وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حمزه کرمی» ثبت شده است

سال گذشته نامه سرگشاده‌ای از «حمزه کرمی» به شکل فراگیر در رسانه‌ها منتشر شد، که در آن پرده از وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها در زندان‌های ایران برمی‌داشت.
«حمزه کرمی» در این نامه‌ی خصوصیِ پنج‌صفحه‌ای به رهبری، شرح شکنجه‌هائی را که در طول هفتاد روز زندان انفرادی و ده ماه بعد از آن بر وی واردآمده را نوشته بود.
نقل شده‌است که آقای «هاشمی» پس از خواندن این نامه - که یکی از اسناد تاریخی حقوق بشر در دوران زمام‌داری آقای «خامنه‌ای» است - به گریه می‌افتد.

«هاشمی رفسنجانی» این نامه را شخصا نزد آقای «خامنه‌ای» می‌برد و به او می‌گوید: «این نامه را به دفتر شما ندادم، مبادا در پیچ‌وخم نامه‌های اداری فراموش شود، می‌خواهم شخصا برایتان بخوانم تا مبادا اگر به دست‌ِتان بدهم فراموشش کنید یا به‌دست یکی از کارگزاران بیت بدهید و به سرنوشت دیگر نامه‌ها دچار شود.»

وی تمام مفاد نامه پنج‌صفحه‌ای حمزه کرمی را برای رهبر جمهوری اسلامی می‌خواند و بعد از آقای خامنه‌ای می‌پرسد: «باز هم می‌گوئید اعتراف‌های یک‌سال اخیر زیر شکنجه اخذ نشده‌است!؟»

چند ماه پس از این حادثه و انتشار نامه‌ سرگشاده‌‌ای دیگر، اندکی بعد از آن با مضمونی مشابه از «عبدالله ‌مومنی» دیگر زندانی سیاسی، و نگرانی تمام محافل داخلی و خارجی، هم‌چنین نقض پی‌گیر حقو‌ق‌بشر در جمهوری اسلامی و ادامه بازداشت‌ها و سرکوب معترضان و منتقدان حکومت، جامعه جهانی را به واکنش واداشت و در پی آن، برای نخستین‌بار در ده‌سال گذشته، شورای حقوق بشر سازمان ملل در ژنو به اعزام یک بازرس ویژه حقوق بشر به ایران رای داد.

چندروز پس از تصویب این قطع‌نامه، و در آخرین روزهای اولین ماه سال، «هاشمی رفسنجانی» میزبان تعدادی از اعضای مجلس خبرگان رهبری بود.
 در این جلسه پس از سخنان تعدادی از اعضا «هاشمی» در سخنان کوتاهی طبق عادت سی سال گذشته از توطئه‌های جهان غرب علیه جمهوری اسلامی سخن گفته و مدعی شد: «همین الان شورای حقوق‌بشر سازمان ملل در ژنو مشغول کار است و برنامه جدی آن‌ها این است که ایران را بسیار قوی به نقض حقوق‌بشر متهم کنند که این رشته خیلی بدی است و عواقبی دارد. می‌خواهند گزارش‌گر دیگری برای ما بگذارند که گزارش‌های نوبه‌ای بدهد و شرایط ایران را بگوید. حرف‌های زیادی می‌سازند و می‌گویند... .»

«هاشمی» در این جلسه ضمن اعلام اطاعت محض از رهبری آقای خامنه‌ای و نارضایتی از تندروی‌ها در جامعه اعلام می‌نماید که رهبری هم از این تندروی‌ها ناراضی هستند اما «در گزارش‌ها به گونه‌ای می‌نویسند که اتهام می‌زنند و می‌گویند فلانی فلان کار را کرده بود و ما از ولایت دفاع کردیم. یعنی حرف‌های دروغ می‌زنند.»

