بهشت حزبالله یا چالهمیدان؟
دوست داشته باشیم یا نداشته باشیم، متاسفانه در قضیه رفتار آقای «سعید تاجیک» با فرزندان «هاشمی»(+) و فحاشی و بیادبی و استفاده از ادبیات لاتها، حق با «حسین قدیانی» است و این نوع ادبیات از اولین ساعات انقلاب در این کشور نهادینهشده و نهتنها توسط هیچکس حتی مخالفین بنیانگذار نظام، مورد اعتراض قرار نگرفت، که حتی تشویق و ترغیبشده و هر سال در آستانه ایام دهه فجر دقیقا همزمان با سالگرد انقلاب، سخنرانی تاریخی آن مرحوم بدون کمترین تخفیف و سانسوری پخش و روی آن مانور هم داده میشود. سخنرانیی که در آن بنیانگذار از ادبیاتی استفاده میکند که به هیچ روی متعلق به صنف محترم روحانیون و حوزههای محترم علمیه و مراجع محترم تقلید نیست و فقط و فقط متعلق به جماعت قدارهبند و جاهل و لات و اهالی چالهمیدان است.
ادبیاتی که در کلام بنیانگذار با جمله معروف «من توی دهن ...میزنم» شروع میشود و سی سال بعد توسط یکی از مریدان وی با جمله «دهنتو ... میدم یا دهنتو سرویس میکنم و ...» اوج میگیرد و همزمان اعتراضات مقلدین و مریدان بنیانگذار را به اوج خود میرساند.
انقلاب شرایط سخت مربوط به خود را دارد و با توجه به تجربههای متعدد انقلاب، که در قرن بیستم اتفاقافتاده و تجربهشده و تقریبا اکثر سیاستمداران و کارشناسان امور سیاست و فرهنگ و جامعه بهنوعی از نزدیک دستی بر آتش انقلاب داشتهاند، بنابراین درک شرایط رهبران انقلاب و خطاهای دوره انقلاب کار سختی برای آگاهان نیست.
اما پس از آرامش نسبی و فراهمشدن شرایط استقرار و ثبات، نوبت به بازخوانی رفتار انقلابی و احتمالا اشتباه و جبران خسارتها و بسترسازی برای شرایط دوران استقرار و جلوگیری از تکرار اشتباهات گذشته میرسد. اتفاقی که در مورد انقلاب ایران فرصت وقوع پیدا نکرد.
«روحاللهخمینی» انسان با استعداد و برجستهای بود. قسمتی از شرایط تاریخی و جغرافیایی دوران او بهگونهای با شخصیت او رقم خورد. این اتفاق او را به یکی از سرنوشتسازترین انسانها در قرن بیستم تبدیل کرد.
در بستر همین شخصیت و همین سرنوشت، سرنوشت دودمان پهلوی و کشور ایران در بهمن ۵۷ آنگونه رقم خورد. همه اینها به جای خود ارزشمند و درخور توجه. اما بهنظر نمیرسد هیچیک از مریدان منطقی او علاقهمند باشند او را برجستهتر و متعالیتر از معصومین تصور، و با زدن رنگ عصمت به تمام رفتار او، رفتار او را معیار درستی و نادرستی قرار دهند. کاری که متاسفانه توسط عدهای از مریدان غیرمنطقی و جاهل او تاکنون صورتگرفته و بر آتش آن نیز هر روز بیستر دمیده میشود.
سیاستمداران و کارشناسان اهل فرهنگ ما هیچگاه فرصت نکردند یا نخواستند و یا خواستند و اجازه نیافتند که در دوران اسقرار، رفتار دوران انقلاب رهبران انقلابی خود را تشریح وتبیین و نقد کنند. اگر چنین اتفاقی صورت میگرفت بدون شک باید اعلام میشد که گفتار بنیانگذار در سخنرانی معروف ۱۲ بهمن ۵۷ در بهشتزهرا و استفاده از ادبیات سخیف «من توی دهن ... میزنم» و یا گفتار مشهور دیگر او چند سال بعد که «آمریکا هیچ "..." نمیتواند بکند»، و گفتارهایی از این نوع، متاثر از فضای بحرانی و مضطرب انقلاب و حواشی مربوط به آن بوده، و رفتار و گفتاری قابل نقد است.
اگر این اتفاق صورت میگرفت با اطمینان میتوان گفت؛ هیچیک از مسؤلین ردهبالای سیاسی و دیپلماتیکی کشور به خود اجازه نمیدانند در سالهای بعد از آن، سخنان خود را به گفتاری مشابه در تریبونهای عمومی آلوده نموده و بزرگترین توجیهشان گفتار رهبر انقلاب باشد و بر این گفتار متوقع تشویق هم باشند.
فرصت دو سال گذشته جنبش سبز به همه ثابت کرد که بسیاری از اصلاحات باید در طول سی سال گذشته اتفاق میافتاد و نیفتاد تا به این اتفاقات ناگوار منجر شد. بسیاری از تابوهایی که ناگهان در ظرف زمانی کوتاه فروریخت و شکست و بسیار با هزینه اتفاق افتاد، باید در بستر زمانی سی سال گذشته بدون کمترین هزینه و خسارت شکسته میشد و نتیجه مثبت و ارزشمند خود را به جامعه هدیه میکرد.
از آن نقدنشدنها «سعیدتاجیک» و «محمود احمدینژاد» و «منصور ارضی» و «سعید حدادیان» و ادبیات وارونه و هتاکشان متولد شد.
حالا که جامعه متوجه اکثر اشتباهات خود شدهاست، شایسته است منتقدین این رفتار، یا به هیچ عنوان به ادبیات سخیف ریسجمهور در سطح بینالمللی و داخلی و همچنین ادبیات آقای «سعید تاجیک» در فحاشی و هتاکی به خانواده «هاشمی» و یا ادبیات سخیف مداحان قدرت در نقد آقای «مشایی» و ادبیات مشابه آنها معترض نباشند، و یا چنانچه اعتراضی به آن رفتار و گفتار و ادبیات دارند؛ آنها را از گفتار مشابه رهبری و بنیانگذار نظام مستقل ندانسته و با قبول شخصیت انسانی رهبران نظام و معصومنبودن آنها در عین شفافیت، نفس زشتبودن این نوع از گفتار و رفتار از هر کسی در هر مقامی و هر مکانی را نقد نمایند و در این پروسه از تقسیمبندی و استثناسازی و خودی و غیرخودی خواندن اجتناب نمایند.
روشنگری:حسین قدیانی در این مطلب به این ادبیات بنیانگذار و رهبری تقدس داده بود ولی بعدا آنرا به این شکل تعدیل نمود.