. اما امروزه در همان دسته معروف «فتنه» طبقه‌بندی می‌شوند.

حملات جسته و گریخته «شریعتمداری» به برادران «لاریجانی» فرزندان شهید «مطهری» و بعض دیگر از اصول‌گرایان منتقد دولت کودتا، نوید فردایی را می‌دهد که روزنامه «کیهان» تبدیل به فحش‌نامه‌ای بسیار شدید بر علیه «محمود احمدی‌نژاد» «اسفندیار رحیم‌مشایی» و «محمدرضا رحیمی» و در کنار آن‌ها «سید علی خامنه‌ای» و «عزیز خوشوقت» و «مجتبی خامنه‌ای»و دیگر هم‌راهان امروز و دشمنان فردایی چون «حمید رسایی» و «کوچک‌زاده» و ... بشود.

در این پروسه که به‌زودی اتفاق می‌افتد البته «روح‌الله حسینیان» آخرین کسی است که از کشتی نظام «حسین شریعتمداری» پیاده شده و به‌اتفاق راهی زندان اوین خواهند شد.
اما «جنبش سبز» با تمامی این فتنه‌گران بر اساس «منشور جهانی حقوق بشر» و در کمال رافت انسانی رفتار خواهد کرد و از هر گونه خشونتی که امروزه آن‌ها بر علیه جنبش به‌کار گرفته‌اند خودداری خواهد نمود.
 اگر باور ندارید سرمقاله امروز کیهان و یاداشت روز آقای شریعتمداری را بخوانید و برای چند ماه آینده هم که این روزنامه با این مدیریت روزهای آخر خود را رقم می‌زنند لطف خواندن آن‌را از دست ندهید. ادامه دارد. یا حق.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۸۹ ، ۱۰:۴۹
علی مصلحی

آقایان «دوربینی» دوربین‌های «آقا»

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۳۸ ب.ظ

ساعاتی پس از اتمام مراسم چهارده خرداد در حرم آیت‌الله «خمینی» یک وبلاگ‌نویس نوشت که «آقای دوربینی هم شعار مرگ بر موسوی داد.»

آقای«دوربینی» را هم‌چنان‌که «فرورتیش رضوانیه» نوشته‌است، همه می‌شناسند. همان شخصی که اشتیاق کودکانه و جنون جالبی به قرارگرفتن جلو دوربین تلوزیون دارد و فرقی هم نمی‌کند این دوربین چه دوربینی باشد و برای چه مناسبتی و او در چه حالتی. همین‌که تصویر او از تلوزیون پخش شود، غریزه شهرت او از طریق مشاهده تلوزیونی ارضا شده و خدا مراد او را داده است. و در این‌روز یعنی چهاردهم خرداد، چه چیزی به‌تر از این‌که هم تلوزیون او را نشان می‌دهد، هم کیک و ساندیس فتً‌وفراوان و مفت و مجانی یافت می‌شود و آقای «دوربینی» رفت، کیک و ساندیس خورد، چفیه انداخت، و مرگ بر موسوی هم گفت نه کم‌تر از بقیه نه بیش‌تر.

باور کنید جمعیت غالبی که در مراسم چهارده خرداد حاضر شده بودند، هیچ چیزی از آقای «دوربنی» بیش‌تر نداشتند ، اگرچه ممکن است خیلی چیزها از او کم‌تر داشته باشند. که البته چنین است او نفهمی‌اش را جار می‌زند و بقیه به‌زعم خودشان مخفی می‌کنند.

حماقت، ندانستن و لذت از این ندانستن، قدر مشترک همه آدم‌هایی است که یکی از آن‌ها آقای «دوربینی» است.
این‌ها همان آدم‌هایی هستند که سی سال پیش بعد از هر نماز چه در منزل! چه در مسجد! چه جماعت! چه جمعه! بعد از دعا و ثنا به جان آیت‌الله «خمینی» از صدق دل دعا می‌کردند: «منتظری نستوه محافظت بفرما.» اما به ناگهان فتوی صادرشد که از امروز دعا به جان «منتظری نستوه » حذف شود. حذف کردند سم‌ٌبکم، بی‌سئوال و بی‌جواب.

