در زمان حیات آیتالله «خمینی» در دهه شصت، ماهنامه «پاسدار اسلام» در سرفصلی با عنوان «سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی» از زبان همراهان وی، خاطراتی را نقل و منتشر مینمود.
مجموعه این خاطرات پراکنده به شکل کاملتر، بهعلاوه بعضی از خاطرات دوران قبل از انقلاب آن مرحوم، بعدها توسط «محمدحسین رحیمیان» یکی از اعضای دفتر وی، در قالب ده فصل بهعنوان «یادها و یادداشتهایی از زندگی امام خمینی» با نام «در سایه آفتاب» تدوین و منتشرشد که تاکنون ۱۱بار تجدیدچاپ شده و به چند زبان زنده دنیا نیز ترجمه شدهاست.
در قسمتی از این خاطرات درباره یک تابلویی نقاشی منسوب به دوران نوجوانی پیامبر اسلام و واکنش آیتالله «خمینی» به آن تابلو، نویسنده داستانی را نقل میکند که شنیدنی و قابلتوجه، و از طرفی، نیازمند تجدید نظر جدی در بلندمرتبهسازیهای کاذب از آن مرحوم، ناشی از قضاوتها و برداشتهای سطحی، در سایه روشنشدن بعضی از مسائل است.
«رحیمیان» مینویسد: «یک تابلوی نقاشی از چهره منسوب به دوران نوجوانی پیامبر(ص) برای حضرت امام به دفتر آوردند. مدتی نسبتاً طولانی، در دفتر ماند و در اینکه خدمت امام ببرم، آیا خوشَشان میآید یا خیر، تردید داشتم. به تصور قیاس با عکسهای نقاشیشده از پیغمبر(ص) و حضرت امیر(ع) که نوعا بهدلیل نامربوطبودن آنها مورد توجه اهل معنی قرار نمیگیرند. ولی به هر حال، تصمیم گرفتیم برای ادای امانت، آنرا نزد معظمله ببریم. تابلو بهدست اینجانب بود که متوجّه شدم حضرت امام به آن خیره شدهاند. گفتم: این عکس معروفی است که منسوب به پیغمبر اکرم(ص) است و متوقّع بودم که طبق معمول، در بسیاری از موارد بفرمایند: “ببرید”؛ ولی بدون تأمل فرمودند: “بگذارید اینجا”. و اشاره کردند به طرف بالای اتاقِشان. تابلو را در کنار دیوار گذاشتم. روز بعد که مشرف شدیم، عکس را در اتاق ندیدیم و دیگر اطلاعی از آن نداشتیم که چه شدهاست و بعد از مدتی که حضرت امام، دچار بیماری قلبی جدیدی شدند، بعد از بیمارستان به خانه منتقل شدند و طبعاً برای مدتی به محل و اتاقی که هر روز برای کارها و ملاقات تشریف میآوردند، نیامدند. بههمین جهت، ما برای اولینبار، برای انجامدادن کارهایِمان به اتاق اصلی – که محلّ زندگی شخصی امام بود -، مشرّف شدیم. اولین چیزی که در آن اتاق توجّه ما را جلب کرد، همان تابلو بود که در آنجا قرارداده شده بود آن هم در نقطهای که درست روبهروی امام و مقابل تختی بود که ایشان روی آن مینشستند و سرانجام، این عکس تا آخر زندگی ایشان در آن مکانْ باقی بود. این عکس، تا آنجا مورد علاقه امام (ره) بود که برای آزمایش شخصی که مدعی ارتباط با امام زمان(عج) بود، یکی از سه موضوع سؤال آن حضرت برای کشف حقیقت بود و همچنین شنیدهشد که غزل معروف: “من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم…” را حضرت امام، تحتتأثیر شِمای این عکس سرودهاند. گرچه ظاهرا عامل اصلی علاقة حضرت امام به این عکس، انتساب آن به رسول اکرم(ص) و احتمال آنکه بر حسب نقل، اصل آن به وسیله راهبی که آن حضرت در مسیر مسافرت به شام، به او برخورد کرده، ترسیم شده باشد، لیکن گوئی که حضرت امام در این عکس چیزی فراتر از یک احتمال ضعیف تاریخی را یافته بودند.»
