وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۲۷ مطلب با موضوع «جامعه» ثبت شده است

بی احترامی به دیگران به چه قیمتی؟

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۱، ۰۵:۰۴ ب.ظ

حقیقت آن‌َست که «با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمی‌شود» و با افتخار به این‌که ما گذشته غنی فرهنگی داشته‌ایم و سر‌آمدان علم و فرهنگ و هنر متعلق به ما و کشور ما بوده‌اند، نمی‌توانیم در دنیا ادعای فرهنگی و متمدن‌بودن کنیم و توقع هم داشته باشیم که دنیا به چشم یک کشور و ملت متمدن و بافرهنگ به ما نگاه کند.

افتخار به نمادهای برجسته و منحصر به‌ فرد فرهنگی، علمی، هنری و ادبی زمان‌های گذشته، و دخیل‌بستن به تاریخ و پیشینه پرافتخار فرهنگی و هنری، اگرچه برای تشخُص‌بخشیدن به هویت فرهنگی و ملی و حفظ ریشه‌های عمیق فرهنگ یک ملت ارزش‌مند، بلکه ضروری و یک وظیفه است، اما به‌تنهایی نمی‌تواند نشانه آن باشد که وارثان آن آثار و آن گنچینه‌ها، واجد همه آن ارزش‌ها و آن میراث هستند و مردمان امروز، فرزندان خلف پدارن متمدن دی‌روز هستند و لاجرم متمدن.
 
شوربختانه باید گفت ما نه‌تنها امروز یک کشور جهانِ‌سومی، که یک کشور عقب‌افتاده هستیم که بر اساس استاندارد‌ها و معیارهای علمی موجود، در پایین‌ترین طبقه‌ها در میان کشور‌های جهان قرارمی‌گیریم.

 مردم ما از کم‌ترین امکانات و نتایج درخشان و روبه‌افزون علم و تکنولوژی که محروم و ممنوع‌اند هیچ، با شاخصه‌های اخلاقی و فرهنگی نیز سال‌ها فاصله داشته و از آن‌ها نیز محروم‌اند.

لازم نیست خیلی خودمان را به شعارهای تهی از واقعیت و کذب دل‌خوش کنیم و خیلی به گذشته‌گانمان افتخار کنیم و خود را فریب دهیم که مثلا «منشور‌ کورش» مال ما است و «بوعلی» ایرانی بوده، و «حافظ» و «سعدی» و «مولوی» ایرانی بوده‌اند و گستره جغرافیای ایران از کجا تا به کجا بوده‌است و ... .
به قول معروف «داشتم‌ داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»

 این‌ها واقعیت «فقر» عمیق جامعه امروز ایران و ایرانی را در تمام زمینه‌ها عوض نمی‌کند و جبران نمی‌نماید.

تزیین چهارپایان به نشانه بی‌احترامی و تحقیر دیگر کشور‌ها و دیگر مردم جهان به پرچم آن کشور‌ها و در خیابان‌های شهر‌ها گرداندن و از آن عکس و فیلم تهیه‌کردن و در رسانه‌های عمومی جهانی نمایش دادن، یعنی ورشکستگی در اخلاق و فرهنگ و تمدن.

 این کار، چیزی از داشته‌های آن‌ها کم نمی‌کند، از داشته‌های ما اما، بسیار کم می‌کند.‌‌ همان داشته‌هایی که زمانی بدان‌ها در جهان مشهور و معروف بوده‌ایم و با رفتاری از این دست گام‌به‌گام، و یکی‌یکی آن‌ها را از دست داده‌ایم. و آن‌قدر در این قربانی‌شدن و ازدست‌دادن، مست و شادمان بوده‌ایم که هوش‌یارشدن و توجه، بسیار زمان‌بر شده‌است.

حکایت شیرین و در عین حال تلخ «خر برفت‌ و خر برفت و خر برفت» مولوی را حتما همه ما خوانده‌ایم و خیلی هم بدان خندیده‌ایم غافل از آن‌که «خود حکایت نقد حال ماست‌ آن.»

نشانه‌های ملی و از جمله پرچم، نماد ملیت و فرهنگ کشورهاست. همه مردم دنیا براساس احترام متقابل و پروتکل‌ها و مقاوله‌نامه‌ و میثاق‌نامه‌های بین‌المللی نوشته و نانوشته، به نمادهای ملی هم‌دیگر احترام می‌گذارند. در داخل مرز‌ها، مردم برای صیانت از نماد‌های ملی، حتی از جان خود نیز دست می‌شویند و برای حفظ آن جان‌فشانی می‌کنند.

بی‌احترامی به نماد‌ها و اسطوره‌های ملی دیگر کشور‌ها در هیچ جایی و از هیچ فرد و مقامی پسندیده و قابل‌دفاع نیست. اگر یک کشور یا قوم و ملت عقب‌مانده هم بدان دست زد، بلافاصله با واکنش منفی جهانی روبه‌رو می‌شود.
 بر فرض هم که نشود، هیچ دستگاه دیپلماسی مترقی نباید به شهروندان خود اجازه دهد که به نمادهای ملی دیگر کشور‌ها بی‌احترامی و توهین‌ کنند.

 این‌که یک کشور حقوق کشور دیگر را پای‌مال نموده و یا در سرنوشت آن دخالت بی‌جا نموده و ... امر جداگانه‌ای است که باید با روند و روش‌های دیگری بدان پاسخ داده و بدان پرداخت و الا، توسل به چنین شیوه‌های مذمومی، نه‌تنها باری را سبک، و گرهی را باز نمی‌کند، که عملا کورکردن گره‌ای‌ است که با دست قابل باز کردن بود و حالا به دندان هم سخت گشوده می‌شود.
 
بی‌احترامی به پرچم کشور «ایلات‌ متحده‌ آمریکا» و «بریتانیا» و کشور اشغال‌گر «اسراییل» و دیگر کشور‌ها، از ابتدای انقلاب در ایران مرسوم و متداول، و حتی پسندیده بود و جوانان انقلابی ابتدای انقلاب، کمی که پا به سن گذاشته و از خامی ابتدایی آن روز‌ها فاصله گرفتند، متوجه اشتباه شده و آن‌را‌‌ رها نمودند.
 
حتی اعضای «دفتر تحکیم وحدت» در مراسم هر ساله روز ۱۳ آبان، حدود یک‌دهه پیش اعلام نمودند که در احترام به طرح «گفت‌وگوی تمدن‌ها» مراسم نمادین آتش‌زدن پرچم «آمریکا» را دیگر برگزار نخواهند کرد و از آن سال دیگر این اتفاق نیفتاد.

 اگر بی‌احترامی به دیگران و نماد‌ها و اسطوره‌های ملی و مذهبی آن‌ها، نتیجه و موفقیتی می‌توانست داشته باشد، هیچ‌گاه امپراطوری «خسروپرویز» پادشاه گستاخ ایرانی که نامه دعوت پیامبر اسلام را پاره کرد، آن‌گونه رقم نمی‌خورد و همه میراث گذشتگانش آن‌گونه بر باد نمی‌رفت.

