وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۸۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدی‌نژاد» ثبت شده است

اقرار به خطا و عذر‌خواهی نشان اقتدار رسانه است

يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۴۷ ق.ظ

وب‌سایت خبری «نگام» چندصباحی است در فضای رسانه‌ای مجازی و در قامت یک رسانه اپوزوسیون در خارج از کشور فعال شده است،
 نگام بیش از آن‌که خود تولید‌کننده محتوی باشد، محتوای دیگر رسانه‌ها با رویکرد نقد وضعیت‌ موجود را رصد و بازنشر می‌کند. در این حوزه خیلی هم فعال است و روزانه تعداد قابل توجهی از لینک‌های این وب‌سایت در فضای مجازی و بیشتر در صفحه فیس‌بوک متعلق به آن سایت و همزمان در یکی دو صفحه مشابه که ظاهرا مدیریتی واحد آن‌ها را اداره می‌کند منتشر می‌شود.
رسانه نسبتا خوبی است. نخست این‌که اقلیت ویژه و خاصی از اپوزیسیون را نمایندگی نمی‌کند و سعی دارد بلندگوی همه جناح‌ها و گروه‌ها باشد و تلاش دارد نوعی همدلی با همه آن‌ها را در پوشش اخبار به‌نمایش بگذارد.
 دیگر این‌که ادبیات محترمانه و تا اندازه‌ای منصفانه‌ای دارد و سعی می‌کند در نقد و تحلیل جانب احتیاط را رعایت کند و به حد متعارفی از تقوای رسانه‌ای پایبند باشد.
از طرفی رفتار این رسانه از شروع کار به این طرف کم‌کم به سمت حرفه‌ای‌ترشدن و توجه به استانداردهای کار رسانه و خبر نزدیک شده و در تنظیم تیتر، انتخاب مطلب، گرافیک ظاهری و توجه به سلیقه مخاطب تا اندازه نسبتا خوبی موفق بوده است.
با این‌حال اما گاهی شلوغی کار و گستردگی حوزه فعالیت باعث می‌شود لغزش‌های از این رسانه نوپا سر بزند، که نه یک لغزش ساده بلکه گاهی یک گاف رسانه‌ای و خبری است و به سادگی می‌تواند اعتبار حرفه‌ای و قابلیت‌های رسانه‌های آن‌را قربانی کند.
نگام در روزهای نخست شروع فعالیت توجهی به حق‌مولف نشان نمی‌داد. (این‌جا نشان داده‌ام) اما به مرور این مشکل تا حد قابل‌قبولی مرتفع شد. اما روز گذشته این رسانه در بازنشر خبری از یک روزنامه افغانستانی مرتکب خطای فاحشی شد که بیتوجهی به این‌گونه خطاها و تکرار آن می‌تواند اندکی برای آن رسانه مخاطره‌آمیز باشد. 
حدود ۷ سال پیش استاد «محمدرضا نیکفر» نویسنده و متفکر ایرانی ساکن خارج از کشور، در نوشتار مفصلی به وضعیت کشور ایران طی ۱۰ سال گذشته پرداخت. در قسمتی از این نوشتار به احمدی‌نژاد و تیپ شخصیتی وی نگاه دقیقی شده بود.
  این نوشته مورد توجه اغلب رسانه‌ها و الیت سیاسی معاصر قرار گرفت و بار‌ها این‌طرف و آن‌طرف مورد بازنشر و مطالعه قرار گرفت. از این منظر تقریبا مطلب گمنامی محسوب نمی‌شد.
یک روزنامه افغانستانی در یک سرقت آشکار قسمتی از مطلب بلند استاد نیکفر در مورد احمدی‌نژاد را بریده و بدون اشاره به نا‌م نویسنده به نام خود در روزنامه‌اش منتشر کرده است.
 نگام همین مطلب را به نقل از آن روزنامه، و با تیتر و رویکرد توجه به مطلب از منظر یک نویسنده و رسانه‌‌ی افغانستانی بازنشر نموده است.
نگام علاوه بر آن‌که متوجه سرقت این مطلب در روزنامه افغانستانی نشده، در یک خطای دیگر در تیتر خود برای اشاره به ملیت روزنامه از عبارت «افغانی» استفاده کرده که هم در افواه عمومی و هم در بین خود اهالی افغانستان حکم تحقیر دارد.
 نکته جالب دیگر این است که روزنامه افغان برای مطلب سرقتی خود از تیتر «پدیده احمدی‌نژاد» استفاده کرده که در نوشتار استاد نیکفر نیز میان‌تیتر انتخابی استاد برای همان بخش بود.
این گاف نگام به سادگی قابل توجیه است. سردبیر و اعضای تحریریه این رسانه هیچ‌کدام از سرقتی‌بودن نوشته روزنامه افغان خبر نداشته‌اند. ایرادی نیست. اما خطا زمانی قابل گذشت نیست و نخواهد بود که این رسانه به تذکرهایی که در این مورد داده می‌شود بی‌توجهی کرده و از مخاطب خود از یک‌طرف و از استاد نیکفر بابت این خطا که حالا بر آن‌ها مسجل شده عذرخواهی نکند.
این نوشته این‌جا در نگام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۰۶:۴۷
علی مصلحی

آقای نقویان! چرا این‌قدر دیر؟

پنجشنبه, ۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ق.ظ

 در یک موضوع‌گیری سیاسی یا هر موضع‌گیری که به ساحت قدس و دین و اعتقادات ربط نداشته باشد، شاید‌ ــ البته  با مراتب و درجاتی ــ اشکالی وارد نباشد که آن موضع‌گیری و اظهارنظر با یک تاخیر ۱۰ساله بیان شود و دلایل و بهانه‌هایی از قبیل فقدان امنیت و تریبون یا فقدان بستر مناسب، برای ۱۰سال تاخیر در موضع‌گیری، انتقاد یا اظهارنظر در موضوع‌هایی از این دست قابل توجیه باشد.

 اما وقتی موضوع بحث دین و مذهب و مبحثی است که به ساحت‌های قدسی ربط پیدا می‌کند، یافتن توجیه و بهانه برای یک تاخیر ۱۰ساله در انتقاد از عملی که ادعا می‌شود: «کلاه‌برداری دینی بود که بدترین نوع کلاه‌برداری است»، کمی مشکل به‌نظر می‌رسد.

«محمود احمدی‌نژاد» به‌عنوان رئیس‌ دولت نهم شام‌گاه چهارشنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۴ برای اولین‌بار در صحن مجمع عمومی سازمان ملل حاضر و سخن‌رانی خود را با خواندن دعای فرج آغاز کرد.

در آن‌زمان نه‌تنها هیچ نگهبان دینی، هیچ مرجع تقلیدی، هیچ روحانی معمولی یا برجسته‌ای، هیچ روحانی منتقد یا مدافع نظامی و خلاصه هیچ آدمی که به اصول دینی آشنا و آگاه است، در این مورد موضع انتقادی نگرفت و نه‌تنها که موضع انتقادی گرفته‌نشد که حتی از طرف برخی از منابع با پیشینه و شناسنامه معتبر مذهبی، مورد تشویق و تهنیت هم قرار گرفت.