این‌ها همان‌هایی هستند که در نمازجمعه‌های متعدد تهران پیش از شروع به خطبه‌خواندن «هاشمی» شعار می‌دادند؛ «درود بر خامنه‌ای، سلام بر هاشمی» و زمانی هم به فرمان عده‌ای آنتریک می‌شدند و شعار می‌دانند: «مخالف هاشمی، مخالف رهبر است، مخالف رهبری، دشمن پیغمبر است.» چند مدتی طول نکشید که شعار «سلام» حذف و حالا همان که دستور شعار «مخالف هاشمی مخالف رهبر ...» را دیکته کرده بود، حالا شعار «مرگ برغارت‌گر ییت‌المال» آن‌هم هنگام خطبه‌خواندن هاشمی را صادر و توصیه می‌کرد. خطبه‌ای که رکعتی از نماز حساب می‌شد و حرمت آن واجب.

دستور البته اجرا می‌شد. مو به مو و بدون کم‌ترین سؤال و جواب. طرفه آن‌که چندی بعد همین‌ها به چشم‌های خود دیدند و به گوش‌های خود شنیدند، همان‌که مخالفت با او مخالفت با پیغنمبر بوده خود مخالف «هاشمی» است و حالا دیگر «هاشمی» نباید خطبه بخواند.

فراموش نکنیم این‌ها همان‌هایی هستند که زمانی به طرف‌داری از «صادق خلخالی» در خیابان‌های قم بر علیه یک مرجع تقلید «آیت‌الله شریعتمداری» شعار می‌دادند و همان «صادق خلخالی» را با بیشترین رای به عنوان نفر اول راهی مجلس می‌کردند، و چند صباح بعد، نماینده اول مردم قم ردصلاحیت می‌شد. بی‌هیچ سؤالی و جوابی.

اصلا چرا بی‌راهه و دور می‌رویم؟ مگر همین‌ها نبودند که چند ماه پیش نسبت به پاره‌شدن عکس حضرت «روح‌الله» «قیطریه آتش‌زدند» و آن‌همه سروصدا و راه‌پیمایی و بلوا ... برپا کردند؟
خوب! حالا مگر همان‌ها نیستند که به نواده و وارث میراث معنوی همان حضرت «روح‌الله» اهانت می‌کنند؟

باور کنید این‌ها اصلا فراموش نکرده‌اند که آقای «یاسر عرفات» روزهای اول انقلاب به ایران آمد و چه استقبالی که از او نشد و خیلی بیش‌تر از این‌که «سیدحسن نصرالله» «نواده روح‌الله » خوانده شود، او فرزند «روح‌الله»خوانده شده بود. اما چند سال بعد همان جناب «یاسر عرفات» خائن خوانده شد و این‌ها موظف شدند طومارهای حمایت امضا کنند بی‌هیچ پرسشی و پاسخی!

از این جمع کثیر و در این تاریخ پرفراز و نشیب سی‌سال گذشته و البته به لطف ایجاد امکانات محدود گردش آزاد اطلاعات، کم‌کم پرسش‌هایی در ذهن و دل بعضی شروع به جوانه‌زدن کرد و آرام‌آرام بر تعداد این سؤالات و تلاش برای یافتن جواب افزوده شد و در ادامه از دل این جوانه کوچک آگاهی «جنبش» بزرگی «سبز» شد که طی یک‌سال گذشته نشانه‌های بلوغ مقدس آن در خیابان‌های پایتخت و انعکاس آن در رسانه‌ای مستقل و آزاد در سراسر جهان قابل مشاهده است و هر روز بر جمع آن‌ها افزوده می‌شود. الا جماعت اندکی که بیش و پیش از آن‌که حکومت علاقه به ناآگاهی آن‌ها از حقیقت و باقی نگه‌داشتن در جهل‌شان داشته باشد، خود به این وضعیت مشتاق‌ترند و البته که این اشتیاق و جان‌فشانی را بهای ارزش‌مندی است و آن‌هم نشان‌دادهشدن از تلوزیون آقای «ضرغامی» و نوشیدن مجانی ساندیس.
 بله شرکت‌کنندگان مراسم امسال سال‌گرد ارتحال آیت‌الله «خمینی» علی‌رغم آن‌که قادر به دیدن نزدیک‌ترین واقعیت‌های اجتماع خود نیستند، اما اغلب یک آقای «دوربینی» بالفعل بودند.

نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده می‌شد. به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
 «عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که: بی‌دلیل مغرور نشو! این‌ها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمی‌آمدند و «علی» را انتخاب می‌کردند.
 «معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نماز‌گزاران را ثابت می‌کند.
 پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخن‌رانی گفت: از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود‌را به نو ک بینی‌اش برساند، خدا بهشت را بر او واجب می‌نماید و بلافاصله مشاهده کرد که همه تلاش می‌کنند نوک‌زبان‌ِشان را به نوک بینی‌ِشان برسانند تا ببینند بهشتی‌اند یا جهنمی؟
 «عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید او بیشتر از بقیه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش می‌کند و سعی می‌کند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.
 از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد: این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو می‌خواهند. «علی» برای این جماعت حیف است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۸۹ ، ۱۳:۳۸
علی مصلحی

کیهان شق‌القمر کرد

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۸۹، ۰۱:۰۶ ب.ظ

تقریبا کل روزنامه امروز «کیهان» را گشتم اما خبری از عذرخواهی یا اصلاح اشتباه دیروز نبود که نبود.
تردیدی نیست که اشتباه فاحش و گاف سنگین رسانه‌ای دیروز کیهان نه یک اشتباه سهوی که یک بی‌اخلاقی تعمدی بوده، و ناگفته پیداست زیان این رفتار خلاف عفت، پیش از آن‌که متوجه «جنبش سبز» و آزاده سرفراز آن «محمد نوری‌زاد» باشد، مایه افتخار جنبش و تکریم و احترام بیشتر «نوری‌زاد» و شرم‌ساری و آبروریزی «کیهان» و «شریعتمدارانی» است که پاسبان شریعت تقلب و دروغ و خیانت‌اند.

روزنامه «کیهان» دیروز سه‌شنبه ۸۹/۳/۱۱ در ستون «نگاه» در مطلبی با عنوان «آقای نوری‌زاد! شب هفت شهید لاجوردی را به خاطر دارید؟!» قسمت‌هایی از یک سخن‌رانی «محمد نوری‌زاد» نویسنده سابق کیهان و آزاده دربند امروز را به‌چاپ رساند که با توجه به محتوای مطالب منتشره و اطلاعاتی که توسط نوشته ارائه می‌شود، به‌نظر می‌رسد مربوط به تاریخی حداقل دو سال بعد از ترور «سید اسدالله لاجوردی» ریس اسبق سازمان زندان‌های ایران و متهم اصلی و اولیه پروژه «تواب‌سازی» در ایران بعد از انقلاب باشد.

«کیهان» هم‌چنان‌که در تیتر و جملات ابتدایی نوشته‌اش مشخص است، مدعی است که این سخن‌رانی در شب هفت آقای «لاجوردی» ایرادشده، و تاریخ ایراد سخن‌رانی را ۱۳۷۷/۶/۱ اعلام می‌نماید. این درحالی است که آقای لاجوردی دقیقا در همین تاریخ ذکرشده یعنی ۱۳۷۷/۶/۱ترور شده و مطابق مرسوم کشور ایران مراسم هفتم دست‌ِکم یک‌هفته بعد از درگذشت برگزار می‌شود نه در لحظه درگذشت متوفی.

از طرف دیگر ترور«سعیدحجاریان» که در متن مورد ادعای «کیهان» در سخن‌رانی آقای «نوری‌زاد» در شب هفتم ترور آقای «لاجوردی» به آن اشاره شده، یک‌سال‌ونیم بعد از حادثه ترور «لاجوردی» در ۱۳۷۸/۱۲/۲۲ اتفاق افتاده و ظاهرا ایشان نمی‌توانسته است به تروری که هنوز اتفاق نیفتاده اشاره کند.

 هم‌چنین حادثه وحشیانه «کوی دانشگاه» نیز که در سخن‌رانی بدان اشاره می‌شود، در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۱۸ یعنی ۱۰ ماه پس از قتل آقای «لاجوردی» اتفاق افتاده‌است و بنابر همان قاعده ایشان نمی‌توانسته است به حادثه‌ای که اتفاق نیفتاده اشاره دقیق داشته باشد.

با فرض صحت مطالب منتشرشده توسط «کیهان» و صحت انتساب آن‌ها به آقای «محمد نوری‌زاد» تعمد کیهان در انتخاب کلمه «شب هفت» در تیتر «آقای نوری‌زاد!شب هفت شهید لاجوردی را به‌خاطر دارید؟!» و جابه‌جایی تاریخ یک سخن‌رانی آن‌هم حدود دو سال با تاکید و در حالی که انتساب این سخن‌رانی به تاریخ صحیح هم تفاوتی در نتیجه‌گیری موردنظر کیهان ایجاد نمی‌کند چه دلیلی می‌تواند داشته باشد؟ الله اعلم

کیهان‌نشینان با این گل‌آلودکردن آب و به‌زعم خودشان افشاگری، قصد تخریب شخصیت «حر» سرافراز زمان «محمد نوری‌زاد» و صید ماهی مقصود داشته‌اند.