مرتبط:
سال‌روز بی‌اخلاقی در مناسبات بین‌المللی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۰۴
علی مصلحی

گل بود به سبزه نیز آراسته شد

دوشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۰، ۱۲:۳۹ ب.ظ

«ادواردتایلور»، فرهنگ را مجموعه پیچیده‌ای از دانش‌ها، باور‌ها، هنر‌ها، قوانین، اخلاقیات، عادات و هرچه که فرد بعنوان عضوی از جامعه، از جامعه خویش فرا می‌گیرد، تعریف می‌کند. (۱)
لغت‌نامه دهخدا با توجه به این تعریف اشاره می‌کند: «بطور کلی می‌توان فرهنگ را میراث اجتماعی انسان دانست که او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد. این وجوه تمایز [] منحصر به انسان است.»
‌‌ همان لغت‌نامه «فرهنگی شدن» را «هماهنگی و انطباق فرد با کلیه شرایط و خصوصیات فرهنگی» تعریف می‌نماید. (+)
آقای «واعظی» ریس کمیسیون «فرهنگی» شورای شهر کاشان است. کمیسیونی که وظیفه دارد خصلت‌های ویژه و بر‌تر مختص انسان‌ها، که او را از سایر حیوانات متمایز می‌سازد را، به شهروندان یک شهر آموزش داده و «فرهنگی شدن» را در روابط بین شهروندان با یکدیگر، شهروندان با مسؤلین، و شهروندان با جامعه و طبیعت، نهادینه کند.
 بی‌تردید اگر این کمیسیون وظایف خود را به درستی و دقت انجام دهد، کمک شایان توجهی به کاهش تنش و اصطکاک در روابط یاد شده، خواهد شد. به عبارت ساده‌تر، «کمیسیون فرهنگی» حساس‌ترین نقش و جایگاه در روابط اجتماعی و تنظیم تعادل مناسب در این روابط را برعهده دارد، و اگر  نقش خود را به درستی بازی کند، جامعه مسیر آرامش را خواهد پیمود و اگر غیر از این باشد، مسیر حرکت جامعه به سمت تنش و اصطکاک خواهد بود.
آقای «واعظی» در مصاحبه‌ای که اخیرا با سایت «کاشان‌نیوز» داشته‌اند و در پاسخ به سؤالات خبرنگار این سایت، درباره مشکلات پیش‌آمده بین عده‌ای از شهروندان بر سر ایجاد یک بازار روز در محدوده ساختمان شورای شهر، به ادبیاتی متوسل شده‌اند که نه تنها زیبنده شخصیت فردی ایشان به عنوان یک انسان در درجه نخست، و به عنون یک دبیر و معلم با سابقه آموزش و پرورش در درجه دوم نیست، بلکه اعتبار اجتماعی ایشان در جایگاه حساس و ویژه ریس کمیسیون فرهنگی شورای شهر یک شهرستان باپیشینه و متمدن را با پرسش و چالش جدی مواجه می‌نماید.
آقای «واعظی» در پاسخ به این سوال که: «علت مخالفت شما با بازار روز چیست؟» فرموده‌اند:
 «... به شهرداری اعلام کردیم که محل عبور و مرور از جلوی دفتر شورای شهر نباشد. نباید هم باشد، به همین جهت گفتیم درب محل احداث بازار روز را ببندند و در را بستیم.»
و در پاسخ به سؤال دیگری که پرسیده: «نظر شما برای ورودی بازارچه از کجاست؟» فرموده‌اند:
 «از محلة غربت‌ها راه بزنند.»
شوربختانه باید گفت بقیه پاسخ‌های مسؤل کمسیون فرهنگی شورا هم ادبیاتی بهتر از این ندارد و به ساده‌ترین شکل ممکن و بدون توجه، به درجه‌بندی غیرمنصفانه و تقسیم اهالی و مناطق شهر به؛ خوب و بد و بالا و پایین و درجه یک و درجه دو و سه و... اقدام نموده و خلاف دستور صریح قران مجید، معیارهای نازلی را دستمایه برتری جویی و فضیلت‌های کاذب و بهانه برای محرومیت جمعیت غالب توجهی از شهروندان نجیب و محروم شهر نموده است.
 اما در جملات اشاره شده، از لحن گفتاری نامناسب «نباید باشد» «گفتیم ببندند» «بستیم» و... که بگذریم، قسمتی از فرمایشات ایشات متضمن اهانت به جمعی از ساکنان شریف محله کوی «مفتح» است که متاسفانه ایشان آن محله و ساکنان آن را با واژه «محله غربت» مورد اشاره تحقیرآمیز قرار داده‌اند.
 اگرچه واژه «غربت» ذاتا بار معنایی منفی را به تنهایی با خود ندارد، اما نحو کاربرد این واژه بین جمعی از شهروندان بی‌توجه شهر، بدان بار منفی و حاوی تحقیر داده‌است. این درشرایطی است که شورای شهر عملا متولی نام‌گذاری معابر و خیابان‌ها و محله‌های شهر است و قسمت عمده‌ای از این تلاش‌ها برای زدودن آثار منفی بعضی نام‌گذاریهای مصطلح غلط بین اهالی و شهروندان از راه استفاده صحیح از فرهنگ شهروندی و آموزش آن است. استفاده عضو موثر و برجسته شورا از این ادبیات، خودبخود به عقیم شدن آن تلاش‌ها می‌انجامد.
با توجه به شخصیت فهیم و فرهیخته‌ای که از آقای «واعظی» سراغ داریم، انتظار می‌رود ایشان برای این غفلت سهوی و غیرعمد موجود در کلام و گفتارشان، در اسرع وقت جبران مافات نمایند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس:
۱ـادوارد تایلر، فرهنگ ابتدائی
‌این نوشته در کاشان‌نیوز اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۰ ، ۱۲:۳۹
علی مصلحی