  به تازه‌گی اما، «ناصر نقویان»، روحانی شیرین‌بیان و ــ به قول مجری برنامه «دو قدم مانده به صبح» ــ «دانشی» و مسلط به متون کهن و نو ادبیات فارسی، در یک واکنش نقادانه به آن رفتار ــ البته با تاخیر ۱۰ ساله ــ اظهار داشته است که: «خواندن دعای الهم‌کن‌لولیک در سازمان ملل کلاه‌برداری دینی بود که بدترین نوع کلاه‌برداری است.»
 
با شنیدن این اظهارات، بلافاصله این پرسش مطرح می‌شود که چرا انتقاد به رفتاری که ساحت قدسی دین را به چالش می‌گرفته، این‌قدر با تاخیر بیان می‌شود؟ این در شرایطی است که آقای دکتر «نقویان» از شایستگی، وجاهت و پشتوانه لازم برای این اظهارنظر که در حوزه تخصصی ایشان می‌باشد برخوردار است و در آن زمان نیز به اندازه کافی تریبون برای این انتقاد و موضع‌گیری در اختیار داشت.

از طرفی با توجه به این‌که مومن در گفتن حقیقت نباید هراسی غیر از خدا داشته باشد، پس نگرانی‌های امنیتی از بیان حقیقت و اعتراض به رفتار خلاف دین آقای احمدی‌نژاد هم، محلی از اعراب نداشت و باید در همان زمان از طریق تریبون‌های در اختیار، واکنش مناسب نسبت به آن صورت می‌گرفت، تا نتایج مثبتی که بر آن اعتراض مترتب هست، به ثمر بنشیند.

این تاخیر باعث شد، تا احمدی‌نژاد» وقتی واکنشی در مغایرت با رفتار خود مشاهده نکرد، مکرر آن رفتار را تکرار کرد و برخطای خود تا آخرین لحظه اصرارداشت و اکنون نیز دارد.

انتقاد آقای نقویان در زمانی که دیگر احمدی‌نژاد ریس‌جمهور ایران نیست تا به سازمان ملل برود و دعای فرج را به بازی بگیرد، اگرچه خالی از فایده نیست، اما اگر در زمان خودش بیان می‌شد، ارزش و فایده‌ای به‌مراتب بیش‌تر و سودمندتر از اکنون، هم برای ساحت قدسی دین، هم برای آقای احمدی‌نژاد، هم برای مردم ایران و صدالبته که برای خود ایشان داشت.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۴ ، ۰۷:۳۳
علی مصلحی

آن‌گونه که رسانه خبر می‌دهند، در آخرین روزهای دولت دهم، به سعی آقای «احمدی‌نژاد» تعداد قابل‌توجهی نیروی انسانی، به بدنه دولت در قالب استخدام‌های ویژه تزریق شده و از طرف دیگر، قسمتی از نیروهای باسابقه اجزایی در یک نهاد، به نهادی دیگر و با عناوینی دیگر منتقل شده‌اند.
این‌کار در نگاه نخست برخلاف تمام تلاش‌هایی است که قرار بود در قالب عملیاتی شدن اصل ۴۴ قانون اساسی، با کوچک کردن بنده دولت، به‌مرور بارها از دوش دولت برداشته و بر دوش بخش خصوصی گذاشته شود.
 از طرف دیگر، استخدامی که طی ۸ سال و دو دوره مسولیت ریس‌ِدولتی آقای «احمدی‌نژاد» انجام نشده و ناگهان و در واپسین روزهای دولت ایشان با شتاب‌زدگی خاص انجام می‌شود، شبهه‌ناک و مشکوک می‌نماید . همه شهروندان عادی یا متخصصین حق دارند که پرسش نمایند؛ چرا این اتفاق در این زمان و با این حجم اتفاق افتاد و چرا به‌مرور و طی دوران ۸ ساله ایشان صورت نگرفت؟
اما از این‌ها که محل سؤال و مشکل بوده و ظاهرا با لغو قسمتی از دستورالعمل‌ها و فرمان‌ها در دولت جدید درحال رفع و رجوع هست ــ البته بدون هزینه هم نیست ــ‌که بگذریم، قسمتی از جابه‌جایی‌ها مربوط به صدور حکم عضویت هیئت علمی برای بعضی از اعضای هیئت دولت، یا بعض فارغ‌التحصیلان کم‌سواد و فاقد توان علمی و تخصص لازم برای هیئت علمی، برای بعضی از دانشگاه‌ها می‌شود.(+)
این درحالی است که پروسه‌ی عضویت در هیئت علمی یک دانشگاه، دست‌کم با اخذ دانش‌نامه دکتری در یک رشته دانشگاهی از دانشگاهی معتبر، و داشتن سابقه و توان علمی قابل‌توجه در آن رشته آغاز و پس از طی شدن مدت زمان و دوره‌ای از تدریس و غنی کردن بار علمی با مطالعات جدید، نوشتن و ارائه مقاله در کنفرانس‌ها و ژورنال‌ها معتبر علمی، نوشتن و چاپ کتاب و تایید اساتید برجسته‌ی آن شاخه علمی، تداوم یافته تا به درجه مشخصی از قابلیت برسد و پس از طی مدارج مشخص تدریس دانشگاهی (مربی، استادیار، دانشیار و استاد) به عضویت هیئت علمی می‌رسد.(+)
ظاهرا نه‌تنها اساتید معرفی شده برای عضویت هیئت علمی از طرف دولت «احمدی‌نژاد» برای دانشگاه‌ها اقلی از این پروسه را طی نکرده‌اند بلکه، اصولا کم‌سوادی و معدل پایین نمره علمی بعضی از آن‌ها در رشته مربوطه آن‌قدر زیاد است که تصور این‌که آن‌ها سال‌های سال هم بتوانند با مطالعه و تلاش این کمبود‌ها را جبران نمایند، کمی مشکل و غیرممکن به نظر می‌رسد.
 به‌عنوان نمونه آقای «مهرداد بذرپاش» با توجه به سن کم، اصلا مراحل و مدراج مقدماتی این سیر را طی نکرده و نمره علمی ایشان نیز برای جایگاه عضویت هیئت علمی برای دانشگاهی مثل دانشگاه «علامه طباطبایی» بسیار ناچیز است.
 با این مقدمه و با توجه به این‌که آقای «احمدی‌نژاد» مجوز دانشگاه گرفته و با تاسیس دانشگاه «ایرانیان» قصد دارد کار علمی بکند، چرا این دانشمندان جوان و نیروهای گمنام و چهره‌های برجسته علمی را برای دانشگاه خود کنار نگذاشته و تلاش نموده است آن‌ها را به زور به بدنه یک دانشگاه دولتی باسابقه تزریق نماید؟
اگر این اساتید، آن‌چنان که آقای «احمدی‌نژاد» در تمام این سال‌ها ادعا می‌کرد «دانشمندان جوان» و گمنام هستند و ایشان آن‌ها را کشف نموده، نباید به‌سادگی از خیر کشف گران خود بگذرد و آن‌ها را به رایگان در اختیار دیگران قرار دهد. مسلما آقای «احمدی‌نژاد» برای آن‌که بتواند ثابت کند که: «ما می‌توانیم» به این نیروهای علمی و متخصص ویژه نیاز دارد و بهتر است که این اعضای هیئت علمی مخصوص را هم برای دانشگاه خود به‌کار گیرد و از توان علمی و تخصصی آن‌ها بهره‌مند باشد.
شایسته است دانشگاه «ایرانیان» با افتخار از این دانشمندان جوان به عنوان اعضای هیئت علمی استفاده نموده و این‌همه منت دانشگاه‌های دیگر را برای پذیرش مشکل‌ساز آن‌ها به‌عنوان عضو هیئت علمی نکشد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۵۱
علی مصلحی

