وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی هاشمی‌رفسنجانی» ثبت شده است

از «شهر‌ هرت» تا دانشگاه آزاد

دوشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۲۸ ب.ظ

یکی از به‌ترین اتفاقاتی که در دوره ریاست‌جمهوری «احمدی‌نژاد» و در دولت دهم افتاد، و البته پس از چالش‌ها و مشکلات فراوان و مخالفت‌های که قسمت عمده آن توسط عده‌ای بود که ناآگاهانه آب به آسیاب «شهرهرت» می‌ریختند، الحاق «دانشگاه آزاد اسلامی» به زیرمجموعه دولت و خارج شدن آن از تیول مجموعه‌ای خاص که خواهی نخواهی در حوزه جغرافیای «شهرهرت» تعریف می‌شدند.
 
مولفه‌ مشخص‌ و اصلی این مجموعه‌های خاص، آزادی کامل، بی‌قید و شرط و نامحدود و عدم پاسخ‌گویی به هیچ مرجع قانونی است.

اگر ادعای مخالفان دولتی‌شدن دانشگاه آزاد را مبنی بر این‌که دولت «احمدی‌نژاد» به هیچ مرجعی پاسخ‌گو نیست قبول کنیم، اتفاق عجیبی نیفتاده است، این دانشگاه از بدو تاسیس تا کنون با سازوکار مدیریتی قبلی آن، به هیچ مرجعی پاسخ‌گو نبوده، اکنون با سازوکار مدیریتی دیگری این اتفاق افتاده.

 اما قرار نیست که برای همیشه «دولت» معادل «احمدی‌نژاد» تعریف شود و با این فرض و بهانه از ایجاد حداقلی شرایط پاسخ‌گویی برای یک سازمان عریض و طویل که از پول این مردم اداره می‌شود، جلوگیری شود.
 
راه پاسخ‌گو نبودن دولت، جلوگیری از پیوستن نهادهای موازی و مزاحم به آن دولت، و ایجاد شرایط قانونی سالم‌سازی ساختار اجرایی و سیاسی و فرهنگی نیست. سازوکار دیگری دارد که باید در جای خود بدان پرداخت.

فرض کنید اگر قرار باشد همین اتفاق درباره یکی از موسسات مشابه ـ که مدیریت آن در اختیار و تیول «هاشمی»‌ها و «خاتمی» ها نیست ـ بیفتد، تمام رسانه‌ها و بوق‌های تبلیغاتی که با پیوستن «دانشگاه‌ آزاد» به دولت مخالف بودند، بلافاصله در مقام دفاع از آن برآمده و در وصف خوبی‌ها و چشم‌انداز‌های مثبت آن داد سخن می‌دهند و تمام راه‌کار‌ها و توجیهات قانونی آن‌را از دل قانون اساسی و شرع استخراج نموده و در اختیار دست‌اندرکاران طرح قرار می‌دهند. ضمنا هرگونه مخالفت با آن را مخالفت با خدا و پیغمبر و امام زمان تعریف نموده و برای این دلیل خود نیز انواع و اقسام روایات و احادیث را از متون دینی استخراج و ارائه می‌نمایند.

 حقیقت آن‌َست که در کشور ایران متاسفانه طی ۳۰ سال اخیر (به قبلش فعلا کاری ندارم) اغلب مسائل و دغدغه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و ... «موضوعیت» نداشته است، بلکه از زاویه ابزار برای رسیدن به هدف و یا نیل به یک موقعیت و مقام سیاسی به آن نگریسته شده و مورد طرح و استفاده قرار می‌گرفته است.
 با این وصف مسئله طرح‌شده پس از وصول هدف و کسب مقام و موقعیت سیاسی برای طراح، خاتمه یافته تلقی می‌شده‌است.

برای یک جامعه رو‌به‌جلو و یک نظام سیاسی و کشور موفق، اصل بر آن‌است که تا آن‌جا که ممکن است، ارگان‌ها و سازمان‌های موازی با دولت و بدون نظارت آن وجود نداشته باشد و تمام سازمان‌ها و ارگان‌ها و نهادهای موجود زیرنظر دولت و تحت مدیریت واحد دولت اداره شوند، و دولت نیز در مقابل عملکرد آن‌ها به پارلمان پاسخ‌گو باشد. مگر سازمان‌ها و ارگان‌های مردم‌نهادی که به دست مردم و بدون کم‌ترین کمک‌ و دخالت دولتی شکل‌گرفته و هیچ‌گونه قصد انتفاع شخصی و خصوصی از ایجاد آن غیر از کمک‌های بشردوستانه و عمومی در جریان نباشد. البته در مورد آن‌ها نیز برای جلوگیری از سوء‌استفاده‌های احتمالی نظارت‌های خاصی لازم است.