محله باکلاس شهروند بی‌کلاس

يكشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۰، ۰۴:۴۰ ب.ظ
خداوند صریحا در قرآن تنها و تنها ملاک برتری انسان‌ها را «تقوی» می‌داند. هیچگونه برتری قومی، ملی، نژادی، اقتصادی و... ملاک برتری انسانی بر انسان دیگر نیست و نمی‌تواند باشد.(سوره حجرات آیه ۱۳)
نهادهای حقوقی و مدنی بشری هم صریحا تصریح می‌نمایند که همه انسان‌ها در برابر قانون و به طریق‌اولی، در استفاده از امکانات طبیعی و حقوق اولیه مساوی هستند، و هیچ فرد یا گروهی نمی‌تواند به صرف داشتن نوع خاصی از برتری، فرد یا گروهی دیگر را از داشتن حقی، یا استفاده از یک امکان عمومی که شرایط قانونی آن محقق شده باز دارد.
هر انسانی، این حق و آزادی را دارد که از استعدادهای ذاتی و خدادادی خود به بهترین نحو استفاده نموده، و در سایه آن به موفقیت‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دست پیدا کند.
 هر کسی می‌تواند و حق دارد از حاصل دسترنج خود در هر جایی که دلش خواست برای آرامش، آسایش، و رفاه خود، خانواده و اطرافیانش، مسکن با بهترین امکانات روز تهیه کند.
اما هیچ مزیت اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و شخصی، هیچ حقی برای هیچ فردی ایجاد نمی‌کند که مانع دستیابی دیگر شهروندان به امکانات مشابه شوند. همه شهروندان در برابر قانون و به هنگام استفاده از امکانات عمومی برابر هستند و حدود و شرایط آن‌را قانون مشخص می‌نماید. چنانچه احیانا اشکالی در این مورد مشاهده شد، باید به مراجع قانونی مراجعه نمود، نه آنکه یک شهروند یا مجموعه‌ای از شهروندان، راسا اقدام به مداخله در امور عمومی نموده و تلاش نمایند تا مانع استفاده شهروندی دیگر یا مجموعه‌ای از شهروندان دیگر، از امکانات عمومی شهری شوند که قانون اجازه استفاده از آن امکانات را در اختیار آن‌ها قرار داده است.
در خبر‌ها آمده است که عده‌ای از ساکنان تقریبا متمول یک منطقه در کاشان (محدوده پارک کوزه) به بهانه‌ای سخیف و مبتنی بر یک برتری‌جویی کودکانه، در کار قانونی ایجاد یک بازار روز شهری در منطقه مورد نظر و ایجاد یک بستر شغلی سالم برای عده‌ای از شهروندان اشکال‌تراشی نموده‌اند.
 مهم‌ترین ادعای شهروندان یادشده هم این بوده‌است که خود و محله سکونتشان را «باکلاس» تصور نموده و بازار کسبی که قرار است در محل زندگی آن‌ها ایجادشود، و گردانندگان آن را «بی‌کلاس» فرض نموده‌اند و با همین استدالال سخیف و از موضع خودبرتربینی در کار دیگر شهروندان اختلال و اشکال ایجاد نموده‌اند.
حقیقت آنست که، مهم‌ترین مولفه و استاندارد در تعریف «باکلاسی» و «بی‌کلاسی» و اصطلاحا متمدن بودن یک شهروند، میزان و نسبتی است که آن شهروند با قاعده و قانون و اصول شهروندی برقرار می‌نماید و احترام متقابلی که برای همنوع خود قائل می‌شود. شکی نیست که در سایه تخلق به چنین معرفتی، ذاتا نوعی از فروتنی اجتماعی در انسان شکل می‌گیرد، که نه تنها خود را از هیچ شهروند دیگری بر‌تر نمی‌داند که به همه انسان‌ها با همه تفاوت‌ها به دیده احترام و تکریم نگاه می‌کند.
تشبث به چنین برتری سخیفی بیش از هر چیز از «بی‌کلاسی» آدمی حکایت می‌کند و ناخواسته پرده از عمق عقب‌ماندگی و دگم‌اندیش فرد، برمی‌دارد.
شایسته است، شهروندی که خود را «باکلاس» احساس می‌نماید و می‌داند، ضمن احترام به قانون، برای همسایگان خود نیز توضیح دهد که ایجاد بازار یاد شده در محل سکونت آن‌ها با مجوز قانونی قرار است احداث شود و علاوه بر آن نه تنها هیچ گونه مزاحمتی برای آن‌ها ایجاد نخواهد نمود، که به سهل و روان‌تر شدن امور روزانه آن‌ها هم کمک خواهد شد. ضمنا هیچ لطمه‌ای هم برای «کلاس» آن‌ها در پی نخواهد داشت.
 مطمئنا در سایه استقبال از حضور شهروندانی جدید در محل، بستر مناسبی برای «تعامل» بین همسایگان و متولیان و فروشندگان بازار جدید ایجاد خواهد شد و نتیجه آن رضایت همگانی خواهد بود. در غیر این‌صورت خدای ناکرده شهروندان متمول و خود باکلاس خوانده، باید هر از گاهی با سد‌معبر‌ها و موانعی روبه شوند، که جمعی از شهروندان مظلوم و بی‌گناه شهر، و به تعبیر اشتباه این دسته «بی‌کلاس» برای احقاق ابتدایی‌ترین حقوق خود در برابر ادارات دولتی و در خیابان ایجاد می‌نمایند.
این نوشته در کاشان‌نیوز اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۴۰
علی مصلحی
 شبکۀ خبری «راشیا‌تودی» روسیه، به تازگی در گزارشی بمناسبت پنجاهمین سالگرد دانشگاه دولتی روسیه بنام «پاتریس‌لومومبا»، مدعی شده‌است که تعدای از رهبران برجسته سیاسی امروز جهان، و از جمله آقای «خامنه‌ای» قبلا دانشجوی آن دانشگاه بوده و از آن دانشگاه فارغ‌‌التحصیل شده‌اند.‌(+)
گمان می‌رود این یک اشتباه لفظی یا لغوی غیرعمدی بوده که بلافاصله رسانه‌ای شده  و هنوز فرصت اصلاح و توضیح یا تکذیب پیدا نکرده است.
البته اصلا غیرممکن نیست که یک بعد و زاویه از زندگی یک شخصیت، در عین شهرت جهانی، ناشناخته بماند. این امر ممکن است. ممکن خیلی غریبی هم نیست. اما کمی بعید می‌نماید.
بر همین مبنا ممکن است که آقای «خامنه‌ای» پیش از انقلاب در دانشگاه روسی «لومومبا» دانشجو بوده و درس خوانده و هیچ‌کس هم از آن خبر نداشته و لزومی هم به بیان و اعلام عمومی آن حس نشده‌است.
اما در شرایطی که این واقعیت، امر غیرممکنی نیست، در عین حال به نظر کمی غیر قابل باور می‌‌رسد و بیشتر به نظرمی‌رسد که شبکه خبری یاد‌شده، دچار یک گاف خبری و اشتباه رسانه‌ای شده و خبر اشتباه مخابره شده‌است.
باید صبر کرد و واکنش‌ها را مشاهده نمود. اگر دانشگاه یاد شده اشتباهی را تصحیح نکرد، یا از این‌طرف تکذیبیه‌ای صادر نشد، آن موقع می‌توان بهتر اعلام نظر کرد.
شواهد و قرائن موجود فعلی، برخلاف اطلاعات اعلام شده شهادت می‌دهند. اطلاعات دانشگاه «پاتریس لومومبا» پازل واحد و دقیقی را تشکیل نمی‌دهند و حلقه‌های مفقوده زیادی برای آن متصور است. چه اینکه اگر چنین می‌بود، باید در تمام این سال‌ها در اسناد و خاطراتی که از زندگی آقای «خامنه‌ای» این‌طرف و آن‌طرف منتشر شده و خاطراتی که توسط همراهان و دوستان وی از دوران کودکی و جوانی در شهر مشهد، و بعد از آن در تهران بازگو شده، و یا حتی در اسناد ساواک، ردِپایی از دوران مورد اشاره وجود داشته باشد که نیست.
اما اگر وجود داشته و اراده‌ای قوی تلاش موفقی نموده‌است که آن‌را در پرده نگه دارد و اکنون نا‌خواسته از پرده برون افتاده، به قولی این امریست علی‌حده و قابل توجه. اما در حال حاضر باید کمی صبرکرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۳۴
علی مصلحی