«روحانی» مردود در آزمون اول

چهارشنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۱۴ ق.ظ

شهروز مفتاحی/جرس

 دکتر «حسن روحانی» در اولین و اصلی‌تر‌ین آزمون وفاداری به حقوق مردم عموما، و منتخبین و هوادارن خود خصوصا، تا کنون مردود شده‌است. این در شرایطی است که وی ــ‌ به فرض آن‌که از جمیع حهات توانایی موفقیت دز آزمون ۲۴ خرداد را داشته باشد ــ اما هنوز به رای مردم و هوادارن خود نیازمند است و هنوز از گردنه سخت انتخاب عبور نکرده‌است. با این توصیف، آدمی که در زمان احتیاج نمی‌تواند، یا نمی‌خواهد به حقوق همراهان نزدیک خود توجه کند، چه تضمینی وجود دارد که بعد از گرفتن رای مردم و عبور از گردنه احتیاج، به همین سادگی از کنار حقوق شهروندان معمولی عبور نکرده و حقوق منتخبین خود را قربانی مصلحتی نکند که نشان داده‌است بدان بیشتر از حقوق مردم وفادار است؟

جوانان معصومی که در شب سخنرانی آقای «روحانی» در جماران بازداشت شده و اکنون مهمان سلول‌های انفرادی سپاه هستند، حرفی و شعاری بیش از آنچه آقای «روحانی» این‌روز‌ها با شدت و حرارت از آن سخن می‌گوید بر زبان نرانده‌اند. نه به کسی توهینی کرده و نه به رفتار رادیکالی دست زده‌اند. تنها از «میرحسین موسوی» و «مهدی کروبی» نام برده‌اند، که ۴ سال زود‌تر از آقای «روحانی» خطر وجود «احمدی‌نژاد» و نتایج مدیریت او را شجاعانه فریاد زدند و از آن زمان تاکنون تاوان آن شجاعت را می‌پردازند.

این جوانان وقتی مشاهده نمودند که آقای «روحانی» اکنون‌‌ همان حرف‌های آقای «موسوی» و «کروبی» را البته با ۴ سال تاخیر و در کمال آزادی می‌زند، خواستار آزادی آن‌ها از حصر شدند. نه کمتر از این نه بیشتر. اما چه شد که این شعار‌ها و درخواست‌ها از طرف آقای «روحانی» و بیانیه‌نویسان ستاد وی شایسته آن تعابیر نامهربانه شد و گویندگان و مجریان آن شایسته زندان و انفردای در سایه سکوت آقای روحانی؟

آقای «روحانی» طی ۴ سال گذشته همواره ترجیح داده است که سیاست سکوت پیشه کند. هم در برابر کودتای انتخاباتی ۸۸ و اعتراضات و وقایع بعد از آن، و هم در برابر موضع‌گیری‌ها و واکنش حاکمیت به اعتراض‌ها. سکوت قسم دوم باعث شد تا اصول‌گرایان افراطی وی را در دسته «ساکتین فتنه» طبقه‌بندی نمایند.

از طرف دیگر طی ۴ سال گذشته، ایشان کوچک‌ترین و کمترین اعتراض رسمی و شفاف نسبت به عملکرد دولت «احمدی‌نژاد» نداشته و ترجیح داده در قبال آن سکوت پیشه کند تا «مصلحت» عالی نظام مجوز اعتراض به آن سیاست‌هار ا صادر کند. این‌که امروز ایشان کل سیاست‌ها ۴ و ۸ سال گذشته را زیر سؤال برده و بداخلاقی‌ها را بر می‌شمرد و با شجاعت از آن سخن می‌گوید، به دلیل شحاعت او نیست، مجوز چنین «شجاعتی» صادر شده و اگر دیروز اشاره به آن ضعف‌ها و سوءمدیریت‌ها و خسارت‌ها، مجازات حبس و حصر داشت، امروز شایسته پاداش است و این پاداش البته به کسانی تعلق می‌گیرد که بر آب و آبروی رفته مرثیه می‌خوانند و الا آنان‌که ۴ سال پیش هشدار می‌دانند که جلو خسارت‌ها و آبروریزی‌ها و سوءمدیریت‌ها را بگیرید، پاداش‌شان حبس و حصر است و کسانی هم که از آن‌ها حمایت کنند باید سرنوشتی مشابه داشته باشند.

پرسش مهمی که در قبال کوتاهی آقای «روحانی» و تیم همراه او نسبت به سرنوشت بازداشت‌شدگان حادثه جماران مطرح می‌شود، ابتدا این است که اگر بازداشت شدگان، در بوجود آمدن آنچه که او «رفتار خودسرانه و مغایر با اعتدال» می‌داند تقصیر نداشته‌اند، چرا بازداشت شده‌اند و چرا تا کنون وی نسبت به آزادی آن‌ها اقدامی صورت نداده‌است؟ و اگر به زعم ایشان تقصیری صورت پذیرفته و مقصر آن تقصیر مسول ستاد جوانان آقای «روحانی» بوده؛ چگونه ایشان و تیم مشاوران، مسؤلیت ستاد جوانان خود را به کسی واگذار نموده‌اند که قابلیت دارد چنین تقصیری را مدیریت کند؟

فارغ از این پرسش که پاسخ صریح و شفاف آقای «روحانی» را می‌طلبد، اصولا اتفاقات صورت پذیرفته در حسینه جماران و در سخترانی وی، نه‌تنها رفتار «رفتار خودسرانه و مغایر با اعتدال»ی نبود، که عین صداقت و شجاعت و اعتراض شجاعانه به قسمتی از سیاست‌هایی است که «احمدی‌نژاد» در صدور و اجرای آن نقش اول را داشته است.