در خبر‌ها آمده بود که دانشگاه‌آزاد، از تاریخ خروج «مهدی هاشمی» از کشور به قصد نظارت بر شعبه‌های خارج از کشور این داشگاه، تا زمانی که مدیر جدید حقوق ایشان را قطع نموده، ماهیانه مبلغ ۱۴ میلیون تومان از این دانشگاه حقوق می‌گرفته است.
 ۱۴ میلیون تومان یعنی مبلغی که اگر من قادر به تهیه آن طی ۱۰ سال بودم الان دستِ‌کم مدرک دکتری در یک رشته داشگاهی داشتم و دانشگاه آزاد ماهیانه به کسی می‌داده است که بدون تردید سواد خواندن و نوشتن را نسیه دارد. یعنی خوب بلد نیست. البته از منظر مدرک تحصیلی ایشان هم چون مرحوم «کردان» دکتر تشریف دارند، اما به تعبیر شیرین خواجه رندان:
 «نه هرکه سر بتراشد قلندری داند.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۲۸
علی مصلحی

در ستایش شجاعت و صداقت احمدی‌نژاد

دوشنبه, ۷ آذر ۱۳۹۰، ۰۹:۱۶ ق.ظ

تسلیت‌گفتن به داغ‌دیده و تسلی‌دادن او به هر شکل و روش که انجام شود، کاری پسندیده و اخلاقی است. اصلا مساعدت نمودن در حق آدمی که به هر دلیل، چه به تقصیر، چه بی‌تقصیر، آرامش خود را از دست داده، و به دلیل همین آرامش از دست دادن حواس درستی ندارد، و باز به دلیل همین حواس درست و درمون نداشتن، نیازمند کمک و یاری و آرامش است، بزرگ‌ترین مرحمتی است که یک انسان می‌تواند در حق هم‌نوع به مصیبت گرفتار آمده‌اش داشته باشد. اگر این مصیبت از دست دادن عزیزی باشد که چه به‌تر و ارج‌مند‌تر.

اما حالا تصور کنید که کسی در سلامت کامل و ناشی از کینه، خود‌خواهی، و یا خصلتی از این دست، بزند و عزیز شما را به قتل برساند و شما را به مصیبتی گرفتار نماید، و در شرایطی که شما به تسلی و تسلیت و هم‌دردی و آرامش نیاز فراوان دارید، ناگهان خود قاتل در اثر مستی، تخلف، توهم، و یا خصلتی از آن دست، جان خود را از دست بدهد و حالا همه‌گان، تمام هم‌دردی و تسلای خود را صرف آرامش‌بخشی به خانواده او کنند، و از شما که مصیبت‌زده‌تر از آن خانواده هستید، و از آن خانواده به تسلی شایسته‌ و بایسته‌تر، غفلت نمایند، آیا این نمک بر زخم شما پاشیدن به‌جای مرحم گذاشتن نیست؟ هست!

 پیکری که عضو مهم و برجسته آن مبتلا به درد خطرناکی است و نیازمند بهبودی اورژانسی، اما تمام توجه به سمت عضوی بشود که درد مختصری دارد، خطرناک نیست، اورژانسی نیست، و از همه این‌ها گذشته، خودش در بیمار و دردمندشدن چه تقصیرهای بزرگی که ندارد، پیکر جامعه‌ایست که سلامت روانی و سلامت سیاسی و سلامت اخلاقی ندارد.

با این توصیف نمی‌توان تسلیت گفتن به هر مصیبت‌زده و داغ‌داری را خدمت دانست و همه بنی‌آدم را در همه شرایط و خصوصا چنین شرایطی اعضای یک پیکر.

من هیچ قضاوتی در مورد مرحوم «احمد رضایی» ندارم، به شخص «محسن رضایی» و رفتارهای سوء و خیانت‌های او و اتهاماتی که رسما از طرف افراد به او وارد می‌شود و ایشان ترجیح می‌دهند سکوت کنند و بعضی شواهد نشان از درست بودن آن‌ها دارد، هم کاری ندارم. به جبن و ضعف او، پس از انارجلآ خواندن‌های مکرر در حادثه دفاع از ناموس و عقب‌نشینی تاریخی از پی‌گیری تقلب انتخاباتی او هم اصلا کاری ندارم. اما در حادثه تالم درگذشت فرزند ایشان، تنها کسی که صادق بود و شجاعانه و صادقانه و شفاف، از ارسال پیام تسلیت خودداری کرد(+)، شخص «محمود احمدی‌نژاد» است و اگرچه ایشان به‌عنوان دروغ‌گو‌ترین شخص در سال‌های اخیر شناخته می‌شود، ولی باید بابت این صداقت و شجاعت واقعا ایشان را تحسین کرد و بنده ایشان را تحسین می‌کنم و از این تحسین شرم‌سار هم نیستم هر کس هرچه می‌خواهد بگوید.