جواب «های» همیشه «هوی» نیست

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۲۸ ب.ظ

اگر «اخلاق» مبنای رفتار سیاسی نباشد، باید اعتراف کرد که نه تنها سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، بلکه انسان‌ها در بهترین حالت تبدیل به حیوانات جنگل می‌شوند و قانون و قاعده «تنازع بقا» به جای حقوق و اخلاق و قانون، حکم‌فرما شده، و در چشم برهم‌زدنی، بساط قصابی انسان توسط انسان برپا می‌شود.
در این پروسه معتقدین به اخلاق و مبادیان آداب شهروندی و اخلاق انسانی هم نه تنها مورد رحم قرار نمی‌گیرند، که حتی به آن علت که نقشی منفعل دارند، زود‌تر به آتش حرص و ولع دیگران گرفتار شده و قربانیان اولیه هستند. «قانون‌‌جنگل» تر و خشک نمی شناسد و همه را با هم می‌سوزاند.
اما ظاهرا واقعیت موجود این‌گونه سیاه و خطرناک نیست و به نظر می‌رسد انسان‌ها در کنار همدیگر نسبتا به آرامی زندگی می‌کنند و به همدیگر احترام می‌گذارند و «رحم» و «شفقت» به اندازه قابل توجهی در مناسبات بین انسان‌ها حاکم هست.
این واقعیت البته منکر وجود نا‌امنی و جنگ و بی‌رحمی و خون‌ریزی و کشت و کشتار، بین انسان‌ها در بعضی از نقاط زمین نیست، و نمی‌توان منکر شد، که هستند آدمیانی که تلاش می‌کنند مناسبات روزمره خود را نه بر مبنای اخلاق و قانون و حقوق، که بر مبنای اصل «تنازع بقا» تنظیم نموده و به اعتبار آنکه زور، یا پول بیشتری دارند، خواهان تسلط بر دیگر انسان‌ها بوده و تلاش می‌کنند تا آن‌ها را برده و بنده خود قرار دهند و اگر مقاومت نمودند، خونشان را می‌مکند.
 جوامع به‌‌ همان میزان که نسبت بیشتری با اخلاق برقرار نموده باشند، به‌‌ همان میزان هم از رضایتمندی و سعادت و آرامش بیشتری برخورداند. و هرچه نسبتشان با اخلاق کمتر باشد، نا‌آرامی و توحش و در نتیجه نارضایتی افزایش می‌یابد.
 پوشیده نیست که کشورهای استکباری، طی سالیان متمادی با استناد به «بر‌تر»ی‌های موهوم اقتصادی و نژادی و نظامی و... تلاش می‌نموده‌اند که کشورهای ضعیف‌تر را زیردست و دست‌نشانده و مستعمره خود نموده و حقوق اساسی و انسانی آن‌ها را پایمال نمایند.
برای این برتری‌جویی و سیادت، به هر ترفندی هم که ممکن بوده، روی آورده‌اند. حتی به اخلاق دستبرد زده و با تعریف باژگونه و غلط از آن، ابزاری برای استیلای غیر‌انسانی خود فراهم نموده‌اند.
اما به‌تدریج و طی سال‌های قرن‌های نوزدهم و بیستم، این برتری‌جویی و احساس سیادت، کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شد. کشورهای مستعمره، استقلال خود را بازیافتند و تعصبات نژادپرستانه و قومیتی و... رنگ باخته و حرکت ملت‌ها به سمت آزادی شتاب بیشتری گرفت.
ناگفته پیداست، آنچه باعث شد میزان بهره‌مندی انسان‌ها از آزادی، هر روز بیشتر و وسیع‌تر شود، تنها و تنها احترام به قانون و اخلاق و دورشدن هرچه بیشتر کشور‌ها، از توسل به شیوه‌های استیلاجویانه و منافی اخلاق بود.
تردیدی نیست، توسل به شیوه‌های غیراخلاقی و غیرقانونی، در مقابل برتری‌جویانی که به ناحق خود را مستحق برتری‌هایی موهوم می‌دانند، و اقدام به مقابله به مثل با آن‌ها برای احقاق حق، نه تنها کمکی به این امر نمی‌کند، که برافروختن آتش فراگیر «قانون جنگل» و حرکت عقب‌گرد در مسیر دستیابی به آزدای و استقلال را به دنبال دارد.
اگر «نلسون ماندلا» برای احقاق حقوق سیاهان «آفریقای‌جنوبی» در مقابل «آپارتاید» به خشونت متوسل می‌شد، سالیان سال دیگر هم مردم مظلوم آن کشور نمی‌توانستند آزدای و آرامشی که امروز از آن برخورداند را کسب کنند و «ماندلا» هم امروز نامی فراموش شده و نفرین شده برای همه تاریخ می‌بود نه آنکه افتخار و الگویی باشد برای بشریت و اخلاق.
 «ایلات‌متحده‌امریکا» چندین سال است که با بی‌احترامی کامل به قواعد و قوانین رسمی جهانی در رفتاری زشت، از اتباع ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را دارند، انگشت‌نگاری می‌نماید.
 این بی‌حرمتی مسلم سیاسی، از آنرو که جهانیان خاطره دهان‌کجی آشکار ایران به قواعد بین‌المللی و اشغال سفارت آن کشور را در حافظه داشتند، با رضایت تلویحی اکثر کشورهای جهان نادیده گرفته شده و محکومیت شایسته‌ای نیافت.
این رفتار ادامه داشت و هر ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را داشت، به استثنا هیئت‌های بلندپایه دیپلماتیک، که قصد حضور در «مجمع عمومی سازمان ملل» را داشتند، باید در مبادی ورودی آن کشور انگشت‌نگاری می‌شد.
واکنش اصولی و تا اندازه‌ای درست ایران می‌رفت که به سرافرازی ایران و سرافکندگی طرف آمریکایی بیانجامد، که نوبت به نمایندگی برگزیدگان ماجراجوی مجلس هفتم، در مجلس شورای اسلامی رسید، که اسباب شرمندگی و سرافکندگی قابل توجهی را برای ایران، با تصویب طرح مقابله به مثل و انگشت‌نگاری از اتباع آمریکای در مبادی ورودی کشور، فراهم نمایند. (+)
بهانه به سادگی به دست جهان افتاد تا به راحتی کشورهای دیگری نیز در بی‌حرمتی آشکار به شهروندان ایرانی، بدون هراس از واکنش‌های جهانی پیش‌قدم شده، و با تکرار رفتار مشابه «ایلات متحده» شهروندان ایرانی را در مبادی ورودی کشور خود انگشت‌نگاری کنند.
در ادامه این پروسه ناهنجار، غیر اخلاقی و مبتذل، به تازگی و در واکنش به رفتار دولت عربستان، اعضای تیم «الاتفاق عربستان» حریف «استقلال» در مرحله دوم پلی‌آف لیگ قهرمانان آسیا در فرودگاه امام  انگشت‌نگاری شدند.(+)
جدای از نگاهی که سیاست و کشورداری به این رفتار داشته و ادعاهایی که طراحان این طرح و ماجراجویان مطرح می‌کنند و حقوقی که برای خود قائل هستند، بر فرض که این یک قاعده جهانی باشد و همه کشور‌ها برای استیفای حقوق خود به مقابله به مثل روی می‌آورند، و این یک روند جهانی است، پرسش اساسی اینست: آیا در آن کشور‌ها هم آنگونه که در کشور ایران ادعا می‌شود، سیاست عین دیانت هست؟
 و اگر نه، آیا در کجای دین و دیانت نوشته و توصیه شده که در برابر دورغ دروغ بگویید و در برابرخیانت خیانت کنید؟
 البته قاعدتا طرفداران این طرح‌ها و نظریه‌ها، قرائت خاص خود از دین و اخلاق را دارند و بر اساس دینی که آن‌ها بدان مومن هستند و بر اساس آن رفتار می‌کنند نه تنها این‌ کار‌ها مجاز هست که توصیه هم شده‌است.
 بزرگ‌ترین و بر‌ترین دلیل آن‌ها هم آنست که، دین آن‌ها نسبت به تمام ادیان دیگر «بر‌تر» و «کامل»‌تر است همانگونه که سفیدپوستان «آفریقایی‌جنوبی» اعتقاد داشتند‌ نژاد آن‌ها بر‌تر است و سیاهان را استثمار می‌کردند، و همانگونه امریکا معتقد بود و است که قدرت بر‌تر است.
خسروان کشور ایران بیش از سی سال است که صلاح کشور خود نمی‌دانند و هرچه می‌خواهند و به هر قیمتی انجام می‌دهند. اما بر این نمط هر چه آن خسرو کند شیرین نخواهد بود.
 شاملو سروده بود:
کوه با اولین سنگ آغاز می شود
و ظریفی نوشته بود:
جنگ با شلیک اولین گلوله
این نوشته در خودنویس اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۲۸
علی مصلحی

