وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عبدالکریم سروش» ثبت شده است

«انصاف» گم‌شده سیاست‌ معاصر

يكشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۵۰ ق.ظ

«حداد عادل» به تازه‌گی جایی سخنانی گفته که نه‌تنها خارج از دایره جوان‌مردی و انصاف بوده، بلکه اتهامات ثابت‌نشده‌ای را متوجه کسانی کرده است که به هر دلیل از تریبون و حق دفاع محروم هستند. از طرفی اگر محروم نبودند نیز تهمت و اتهام‌زدن کاری غیر اخلاقی بود و غیر شرعی. از طرف دیگر «علی مطهری» دیگر نماینده اصول‌گرای مجلس هم، سخنان آقای «حداد» را مجرمانه دانسته و گفته است این حرف‌ها قابل پی‌گیری است.

بار اولی نیست که آقای «حداد» چنین از دایره انصاف و عدالت خارج می‌شود و این‌گونه سخن می‌گوید؛ و اگر رفتار مجموعه آدم‌های درگیر در دنیای سیاست ایران نخواهد به سمت اصلاح و سلامت برود، شوربختانه باید اعتراف کرد که بار آخرش هم نخواهد بود.

اما پاسخ این رفتار خلاف قاعده و اخلاق، توسل به رفتار مشابه، اتهام‌زنی و تخریب و انحصارطلبی نیست.
 
در پاسخ به سخنان «حداد»، ابتدا عده‌ای با توسل به سوژه‌‌ای نخ‌نما‌شده که هراز گاهی آقای «عبدالکریم سروش» با توسل به آن و با خروج از دایره اخلاق اقدام به تخریب آقای «حداد» می‌کند، با سروش هم‌صدا و هم‌راه شده، و یک رفتار متعارف و معمول را دست‌مایه تخریب شخصیت «حداد عادل» نمودند.

آقای «حداد عادل» قبل از انقلاب با توجه به شخصیت و فعالیت علمی، ظاهرا عضو «انجمن شاهنشاهی فلسفه» بوده که این بنیاد با حمایت و پشتیبانی «فرح پهلوی» اداره می‌شده است.
این عضویت دست‌مایه تخریب آقای سروش و همراهان وی شده‌است.

 یک: آیا اگر شخصی مثل «فرح پهلوی» از یک بنیاد علمی حمایت کرد، آسمان به زمین آمده است یا خطایی صورت گرفته‌است؟

دو: آیا هم‌کاری علمی با موسسه یا نهادی علمی که «فرح پهلوی» در مقطعی از آن حمایت کرده کار اشتباهی است؟

سه: و ظاهرا بر خلاف ادعای آقای «سروش» ادعای دیگری وجود دارد که نه‌تنها مدعی است اگر آقای «حداد» از آقای «سروش» انقلابی‌تر نبوده، دست‌کم به اندازه او شور انقلابی داشته و پس از حمایت فرح پهلوی از «انجمن پادشاهی فلسفه» بلافاصله از آن موسسه استعفا داده و با آن‌ها قطع هم‌کاری کرده است. با این توصیف این داستان نه‌تنها نمی‌تواند سند روسیاهی آقای «حداد» باشد، که نمره مثبت و سند روسفیدی هم می‌تواند در صورت اثبات تلقی شود.

چهار: و از همه مهم‌تر این‌که آقای «سروش» بنیاد و ریشه اعتلا و قوت علمی‌اش در جوانی را مدیون دبیرستان علوی و «انجمن حجتیه» است که شاه را ام‌المفاسد نمی‌دانستند و به تبع و از منظر آن‌ها حمایت همسر شاه سابق از موسسه حکمت و فلسفه نباید تالی فساد و هم‌کاری با آن موجب سرزنش باشد.
اگر این هم‌کاری مستوجب سرزنش است، به طریق اولی برخورداری آقای سروش از امتیازات مدرسه علوی و سایر امکانات انجمن حجتیه که بعد از انقلاب توسط آیت‌الله خمینی فاقد اعتبار تشخیص داده شد هم می‌تواند موجب سرزنش آقای سروش باشد.

از این‌ها گذشته کنایه‌های آقای سروش علاوه بر آقای «حداد عادل»، آقای دکتر «نصر» و غیرمستقیم همسر شاه سابق را مورد توهین قرار می‌دهد که اقتداکنندگان به ایشان ناخواسته در این گناه و بی‌انصافی هم با او هم‌صدا و هم‌راه می‌شوند.