فرزند «محسن رضایی» از ایران متواری شد و در رسانه‌های به‌اصطلاح حاکمیت، ضد انقلاب و بیگانه بر علیه مجموعه حاکمیت طرح اتهامات سنگین نمود و سال‌ها هم در آن کشور ماند و به سلامتی زندگی کرد.
پس از چند سال به ایران بازگشت و بدون کم‌ترین بازخواستی به زندگی عادی خود ادامه داد و حتی به شغل دولتی در بنگاهی معتبر هم دست یافت.

از دو حال خارج نیست: یا اتهامات مطرح‌شده توسط ایشان دروغ و واهی بوده، یا درست. اگر دروغ بوده که باید ایشان دادگاهی می‌شد و در جریان دادگاه دلیل خود را بر این دروغ‌گویی که مثلا اضطرار، شکنجه، ... بوده اعلام می‌کرد و قاضی دادگاه پس از شنیدن ادله او حکم بر برائت وی صادر می‌کرد و به آن علت که اتهامات مطرح‌شده توسط نام‌برده بر علیه مقامات عالی نظام بوده، باید مردم در جریان دادگاه و رای آن قرار می‌گرفتند، و یا قضیه بر عکس است که او می‌توانست ادله و اسناد خود را بر اتهامات مطرح‌شده در اختیار دادگاه قرار دهد که باز هم باید نتیجه آن به اطلاع افکار عمومی می‌رسید، که نرسید و غیر از این می‌بود که بود.

بعد از آن ایشان مجددا در آزادی کامل از کشور خارج شد و دیگر برنگشت تا متاسفانه جنازه‌اش به کشور برگشت.
در چنین شرایطی، آیا آقای «هاشمی رفسنجانی» که در مصاحبه‌های آن مرحوم بار‌ها مورد اتهامات سنگین قتل و فساد مالی و... قرار گرفته، کار شجاعانه و درستی نموده‌است که اکنون به‌مناسبت درگذشت او به پدرش پیام تسلیت داده؟ و باید به این دلیل تشویق شود و آقای «احمدی‌نژاد» که شجاعانه پیام تسلیت نداده باید نکوهش شود؟

خوب اگر آقازادگی بابت مصونیت می‌شود که چرا یک بام و چند هوا؟ مگر «مهدی خزعلی» در این کشور آقازاده نیست؟ چرا او باید برای مصاحبه با صدای آمریکا به زندان و انفرادی برود، اما فرزند «محسن رضایی» که با همان رسانه گفت‌وگو نموده و همه نظام را متهم به فساد و خیانت نموده، باید بر صدر بنشیند و حالا هم مرگ مشکوک به خودکشی‌اش، توجیه شده و باید در مناقبش بگویند؟

اصلا چه خوب است که همین الان آقایان تسلیت‌گو اجازه بفرمایند جناب اجل «مهدی هاشمی» آقازاده فراری نظام هم به سلامتی به کشور برگردد، و شرکت پخش و پالایش فراورده‌ها!!! را هدایت نماید. باور کنید خدای ناکرده بلایی که بر سر آن یکی آمد اگر بر سر این یکی هم بیاید، طومار پیام تسلیت فراوان خواهد بود. پس چه به‌تر که علاج واقعه پیش از وقوع بشود.

اما اگر مسئله آقازادگی نیست و مراتب بزرگ‌واری نظام نسبت به یک خطاکار است، باز چرا یک بام و دو هوا؟ مگر «حسین درخشان» در این کشور یک جوان خطاکار و البته نادم و پشیمان نیست؟ چرا سرنوشت خطاهای یکی به‌رغم اظهار ندامت و تلاش برای جبران، بازخواست و زندان است و برای دیگری جوری دیگر؟(+)
 