آب‌نمک غر‌غره کنید

يكشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۱۲ ب.ظ

خدا همه رفتگان شما را رحمت کند، برادری داشتم آمپول‌زنی بلد بود ولی ما به او می‌گفتیم دکتر. البته بعضی از تجویز و طبابت‌هایش انصافا معجزه بود. شاید هم چون برادر من بود، من به خودم تلقین می‌کردم و بلافاصله بیماری بعد از تجویز برادر، دمش را روی کولش می‌گذاشت و می‌رفت.
اما بعضی از تجویزهای اون خدا بیامرز، همین تجویزهایی بود که سالیان سال در طب سنتی و قدیمی از زمان «ابوعلی‌سینا» تجویز و تجربه شده‌است، و چون خلاف و خطای آن ثابت نشده، یک قاعده پزشکی شده‌، و در پزشکی مدرن هم مورد توصیه و تجویز قرار می‌گیرد.
از جمله آن‌ها معجزه‌ایست که در «آب‌نمک» و غره‌غره کردن آن نهفته‌است و برغم آنکه از طرف همه پزشکان و پرستاران و آمپول‌زن‌ها و خودپزشک‌خوانده‌‌ها، سفارش می‌شود، باز هم اغلب توسط مبتلایان به زکام و سرماخوردگی و عفونت مخاط‌های گلو و بینی فراموش می‌شود، و همه به تعبیری معده خود را گورستان انواع و اقسام آنتی‌بیوتیک‌های شیمیای می‌کنند تا از شر تنگی‌نفس و آب‌ریزش بینی و عفونت و... خلاص شوند، بی‌آنکه خبر داشته باشند، از یک دام پیدا‌‌ رها نشده، به چند دام پنهان اسیر و گرفتار می‌شوند.
من علی‌الاغلب دارو نمی‌خورم. چند روزی است که سرما خورده‌ام و خودم را اصطلاحا بسته‌ام به سوپ و شلغم و لیمو شیرین و مخلوط عسل و آبلیمو و آب. البته که خیلی هم ثمربخش بوده و کم‌کم ناسازی دارد دست‌وپای خودش را جمع می‌کند برود پی کارش. اما امروز صبح ناگهان یاد توصیه همیشگی برادر مرحومم درباره خاصیت معجزه‌آسای «آب‌نمک» و غرغره آن، که طی این چند روز فراموشم شده بود افتادم و بلافاصله محلول را تهیه و استفاده نمودم. واقعا که معجزه‌آسا بود.
اگر این تجویز از روز اول ناسازی یادم افتاده بود، حالا باید هیچ خبری از بیماری نباشد و من سُر و مُر و البته لاغر سر کار باشم، نه اینجا توی خانه برای روز سوم پشت این به قول همشهری‌ها «اغول‌مویز» چمباتمه بزنم و از سر ناچاری از خواص «آب‌نمک» بنویسم. اما خوب، شاید حکمت این فراموشی آن بوده‌است که من حالا به دوستان اعلام کنم که، اگر خدای ناکرده سرما‌ خورده‌اید و عفونت در مجاری تنفسی آزارتان می‌دهد، از آب‌نمک غرغره کردن و خواص معجزه‌آسای آن غافل نشوید.
اینجا و اینجا هم درباره نمک و سود و زیانش بخوانید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۱۲
علی مصلحی

پاداش برای خشونت

سه شنبه, ۶ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۲۳ ق.ظ

یک پرسوناژ ثابت در اکثر فیلم‌های هالیوودی که تاریخ چند دهه قبل را روایت می‌کرد و قهرمانان آن اغلب مردهایی با کلاه‌های شاپوی بزرگ و سوار بر اسب بودند و همیشه هم یک هفت‌تیر در دست‌ِشان بود، وجود داشت که غالبا یکی از قهرمانان داستان فیلم یکی از همین مرد‌ها بود که سابقه شرارت زیادی داشت و از دست پلیس متواری بود و در اکثر شهر‌ها عکس اورا روی در و دیوار نصب کرده و برای سرش جایزه تعیین نموده‌بودند.

این فیلم‌ها اغلب فضایی را روایت می‌کرد که نه پلیس آن پلیس به معنای امروزی بود، و نه شرور و جانی متهم آن، و نه فضای بدوی و سنتی آن کم‌ترین شباهتی با فضای فرهنگی، اجتماعی مدرن امروز داشت.
پلیس جامعه امروز متناسب با رشد و تغییر سایر مختصات جامعه به‌سمت مدنیت و فرهنگ، رشد و ارتقا داشته و امروز دیگر همه ابزار پلیس به زور بازوی افسران تنومند و قوی و ابزار خشنی که بر علیه جانیان از آن استفاده می‌شد، خلاصه‌نمی‌شود. پلیس جامعه امروزی دانشگاه دارد، روان‌شناس دارد، شرایط استخدام دارد، ابزار مدرن و دقیق دارد و در کنار همه این‌ها، البته که قوه قهریه مجاز و قانونی هم دارد و فقط در شرایط ویژه مجاز به استفاده از آن می‌باشد. در حقیقت قوه قهریه به مقیاس وسیعی در پلیس امروز کاهش یافته و در مقابل سایر ابزارهای مدرن این نیرو کم‌تر قابل مشاهده می‌باشد.

در جوامع مدرن امروز، هیچ شهروندی حق اعمال خشونت بر علیه شهروند دیگر را ندارد و در صورتی‌که شهروندی مورد تعرض و خشونت شهروندی دیگر قرار گرفت نیز حق پاسخ‌گویی مستقیم خشونت او را ندارد و قانون و قضا از او حمایت نموده و از پلیس و نیروی انتظامی می‌خواهد که شهروند خاطی را تعقیب نموده و برای تنبیه و مجازات در اختیار قانون قرار دهد.
 بدیهی است کم و کیف مجازات مجرم را قانون تعیین می‌کند نه شاکی.