بدون تردید و با فرض تصور این‌که مدعای نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب و استکبارجهانی باشد، آقای «هاشمی» نمی‌توانند منکرشده و مخفی نمایند که در سال گذشته هنگام مطالعه نامه «حمزه‌کرمی» که صریحا از نقض حقوق انسانی و شکنجه با آن شکل شنیع در زندان‌های ایران پرده‌ برمی‌داشت، به‌شدت متاثرشده تا آن‌جا که این تاثر به گریستن ایشان منجر شده‌است، و مطمئنا علاقه نخواهند داشت منکر شوند که این نامه توسط ایشان به استحضار مقام رهبری رسیده‌است. بنابراین نامه‌ای که محتوایش در مورد نقض حقوق انسانی یک زندانی آن‌قدر رقت‌انگیز هست که می‌تواند تاثر شدید هم‌راه با گریه را برای «آیت‌الله» به‌دنبال داشته باشد، و مستقیما توسط شخص ایشان به استحضار رهبری رسیده، قطعنا با مدعای «نقض حقوق‌بشر ساخته و پرداخته غرب است» و مدعای دیگر «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند» دست‌کم در مورد این گزارش و نامه منافات کامل دارد.

«حمزه‌کرمی» با استناد به اعترافاتی که زیرشکنجه گرفته‌شده‌بود به تحمل ۱۲ سال زندان محکوم شد و هم‌اینک دوران محکومیت خود را سپری می‌کند.
 شاید اگر آن نامه را نمی‌نوشت و یا آن «گزارش صحیح» توسط آقای «هاشمی» به رهبری داده‌نمی‌شد، حکم صادره در مورد ایشان این‌چنین سنگین نبود. اما این‌چنین شد.

با این توصیف ادعای نقض حقوق‌بشر برخلاف نظر «هاشمی» مدعای برساخته غرب و مجامع بین‌المللی نیست، بلکه واقعیتی است که از طرف نزدیک‌ترین افراد به حاکمیت مطرح و یکی از بلندمرتبه ‌ترین مقام‌های کشور را به تاثر و گریه انداخته‌است.

با این حال «آیت‌الله» هنوز معتقد است که حقوق‌بشر در ایران نقض نمی‌شود. این گزارش دورغی است که او اکنون به برگزیدگان خبرگان می‌دهد. اما آیا گزارشی که ایشان از آن نامه به رهبری داد هم بر اساس مدعای اخیر وی دروغ بود؟

«هاشمی رفسنجانی» مجاز است هرگونه که می‌خواهد به تطهیر نظام و متعلقات آن مشغول باشد و همان‌گونه که تاکنون تلاش می‌شده است، تمام عقب‌ماندگی‌ها و فقر و بدبختی مردم را مدعای غرب و خارجی‌ها بداند و کشور را کشور گل و بلبل تصور نماید. اما به نظر نمی‌رسد جنبش سبز با وجود دایره وسیع تکثر پذیرفته‌شده در آن، جایی برای کسی داشته باشد که در روز روشن فرمایشات چندماه  پیش خود را کتمان و برای تطهیر چهره ملکوک حاکمیت به وارونه‌گویی متوسل می‌شود.

و سخن آخر این‌که آقای «هاشمی» هنوز هم معتقدند که «به رهبری گزارش دروغ می‌دهند!؟»
این نوشته در خودنویس این‌جا

مرتبط:
هاشمی رفسنجانی
فرصت تاریخی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۲:۳۷
علی مصلحی

قرآن‌هایی که بر نیزه می‌سوزند

يكشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۸۹، ۰۳:۱۲ ب.ظ

بیاییم کمی با خودمان خلوت کنیم و ببینیم؛ از خدا بزرگ‌تریم یا خدا بزرگ‌تر از ماست؟
خیلی سؤال سختی نیست. خیلی هم فکرکردن نمی‌خواهد. خیلی هم وقت ما را نمی‌گیرد. شاید به جواب قانع‌کننده‌ای برای دیگران نرسیم. اما مهم نیست. مهم این‌است که خودمان به یک جواب قانع‌کننده برسیم.