من حال و روز «محسن رضایی» و نیاز او به تسلیت و هم‌دردی را درک می‌کنم. اما باور کنید بیش از ۹۰ درصد پیام تسلیت‌ها برای ایشان نه‌تنها حکم تسلیت را نداشته که نمک بر زخم است. هدف اصلی من در این نوشته تخطئه «محسن» یا «احمد رضایی» نیست. رفتار چند پهلو و ریاکارانه پیام‌دهندگان سئوال است. این‌ها همه از بی‌صداقتی، شفاف‌نبودن و مواضع متناقض و متضاد حکایت می‌کند نه از تسلی‌دادن به داغ‌دیده.
 اگر تسلی‌دادن به داغدیده مهم باشد، باید به خانواده مرحوم آیت‌الله «لاهوتی» و مرحوم آیت‌الله «گل‌زاده غفوری» و نمونه‌های دیگری که در عدم رضایت شاهد اعدام «آقا‌زاده» و نورچشمی‌هایشان بودند، هم تسلیت گفت. فراموش نمی‌کنیم که نظام در پرونده‌های نادر خود، پرونده آقایان «محمدی‌گیلانی»،  «جنتی»، «حسنی» امام جمعه ارومیه  (+) و خیلی نمونه‌های دیگر را هم دارد، که با نظر مساعد و رضایت خودشان شاهد اعدام «آقازاده‌»هایشان بودند که البته «شرم» در مقابل این رفتار سرافکنده است.

روشن‌گری: بعد از درگذشت «محمدی گیلانی» افشا شد که تمام داستان‌ها در مورد اعدام فرزند توسط خود ایشان کذب محض بوده‌است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۰ ، ۰۹:۱۶
علی مصلحی

پنج سال بالا‌ترین

شنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۰، ۰۱:۵۰ ق.ظ

جشن تولد نوزاد که می‌روند، رسم نیست به دماغ گنده و چشم تنگ و باریک و... نوزاد اشاره شود، در عوض می‌گردند حسن و ملاحت دندان‌گیری یافته تا بدان اشاره و از آن تعریف نموده و لبخند رضایتی برای والدین نوزاد به ارمغان آورند.
«بالا‌ترین» نوزاد نیست و البته که نه‌تنها دماغش گنده و چشمش هم تنگ نیست، بلکه بسیار هم خوش‌گل و خوش‌ترکیب و زیباست! بزنم به تخته!

این‌جا البته باید رسم و ادب دیدن نوزاد و جشن تولد رفتن را درباره «بالا‌ترین» به‌جا آورد و به‌جای ذره‌بین به‌دست‌گرفتن و در پی شکار نقاط ضعف و منفی آن بر‌آمدن، باید به نقاط مثبت و زیبایی‌های فراوانش اشاره و مدیریت آن‌را تحسین نمود.

شکی نیست که همه تلاش‌های آدمی برای معرفی محصولی کاملا بی‌نقص و بی‌عیب و صددرصد مثبت، تلاشی ناکام است. اما می‌توان با تلاش زیاد، طراحی دقیق، و نگاه مثبت، به درصد بالایی از نقاط مثبت در مقابل درصد پایینی از نقاط منفی دست یافت. جای‌گاهی که حالا «بالا‌ترین» بدان دست‌یافته و از این بابت باید به «مهدی یحیی‌نژاد» و بالایارهای گرامی و کاربران این شبکه اجتماعی تبریک گفت و در آستانه ششمین سال فعالیت موفق این سایت برایشان خواند: تولد، تولد، تولدت مبارک! مبارک! مبارک! تولدت مبارک!

«بالا‌ترین» خیلی زود، شاید خیلی زود‌تر از آن‌که فکر می‌کرد و فکر می‌کردیم، رشد کرد و بزرگ شد و در کم‌ترین‌ زمان ممکن به این شهرت و جای‌گاه دست‌ یافت.
حالا طراح، مدیر و کاربران و گردانندگان این شبکه اجتماعی مزد زحمات خود را در موفقیت بیش از پیش «بالاترین» مشاهده می‌کنند.

«بالا‌ترین» که طی این چند سال بار‌ها و بار‌ها با سایت‌های خبری و وب‌سایت‌های متعلق به احزاب سیاسی و روزنامه‌های کثیر‌الانتشار داخلی و خارجی اشتباه گرفته شده، و حتی گاهی مورد طعنه و نیش قلم و فحاشی نیز قرار گرفت و نواخته هم شد، یک شبکه اجتماعی مجازی است که محتوای آن توسط کاربران متعدد و متکثر آن تولید می‌شود.
مدیران و طراح یا طراحان آن نقشی در تولید محتوای آن ندارند اما می‌توانند با ابزارهای خاصی گاهی برای بعضی از لینک‌های ارسالی توسط کاربران ایجاد محدودیت نموده و یا مانع از ارسال آن لینک شوند.