 در چنین شرایطی شنیدن خبر این‌که فلان شخص یا فلان گروه(+) یا فلان کشور برای سر فلان شخص متهم و متواری جایزه تعیین نمود، یک واقعییت تاسف‌آور است.
 مهم نیست که این جایزه برای سر «قذافی» تعیین شده باشد که وجدان عمومی جهانی را به‌خاطر جنایات غیرانسانی خود به درد آورده، و جرم او هم برای جهانیان ثابت شده‌است، یا برای شخص اول و دوم و سوم القاعده،(+) که متهم به جنایاتی این‌چنین هستند، یا نویسنده‌ای که شاید آزارش به مورچه‌ای هم نرسیده اما با قلم و نوشته‌اش، احساسات مذهبی یا قومی عده‌ای را جریحه‌دار نموده‌است. یا گوینده‌ای از همین قبیل.

نمی‌توان از اقدامات هیچ‌یک از متهمینی که برای سرشان جایزه تعیین‌شده دفاع‌کرد، ضمن آن‌که نمی‌توان به‌طور صددرصد هم از درخواست مجازات‌ِشان دفاع نمود. اما هرچه باشد این‌که مجازات یک متهم - هر متهمی - را به جای قانون و پلیس و استفاده از پتانسیل‌های مدرن موجود، به همه شهروندان با هر نوع ابزار و آگاهی و شرایطی حواله نماییم(+) و پیشاپیش هم پاداش برای‌شان در نظرگرفته و میزان و مبلغ آن‌را اعلام نماییم، بیش و پیش از آن‌که کمک به «صلح» و «امنیت»، و رهایی از دست شرارت‌های یک شرور یا یک گروه تروریستی و شرارت باشد، تبلیغ، تولید و تشدید هرج و مرج و نهایتا بازتولید‌‌ همان شرارت‌ها و شیو‌ه‌ها و خشونت‌هاست.

آمریکا به حق یا ناحق با ایران و بعضی دیگر از کشورهای جهان روابط حسنه‌ و دیپلماتیک ندارد. به همین دلیل نمی‌تواند از طریق دیپلماتیک به سازوکارهای مدرن تعقیب و مجازات یک مقام ارشد القاعده که ایران متهم به پناه‌دادن اوست، متوسل شود. همین وضعیت را با بعضی دیگر از کشور‌ها نیز دارد.
از طرف دیگر به خاطر اختلاف عقیده و سلوک گاهی ممکن است فردی که از طرف دولت ایالات متحده به شرارت مشهور و متهم است و شایسته مجازات شناخته می‌شود، از طرف دولت ایران یا دولتی دیگر، شایسته تقدیر و تجلیل و پناهندگی شناخته شود و همین اختلاف دیدگاه باعث شود تا دو دولت نتوانند بر سر موضوع واحد دفع شر، به اشتراک نظر رسیده و به حل و فصل مسالمت‌آمیز آن اقدام کنند.
 در چنین شرایطی  که دیپلماسی مجبور به عقب‌نشینی است، ناگزیر ساده‌ترین راه خشونت برای دفع خشونت، و ابزار آن هم تهییج طمع شهروندان به دریافت پاداشی می‌شود که البته هیچ‌گاه امکان پرداختش نیست.

 تصور کنید شهروندی یا به طمع پاداش و یا اصلا به‌خاطر قرابت عقیده و دیدگاه با تعیین‌کننده پاداش، به چنین اقدام خشنی دست بزند. در حالت مفروض شهروند مذکور آیا خواهد توانست از دست دولت خود جان سالم به‌ در ببرد تا پاداش خود را از دولتی دیگر دریافت نماید؟ قاعدتا پاسخ منفی است.

حالا دور دیگری از اتهام و خشونت و جایزه، از یک کشور برعلیه کشور دیگر بر سر انسانی دیگر و نهایتا دور باطل خشونت آغاز خواهد شد.

در فیلم‌های هالیوودی همه مردم یک‌جور بودند، همه آن‌ها اسلحه داشتند، مرگ و کشته‌شدن در بین آن‌ها یک اتفاق ساده و طبیعی بود و مردم با آن واقعیات زندگی خود را هر روز سر می‌کردند. ضمن آن‌که اگر شروری توسط یک شهروند یافته و به پلیس معرفی می‌شد، یا سر او به پلیس تحویل داده می‌شد، نه تنها بیم تشدید خشونت نبود که فیلم فضایی را روایت می‌کرد که مردم به جشن کاهش خشونت می‌روند.

به نظر می‌رسد اغلب، تعیین چنین جایزه‌هایی پیش از آن‌که قصد عملیاتی‌شدن را تعقیب نماید، بیش‌تر برای تبلیغ و تهدید طراحی و اجرا می‌شود. اما نمی‌توان از تاثیرات منفی این‌گونه پیشنهاد و پاداش و مجازات غافل بود.

به‌ترین رویه برای مجازات یک جانی و شرور در هر مقیاسی، و با هر انگیزه‌ای، دستگیری، محاکمه و مجازات پس از صدور رای قاضی محکمه است. این‌که تشکیل چنین دادگاه‌هایی با مشکل عدیده روبه‌روست، به قرائت‌هایی برمی‌گردد که مروجین خشونت به‌خاطر ترس خود آن‌را تبلیغ و تشویق می‌نمایند.
 به تعبیر شیرین خواجه رندان شیراز:
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
  کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد 

مرتبط:
دفع خشونت با خشونت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۰ ، ۰۹:۲۳
علی مصلحی

ساعت به وقت قدرت

دوشنبه, ۱۴ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۰۸ ب.ظ

در سال ۱۳۵۶ درحالی‌که ناآرامی‌های اجتماعی و اقتصادی روز‌به‌روز بیش‌تر می‌شد، دولت ایران، سیاست جلوکشیدن ساعت را برای صرفه‌جویی در مصرف برق برگزید.
ساعت را در بهار یک ساعت جلو می‌کشیدند و در پاییز دوباره عقب می‌آوردند. این در واقع دومین تصمیم بسیار جنجالی دولت ایران در مورد زمان بود.
 شاه در سال ۱۳۵۵ تاریخ آغازین تقویم ایران را از هجری خورشیدی، به تقویمی تغییر داد که مبدا آن بنیان‌گذاری شاهنشاهی هخامنشیان بود. در نتیجه سال ایران را در آن زمان از ۱۳۵۵ هجری به ۲۵۳۵ شاهنشاهی تغییر دادند.
 
اما تقویم جدید زیاد دوام نیاورد و دو سال بعد، در تابستان ۱۳۵۷ آن‌را دوباره به نظام قدیمی هجری خورشیدی بازگرداندند.
 انتقاد عمومی از تغییرات جدید زمانی، هم تغییر تقویم و هم جلوکشیدن ساعت، بسیار شدید بود. روحانیون استفاده از تقویم جدید را نشانه دیگری از سیاست شاه برای خیانت به اسلام نامیدند و از مردم خواستند که از تقویم سابق استفاده کنند.