از کلام معصوم است که «غریق به هر حشیشی برای نجات خود چنگ می‌زند.» تردیدی نیست که رفتاری از این دست نه‌تنها آبرویی از شخص «محمد نوری‌زاد» و جنبش سبز مردم ایران نمی‌کاهد، بلکه مایه کسب اعتبار و آبرو برای نام‌برده و افتخار برای جنبش سبز است و پیش از آن‌که زیانی برای جنبش در بر داشته باشد، فریاد غرق‌شدن کودتاچیان را با صدای بلند اعلام می‌نماید.

کودتاچیان تمام تلاش خود را با خشونت هرچه تمام‌تر برای به‌زانو درآوردن «نوری‌زاد» و اخذ توبه‌نامه و طلب عفو از رهبری به‌کار گرفتند، اما «نوری‌زاد» محکم‌تر از پیش بر مواضع انتقادی خود نسبت به کودتاچیان و در راس آن‌ها رهبری نظام ایستاد تا تلاش‌های خفت‌بار دادستانی تهران برای بازیابی مشروعیت و اعتبار و آبروی از دست‌رفته، نا کام بماند.

«کیهان» همچنین در لید نوشته خود آورده است «متاسفانه رادیو فردا با سوءاستفاده از عواطف خانواده نوری‌زاد، بعدها هم با آن‌ها تماس گرفت و به مصاحبه با آن‌ها پرداخت.»

جای تعجب نیست که «کیهان‌نشینان» سعی نکرده‌اند با سوءاستفاده از عواطف خانواده هم‌کار دیروز - به‌زعم کیهان - با خانواده او تماس گرفته و سراغ و احوالی بگیرند یا مصاحبه‌ای انجام دهند. اما جای تاسف هست که ارگان رسمی سازمان سیا (روزنامه فردا) به تعبیر کیهان- چنین کاری را انجام می‌دهد؟
ظاهرا چنان‌چه آقای «نوری‌زاد» در نامه خود به رهبر اشاره کرده بود، «چشم‌انتظاری خانواده‌ی من، برای تماشای جمال مبارک شما و رویت نماینده‌ی شما به جایی نرسید. لابد، در این گردونه، آدم‌ها، تاریخ مصرف دارند. که اگر به سر رسیدند، مثل دستمال آلوده، باید به‌دور انداخته شوند.»

از همه این‌ها که بگذریم، آقای «نوری‌زاد» امروز پس از لمس واقعیت‌های موجود، زندان و شرایطی که میراث برجای‌مانده از دادستانی و ریاست سازمان زندان‌های مرحوم «سیداسدالله لاجوردی» است با صراحت و شجاعت اعلام می‌نماید «عدالت در دستگاه قضائی ما بیشتر یک شوخی بزرگ است. من به‌خاطر نقد این عدالت بیمار، در زندانم و عاملان بیماری دستگاه قضایی و امنیتی و اقتصادی آزادند و حمایت می‌شوند.»

آیا اگر در زمان ایراد سخن‌رانی فوق هم ایشان موفق به لمس واقعیت‌های تلخ موجود می‌شد، و رفتار مرحوم «لاجوردی » را آن‌گونه که آقای «شریعتمداری» مستقیما از نزدیک مشاهده می‌نمود از نزدیک مشاهده نموده‌بود، این‌گونه از ایشان دفاع می‌کرد؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۸۹ ، ۱۳:۰۶
علی مصلحی

چو پر شد نشاید گرفتن به پیل

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۳۶ ب.ظ

دوشنبه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۹

پس از آن‌که در مناظره نحس سیزدهم خردادماه سال گذشته، «احمدی‌نژاد» پس از چالش با تمام خدمات مجموعه نظام در سی سال گذشته، «هاشمی» و خانواده او را به هم‌راه چند شخصیت حقیقی دیگر متهم به سوء‌استفاده مالی و خیانت نمود، ریاست مجلس خبرگان رهبری، «نامه سرگشاده‌ای» به رهبری نظام نوشت و در این نامه ضمن یادآوری خدمات قبل و بعد از انقلاب خود هم‌راه رهبری نظام و شخصیت‌های برجسته شهید ابتدای انقلاب، ضمن تذکر «این تهمت‌ها غیرمستقیم جنابعالی را که هادی دولت‌ها بوده‌اید را نشانه رفته است»، از رهبری نظام درخواست کرد که « برای رفع فتنه‌های خطرناک و خاموش‌کردن آتشی که هم‌اکنون دودش در فضا قابل مشاهده است، هرگونه که صلاح می‌دانید اقدام مؤثری بنمایید.»