همه کاربران «بالا‌ترین» در جریان هستند که هنگام ثبت‌نام در این شبکه اعلام نموده‌اند که مقررات آن را قبول دارند. قبول «مرام‌نامه بالا‌ترین» یکی از شروط اصلی پذیرش عضویت کاربر است. و از جمله شرایط این مرام‌نامه آن‌َست که: در صورتی‌که لینکی شرایط بالا‌ترین را نقض کرد توسط دیگر کاربران گزارش‌شده و «بالا‌ترین» پس از بررسی لینک موردنظر را حذف و در صورت تکرار حساب کاربر خاطی را مسدود می‌نماید.

روزنامه‌نگاران، وبلاگ‌نویسان، طراحان و خلاصه اهالی متعدد و متکثر رسانه‌ایی زیادی هستند که تا پیش از وجود «بالا‌ترین» و پیش از آن‌که لینکی از نوشته‌ یا طرح‌های آن‌ها از روزنامه، وبلاگ یا وب‌سایتی به این شبکه ارسال شده باشد، هم‌دیگر را نمی‌شناختند، اما طی این چند سال این شبکه طیف وسیعی از این نویسندگان را به یک‌دیگر و به جامعه رسانه‌ای کشور معرفی نموده‌است.
در کنار سایر موفقیت‌های این شبکه شاید بتوان گفت این بزرگ‌ترین موفقیت «بالا‌ترین» از نظر بنده که اهل رسانه هستم می‌باشد.
«بالاترین» از امروز سال ششم فعالیت خود را آغاز کرد.

در همین رابطه:
وب‌سایت‌های جدید که می‌خواهند بالاترین باشند
به بهانه پنج‌سالگی رادیو زمانه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۰ ، ۰۱:۵۰
علی مصلحی

به‌فاصله بسیار کوتاهی پس از پایان‌کار هشتمین اجلاس «خبرگان رهبری» حمله به «هاشمی‌رفسنجانی» ریاست مجلس خبرگان رهبری که با توجه به حساسیت شرایط اجلاس و جای‌گاه ریاست آن، به‌طور موقت تعطیل شده‌بود، مجددا در دستور کار قرار گرفت.

روزنامه «کیهان» که همیشه سکان‌دار و پیش‌قراول حمله به ریس«مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «مجلس خبرگان رهبری» و خانواده ایشان بوده‌است، در صفحه ۱۴ شماره امروز خود در مطلبی تحت‌عنوان «سفرهای سؤال‌برانگیز خارجی خانواده هاشمی»(+) آمار کل مسافرت‌های وابستگان درجه چندم خانواده ایشان طی چند هفته گذشته را اعلام، و مجددا ادعاها و اتهامات پیش‌گفته خود درباره این خانواده، خصوصا «مهدی هاشمی» را تکرار کرد.

به نظر می‌رسد در شریطی که اخیرا یک منبع رسمی خبر از ممنوع‌الخروج بودن آقایان «میرحسین‌موسوی» و «مهدی کروبی»(+) می‌دهد و چندماه پیش هم مراجع اطلاعاتی مانع از خروج ریس‌جمهور سابق آقای «خاتمی»(+) که قصد شرکت در «اجلاس سالانه شورای تعامل در زمینه خلع سلاح هسته‌ای» در ژاپن را داشت، شده بودند، سفرهای متعدد خانواده و بستگان ریس‌مجلس «خبرگان رهبری» و سکوت رسانه‌های مدعی اصول‌گرایی امثال «کیهان» در هنگام وقوع این مسافرت‌ها و اعتراض بلافاصله آن رسانه‌ها پس از پایان اجلاس، نوعی حق‌السکوت بوده که در حق آقای «هاشمی» پرداخت شده و ایشان متقابلا متعهد شده‌اند که این اجلاسیه را نیز به خیر و خوشی برگزار نمایند.

از طرف دیگر پس از پایان اجلاس و صدور بیانیه پایانی آن، در دیدار ریس و اعضای مجلس «خبرگان‌رهبری» با رهبری نظام آقای «خامنه‌ای» در اظهارات شفافی تمام‌قد از دولت آقای «احمدی ‌نژاد» و اقدامات او دفاع نموده و اعلام نمودند؛ که هم‌چنان به دفاع خود از ایشان ادامه خواهند داد.(+)