اما فارغ از بحث اتهامات سروش و فعالیت‌های علمی آقای «حداد عادل»، عده‌ای دیگر در یک بی‌انصافی آشکار دیگر به سراغ سوابق انقلابی قبل از انقلاب وی و بعد سوابق دوارن جنگ ایشان رفته و کاسه داغ‌تر از آش شده و مدعی می‌شوند چون ایشان در آن دو مقطع خاص زمانی، هزینه نداده یا هزینه کمی داده، حق اظهارنظر ندارد.
 
این معترضان به‌خوبی نشان می‌دهند آب باشد دیکتاتور ماهری هستند و اگر قدرت را به‌دست بگیرند، خیلی ماهرانه‌تر از قدرت‌مندان فعلی که مرد اعتراض همین‌ها هستند، شناگری اقتدار بلدند.

 همه انسان‌ها به اندازه انسان و شهروند بودنشان، حق اظهارنظر و آزادی بیان دارند و اگر عده‌ای مثل آقای «حداد عادل» بیش‌تر از اندازه خود و خارج از دایره انصاف و عدالت سخن می‌گوید، راه درمان آن توسل به بی‌انصافی و تهمت و تهدید به سلب حقوق و آزادی و انحصارطلبی نیست.
 به قول سیخ اجل:
 پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است گفتا به صلاحش خجل کن.
تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال

چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۴ ، ۰۵:۵۰
علی مصلحی

دریغ از یک جو انصاف

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ

 «پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا به صلاحش خجل کن»
(گلستان سعدی ـ در اخلاق درویشان)
حداد  - سروش«عبدالکریم سروش» در نوشته‌ای به مناسبت روز فلسفه، هر آن‌چه از سجع و آرایه و لفاظی سخن و قلم بلد بود را به خدمت گرفت تا اخلاق را تازیانه بزند.
 با عنوانی که نوشته بر پیشانی داشت و در مجموعه‌ای که منتشر می‌شد، مثلا قرار بود نوشته در گرامی‌داشت فلسفه و روز فلسفه باشد. اما نه تنها کسی و چیزی را گرامی نمی‌داشت که بیش از هر حرف و سخنی و نشانه‌ای، مرثیه‌ای بود که بر بالین مرده اخلاق و انصاف و تحمل، سروده و خوانده می‌شد. مرثیه‌ای که بی‌انصافی و بی‌اخلاقی را رسمن و علنن تبلیغ و ترویج می‌کرد.
 به نظر می‌رسید نویسنده از پس سال‌ها تحمل و مدارا و صبر، ناگهان روزنه‌ای برای فریاد حق‌خواهی یافته است تا هرچه، و از هر کس ظلم دیده و ستم‌ کشیده است را بر سر چند نام معروف و مسمی به فیلسوف و اهل فلسفه، فریاد بزند.
‌ای عجب!‌ ای عجب!‌ ای عجب! چه شد که تمامی مدعیان دین‌داری و اخلاق و فلسفه، از جمع دوستان و اساتید و شاگردان «سروش» بر این بی‌اخلاقی و بی‌حرمتی و بی‌انصافی آشکار یار نزدیک خود، در حق فلسفه و اخلاق و انصاف و انسانیت، فقط و فقط سکوت اختیار کردند و به تماشا نشستند؟
 در این میان تنها دانشجوی جوان و شجاعی، شهات به خرج داد و خطر کرد و چند خطی در مذمت آن نوشته در صفحه اجتماعی خود نوشت. ضمن آن‌که البته به محاسن برجسته دکتر «سروش» هم اشاره کرد و حرمت انصاف را پاس داشت.
 در آن زمان نه از دین‌دار و دین‌پژوه معاصر آقای «یوسفی اشکوری» خبری شد، نه از «مجتبی واحدی» روزنامه‌نگار، که ذره‌بین به دست، عیب اهل سیاست و اخلاق را رصد و افشا می‌کند.
چند ماه بعد از آن نوشته، دکتر «حداد عادل» که من کمترین قرابتی با منش سیاسی وی ندارم، در نوشته منصفانه‌ و خالی از آلودگی به حب و بغض شخصی، پاسخ قسمتی از آن نوشته دکتر «سروش» را داد. صادقانه باید اعتراف کرد که اگر همه کارهای «حداد عادل» به فرض بد باشد، این یکی بسیار خوب و عالی بود و من هراسی ندارم از این‌که صبر دکتر «حداد» از زمان انتشار نوشته «سروش» تا زمان انتشار جوابیه او را، به برخاستن از سینه حریف و دور زدن میدان، توسط مولی علی در جنگ احزاب تشبیه کنم. صبری که به او اجازه داد تا اندکی بر خشمش غلبه کند و نوشته تا آن‌جا که ممکن است از حب و بغض شخصی خالی باشد و در فضایی منصفانه جواب اتهامات و ادعاهای ضعیف و بدون پشتوانه سند و مدرک «سروش» بر علیه خود را داده باشد.
 نمی‌خواهم و نمی‌توانم ادعا کنم که نوشته «حداد عادل» بطور کامل خالی از حب و بغض شخصی و صددرصد خالص از اغراض شخصی است. نه چنین نیست. اما اگر رفتاری تا بدین پایه منصفانه از یک رقیب سرزده، آیا باید بدان پایه از بی‌انصافی آن‌را نادیده گرفته و تمامی محاسن این رفتار را به آب معایب رفتار سابق شست که آقای حداد این رفتارها به شما نمی‌آید؟
آیا داوری یک‌طرفه و غیر منصفانه دکتر «سروش» در مورد شخصت و نه سواد فلسفی دکتر «رضا داوری اردکانی» و آن توهین و تحقیرها که در آن نوشته در حق آقایان «لاریجانی» و «حدادعادل» شده بود، هیچ بهانه‌ای برای پاسداشت اخلاق و انصاف به دوستان دکتر «سروش» نمی‌داد تا آن‌روز آن‌گونه سکوت اختیار نکنند و امروز این‌گونه سکوت نشکنند؟
اگر درد دوستان حرمت اخلاق و انسانیت است، چرا در زمانی که نوشته سراسر بی‌انصافی و بی‌اخلاقی دکتر «سروش» منتشر شد، سکوت نمودند؟ و اگر منظور نقد رفتار سیاسی دکتر «حداد عادل» است که انصافن اینجا خطای دکتر «حداد» به کمترین درجه ممکن کاهش یافته و اصلا قابل مشاهده نیست. یعنی اینجا باید به آقای «حداد» تبریک گفت و دست او را به خاطر این نوشته به گرمی و محبت فشرد. اگر حقی از دکتر «علی‌رضا رجایی» ــ که برای من بسیار عزیز است ــ ذایل شده و با فرض مدخلیت صددرصد «حداد»، حقیقتن جای بیان و ادای آن اینجا نبوده و نیست.
 جامعه سیاست‌زده ما تا زمانی که نتواند حساب حب و بغض‌های معمول و متداول و نظرات شخصی را از حساب قضاوت‌های دیگر جدا کند، همیشه بر مدار همین دور باطل خواهد گشت و همیشه در نقطه آغازین اخلاق و عدالت و انصاف خواهد ماند.
«عبدالکریم سروش» انسانی است که نبوغ ویژه‌ای در تحصیل توامان پزشکی و فلسفه و ادبیات و متون دینی داشته است. با سعی و تلاش تحسین‌برانگیزی، این نبوغ و استعداد را بارور و برتر نموده‌است. به لطف طبع خدادادی، بر کلام و قلم تسلط و چیرگی خاصی داشته و دارد. این‌ها و خصایل و دلایل برجسته دیگری در شخصیت وی، به علاوه تربیت تعداد قابل‌توجهی از دانش‌جویان و فلسفه و حقیت‌جویان جوان و میانسالی که هر کدام اکنون حکم استادی مبرز و برجسته و صاحب کرسی تدریس در دانشگاه‌های معتبر را دارند، به ایشان شخصیت کاریزماتیکی در بین طبقه فرهیخته عطا کرده است که کمتر کسی از اهالی علم و تحصیل جرات می‌کند، نوشته، سخن، و یا شخصیت وی را مورد نقادی و بررسی دهد. همین دلیل به تنهایی کافی است تا همه آن کاریزما که نردبان برکشیدن او به بام شهرت و عالی‌مرتبه‌گی شده، خدای ناکرده اسباب سقوط او از‌‌ همان بام باشد.
این‌که عده‌ای از هم‌نسلان و هم‌کلاسان و شاگردان او در برابر خطای او سکوت می‌کنند، لطف به او نیست. ضمن آن‌که خیانت به اخلاق و انصاف و تکلیفی است که به حکم حق بر عهده دارند، خیانت مستقیم به شخصیت خود وی نیز هست.
باز هم دست‌مریزادی به «سعید حنایی کاشانی» که توضیحاتش روشنگرانه، منصفانه و عالمانه‌تر بود، و اگرچه جای پرداختن بیشتری به انصاف دکتر «حداد عادل» را داشت، اما باید به حکم لنگه‌کفش بیابانی آن را غنیمت دانسته و تحسین کرد.
  حافظ  ار  خصم  خطا  گفت  نگیریم براو
  ور  بحق  گفت جدل با سخن حق نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۴۱
علی مصلحی