آقای روحانی چگونه امروز حق دارد که تمام عملکرد آقای «احمدی‌نژاد» را، حالا که آب از سر گذشته و آبروها ریخته، زیر سؤال ببرد، اما آقایان «کروبی» و «موسوی» ۴ سال پیش حق نداشتند اخطار نمایند و چشم‌انداز معرفی کنند که اگر در بر همین پاشنه بچرخد، آن می‌شود که امروز شده‌است؟

اگر به زعم ایشان میر حسین و شیخ شجاع هم چنین حقی داشتند، پس جوانان هوادار او هم حق داشته و دارند که در حاشیه سخنرانی او به وضعیت حبس و حصر آن‌ها اعتراض نمایند و اگر مورد تعرض قرار گرفتند آقای «روحانی» باید مانع از تعرض به آن‌ها بشود که متاسفانه نشده و تا کنون نیز شواهدی از پیگیری حقوق آن‌ها توسط ایشان مشاهده نشده‌است.

با این تفاسیر، ساده‌ترین توقع عمومی و بدیهی‌ترین حقوق بازداشت‌شدگان حادثه جماران این است که آقای «روحانی» برای اثبات حسن‌نیت و نشان دادن ارزش و احترام حقوق منتخبین خود، قبل از هر اقدامی نسبت به رفع حبس و آزادی آن‌ها اقدام نموده و آزادی آن‌ها را فوری‌ترین و مهم‌ترین اقدام خود قلمداد و با این‌کار اثبات کند که در پیگیری و احقاق حقوق شهروندان از هیچ کوششی دریغ نمی‌کند. در غیر این‌صورت شهروندان به مصداق مثل معروف «سالی که نکوست از بهارش پیداست» میزان شجاعت و پایبندی به حقوق مردم نزد آقای «روحانی» را از همین آزمون دریافته و در تصمیم دشوار خود برای حضور در نمایش انتخاباتی حاکمیت تجدیدنظر اساسی خواهند نمود.
منشرشده در جرس این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۲ ، ۰۱:۱۴
علی مصلحی

رهبری که دیگر فصل‌الخطاب نیست

سه شنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

شهروز مفتاحى: کمتر از یک‌ماه پس از آن‌که «محمد حسن‌ آصفری» عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی، پرده از تلاش ناکام حاکمیت جمهوری اسلامی برای برساختن چهره‌ای فوق‌انسانی از آقای «خامنه‌ای» برداشت و گفت که: فرمایشات رهبری صرفا در حد چاپ بنر و برگزاری همایش مورد استفاده قرار می‌گیرد،(+)یک عضو برجسته جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تایید صلاحیت ریس‌جمهوری که نظرش به نظر رهبری نظام نزدیک‌تر است را در سال۸۴ از طرف شورای نگهبان اشتباه معرفی کرد و گفت: «اگر شورای نگهبان دو دوره قبل در انتخابات ریاست جمهوری به وظیفه خود درست عمل می‌کرد، وضعیت کشور این‌گونه نبود». (+)

آقای «جنتی» و هواداران آقای خامنه‌ای که در سال ۷۶ اسب خود را برای یک دوره ۸ ساله ریاست‌جمهوری بی‌دردسر و بی‌دغدغه زین کرده بودند، و بازی انتخابات را از پیش برده حساب، و حتی بر اساس بعضی از اقوال، «ناطق‌نوری» را فارغ‌البال به رایزنی در مورد کابینه‌اش می‌فرستادند، برای خالی نبودن عریضه، صلاحیت «خاتمی» را هم تایید نمودند. اما همه نظرسنجی‌ها و پیش‌بینی‌ها و پیش‌گویی‌ها و فرکانس‌های ویژه‌ای که رهبری در سخنرانی‌های روزهای منتهی به انتخابات، به جامعه مخابره کرد، بی‌نتیجه ماند و جامعه چنان غیرمنتظره بازی حاکمیت را بر هم زد و به «خاتمی» اقبال نشان داد که فرصت و فکر مهندسی و تغییر و تفسیر‌های ویژه همه از دست رفت.

بهت حادثه دوم خرداد ۷۶ دست‌ِ‌کم ۱ سالی طول کشید تا از سر اصول‌گرایان بپرد و کم‌کم هوشیاری خودشان را به دست آورند.
آقای «جنتی» در اولین واکنش پس از هوشیاری از بهت و حیرت حادثه رسما و شفاف اعلام کرد که دیگر اشتباه دوم خرداد را تکرار نخواهد کرد.

 در سال ۸۴ «مهدی کروبی» آن اندازه از اقتدار و نزدیکی به سران نظام را داشت که نشود صلاحیت او را به سادگی رد کرد. از طرفی با توجه به عدم اقبال قشر متوسط جامعه و قهر جبهه مشارکت از شیخ، احتمال رای‌آوردن او بسیار ضعیف می‌نمود. بنابراین هزینه تایید صلاحیت بسیار کمتر از رد صلاحیت او بود.
 از طرف دیگر، برای آن‌که در مجمع اصلاح‌طلبان پریشانی بیفتد، و نتوانند حول یک نامزد به اجماع برسند، لازم بود تا صلاحیت شیخ تایید شود. اما صلاحیت «معین» نه! تایید صلاحیت معین، تکرار اشتباه ۷۶ بود و جنتی مصمم بود که آن اشتباه تکرار نشود. صلاحیت معین رد شد تا حکم حکومتی اندک اعتبار او و حیثیت مشارکتی‌ها را بر باد دهد و همه آن‌ها که به دلیل توجه شیخ کروبی به حکم حکومتی، در جریان قانون مطبوعات، از او روی‌گردان شده و اطراف معین گرد آمده بودند، این‌بار از معین روی‌گردان شده و به خانه‌های خود بخزند و از میان این تشتت نامزد مورد نظر اصول‌گرایان برکشیده شود.

بعد از آن رد و تاییدی که نتیجه‌اش «احمدی‌نژاد» برای دو دوره شد، و پس از رفتار خلاف اخلاق «احمدی‌نژاد» در مناظره معروف تلویزیونی ۱۳ خرداد ۸۸، رهبری نظام در خطبه‌های معروف نماز جمعه ۲۹ خرداد، رسما و شفاف اعلام کرد که نظرش به نظر «احمدی‌نژاد» نزدیک‌تر است.

اکنون پس از آن کش و قوس‌ها و پس از آن خطبه که بر اساس اعتقاد مسلمانان باید ارزشش از فرمایشات معمول رهبری بیشتر باشد، یک عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، تایید صلاحیت احمدی‌نژاد، در انتخابات ۸۴ را اشتباه می‌داند و همه اتفاقات سوء امروز را نتیجه آن اشتباه ارزیابی می‌کند.

اگرچه آقای «جواد فاضل لنکرانی» به تصریح اسمی از «احمدی‌نژاد» نیاورده، اما مشخص است از تایید صلاحیت معین و کروبی و مهرعلیزاده و سایر اصول‌گرایان، نتیجه‌ای متوجه نظام نشد و از آن‌همه تایید فقط یک‌نفر توانست ۴ سال ریس‌جمهور باشد و بعد از آن هم دوباره بر کرسی ریاست‌جمهوری دور بعد تکیه بزند.