این اظهارات در شرایطی صورت می‌گرفت که ریس‌مجلس‌‌ «خبرگان رهبری» در بیانات افتتاحیه‌ این اجلاس(+) در اظهاراتی با بیان این‌که: «قانون، حتی قانون غلط، محور هر ملتی است و تخلف از آن به معنای دیکتاتوری، استبداد و... است» بدون ذکر نام، تلویحا آقای «احمدی‌نژاد» را به دیکتاتوری متهم و ماجراجویی‌های دولت را مشکل‌ساز اعلام نموده‌بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۸۹ ، ۱۵:۳۲
علی مصلحی

نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می‌اندازد

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

جرس نوشته است: هاشمی رفسنجانی پس از خواندن نامه «حمزه کرمی» شدیدا گریسته است.
باور کنید دروغ است. «هاشمی رفسنجانی» اصلا نمی‌داند گریه یعنی چه. من مطمئنم شکنجه‌هایی که در دوره زمام‌داری ایشان بر سر امثال استاد «سعیدی سیرجانی» توسط تیم اطلاعاتی و تواب‌سازی وزارت اطلاعات ایشان آمد، به‌اندازه کافی ایشان را قسی‌القلب نموده‌است که از خواندن شکنجه‌ها و دردهای نوشته‌شده در نامه به گریه نیفتند.

نام استاد «سعیدی» را به‌عنوان مشتی نمونه خروار از هزاران انسان اهل قلم و اهل‌دردی آوردم که طی سال‌های گذشته در سایه سکوت معنی‌دار امثال من و شما و آقای «کرمی» دردها را به‌جان خریدند و در سیاه‌چال‌های تعصب و تحجر شکنجه شدند و در سکوت غریبانه خود مردند و فراموش شدند.

از این جمع استاد «علی‌اکبر سعیدی سیرجانی» پس از تحمل سال‌ها شکنجه و عذاب، نهایتا در کمال غربت و تنهایی مرد و بعد از مرگ هم جماعت بی‌غیرت اهل قلم نه که پاس خدمات بی‌شمار و ارزنده‌اش به فرهنگ و ادب این مملکت را نداشتند، که سگ‌ها را آزاد گذاشتند تا هر چه می‌خواهند درباره او بی‌حرمتی و بی‌ادبی مرتکب شوند و در مقابل از پاسبانان و متولیان فرهنگ پاداش و جایزه و تشویق دریافت نمایند.

من البته به حکم وظیفه انسانی و به حکم تعهدی که در برابر وجدان و قلم خودم دارم، از زجرها و مصیبت‌هایی که امروز بر سر اهالی دردمند قلم و روزنامه‌نگاری و خبر می‌آید، دردمندم و در مقابل هراس خود و سستی احتمالی در مقابل وظیفه‌ای که بر دوش دارم به خدا پناه می‌برم. و همین وظیفه مرا به نوشتن این ارجوزه واداشته است.

یک روز قبل از آخرین نمازجمعه به امامت «هاشمی رفسنجانی» نوشتم که بهترین فرصت به ایشان رونموده و بهترین شانس فردا در خانه ایشان را خواهد زد که بتواند در مقابل نقاط سیاه و کور موجود در پرونده‌اش در مقابل دولت کودتا برای خود آبرو بخرد، به شرط آن‌که از آن فرصت استفاده بهینه نماید. اما «هاشمی» علی‌رغم نظر غالب دوستان که نقش او را در آن نمازجمعه و خطبه‌ها خوب می‌دانند نقش خود را خوب بازی نکرد و برگ سیاه دیگری بر پرونده قطور خود افزود و بعد از آن با حضور در کنار حاکمیت شکنجه و عذاب و کشتار، شریک دزد و رفیق قافله ماند و با کمال میل از هم‌راهی با مردم خودداری کرد.

آن فرصت طلایی که از دست رفت، نشست دوره‌ای و موسمی خبرگان رهبری هم عملا در ادامه همان فرصت و همان رفتار از بین رفت تا «هاشمی» دل‌خوش به برگزاری جلسات هفتگی و بی‌اثر «مترسک مصلحت نظام» باشد و ملاقات‌های هفتگی‌اش با مقام رهبری با نظم خاصی برقرار.

در این میان هر از گاهی شنیده می‌شد که «هاشمی» تحت کنترل شدید است و راه پیش و پس هم بر او بسته است و اگر بخواهد هم نمی‌تواند کاری بکند. اما دیدیم و دیدید که وقتی قرارشد سوگلی آقا محاکمه و محکوم شوند، پایشان بسته نبود و به اشاره او آقا «مهدی» از کشور خارج شدند و علی‌رغم صدور حکم جلب و ... و بازی‌های تبلیغاتی که بر سر آن درآمد و درآوردند، آب هم از آب تکان نخورد و بعد از جندی همسر و فرزندان و مادر و بستگان هم برای ملاقات او راهی فرنگ شدند. هیچ قدرتی هم یاری جلوگیری و ... نداشت و ندارد.