آقای «رحیمیان» با این قرینه که «عکسهای نقاشیشده از پیغمبر (ص) و حضرت امیر (ع) که نوعا به دلیل نامربوط بودن آنها مورد توجه اهل معنی قرار نمیگیرند»، ضمن توجه مخاطب بر «اهل معنی بودن» آیتالله «خمینی» و تاکید بر اشاره وی که: «گفتند «بگذارید اینجا» و روایتها و نیتخوانیهای بعدی که: «عکس مورد علاقه امام» و «ابزار آزمایش شخصی که مدعی ارتباط با امام زمان بود» و «منبع الهام آن مرحوم برای سرودن غزل معروف»، تصریح میکند که این عکس با آن نقاشیها تفاوت اساسی دارد و یک عکس معمولی نیست.
آقای «رحیمیان» خودش نیز قبل از این نیتخوانی و قضاوت، تحت تاثیر قرارگرفته بهطوری که هنگام تحویل آن به آیتالله «خمینی» آنرا اینگونه معرفی میکند: «این عکس معروفی است که منسوب به پیغمبر اکرم(ص) است.»
تصویر جوان تونسی از قاب دوربین عکاس جمهوری چک (راست)، بازسازی آن (وسط) و انتشار عمومی آن به نام پیامبر (چپ)
این خاطره مربوط به سالهای پایانی حیات آیتالله «خمینی» و دستِکم ۲۵ سال پیش است.
۲۵سال پس از آن اتفاق و آن قضاوتهای سطحی و نیتخوانیها، اکنون سایت «شیعهآنلاین» در گزارشی پرده از حقیقت آن تصویر برمیدارد و روشن میکند که آن «نقاشی»، نهتنها توسط راهبی که آن حضرت در مسیر مسافرت به شام، به او برخورد کرده، ترسیم نشده، بلکه یک «عکس» و تصویر یک جوان تونسی بوده که توسط یک عکاس دورهگرد اروپایی با نام «لهنرت»(Lehnert) تهیهشده و بعدها با کمک ابزارهای نوین به آن شکل تبدیل و بهعنوان تصویر دوران نوجوانی پیامبر اسلام معرفی و روی آن تبلیغ میشده است.
اکنون پرسش ایناست که چگونه تصویر یک جوان تونسی از دوربین یک اروپایی به میان کشورهای اسلامی میآید، و با نام پیامبر اسلام منتشر میشود؟
از طرفی لازم است بررسی شود که چگونه این تصویر جعلی سر از دفتر رهبر ایران درمیآورد و چه کسی این تابلو را برای رهبر انقلاب آورده که رد امانت او آنقدر مهم است، که باید ادا شود.
شکی نیست که صاحب این امانت باید حتما آدم مهمی باشد، که نمیشده از ادای آن بهسادگی صرفنظر کرد.
گذشته از همه اینها، عموما تصویری که امثال آقای «رحیمیان» تلاش میکنند از آیتالله «خمینی» معرفی کنند، آنگونه که بعضی از خاطرات آن مرحوم نشان میدهد، مورد تایید خود وی نیز نبودهاست. تصویر آدمی که شدت «اهلمعنیبودن» او آنقدر وسیع است که میتواند از ورای یک تصویر صحت و سابقه تاریخی آن را تشخیصداده و تحت تاثیر آن شعر بسراید، همه بلندمرتبهسازیهای خیالی و افسانهبافیهای امثال آقای «رحیمیان» است.
این بلندمرتبهسازیها در بهترین حالت، حکم دفاع بدی را دارد که اگر قادر به دفاع منطقی از شخصیت آیتالله نباشد، حکم حمله به آن مرحوم را داشته و تخریب وی را بهدنبال دارد.