این‌که چگونه تایید کسی که نظرش به نظر رهبری نظام نزدیک‌تر از دیکران است، در ۸ سال پیش از طرف این عضو برجسته جامعه مدرسین ــ‌ که ادعای ذوب‌شدگی در ولایت‌شان گوش فلک را کر می‌کند ــ اشتباه تلقی و تعریف می‌شود، باید پاسخش را در حرف‌های جالب توجه یک ذوب‌شده دیگر در ولایت یافت که رسما اعلام می‌کند: با فرمایشات آقا در حد بنر برخورد می‌شود.

به نظر می‌رسد تمام تلاش تبلیغاتی حاکمیت با هزینه‌های بسیار سنگین، برای برساختن یک چهره آسمانی، معصوم و بی‌نظیر از آقای «خامنه‌ای» و فصل‌الخطاب دانستن فرمایشات وی، نه تنها کمترین نتیجه مثبتی در بر نداشته، بلکه با آشکار شدن نتایج منفی آن، مخالف‌خوانی در برابر نظرات رسمی او از طرف بزگ‌ترین مبلغین و تعریف‌کنندگان او شروع شده و تلاش حاکمیت برای مخفی نگه‌داشتن شکاف‌های عمیق در این زمینه به شدت به شکست مواجه شده است.
نتایج سحر آن اکنون هویدا شده، صبح دولت آن در پیش است.
منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۱۶:۰۳
علی مصلحی

چرا نمى‌توان به رهبر جمهورى اسلامى اعتماد کرد؟

يكشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۲، ۱۲:۱۱ ق.ظ

شهروز مفتاحى: آقای «خامنه‌ای» روز پنج‌شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۸در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، نظام حکومتی ایران را به «کشتی نجات» تشبیه کرد و گفت: «افرادی که حاضر نیستند قانون و رأی اکثریت را قبول کنند و نقطه‌قوتی هم‌چون انتخابات افتخارآفرین چهل میلیونی را تبدیل به نقطه ضعف می‌کنند، عملا خود را از این کشتی نجات خارج می‌کنند و صلاحیت حضور در چارچوب نظام اسلامی را از دست می‌دهند، که از دست داده‌اند.»

کمتر از یک‌ماه بعد از این سخنان، «مهدی‌کروبی» در یک پیام ویدیویی، به مناسبت نوروز ۱۳۸۹، در پاسخ مستقیم به رهبر که نظام را کشتی نجات خوانده بود گفت: «محدودشدن نظام به افرادی چون محمود احمدی‌نژاد، غلامحسین الهام، سعید مرتضوی و محمدرضا نقدی و جلال‌الدین فارسی (افغانی) به معنای این است که نظام جمهوری اسلامی به «قایقی کوچک» مبدل شده است.»

یک‌ماه بعد از آن نیز «میرحسین موسوی» در دیدار جمعی از ایثارگران انقلاب گفت: «می‌گویند شما از کشتی نظام پیاده شده‌اید؛ از کشتی مسلمانی که پیاده نشده‌ایم. ما می‌خواهیم حداقل بگوییم اسلامی که می‌شناسیم، این نیست.»

بعد از این آیت‌الله «خامنه‌ای» بار‌ها و بار‌ها از «پیچ خطرناکی» صحبت کرد که نظام در حال گذر از آن است. این کلیدواژه در اولین سخنرانی عمومی وی در سال جدید در مشهد مقدس نیز نقش برجسته‌ای داشت. این برجستگی نشان می‌دهد که طی‌کردن این «پیچ خطرناک» از آن زمان تا کنون دست‌کم سه سال طول کشیده و البته هنوز هم برای هیچ‌کس مشخص نیست که این کشتی نجات که سه سال پیش با افتخار و سروصدا «سبز‌ها» را پیاده نموده و به حرکت خود ادامه داد، اکنون در کجای این پیچ قرار دارد و پروسه عبور کامل از آن‌، چه وقت دیگر زمان خواهد برد و تا کی باید سرنشینان این کشتی در حالت خوف و رجا باشند.

بدون کمترین تردید این روز‌ها با بروز و ظهور اختلافات عمیق بین اقلیت ساکنان این کشتی، و از جمله آقای «احمدی‌نژاد» که مصرانه اصرار دارد جای خودش را سوراخ کند، ساکنان کشتی آرزو می‌کنند که‌ ای کاش سه سال پیش که این کشتی سفر رویایی خود را آغاز نموده و سبز‌ها را در ساحل پیاده نمود، آن‌ها نیز سرنوشتی شبیه سبز‌ها داشتند و به بهانه‌ای آن‌ها را هم از این کشتی پیاده می‌کردند تا امروز این‌چنین گرفتار نمی‌شدند و جان خود را از مهلکه به در برده بودند. نکته جالب در این بین آنست که هیچ‌کس شهامت ندارد به «احمدی‌نژاد» نزدیک شود و مخاطرات این سوراخ کردن جای خود را به او گوش‌زد کند. چه این‌که «احمدی‌نژاد» سرنوشت آنان‌که زمانی معتمد اول کشتیبان بودند و به آسانی نادیده گرفته شدند را پیش رو دارد و خوب هم می‌داند که کشتی‌بان به هیچ‌کس امان‌نامه نداده و نمی‌دهد و به هرکس که بدهد به «احمدی‌نژاد» نخواهد داد. پس چه بهتر که همه با هم غرق شویم.

در چنین شرایطی تنها برگ برنده‌ای که می‌تواند سرنشینان را از این مخاطره نجات دهد، دست یاری درازکردن به سمت همان‌هایی است که زمانی نه چندان دور، از همین کشتی با افتخار اخراج شدند و اکنون در ساحل سلامت به نظاره این تخته‌پاره ایستاده‌اند.

چرخش صدوهشتاد درجه‌ای آقای «خامنه‌ای» در مورد امکان حضور همه سلایق در انتخابات نشان‌دهنده اوج این استیصال است. اما آن‌جا که هنوز حاضر به تغییر لحن و ادبیات خود نیست، به راحتی حکایت از آن دارد که اگر ساحل‌نشینان کمک لازم را به او نموده، او و سرنشینان را از غرق حتمی نجات دهند، اولین کاری که خواهد کرد، غرق نمودن تمام ساحل‌نشینان است تا برای همیشه از شر آن‌ها راحت شود.