و دیدیم و دیدید که وقتی حاکمیت تمام‌قد و یک‌صدا قصد نمود که دانشگاه آزاد را از ید قدرت «هاشمی» خارج نماید؛ ایشان توانست یک‌تنه در مقابل حاکمیت بایستد و نافرمانی را تا بدان‌جا پیش ببرد که اجازه حضور نمایندگان دومین شخص مملکت، یعنی ریس‌جمهور به نشست هیات موسس دانشگاه آزاد را ندهد.
 ورود به حیات خلوت مرد قدرت‌مند و درسایه نظام ممنوع بود، اما حبس و آزار مسؤلین دفتر و هم‌راهان هاشمی و بدتر از آن کشتار مردم در خیابان‌ها و ... اشکالی نداشت.

جنبش سبز خسارت‌هایی عظیمی از «هاشمی» دیده‌است. چه کسی می‌تواند منکر شود که در شب مناظره در بحث اشرافی‌گری و سرمایه‌داری «هاشمی» و «ناطق‌نوری» حق با «احمدی‌نژاد» نبود؟ اما هم‌چنان‌که «میرحسین موسوی» از «احمدی‌نژاد» در همان مناظره پرسید: چه ربطی به «میرحسین» داشت؟

اجازه بدهید نهایت بی‌ربطی آن را همین‌جا مشخص کنم. آقای «هاشمی» در ماه‌های آغازین سال ۸۸ رسما اعلام نموده بود چنان‌چه آقایان «روحانی» «لاریجانی» یا «ولایتی» کاندیدا شوند، به یکی از آن‌ها رای خواهد داد. این در شرایطی بود که اصلاح‌طلبان تمام سرمایه‌گذاری بر روی «خاتمی» را آغاز کرده‌بودند. یعنی ایشان به «خاتمی» هم علاقه و اعتقادی نداشته چه برسد به «میرحسین».

اما به‌تر از این‌ها اسناد مهمی است که این‌روزها پشت سرهم به نفع «میرحسین» و افشای اختلاف شدید و سنگ‌اندازی‌های ریس‌جمهور و ریس‌مجلس وقت بر سر راه نخست‌وزیر محبوب بنیان‌گذار جمهوری اسلامی افشا شده و پرده از اختلاف فاحش نگاه و رفتار سیاسی بین ایشان و آقای «هاشمی» برمی‌دارد.

نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می‌اندازد. اما از سنگ کاری ساخته نیست. این مردمانند که باید بعد از خواندن نامه به‌خود آیند و از خود بپرسند آیا انسانند یا سنگ؟ و اگر به این نتیجه رسیدند که انسانند به وظیفه انسانی خود عمل کنند.

«حمزه کرمی» زمانی در این کشور صاحب قدرت و اقتداری بود که به هیچ روی باور نمی‌کرد که روزگاری همان بلا که در سایه سکوت و آرامش او بر سر مرحوم «ابراهیم زال‌زاده» آمد، بر سر او هم بیاید، ولی آمد.

خیلی رک و صاف و پوست کنده؛ اگر فکر می‌کنید که سکوت کنید و ننویسید و ... به سراغ‌ِتان نخواهند آمد و حبس‌ِتان نخواهند کرد و سرتان را در سنگ پر از فضولات دستشویی فرو نخواهند کرد، و ... پس بنشینیدو روزه سکوت بگیرید و از زنانتان هم بخواهید که سرخاب و سفیداب‌تان کنند و زیرابروانتان را بردارند که سزاوار نشان مردی هم نیستید چه رسد به جوهره‌ی آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۲۷
علی مصلحی

لحاف ملا

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۹، ۰۶:۰۵ ق.ظ

ظاهرا دوره حساسیت آقای دکتر «احمدی‌نژاد» به ثروت‌های بادآورده و دانه‌درشت‌ها و پی‌گیری سوء‌استفاده‌های مالی آقازاده‌ها و ... تمام‌شده و «مدیریت جهان» فرصت رسیدگی به امورجزئی از این دست را به ایشان نمی‌دهد.
 حامیان پرو‌پاقرص و رای‌دهندگان به این «مردی از جنس مردم» هم این‌روزها یا شعارهای آن‌روزهای آقای دکتر را فراموش کرده‌اند، و یا از نزدیک در جریان برنامه‌های متعدد ایشان برای «مدیریت جهان» قرار دارند و با توجه به شلوغی برنامه‌ها، توقع پی‌گیری شعارها درباره «ثروت‌های بادآورده» و «فساد مالی بعضی دانه‌درشت‌ها» و ... از ایشان را ندارند.