این نامه که واکنش طرف‌داران افراطی دولت نهم از جمله شیخ «محمد یزدی» را به‌دنبال داشت، از طرف رهبری خوانده نشد و بدون جواب ماند.

حرف و پیام اصلی «هاشمی» در این نامه همان بیت انتخاب شده از حضرت «سعدی» بود که نامه با آن پایان می‌یافت:
« سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پر شد نشاید گرفتن به پیل»

ریاست مجلس خبرگان رهبری، به‌تر از هر کس دیگر می‌دانست که رهبری نظام کوچک‌ترین و کم‌ترین توجهی به نامه فوق نخواهد داشت، اما «مرد عبور از بحران» می‌دانست و به فراست و تجربه دریافته‌بود که بازی خطرناک امروز بحران سیاهی را فردا به‌دنبال خواهد داشت و قمار خطیر سیاست برگ برنده ارزش‌مندی را نیازمند است. تنظیم و انتشار نامه سرگشاده به رهبری نظام و انعکاس واقعیت‌هایی که سرمستان باده غرور قدرت از درک و لمس آن محروم شده‌اند، تنظیم یک سند تاریخی و تهیه «برگ برنده» و ویزای عبور از بحرانی بود که طلیعه‌های آن در زمان نگارش نامه به‌خوبی قابل مشاهد ه بود، و این نامه بر خلاف رویه معمول و عرف چنین حوادثی که مسائل پشت‌پرده و بدون اطلاع مردم حل و فصل می شد، باید «سرگشاده» باشد تا عندالزوم خوانندگان و مخاطبان اصلی نامه شاهد و گواه این سند تاریخی در دادگاه قضاوت تاریخ باشند.
از طرف دیگر نوشتن نامه توسط ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، پیش از آن‌که مصلحت نظام را در پی داشته باشد، به مصلحت شخص رهبری نظام ختم می‌شد اگر توجهی درخور و مناسب به مفاد نامه و درخواست‌های آن می‌شد. اما رهبری نظام چنان سرمست ازغرور قدرت همه را به‌پای «احمدی‌نژاد» قربانی می‌کرد که حتی قادر به درک مصلحت خود نبود و این‌گونه بود که نامه سرگشاده تاریخی «هاشمی» به «خامنه‌ای» بدون پاسخ ماند.

پیش‌بینی های نامه «هاشمی» امروزه یکی پس از دیگری صورت واقعیت به خود می‌گیرد و مردمی که سال گذشته بیشترین و بزرگ‌ترین خواسته‌اشان خارج نمودن سرنوشت کشور و قوه مجریه از دست ماجراجویی، غوغاسالاری، و تخریب بنیان‌های اقتصاد و فرهنگ و اجتماع کشور توسط «احمدی‌نژاد» بود، امروزه پس از تحقیرهای متعدد و ایثار و مقاومت فراوان و قربانی‌شدن دست‌ِکم ۱۰۰نفر، به کمتر از خلع ید رهبری از قدرت و پاسخ‌گویی در مقابل انحصارگری‌های مخرب گذشته و مجازات دقیق خائنین به کشور راضی نیستند.

باده غرور قدرت خالی شده و سرمستان دیروز امروز به هوش آمده‌اند. انتشار مجدد نامه سرگشاده و بی‌پاسخ «هاشمی» به «خامنه‌ای» حامل فرکانس‌هایی است که اعلام می‌نماید؛ رهبری مستاصل از گره کور خودساخته بر دست و پای خویش و برای عبور سلامت از بحران ایجادشده به‌دست خودش، دست یاری مخفیانه به سمت «اکبر هاشمی رفسنجانی» دراز نموده است.