 «خامنه‌ای» طی بیست سال گذشته نشان داده، کمترین تعهدی به هیچ فرد و به هیچ اصلی نداشته و به آسانی همه چیز را فدای جاه‌طلبی‌های خود می‌کند. در این مسیر هرجا که نیازی به کمک رقبای درون نظام خود داشته، آن‌ها را به دفاع از خود در پوشش دفاع از «نظام» فراخواهنده و از مساعدتشان بهره برده، و پس از عبور دادن چهار‌پای خودش از پل، بلافاصله آن‌ها را از کشتی نظامی که خود کشتی‌بانش بوده و شرایطش را جاه‌طلبی‌های خودش تعیین می‌نموده اخراج کرده است.

مثل روز روشن است که حضور اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست‌جمهوری آتی، اولا تحقق بزرگ‌ترین آرزوی علی خامنه‌ای در شرایطی فعلی است که با دیوانگی‌های «احمدی‌نژاد» مار در آستین پروده خودش روبه‌رو شده است، و ثانیا فردای پس از انتخابات بلافاصله کشتی موصوف، یک سفر رویایی دیگر را آغاز خواهد نمود، این‌بار البته پیش از حرکت، رقبا را نه در ساحل پیاده که در دریا غرق و سپس با خیالی راحت به سفر آرام خود خواهد پرداخت.

منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه‌دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۱۱
علی مصلحی

آقای «هاشمی» چراغ اول را شما روشن کنید

دوشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۴۰ ق.ظ

شهروز مفتاحی/جرس
یَا أَیُّهَا الَذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لا تَفْعَلُونَ (صف۲)

در دوره هشت ساله ریاست‌جمهوری آقای «هاشمی رفسنجانی» که به دوره سازندگی موسوم شده است، عناوین و نشانه‌های ملی، با درجه‌بندی‌ و در سطوح مختلفی به ابتکار دولت ایشان، مُد شد، و هر روز این طرف و آن طرف، یکی را مفتخر به دریافت یکی از این نشانه‌ها و عناوین ملی می‌نمودند.

سازمان عریض و طویل این مدال‌های ملی، بدون برنامه، بدون مطالعه، بدون آینده‌نگری و بدون کمترین ارزش اجتماعی، و در حالی که بسترهای اجتماعی آن شکل نگرفته و تعریف مشخصی از آن ارائه نشده بود، شکل گرفت.

بر بستر همین بی‌سامانی، در یکی دو سال اول اجرای طرح، آنقدر نشان و مدال و درجه اعطا شد، که شناسایی مدال نگرفته‌ها، از مدال گرفته‌ها، به مطایبه آسان‌تر می‌نمود. این افراط خود نشان از بی‌ارزش و مقدار کردن مدال‌ها و درجه‌ها بود.

اصولا فلسفه نشان و درجه و مدال دادن به کس یا کسانی، برجسته و معتبر کردن و مفتخر کردن او یا آن‌ها در بین دیگران است، و وقتی که به همه یا تعداد زیادی از افراد نشان بدهند، یا در اعطای نشان‌ها راه افراط را در‌‌‌ همان شروع کار طی کنند، خود نشان تهی کردن برنامه از اصل و فلسفه وجودیش می‌باشد. مثل اینکه در یک مسابقه همه شرکت‌کنندگان را برنده اعلام کنند.

برای آن‌که مشتی نمونه خروار از خطاهای این برنامه، و نمونهٔ روشنی از این بی‌برنامگی، بی‌دقتی و بی‌سامانی به دست داده باشم، یک نمونه مشخص را به عنوان مصداق معرفی می‌کنم تا حدیث مفصل از این مجمل خوانده شود.

آقای «محمود احمدی‌نژاد» از سال ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶ در حالی که همزمان مشاور فرهنگی وزیر فرهنگ و آموزش عالی و دانش‌جوی دوره دکتری در دانشگاه علم و صنعت بود، به سمت حساس استانداری استان تازه تاسیس «اردبیل» منصوب می‌شود.

این در شرایطی است که شرایط سنی، و سوابق تحصیلی و اجرایی وی کاملا نشان‌دهنده آنست که ایشان به رغم بی تجربه‌گی و عدم شایستگی، و در شرایطی که در یک نقطه جغرافیایی کاملا دور از محل کار، دانشجو بوده و شغل دیگری هم همزمان داشته، ولی به خاطر روابط نزدیکی احتمالا در وزرات کشور به پست استانداری گمارده شده است. خروجی چنین وضعیتی ناگفته قابل تشخیص است. اما در کمال تعجب آقای «احمدی‌نژاد» در همین سال‌ها، توسط سازمان عریض و طویل اعطای مدال و نشان علمی دولت سازندگی، مفتخر به دریافت نشان استاندار نمونه از دستان رییس دولت هم می‌شود.

در این‌که امکان دارد یک انسان بدون تحصیلات، یا تجربه و سن کافی، شایستگی‌های مدیریتی ویژه از خودش بروز دهد تردید نیست. این موارد استثنایی وجود داشته و در تاریخ هم ثبت شده است. اما کارنامه دوران کاری آقای «احمدی‌نژاد» در دوره یاد شده نشان می‌دهد، وی نه‌تنها لیاقت دریافت چنین نشانی را نداشته، بلکه باید نمایندگان مجلس آقای «هاشمی» را به خاطر این بی‌توجهی به مجلس احضار و خطای صورت پذیرفته را به ایشان متذکر می‌شدند. اما در حاکمیتی که نمازگزاران جمعه آن، موظف‌اند قبل از خطبه خواندن آقای «هاشمی» شعار بدهند: «مخالف هاشمی مخالف رهبر است؛ مخالف رهبری دشمن پیغمبر است» قطعنا نمایندگان مجلس هم از ترس دشمنی با پیغمبر به خود اجازه نمی‌دهند که وظیفه شرعی و قانونی خود را انجام دهند. کمترین شک در این‌که «هاشمی» از چنین وضعیتی بی‌خبر یا ناراضی بوده‌است به منزله تعطیل کردن عقل است.

«هاشمی» اخیرا در دیدار جمعی از نمایندگان ادوار گوناگون مجلس گفت است: «عجیب این است که بعضی از شخصیت‌ها، اعم از روحانی و غیرروحانی، خام این جریان و تفکر شدند و آن‌چنان مورد حمایت قرار دادند که اکنون به‌رغم فهم اشتباهات گذشته، روی بازگشت و اعتراف به خطا و اشتباه را ندارند و خلاف میل قلبی و عقلی خود دست از حمایت از این بلیه برنمی‌دارند.»