اسلام را برای خدا می‌خواهیم، یا برای خودمان؟ خدا را برای خدا می‌خواهیم یا برای خودمان؟
جیب یا کیسه گشادی که به نام دین دوخته‌ایم، به‌کام دین و برای خداست یا برای خودمان؟

اصلا اجازه بدهید از دین فارغ شویم! از خدا فارغ شویم! بزرگ‌مردی از سلاله مروت و مردانگی زمانی خطاب به نامردمانی که مروت را قربانی می‌کردند فرموده است: «اگر دین ندارید، آزادمرد باشید.» بیایید آزاد‌مردی را هم رها کنیم. آیا «انسان» هستیم یا نه؟ می‌دانید انسان بودن یعنی چه؟ منظورم این نیست که به ارزش‌های تعریف‌شده و موردقبول انسان‌ها، یا اخلاق به معنای مطلق آن باور و اعتقاد داریم یا نه؟ نه! منظورم این‌است که مثلا اگر از ما سؤال کنند فلانی! حاضری سر تو را به‌زور در کاسه پر از مدفوع توالت فروکنند؟ آیا می‌گوییم آری؟ یعنی این حس برای من و تو مشمئزکننده نیست؟

هست! مطمئنا هست! فقط یک دیوانه می‌تواند احساس بد و ناراحت‌کننده به این رفتار و رفتارهای مشابه آن نداشته باشد. والا هر انسانی در هر جای‌گاهی با هر اعتقادی و با هر تعریفی که از اخلاق و شرع و هنجار داشته باشد، به حکم فطرت و ذات انسانی از این اتفاق دچار تنفر و اشمئزاز و انزجار جسمی و روحی و روانی می‌شود.

کمی شرم را فرو گذاریم و دقیق‌تر نگاه کنیم. حدود یک‌ماه پیش نامه‌ای منتسب به «حمزه کرمی» از زندانیان حوادث پس از انتخابات پرحرف و حدیث ۲۲ خرداد سال گذشته، خطاب به دادستان کل کشور در رسانه‌ها منتشر شد که در آن زندانبانان جمهوری اسلامی را متهم می‌کرد که بر علیه وی بدترین شکنجه‌ها و از جمله فروکردن سر در کاسه پر از مدفوع توالت را، اعمال نموده‌اند.

نامه از طریق اکثر رسانه‌های مجازی و شبکه‌های اجتماعی گسترش و انتشار وسیعی یافت و صدای آن مثل یک بمب در تمام دنیا ترکید و به‌گوش همه مردم دنیا رسید، اما متاسفانه در کشور ایران هیچ‌کس نه این نامه را خواند و نه صدای این زندانی گرفتار و دربند را شنید.
همه به این نتیجه رسیده‌بودند که همه‌جا امن و امان است.

کم‌تر از یک‌ماه بعد از انتشار آن نامه، حالا نامه‌ای مشابه و یا شاید بدتر از آن از یکی دیگر از زندانیان درگیر با همان پرونده و پرونده‌ها، آقای «عبدالله مومنی» خطاب به رهبری نظام منتشرشده که همان اتهامات را بر علیه زندانبانان جمهوری اسلامی، به عریانی و وضوحی کاملا شفاف مطرح می‌کند. اما این‌بار هم نامه ناخوانده ماند و صدا ناشنیده.
گویی صدایی از تمامی زندانیان معاصر سیاسی اوین به گوش می‌رسد که:
«من(ما) گنگ خواب‌دیده و عالم(ایران) تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش»

در همین حال و احوال اما یک کشیش دیوانه (بخوانید عمروبن‌العاص) در آن سر ینگه دنیا به طرف‌دارانش اعلام کرد «قرآن‌ها را بر نیزه کنید.» (بخوانید آتش زنید)

تمام چشم‌های کور و گوش‌های کری که طی یک‌ماه گذشته دردنامه «حمزه کرمی» و «عبدالله مومنی» را ندیده و فریادهای الغوث الغوثشان را نشنیده بودند، به‌ناگاه بیدار شده، چشم‌ها باز و گوش‌ها به‌زنگ، که نکند کسی از سپاه «علی» شمشیر بر قرآنِ‌برنیزهِ «معاویه» وارد کند.