اما واکنش به جلوکشیدن ساعت حتی شدید‌تر بود. هزاران اعتراض علیه این طرح ثبت شد. روزنامه‌های ایران هر روز صد‌ها نامه و سرمقاله چاپ می‌کردند که این طرح را بی‌هوده و غلط اعلام می‌کرد.
کمدین‌ها با استفاده از ماهیت دلبخواهی زمان رسمی می‌کوشیدند مردم را برای تمسخر حکومت بسیج کنند.
بسیاری علنا طرح را رد کردند و با زمان قدیمی کار می‌کردند. بعضی‌ها هر دو زمان را حفظ کردند. وقتی از کسی ساعت را می‌پرسیدی، بلافاصله جواب می‌داد: «وقت قدیم یا وقت جدید؟»

بعدها می‌شد ردپا و نمونه‌هایی از مخالفت‌خوانی‌های متداول با آن طرح را در بعضی از فیلم‌ها و سریال‌های ابتدای انقلاب، که آن‌زمان‌ها را روایت می‌کرد، مشاهده نمود.

یک‌چندی پس از انقلاب دولت‌مردان ایران متوجه نتایج مثبت آن طرح شده و در سال ۱۳۷۰ (در زمان ریاست‌جمهوری اکبر هاشمی رفسنجانی) بر اساس محاسباتی هیئت‌وزیران ایران مصوبه‌ای را به تصویب رساند که طی آن ساعت رسمی کشور همه‌ساله در اول فروردین‌ماه یک ساعت جلو کشیده شود و در سی‌ویکم شهریورماه به حالت اول بازگردد.
اما بلافاصله پس از روی کار آمدن دولت نهم و دقیقا با استناد به‌‌ همان بهانه‌ها و دلایل مذهبیون قبل از انقلاب و به‌رغم مخالفت و هش‌دار شدید کار‌شناسان، طرح یادشده از دستور کار دولت خارج و ساعت رسمی کشور به‌‌ همان حالت ایستا و ثابت تغییر جهت داد.

هنوز چند‌ماهی از ثابت‌شدن ساعت رسمی برای همه سال نگذشته بود که کاز‌شناسان رسمی نتایج خسارات بسیار زیاد آن‌را اعلام نموده خواستار برگشت به طرح دولت سازندگی شدند،(+)(+) اما مرغ دولت یک پا داشت(+) (+) و در مجلس نمایندگان مردم ایران نیز اراده‌ای برای اسیتفای حقوق و جلوگیری از خسارت به منابع متعلق به مردم وجود نداشت تا بالاخره پس از دو سال خسارت، دولت از خر شیطان پیاده‌شد و طرح یاد‌شده مجددا در دستور کار قرارگرفت و ساعت به روال پویا و متفاوت برای دو نیم سال برگشت.

این اتفاقات زمانی واقع می‌شد که مجلس شورای اسلامی درحال بررسی لایحه‌ای بود که دولت اصلاحات به مجلس پیشنهاد داده و فرصت بررسی و تصویب آن نشده بود. طرحی که بر اساس آن ۶ روز از تعطیلات رسمی کشور برای کمک به توان مالی دولت و کاهش هزینه‌های جاری به‌علت کثرت تعطیلات تقویمی، کاسته می‌شد.
این طرح اگرچه در زمان دولت فرصت طرح در مجلس را پیدا نکرد، اما با واکنش و مخالفت‌های صریح اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان توامان مواجه شد و ناگفته پیداست که سرنوشت آن پس از طرح در مجلس اصول‌گرایانی که به پشتوانه همین تعطیلات به مجلس راه یافته‌اند، چه بود.

حالا و پس از دست‌ِکم ۱۰ سال خسارت و هزینه به خاطر لجبازی  و اصرار بر توقعات نازل عده‌ای بی‌سواد و خرج‌کردن از کیسه تهی‌شده دین، خبر می‌رسد که مرکز پژو‌هش‌های مجلس به ریاست «احمد‌توکلی» مشغول تهیه طرحی است که براساس آن بعضی از تعطیلات رسمی از تقویم رسمی کشور حذف شوند.

این اتفاق درست زمانی در حال وقوع است که آقای «احمدی‌نژاد»، هم معتقد است که در ایران ساعت کار زیاد است، و هم تلاش می‌کند روزهای آخر هفته را نیز در ایران به تعطیلات اضافه نماید.(+)
 خیلی ساده قابل تصور است که اگر «احمدی‌نژاد» تصمیم دیگری داشت، یعنی تلاش داشت که مثلا از میزان تعطیلات رسمی تقویم ایران بکاهد، مطمئنا مرکز پژو‌هش‌های مجلس در حال تهیه طرحی برعکس بود. یعنی تلاش می‌کرد طرحی را به مجلس ارائه نماید که بر اساس آن روزهای آخر هفته به تعطیلات اضافه شود.

 این یعنی منطقی که بر اساس آن سود و زیان شهروندان و در ‌‌نهایت منافع ملی کم‌ترین اثری در تهیه و تصویب یا رد طرح‌ها و لوایح مجموعه حاکمیت ندارد و آن‌چه در این میان بیش‌ترین نقش را بازی می‌کند، سهمی است که نیروهای درون حاکمیت از «قدرت» می‌خواهند و تایید و تصویب‌ها بر اساس نسبتی که با میزان «قدرت» آن‌ها دارد، تعریف و تبیین می‌شود.
 با این‌همه نباید از نظر دور داشت که همه این مخالفان منافع ملی و پایمال‌کنندگان حقوق مردم در یک چیز باهم مشترکند و آن این‌که: نظر همه آن‌ها به نظر رهبری نظام نزدیک‌تر از نظر اصلاح‌طلبان است. و البته بازهم ناگفته پیداست که نظر اصلاح‌طلبان به نظر رهبری نظام بسیار نزدیک‌تر از نظر اهالی جنبش سبز است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۲:۰۸
علی مصلحی

قدما را اعتقاد بر این بود که «آن‌چه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند.» همین خصلت پختگی و دنیادید‌ه‌گی پیران است که جامعه هم از آن‌ها توقع دارد نسبت به جوان‌ها، کم‌تر دچار لغزش و خطا شوند.

جوان از آن‌رو که جوان است و احساساتی و زودرنج و خام، زود هم پریشان می‌شود و واکنش تند نشان می‌دهد. میان آینه و خشت خام تفاوت اگرچه از زمین تا آسمان نیست، اما بسیار است. این احساساتی و خام‌بودن اقتضای طبیعت جوانی است و به‌دلیل همین اقتضا است که اغلب از خطای جوانان درمی‌گذرند با این توجیه که: «جوان است تقصیری ندارد » و تقصیر را به گردن «جوانی»‌اش می‌اندازند و او و خطایش را می‌بخشند.

 اما اگر همین اشتباه از یک پیر دنیادیده و پخته سربزند، با تعجب جامعه رو‌به‌رو شده و امکان بخشش و توجیه آن خطا کم‌تر است.

آیت‌الله «جنتی» پیرمردی است که منش و سیاست خشنی دارد. اغلب جامعه سیاسی معتقدند که همین منش خشن آیت‌الله، الهام‌بخش و مجوز تندروی‌ها و خشونت‌ها و رفتار خلاف قاعده و قانون بعضی از جوانان شده که خود را «انصار‌حزب‌الله» و «دانشجوی‌ بسیجی» و ... معرفی می‌نمایند و نزد افکارعمومی نیز به «نیروهای خودسر» و «لباس شخصی» و ... معروف‌اند. همین منش و رفتار ناشی از آن باعث رنج جوانان بسیاری از آیت‌الله «جنتی» شده و البته به‌دلیل همان خامی و نپختگی خاص دوره جوانی، آثار این رنج در ادبیات طنز مخصوص جوانان ظاهر، و آیت‌الله در قالب طنز و طعنه، مورد بی‌حرمتی و بداخلاقی ایشان قرار گرفته‌است.
 