برای آن‌که این مهم محقق شود، لازم است که آقای «هاشمی» چراغ اول را روشن نموده و از حمایت بی‌چون چرای خود از «احمدی‌نژاد‌»های بی‌تجربه، در مقابل دانش‌آموختگان و مدیران باتجربه و مدبر در سال‌های گذشته و دور ریختن و بی‌اعتبار کردن مدال‌ها و نشان‌های علمی و... عذر‌خواهی کند. ادامه راه مطمنا روشن خواهد بود.
 منتشر شده در جرس این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۰:۴۰
علی مصلحی

بازتاب بداخلاقی

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۳۴ ب.ظ

واژه «دُم» در ضرب‌المثل «پا روی دم کسی گذاشتن» معنی حقیقی ندارد و مجازن به معنای کاری به کار کسی داشتن و عصبانی کردن اوست. فراوان هم در میان مردم مورد استفاده قرار می‌گیرد و اشکالی هم ظاهرن بر آن مترتب نیست.
با این‌حال، کسی این ضرب‌المثل و یا مشابه آن‌را در مورد فردی که شخصیت محترمانه‌ یا فرهیخته‌گی ویژه‌ای دارد و… به‌کار نمی‌برد. چه آن‌که بکار بردن آن تداعی کننده بی‌ادبی یا توهین خفیف است.
 این یک رسم محترمانه است و آدم‌های مبادی آداب به شدت به آن پای‌بند هستند.
 تردیدی نیست که وقتی در روابط معمولی بین انسان‌ها، رعایت این‌گونه از ادب و احترام لازم و نشانه شخصیت رعایت کننده است، رعایت آن در جایی که کمی از قلمرو شخصی فرا‌تر و عمومی‌‌تر است، نه تنها شایسته که بایسته هم هست و شاید بعض مواقع عدم رعایت این ادب، محرومیت‌هایی را برای یک بی‌توجهی به دنبال داشته باشد. قلمرو عمومی می‌تواند آثار یک توهین خفیف را تشدید کند و نتایج ناگواری به دنبال داشته باشد.

سایت «بازتاب» که تلاش می‌کند چهره‌ای تقریبن متفاوت از فضای رسانه‌ای محافظه‌کاران رسمی از خود به نمایش بگذارد، و بیشترین تلاش خود را بر افشاگری باندهایی در حاشیه امن قدرت قرار داده است، لازم است برای اثبات حسن نیت خود، بیش از سایر رسانه‌ها و مطبوعات به رعایت بعض اصول اخلاقی و حرفه‌ای در حوزه رسانه وفادار بوده و دقت و وسواس بیشتری به خرج دهد.
 این سایت، هفته قبل در مطلبی که تعرض تلویحی به جایگاه اقتصادی  «موتلفه اسلامی» در آن مشهود بود، با تیتر «آقای احمدی‌نژاد اگر جرات دارید پا روی دم موتلفه بگذارید،» پا را از حدود اخلاق و ادب و احترام، فراتر گذاشته و با تمسکبه یک ضرب‌المثل متداول، اما حاوی کلماتی با بار منفی ــ که استفاده آن در قلمرو شخصی با کمی تخفیف شاید مشکلی نداشته باشد اما در قلمرو عمومی نشانه مستقیم توهین است ــ به این گروه و منسوبین به آن توهین کرد.

 رسانه حق قضاوت بر علیه سوژه، یا  جانبداری از آن را ندارد و فقط می‌تواند در مورد سوژه اخبار صحیح، دقیق و درست بدهد. قضاوت متعلق به مخاطبین و در عهده محاکم قضایی است.
 با این توضیح، در حالی که هیچ‌گونه جرمی در مورد «موتلفه اسلامی» به‌عنوان یک شخصیت حقوقی، و و اعضای آن به عنوان اشخاص حقیقی، اثبات و اعلام نشده و حتی اتهام مشخصی هم متوجه آن‌ها نیست، تنظیم تیتر با رویکرد منفی، از ریشه غلط و خلاف اصول اخلاق است و با فرض ثابت شدن جرم هم، استفاده از الفاظی که توهین‌آمیز تلقی می‌شوند، خلاف اصول حرفه‌ای رسانه است.
مرتبط:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۳۴
علی مصلحی

شاه درون‌مان را بیرون کنیم

سه شنبه, ۲۶ دی ۱۳۹۱، ۰۳:۴۰ ب.ظ

انگاره‌ای هست که معتقد است: ایرانی‌ها خوب می‌دانند چه نمی‌خواهند، اما در مقابل اصلا نمی‌دانند چه می‌خواهند.
نمونه دم‌دستی و ملموس آن همین ریس‌جمهور امروز کشور آقای «احمدی‌نژاد» است که امروزه کاملن مشخص‌شده که دیگر هیچ‌کس او‌را نمی‌خواهد. شواهد هم نشان می‌دهد که حاکمیت هم به‌زور او را تحمل می‌کند تا دوره ریاست‌جمهوریش سر‌آید.

اما خود همین ریس‌جمهور‌شدن آقای «احمدی‌نژاد» ثمره‌‌‌ همان انگاره و خصلت ایرانی است. یعنی انتخاب آقای «احمدی‌نژاد» ثمره نخواستن آقای «هاشمی» بود نه خواستن ایشان.
به عبارت به‌تر، در آن انتخابات به‌جای آقای «احمدی‌نژاد» هر کس دیگری هم رقیب آقای «هاشمی» بود رای می‌آورد. چون مردم «هاشمی» را نمی‌خواستند.

این خصلت باعث‌شده که جماعت ایرانی همیشه در حال «نخواستن» و اخراج و حذف و نفی و امثال آن باشد و همیشه بهانه شادی‌اش تحقق یکی از این موارد منفی.

شاه رفت ۳۵سال پیش در چنین روزی، بیش از ۹۰ درصد مردم ایران از رفتن شاه شادمان بودند.
به جرات می‌توان گفت بسیار کم‌تر از ۱۰ درصد از این رفتن اندوه‌گین بودند یا می‌توانستند حدس بزنند که این رفتن ــ فارغ از شخصیت منفی شاه و خاندان پهلوی ــ آبستن چه زیان‌هایی برای کشور است. به همین دلیل بیش‌ترین وقت و سرمایه و انرژی مثبت عمومی ناشی از رفتن شاه به جای آن‌که صرف ساختن شرایط مساعد و به‌تری از شرایط زمان شاه شود، صرف جشن و شادمانی برای این رفتن شد.

دست‌ِ‌کم ۴ سال طول کشید تا با سروصدای هواپیماهای جنگی ارتش عراق در آسمان ایران و اشغال بخش قابل ملاحظه‌ای از خاک کشور، تازه جماعت سرمست از رفتن شاه به خود آیند و هوش‌یار شوند که زنگ شادی تمام شده‌است.

همین خصلت است که وقتی شاهی را از کشور خود بیرون می‌کنند، هر شهروندی به‌تنهایی خود را به‌ترین شخص می‌داند که لیاقت دارد بر تخت خالی شاه بنشیند. در چنین فضایی ما یک تخت خالی داریم و به عدد شهروندان کشور شاه. و از آن‌جا که دو شاه در یک اقلیم نگنجند، بسیار سخت می‌شود گنجانیدن مثلا ۵۰ میلیون شاه در یک تخت.

بنابراین تمام وقت و انرژی و هم و غم و سرمایه‌های یک کشور، به جای آن‌که صرف پیش‌رفت و دانش و تعالی در همه حوزه‌ها شود، صرف این نبرد فرسایشی بر سر سهم از تخت شاه می‌شود.