«هاشمی» اما که قواعد قمار سیاست را به‌تر از خامنه‌ای می‌داند، با انتشار مجدد «نامه سرگشاده» سال گذشته در سایت شخصی‌اش «برگ برنده» خود را رو نموده است. این «برگ برنده» اشاره به همان بیت معروف شیخ اجل دارد که: چو پر نشد گرفتن به پیل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۸۹ ، ۱۲:۳۶
علی مصلحی

از کرامات شیخ ما

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۵:۴۷ ق.ظ

چند سال پیش روزنامه کیهان تیتری به این مضمون زده‌بود از قول مقام رهبری:
«مردم ما می‌توانند از راه‌آهن استفاده کنند»

این جمله در راستای افتتاح خط‌آهنی ظاهرا در استان خراسان به زیور تکلم آراسته شده‌بود، و پس از آن نیز روزنامه وزین «کیهان» همت مضاعف نموده و به زیور طبع آرسته گردانیده بود.

امروز در وب‌گردی‌هایم در بالاترین به این تیتر برخوردم: «وقتی بسیجی دست به قلم می‌شود» و بلافاصله کلیک کردم این عکس آمد:

در مورد فرمایش وزین آقای «‌خامنه ای» در مورد استفاده مردم ایران از راه‌آهن دوستی به طنز گفت: من اگر جای روزنامه کیهان و آقای «شریعتمداری» بودم تیتر می‌زدم: «از کرامات شیخ ما اینست ؛ شیره را خورد و گفت شیرین است»

و من امروز درباره این عکس به این نتیجه رسیدم که: از کرامات شیره هم اینست شیخ ما خورد و گفت بی‌دین است!!.

به راستی جدای از همه اجحاف و ظلم و ناراستی‌های موجود، چه اتفاقی افتاده است که این‌گونه کودکانه، مبتذل و تمسخر‌آمیز در باره اتفاقات گفت‌وگو می‌شود و بدتر از آن، گاف‌های گفتاری بزرگان قوم، توسط مبلغین و تیم‌های رسانه‌ای، کلمات آسمانی و وحی منزل تلقی‌شده و با بی‌پروایی منعکس می‌شود؟

به راستی اگر شما کارمند ساده یک اداره بودید و مدیر اداره، متنی این‌چنین را برای تکثیر در اختیار شما قرار می‌داد، آیا وظیفه خود نمی‌دانستید برای حفظ آبروی ریس یا مدیرتان متذکر شوید که این نوع ادبیات مایه تمسخر حتی دوستان خواهد شد دشمنان یا رقبا که جای خود دارد؟

پس چه شده‌است که بالا و پایین با هم این‌گونه به بی‌آبرویی خود هم‌دست و هم‌داستان شده‌اند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۵:۴۷
علی مصلحی

دیگه دو بچه کافی نیست

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۳۸۹، ۰۷:۴۳ ق.ظ

دکتر «‌علی‌رضا مرندی» وزیر بهداری در کابینه مهندس «میرحسین موسوی» و وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در کابینه دوم دولت سازندگی، شخصی که بنا بر ادعای خودش و رسانه‌های هم‌سو با دولت و از جمله بخش خبری «بیست‌وسی» شبکه دوم سیما، سیزدهم آبان‌ماه سال گذشته مورد حمله چماق‌داران طرفدار موسوی قرار گرفت، همان کسی است که در سال ۱۹۹۹ به نمایندگی از کشور ایران برنده جایزه جهانی «سازمان ملل متحد» و هم‌چنین جایزه جهانی «سازمان بهداشت جهانی» به دلیل موفقیت در طرح کنترل جمعیت شد.
 
