«انصاف» گمشده سیاست معاصر
«حداد عادل» به تازهگی جایی سخنانی گفته که نهتنها خارج از دایره جوانمردی و انصاف بوده، بلکه اتهامات ثابتنشدهای را متوجه کسانی کرده است که به هر دلیل از تریبون و حق دفاع محروم هستند. از طرفی اگر محروم نبودند نیز تهمت و اتهامزدن کاری غیر اخلاقی بود و غیر شرعی. از طرف دیگر «علی مطهری» دیگر نماینده اصولگرای مجلس هم، سخنان آقای «حداد» را مجرمانه دانسته و گفته است این حرفها قابل پیگیری است.
بار اولی نیست که آقای «حداد» چنین از دایره انصاف و عدالت خارج میشود و اینگونه سخن میگوید؛ و اگر رفتار مجموعه آدمهای درگیر در دنیای سیاست ایران نخواهد به سمت اصلاح و سلامت برود، شوربختانه باید اعتراف کرد که بار آخرش هم نخواهد بود.
اما پاسخ این رفتار خلاف قاعده و اخلاق، توسل به رفتار مشابه، اتهامزنی و تخریب و انحصارطلبی نیست.
در پاسخ به سخنان «حداد»، ابتدا عدهای با توسل به سوژهای نخنماشده که هراز گاهی آقای «عبدالکریم سروش» با توسل به آن و با خروج از دایره اخلاق اقدام به تخریب آقای «حداد» میکند، با سروش همصدا و همراه شده، و یک رفتار متعارف و معمول را دستمایه تخریب شخصیت «حداد عادل» نمودند.
آقای «حداد عادل» قبل از انقلاب با توجه به شخصیت و فعالیت علمی، ظاهرا عضو «انجمن شاهنشاهی فلسفه» بوده که این بنیاد با حمایت و پشتیبانی «فرح پهلوی» اداره میشده است.
این عضویت دستمایه تخریب آقای سروش و همراهان وی شدهاست.
یک: آیا اگر شخصی مثل «فرح پهلوی» از یک بنیاد علمی حمایت کرد، آسمان به زمین آمده است یا خطایی صورت گرفتهاست؟
دو: آیا همکاری علمی با موسسه یا نهادی علمی که «فرح پهلوی» در مقطعی از آن حمایت کرده کار اشتباهی است؟
سه: و ظاهرا بر خلاف ادعای آقای «سروش» ادعای دیگری وجود دارد که نهتنها مدعی است اگر آقای «حداد» از آقای «سروش» انقلابیتر نبوده، دستکم به اندازه او شور انقلابی داشته و پس از حمایت فرح پهلوی از «انجمن پادشاهی فلسفه» بلافاصله از آن موسسه استعفا داده و با آنها قطع همکاری کرده است. با این توصیف این داستان نهتنها نمیتواند سند روسیاهی آقای «حداد» باشد، که نمره مثبت و سند روسفیدی هم میتواند در صورت اثبات تلقی شود.
چهار: و از همه مهمتر اینکه آقای «سروش» بنیاد و ریشه اعتلا و قوت علمیاش در جوانی را مدیون دبیرستان علوی و «انجمن حجتیه» است که شاه را امالمفاسد نمیدانستند و به تبع و از منظر آنها حمایت همسر شاه سابق از موسسه حکمت و فلسفه نباید تالی فساد و همکاری با آن موجب سرزنش باشد.
اگر این همکاری مستوجب سرزنش است، به طریق اولی برخورداری آقای سروش از امتیازات مدرسه علوی و سایر امکانات انجمن حجتیه که بعد از انقلاب توسط آیتالله خمینی فاقد اعتبار تشخیص داده شد هم میتواند موجب سرزنش آقای سروش باشد.
از اینها گذشته کنایههای آقای سروش علاوه بر آقای «حداد عادل»، آقای دکتر «نصر» و غیرمستقیم همسر شاه سابق را مورد توهین قرار میدهد که اقتداکنندگان به ایشان ناخواسته در این گناه و بیانصافی هم با او همصدا و همراه میشوند.
اما فارغ از بحث اتهامات سروش و فعالیتهای علمی آقای «حداد عادل»، عدهای دیگر در یک بیانصافی آشکار دیگر به سراغ سوابق انقلابی قبل از انقلاب وی و بعد سوابق دوارن جنگ ایشان رفته و کاسه داغتر از آش شده و مدعی میشوند چون ایشان در آن دو مقطع خاص زمانی، هزینه نداده یا هزینه کمی داده، حق اظهارنظر ندارد.
این معترضان بهخوبی نشان میدهند آب باشد دیکتاتور ماهری هستند و اگر قدرت را بهدست بگیرند، خیلی ماهرانهتر از قدرتمندان فعلی که مرد اعتراض همینها هستند، شناگری اقتدار بلدند.
همه انسانها به اندازه انسان و شهروند بودنشان، حق اظهارنظر و آزادی بیان دارند و اگر عدهای مثل آقای «حداد عادل» بیشتر از اندازه خود و خارج از دایره انصاف و عدالت سخن میگوید، راه درمان آن توسل به بیانصافی و تهمت و تهدید به سلب حقوق و آزادی و انحصارطلبی نیست.
به قول سیخ اجل:
پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است گفتا به صلاحش خجل کن.
تو نیکو روش باش تا بدسگال
به نقص تو گفتن نیابد مجال
چو آهنگ بربط بود مستقیم
کی از دست مطرب خورد گوشمال