این می‌شود که بعد از ۳۵ سال، تازه یادشان می‌آید که ۲۶ دی‌ماه ۵۷ شاه رفت، اما شاهی و ادعای ظل‌اللهی و سایه خدا بودنش را با خود نبرد و برای ما به یادگار گذاشت.

هنر من تنها دست‌گذاشتن بر نقطه ضعف و برجسته‌کردن آن به قصد بذر یاس و ناامیدی پاشیدن نیست. من خود نیز عضوی از همین جمعیت هستم و اگر ادعای سهم‌الارث و پادشاهی‌ام، از این جماعت بیش‌تر نباشد، کم‌تر نیست. اما مهم این‌َست که تا زمانی که ما درد را نشناسیم، فکر درمان اصلا وجود ندارد.
درمان زمانی معنا پیدا می‌کند، که بیمار درد را در وجود خودش متوجه بشود. مرحله بعد نوبت پزشکان و متخصصان امر است که کمک کنند، باد «شاهی» و ادعای میراث پادشاه از کله ما خارج شود.

۳۵ سال پیش در چنین روزی «محدرضا شاه پهلوی» به قول خودش به قصد درمان و استراحت از ایران رفت. هم درمان شد، هم استراحت کرد. به نظر می‌رسد زمان آن رسیده‌باشد که میراث معنوی برجای‌مانده از او و خاندانش هم به استراحت بروند.

ما هر کدام در درون خود یک «شاه» داریم و بالقوه آرزوهای بلند و دور و دراز بر تخت نشستن. برخیزیم به بیرون‌کردن شاه درون خودمان.
این نوشته در جرس این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۹۱ ، ۱۵:۴۰
علی مصلحی

ایران جای خوانندگان لس‌آنجلسی هست

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۰۴ ب.ظ

بالاخره بعد از تکذیب و تصدیق چندباره، و پس از تهدید و تشرهای ویژه در خطبه‌های نماز جمعه تهران ــ که نمایاننده نظر مذهبی و رسمی نظام تلقی می‌شود ــ نسبت به احتمال حضور خوانندگان «لس‌آنجلسی» در ایران، «حبیب محبیان» خواننده تقریبا مشهور لس‌آنجلسی در ایران مجوز فعالیت دریافت نمود و قرار است اولین آلبوم خود را روانه بازار موسیقی ایران نماید.

تابستان ۸۴ که تازه نتایج انتخابات اعلام شده و «احمدی‌نژاد» به عنوان ریس‌جمهور بعدی مشخص شده، اما هنوز رسما ریس‌جمهور نشده بود، «مهدی کلهر» مشاور هنری ایشان، در سخنانی، از تمایل «احمدی‌نژاد» برای آزادی ورود خوانندگان ایرانی که از ایران رفته و در کشورهای دیگر بویژه آمریکا زندگی و فعالیت هنری و موسیقیایی داشتند صحبت نمود.

این سخنان واکنش سریع و منفی در سطوح بالای حاکمیت را به دنبال داشت، و متعاقب آن «احمدی‌نژاد» مجبور شد رسما اعلام کند که آنچه از زبان خودش بشنوند، مواضع رسمی اوست. سخنی که حکم کذب بودن ادعای معاون هنری وی را داشت.

در سال اول دور دوم ریاست‌جمهوری آقای «احمدی‌نژاد»، مجددا زمزمه‌ها و شایعاتی دال بر حضور «حبیب محبیان» به ایران، و به دنبال آن چند خواننده لس‌آنجلسی دیگر بر سر زبان‌ها افتاد.
حتی شایعاتی حضور «نصرالله معین» و «بیژن مرتضوی» در ایران را مسجل اعلام می‌کرد. اما به غیر از «حبیب» که حضور رسمی و بدون اشکال او در ایران توسط یک مجری سابق صداو سیما تایید شد، خبری از حضور دو خواننده دیگر در ایران نشد. البته چند مدت بعد آن‌ها خبر حضورشان در ایران را تکذیب نمودند.

 این‌که چرا در هنگام داغ‌بودن تنور شایعه حضور در ایران، چنین تکذیبی صورت نگرفت و با آن فاصله اتفاق افتاد، عده‌ای را بر آن داشت که احتمالا این شایعه با هماهنگی خود آ‌ن‌ها، و البته جریاناتی پشت‌پرده در دولت، مطرح شده تا به کمک آن، واکنش افکار عمومی و مقامات جمهوری اسلامی در سطوح عالی، مورد سنجش قرار گیرد. اگر واکنش منفی و سنگینی در پی نداشت، جامه واقعیت و تصدیق بپوشد و در غیر این‌صورت داستان از ریشه تکذیب و به زمان دیگری موکول شود.
احتمالی که به شق دوم منجر شد و واکنش منفی و شدید نظام را به دنبال داشت.

«احمد خاتمی» خطیب موقت جمعه تهران که قاعدتا واکنش به چنین اخباری به ایشان محول می‌شود، در خطبه‌های نماز جمعه تهران رسما و باشدت نسبت به چنین احتمالی هشدار داد و گفت: «ایران جای خوانندگان لس‌آنجلسی نیست.»
شاید تنها نتیجه این واکنش این بود که مجوز فعالیت «حبیب محبیان» که حالا حضورش در کشور تایید شده بود به تاخیر افتاد و او ترجیح داد تا اطلاع ثانوی که آب‌ها از آسیاب بیفتد، آفتابی نشود. این شرایط البته فرصت را برای او مهیا کرد تا کمی به‌تر و پخته‌تر روی برنامه‌هایش تمرکز نماید و خود را برای روزی که ایران جای خوانندگان لس‌آنجلسی بشود، آماده نماید.

این روز اما زیاد زمان نبرد و در کم‌تر از ۴ سال، حالا رسانه‌های رسمی خبر از صدور مجوز خوانندگی برای «حبیب محبیان» می‌دهند که دستِ‌کم سه دهه لس‌آنجلسی و لس‌آنجلس‌نشین بوده است.
فارغ از این‌که چه زود آب‌ها از آسیاب افتاد و چه زود این‌که ایران جای خوانندگانی این‌چنین نیست، به‌زودی به فرموشی سپرده شد، نکته قابل توجه در برنامه‌های آقای «حبیب محبیان» آنست که ایشان قرار است در برنامه‌هایش از همکاری یک هنرمند ایرانی هم بهره‌مند باشد و نکته آن‌جا قابل‌توجه‌تر می‌شود که بدانیم، این هنرمند کسی نیست جز آقای «سمیر زند» یعنی‌‌ همان فرزند آخرین آیت‌الله «خزعلی» که اگر در تعیین شرایط حضور لس‌آنجلسی‌ها در ایران سخت‌گیر‌تر از «احمد خاتمی» نباشد، مطمئن آسان‌گیر‌تر نیست.
این نوشته در راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ دی ۹۱ ، ۱۴:۰۴
علی مصلحی