مصاحبه ایشان به تاریخ ۸۷/۱۱/۱۶ با سایت «حیات» حاوی نکات جالب‌توجهی است:
حیات: در خصوص کنترل‌جمعیت که جایزه جهانی آن را دریافت کردید، توضیح دهید؟
- من از زمانی‌که معاون وزیر بودم دائما این مساله را یادآوری می‌کردم که مثلا جمعیت ایتالیا ۳۶۰ سال یک‌بار دو برابر می‌شود ولی جمعیت ما ۱۷ سال یک‌بار دو برابر می‌شد، یعنی ما فقط ۱۷ سال زمان برنامه‌ریزی داشتیم، حتی یک‌بار خارج از مدت اداری به نخست‌وزیر مهندس میرحسین موسوی نامه‌ای در همین‌خصوص نوشتم، وقتی این مسئله در هیات وزیران مطرح شد هیچ‌کس موافقت نکرد ولی وقتی رای‌گیری شد وزرا به نفع این طرح رای دادند.
من خدمت سران سه قوه رفتم، آقای موسوی‌اردبیلی مسوول قوه‌قضاییه که در خطبه‌های نمازجمعه این امر را تبلیغ می‌کردند قبول کردند که دیگر تبلیغ نکنند. خدمت آقای هاشمی چیزی عایدم نشد، مقام معظم رهبری هم که رییس‌جمهور بودند تاکید داشتند بدون نظر فقها کاری صورت نگیرد.
 آقای منتظری هم اعلام کردند که دیگر در خطبه مردم را تشویق به این امر نمی‌کنم.
بالاخره نامه‌ای به حضرت امام نوشتم و ایشان در جواب گفتند مطلب مهمی است و باید در رسانه‌ها و دانشگاه ها بحث شود که بعد از لایحه‌اش هم در مجلس تصویب شد و با آمادگی ذهنی و آموزش مردم موجب شد رشد جمعیت از ۹/۳ درصد در سال ۶۶ به ۴/۱ برسد و سازمان ملل متحد هم جایزه جمعیت را در سال ۹۹ به من داد و از آن‌روز تا همین حالا از کشورهای مختلف به من مراجعه می‌کنند تا این کار را در کشورشان عملی کنند.
خداوند به این نظام خیلی توجه دارد و اندکی تلاش ما را برکت داد و عوایدش را نصیب مردم کرد.

آقای «احمدی نژاد» در سخنرانی خود در جمع مردم ارومیه ضمن اعلام خبر پرداخت یک میلیون تومان به متولدین سال جدید و پرداخت ماهیانه یک‌صدهزارتومان به حساب آن‌ها به قصد تامین آنیه، تلویحا و در برنامه گفت‌وگوی مستقیم سه‌شنبه‌شب سیما، تصریحا نارضایتی خود را از طرحی که بنیان‌گذار جمهوری اسلامی آن را «مطلب مهمی» می‌داند و آقای دکتر «مرندی» را برنده دو جایزه بین‌المللی و کشور ایران را مفتخر به داشتن دو عنوان جهانی نموده، اعلام نمود و مجددا ادعای قبلی خود مبنی بر این‌که ایران گنجایش یک‌صدوپنجاه میلیون جمعیت دارد را تکرار کرد.

 در شرایطی که آمار رسمی تهیه‌شده توسط ارگان‌های ارزشی کشور در فاصله‌های زمانی مختلف، به‌علاوه مراکز رسمی و علمی آمار جهانی وضعیت اسف‌بار فقر، بی‌کاری، بهداشت نامناسب، مسکن نامناسب، مشاغل کاذب، و ... در کشور ایران را رسما تایید می‌نمایند، و از طرف دیگر در یک تقسیم‌بندی بسیار خوش‌بینانه بالای ۵۰درصد جمعیت کشور زیر خط فقر و آثار بسیار زشت ناشی از آن روزگار می‌گذرانند، ریس‌جمهوری ایران عملا مردم را به نافرمانی و تحمیل فقر بر خود تشویق می‌نماید.

 این سخنان باسکوت سنگین اهالی علم و کارشناسان امر روبه‌رو شده است. البته در شرایطی که جامعه متخصص کشور هر روز با انگ عدم تعهد، در حال تصفیه و تسویه و اخراج‌شدن قرار می‌گیرند، کم‌تر کسی پیدا می‌شود که شجاعت به خرج دهد و صدای نقد و اعتراضی بلند کند.
 اما در این میان آقای دکتر «علیرضا مرندی» که شهامت حضور در بین چاقوکشان طرف‌دار «میرحسین موسوی» را دارند و از طرف دیگر نان طرحی را می‌خورند که این‌روزها چوب حراج و تمسخر از طرف ریس دولت بر آن فرود می‌آید، چرا سکوت نموده‌اند؟ یا توجه خدا به این نظام که آن‌روز خیلی زیاد بود و اندک زحمت ایشان را برکت داد، امروزها کم‌رنگ شده یا رنگ دیگری دارد که قابل دیدن نیست؟
علی المدبر فتامل. یا علی
مطالب مرتبط:
بنده شعار دو بچه کافی است را قبول ندارم
دولت مشکل بیکاران را حل کند جمعیت صد میلیونی پیش کش
ناگفته‌های سیاست تنظیم خانواده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۸۹ ، ۰۷:۴۳
علی مصلحی