به‌راستی اسلام را برای خدا می‌خواهید؟ قرآن را برای هدایت مردم می‌خواهید؟ یا برای تظاهر به آن برای سنگینی جیب‌ها و کیسه‌های دوخته‌شده؟
 آیا شما قرآن‌های آتش‌گرفته در عزت‌کده اوین را در این یک‌سال گذشته ندیدید؟ و صدای انسانیتی که مظلومانه در پای مثلث «زر و زور و تزویر» قربانی می‌شد را نشنیدید؟
آیا چشمان شما بر تصویرهای رقت‌انگیز مویه مادران داغ‌دیده بر جنازه‌ها و قبرهای فرزندان قربانی‌شده در جشن پیرزوی «احمدی‌ن‍ژاد» در انتخابات دهم، کور بود؟

این‌که تعمدا خود را به کوری و کری و خواب‌زدگی داوطلبانه زده‌اید؛ نتیجه آن شده‌است که خیلی از حقایق عریان جامعه که همه در یک‌قدمی حضورتان اتفاق می‌افتد را نبینید.
 شما به‌آسانی گور بزرگی که با دستنان خود حفر نموده و با شتاب به سمت آن در حرکت هستید را نمی‌بیند.
 اصلا چرا را ه دور برویم؛ چرب و شیرین دنیا چنان باد غفلتی را در وجودتان دمیده که، فراموش‌ِتان شده مرگی هست، زوالی هست، آخری هست، عاقبتی هست، همه‌چیز همیشه و بردوام نیست و نخواهد ماند. اما می‌توان امروز سرنوشت خوب فردا، عاقبت خیر پیش‌رو را رقم زد. ولی غفلت باعث شده‌است سرنوشت بد و عاقبت شری برای خود رقم بزنید.
این نوشته در خودنویس این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۸۹ ، ۱۵:۱۲
علی مصلحی

نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می‌اندازد

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۸۹، ۱۲:۲۷ ب.ظ

جرس نوشته است: هاشمی رفسنجانی پس از خواندن نامه «حمزه کرمی» شدیدا گریسته است.
باور کنید دروغ است. «هاشمی رفسنجانی» اصلا نمی‌داند گریه یعنی چه. من مطمئنم شکنجه‌هایی که در دوره زمام‌داری ایشان بر سر امثال استاد «سعیدی سیرجانی» توسط تیم اطلاعاتی و تواب‌سازی وزارت اطلاعات ایشان آمد، به‌اندازه کافی ایشان را قسی‌القلب نموده‌است که از خواندن شکنجه‌ها و دردهای نوشته‌شده در نامه به گریه نیفتند.

نام استاد «سعیدی» را به‌عنوان مشتی نمونه خروار از هزاران انسان اهل قلم و اهل‌دردی آوردم که طی سال‌های گذشته در سایه سکوت معنی‌دار امثال من و شما و آقای «کرمی» دردها را به‌جان خریدند و در سیاه‌چال‌های تعصب و تحجر شکنجه شدند و در سکوت غریبانه خود مردند و فراموش شدند.

از این جمع استاد «علی‌اکبر سعیدی سیرجانی» پس از تحمل سال‌ها شکنجه و عذاب، نهایتا در کمال غربت و تنهایی مرد و بعد از مرگ هم جماعت بی‌غیرت اهل قلم نه که پاس خدمات بی‌شمار و ارزنده‌اش به فرهنگ و ادب این مملکت را نداشتند، که سگ‌ها را آزاد گذاشتند تا هر چه می‌خواهند درباره او بی‌حرمتی و بی‌ادبی مرتکب شوند و در مقابل از پاسبانان و متولیان فرهنگ پاداش و جایزه و تشویق دریافت نمایند.

من البته به حکم وظیفه انسانی و به حکم تعهدی که در برابر وجدان و قلم خودم دارم، از زجرها و مصیبت‌هایی که امروز بر سر اهالی دردمند قلم و روزنامه‌نگاری و خبر می‌آید، دردمندم و در مقابل هراس خود و سستی احتمالی در مقابل وظیفه‌ای که بر دوش دارم به خدا پناه می‌برم. و همین وظیفه مرا به نوشتن این ارجوزه واداشته است.