«دولت‌آبادی» خانه خراب شد

دوشنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۸۸، ۰۳:۱۰ ب.ظ

سوءمدیریت در رفتار تبلیغاتی شتاب‌زده روزنامه «اندیشه نو» که این روز‌ها در فقدان رسانهِ، ظاهرا تنها رسانه مکتوب ستاد «میرحسین موسوی» می‌باشد، آدمی را دچار شگفت‌زدگی می‌کند.
آیا تنظیم‌کننده تیتر و خبر مربوط به حمایت تلویحی «محمود دولت‌آبادی» از میرحسین موسوی در آن روزنامه باید آن‌قدر نسبت به اطلاعات مربوط به شورای علی انقلاب فرهنگی و ستاد انقلاب فرهنگی فقیر باشد که بدون بررسی دقیق گفتار «دولت آبادی» گفتار ناقص او را به‌عنوان یک برد موثر تبلیغاتی تلقی و تحت عنوان حمایت یک نویسنده، نشریه را تبدیل به بلندگوی اهانت به «عبدالکریم سروش» نماید؟

اگرچه بر کسی پوشیده نیست که اکثر طرفداران و حامیان «مهدی کروبی» و از آن‌جمله «استاد عبدالکریم سروش» می‌دانند که «کروبی» رای نمی‌آورد و تنها اعتراض نسبت به بعضی رفتارهای اشتباه و تمامیت‌خواهی بعض اصلاح‌طلبان، به این شکل بیان می‌شود، اما به هیچ‌روی هیچ‌کس به بهانه حمایت از یکی حق تخریب آن‌هم ناشیانه دیگری را ندارد.

زیبا‌ترین جواب به رفتار سیاسی سروش را «جلایی‌پور» در‌‌ همان اندیشه نو اعلام نمود. شایسته است استاد جلایی‌پور به نمایندگی از ستاد میرحسین از رفتار اشتباه روزنامه در تخریب استاد سروش عذرخواهی نمایند.
 پانویس:
تیتر از شطحیات احمد عزیزی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۱۰
علی مصلحی

نامه سروش به خاتمی

سه شنبه, ۱۷ تیر ۱۳۸۲، ۰۴:۵۵ ق.ظ

آقای خاتمی «می‌روی و مژگانت خون خلق می‌ریزد» و در پس پشت، خرمنی از امیدهای سوخته و دل‌های شکسته را به جا می‌نهی‌.
«بهر یک جرعه که آزار کسش در پی نیست»، دانشجویان زحمتی از مردم نادان کشیدند و به چنگال عسس و حرس چنان گرفتار آمدند که چشم روزگار بر آنان فاش گریست و دل خویش و بیگانه بر آنان پاک بسوخت. پس «به احتیاط رو اکنون که آبگینه شکستی.»

نمی‌دانم آن‌چه می‌نویسم فریادی است بر سر چاه یا از ته چاه. هر چه هست حدیث چاه و فریاد است یا کوه و فرهاد. نعره نومیدانه‌ای است در سنگ‌ستان ناکامی‌ها که تنها پژواکی از آن نصیب ما می‌شود. آیا این همه تلخی و ترشی و شوری را پایان شیرینی هست؟

آقای خاتمی! دیر شده‌است، طفل انتظار پیر شده‌است، دل صبر از این شیوه سیر شده‌است. اگر ایران است، اگر ایمان است، اگر کرامت انسان است، اگر خرد و برهان است، اگر عشق و عرفان است همه دست‌خوش تاراج و طوفان است. «کجاست شیردلی کز بلا نپرهیزد؟»

حیف خوردن زِ کاردانی نیست / با گرانان بِه از گرانی نیست

عبدالکریم سروش
هفدهم تیر
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۸۲ ، ۰۴:۵۵
علی مصلحی