اگر فراموش نکرده باشید، آقای «احمدی‌نژاد» در شب سیزدهم خردادماه گذشته و در مناظره رودررو با «میرحسین موسوی» در یک اقدام زشت و به‌قصد تخریب شخصیت رقیب، با طرح اتهاماتی بر علیه آقای «ناطق‌نوری» و فرزندانش و همچنین فرزندان آقای «هاشمی» در هیئت اولین مصلح اجتماعی بزرگ و حامی فعال محرومان و مستضعفان، ظاهر شد و رقیب را به هم‌راهی با نام‌بردگان متهم کرد.
اتهامی که پیش از طرح، واهی و کذب‌بودنش مشخص بود.

پس از انتخابات طرف‌داران ایشان، طرح اتهام در مورد آقای «ناطق‌نوری» را به سکوت برگزار کردند هم‌چنان‌که خود ایشان(ناطق نوری) نیز ترجیح داد و سفارش شد که بهتر است در قبال این هتک حیثیت اجتماعی- که جدای از آبروی نام‌بردگان، بازی خطرناکی بود و باید در جامعه سالم بر علیه مطرح‌کننده اتهام و به‌قصد تنویر افکار عمومی و جلو گیری از شیوع بیمارگونه این نوع اتمام‌زنی و شبهه‌افکنی‌ها به‌عنوان یک نا‌بهنجاری اجتماعی ،اقامه دعوا می‌شد که نشد!-سکوت کند.

در مورد آقای «هاشمی» اما اوضاع کاملا متفاوت بود و از همان لحظات ابتدای طرح اتهام تاکنون، شخص ایشان و مجموعه خانواده و نزدیکانشان کانون توجه رسانه‌ها بوده و طرف‌داران آقای «احمدی‌نژاد» بارها و بارها از تریبون‌های متعدد، ضمن تخریب مجدد ایشان، خواستار پی‌گیری قضایی اتهامات مطرح‌شده توسط آقای «احمدی‌نژاد» در مناظره سیزدهم خرداد۸۸ شدند.
درخواست‌های مکرر کار را بدانجا کشاند که حکم جلب آقای «مهدی هاشمی» توسط دادستانی تهران صادر و از طریق تمام رسانه‌های داخلی و خارجی منعکس شده و روی آن مانور سیاسی خاصی نیز داده شد.

اما همه می‌دانشتند که آقای «مهدی هاشمی» که دانشجوی دوره دکتری در دانشگاه آزاد ایران است، از ماه‌ها قبل به بهانه ادامه تحصیل تا اخذ مدرک دکتری از ایران خارج و هم بنا به اظهارات شخص خودش و هم اظهارات شفاف پدرش، قصد مراجعت دوباره به ایران را ندارد.
حکم جلب ایشان پس از این اظهارات صادر شده بود.

به فاصله یک‌ماه پس از صدور حکم بازداشت و جلب آقای «مهدی هاشمی»، اخیرا همسر و دو فرزند ایشان هم به سلامتی کشور ایران را به‌قصد پیوستن به ایشان در کشور انگلیس ترک نمودند، و در این میان نه‌تنها آب از آب تکان نخورد، بلکه همان مشغولیت بسیار شدید آقای «احمدی‌نژاد» به پروژه «مدیریت جهان» اجازه نداد تا ایشان از این خروج مطلع شود تا درباره آن به مدافعین و طرف‌دارن خود توضیح دهد و البته عرض کردم طرف‌داران ایشان هم به شلوغ‌بودن سر ایشان واقفند و به همین دلیل اصلا خواستار هیچ‌گونه توضیح یا موضع‌گیری از طرف ایشان هم نیستند و البته اکنون دوره آب‌گل‌آلود انتخابات و رقیب پاک‌دستی چون «میرحسین» هم سپری شده‌است.

«ملا‌نصرالدین» به‌اتفاق همسر محترمه روی پشت‌بام منزل خوابیده بودند که در کوچه جنگی درگرفت. شب سردی بود، ملا پتو به خود پیچیده به کوچه آمد. طرفین دعوا، دعوا فراموش کرده پتوی ملا را دزدیده و متواری شدند. دعوا هم خوابید. ملا بدون پتو نزد همسر برگشت. همسرش پرسید: دعوا بر سر چه بود؟
 ملای بخت‌برگشته فرمودند: بر سر لحاف ملا!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۸۹ ، ۰۶:۰۵
علی مصلحی