این‌که آیت‌الله «جنتی» در نوشتار اغلب جوانان به سوژه طنز «کهن‌سالی» و  تلویحا نارضایتی از سلامت و طول عمر او تبدیل شده، رفتار نادرست و خلاف اخلاقی است.
«جنتی» هر آدمی با هر خوی و خصلتی که می‌خواهد باشد و هر اشتباهی که از او سر زده‌باشد، به هیچ عنوان دلیل و بهانه و توجیه اهانت و تمسخر به او یا هر کس دیگر نمی‌تواند باشد.

متاسفانه در جوانان عصبانی و ناراحت به‌دلیل همان خصلت جوانی و خامی این حرف‌ها کارگر نمی‌افتد و آن‌ها با همین سوژه‌پردازی‌ها و طنز و تمسخرها سعی در تسکین ناراحتی‌های خود از او دارند. بدون آن‌که بدانند چنین رفتاری نه‌تنها کاهش‌دهنده خشونت و عصبانیت و منش خشن امثال آیت‌الله نیست، که به بازتولید و تشدید و دور باطل این خشونت نیز می‌انجامد.

این رفتار اگرچه از هیچ گروه سنی  پذیرفتنی نیست،  که از پابه‌سن‌گذاشته‌ای که جامعه از او توقع دارد نه در آینه که در خشت خام ببیند آن‌چه جوانان نمی‌بینند و با همان دیدن بر رنج خود غلبه نموده و واکنش نشان ندهد، دیگر اصلا ناپذیرفتنی‌تر. خصوصا که او روحانی ملبس به لباس دین هم باشد.

به‌تازگی «محمد‌ موسوی‌خویینی‌ها» در اعتراض به همان منش خشن و یادشده آیت‌الله «جنتی» و در اعتراض به گفته‌های اخیر او، به همان سنت ناپسند و غیراخلاقی جوانان متوسل‌شده، و از منظر همان سوژه طنز «کهن‌سالی» آیت‌الله «جنتی» را مورد تمسخر و طعنه قرارداده‌است.
 درد بزرگ و بیش‌تر آن‌که، از هیزم همین تمسخر، حالا چند روزی است که آتش معرکه غیر اخلاقی جوانان گرم و گرم‌تر شده‌است.

 طرف‌داران دو نماینده دین، جمعی به اشاره آن یکی خودسری و تندروی و خشونت خیابانی می‌‌نموده‌اند، حالا هم عده‌ای نه به اشاره مستقیم، که به تلویح این یکی اجازه بیش‌تری پیدا کرده‌اند که دردها و زخم‌های خود را که از چماق طرف‌داران آن یکی دارند، با تمسخر و طعنه و بی‌حرمتی بیش‌تر تسکین نمایند و البته ناگفته مشخص است آن‌چه در این میان قربانی می‌شود و می‌سوزد و جز دود و درد سیاهی از آن باقی نمی‌ماند «اخلاق» است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۱۱:۴۲
علی مصلحی

جدای از آن‌که اخلاق حکم می‌کند، پدیده‌های خلاف اخلاق و منطق عمومی را نادیده گرفته و در صورت مشاهده، تکثیر و منتشر نکنیم، و جدای از آن‌که چاپ عکس یک انسان -هر انسانی- روی دستمال توالت و یا مواردی شبیه آن، تا چه پایه بی‌حرمتی و فرونهادن اخلاق می‌باشد، و جدای از آن‌که در عالم سیاست احترام به رهبران، روسا و دولت‌مردان دیگر کشور‌ها و لزوم جلوگیری از بی‌احترامی به آن‌ها، تا چه اندازه در دیپلماسی رسانه‌ای مورد دقت، وسواس و توجه قزارمی‌گیرد و مواردی از این دست که در بازنشر تصاویر مختلف چاپ‌شده از ریس‌جمهور آمریکا در برنا‌نیوز وابسته به خبرگزاری جمهوری اسلامی، و بازنشر این گزارش برنانیوز توسط: باشگاه‌خبرنگاران، الف، فردانیوز، مشرق، ایران‌دیپلماتیک، و... اصلا مورد توجه و اعتنا قرار نگرفته، باید اشاره کرد که ذوق‌زدگی رسانه اصلی منتشرکننده خبر و تصاویر خلاف اخلاق آن، به‌علاوه تمام رسانه‌هایی که این تصاویر را از رسانه اولیه دریافت نموده، و اقدام به انتشار به نقل از آن نموده‌اند، اصلا توجه نداشته‌اند که خبرگزاری برنا که برچسب خود را زیر عکس‌ها حک نموده، و این یعنی عکس‌ها مستقیم توسط عکاس یا خبرنگار آن رسانه برداشته‌شده، پس به چه دلیل خبر را از یک منبع دیگر نقل می‌کند؟
و جالب است که هیچ‌یک از رسانه‌های منتشرکننده این سؤال را از خود نپرسیده و با ذوق‌زدگی آن را منتشر نموده‌اند.

در کشوری که رسانه آن به‌راحتی و بدون کم‌ترین هراس از تنبیه و توبیخ حکومت، تصاویر بی‌احترامی به عالی‌ترین مقام اجرایی آن کشور را به‌آسانی منتشرنموده و مورد مواخذه هم قرار نمی‌گیرد، (+) اگرچه اخلاق پاس داشته نشده و فروکاسته می‌شود؛ اما بدون شک این عمل نشان‌‌دهنده میزان بالای آزادی بیان و آزادی انتقاد به عالی‌ترین مقام کشور و از نشانه‌های بلوغ سیاسی آن‌هاست.

بدون تردید اخلاق آن‌گونه که در دین اسلام  ــ که رسانه‌های ایرانی منتشرکننده این تصاویر بدان معتقد هستند ــ تعریف می‌شود، در کشور منبع و مرجع خبر جور دیگری تعریف می‌شود. اما چرا در کشوری که دین رسمی آن اسلام تعریف‌شده و بر اساس تعالیم آن؛ اهانت به انسان‌ها خلاف اخلاق می‌باشد، این اتفاق به‌سادگی صورت می‌پذیرد، باید جواب را در جای دیگری جست‌وجو نمود.
 
شواهد کافی نشان می‌دهد برنا‌نیوز که اغلب رسانه‌های ایرانی، خبر و گزارش خود را به خبر او ارجاع داده‌اند، و باشگاه خبرنگاران، عکس‌ها را نیز مثل اصل خبر از‌‌ رسانه‌های دیگری (+) دریافت، اما در یک عمل آشکار خلاف اخلاق رسانه‌ای برچسب خود را بدان الصاق و منتشر نموده‌اند تا کار خلاف اخلاق‌شان پیوست خلاف دیگری، نور‌علی‌نور شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۰ ، ۰۹:۰۵
علی مصلحی