یک روز قبل از آخرین نمازجمعه به امامت «هاشمی رفسنجانی» نوشتم که بهترین فرصت به ایشان رونموده و بهترین شانس فردا در خانه ایشان را خواهد زد که بتواند در مقابل نقاط سیاه و کور موجود در پرونده‌اش در مقابل دولت کودتا برای خود آبرو بخرد، به شرط آن‌که از آن فرصت استفاده بهینه نماید. اما «هاشمی» علی‌رغم نظر غالب دوستان که نقش او را در آن نمازجمعه و خطبه‌ها خوب می‌دانند نقش خود را خوب بازی نکرد و برگ سیاه دیگری بر پرونده قطور خود افزود و بعد از آن با حضور در کنار حاکمیت شکنجه و عذاب و کشتار، شریک دزد و رفیق قافله ماند و با کمال میل از هم‌راهی با مردم خودداری کرد.

آن فرصت طلایی که از دست رفت، نشست دوره‌ای و موسمی خبرگان رهبری هم عملا در ادامه همان فرصت و همان رفتار از بین رفت تا «هاشمی» دل‌خوش به برگزاری جلسات هفتگی و بی‌اثر «مترسک مصلحت نظام» باشد و ملاقات‌های هفتگی‌اش با مقام رهبری با نظم خاصی برقرار.

در این میان هر از گاهی شنیده می‌شد که «هاشمی» تحت کنترل شدید است و راه پیش و پس هم بر او بسته است و اگر بخواهد هم نمی‌تواند کاری بکند. اما دیدیم و دیدید که وقتی قرارشد سوگلی آقا محاکمه و محکوم شوند، پایشان بسته نبود و به اشاره او آقا «مهدی» از کشور خارج شدند و علی‌رغم صدور حکم جلب و ... و بازی‌های تبلیغاتی که بر سر آن درآمد و درآوردند، آب هم از آب تکان نخورد و بعد از جندی همسر و فرزندان و مادر و بستگان هم برای ملاقات او راهی فرنگ شدند. هیچ قدرتی هم یاری جلوگیری و ... نداشت و ندارد.

و دیدیم و دیدید که وقتی حاکمیت تمام‌قد و یک‌صدا قصد نمود که دانشگاه آزاد را از ید قدرت «هاشمی» خارج نماید؛ ایشان توانست یک‌تنه در مقابل حاکمیت بایستد و نافرمانی را تا بدان‌جا پیش ببرد که اجازه حضور نمایندگان دومین شخص مملکت، یعنی ریس‌جمهور به نشست هیات موسس دانشگاه آزاد را ندهد.
 ورود به حیات خلوت مرد قدرت‌مند و درسایه نظام ممنوع بود، اما حبس و آزار مسؤلین دفتر و هم‌راهان هاشمی و بدتر از آن کشتار مردم در خیابان‌ها و ... اشکالی نداشت.

جنبش سبز خسارت‌هایی عظیمی از «هاشمی» دیده‌است. چه کسی می‌تواند منکر شود که در شب مناظره در بحث اشرافی‌گری و سرمایه‌داری «هاشمی» و «ناطق‌نوری» حق با «احمدی‌نژاد» نبود؟ اما هم‌چنان‌که «میرحسین موسوی» از «احمدی‌نژاد» در همان مناظره پرسید: چه ربطی به «میرحسین» داشت؟

اجازه بدهید نهایت بی‌ربطی آن را همین‌جا مشخص کنم. آقای «هاشمی» در ماه‌های آغازین سال ۸۸ رسما اعلام نموده بود چنان‌چه آقایان «روحانی» «لاریجانی» یا «ولایتی» کاندیدا شوند، به یکی از آن‌ها رای خواهد داد. این در شرایطی بود که اصلاح‌طلبان تمام سرمایه‌گذاری بر روی «خاتمی» را آغاز کرده‌بودند. یعنی ایشان به «خاتمی» هم علاقه و اعتقادی نداشته چه برسد به «میرحسین».

اما به‌تر از این‌ها اسناد مهمی است که این‌روزها پشت سرهم به نفع «میرحسین» و افشای اختلاف شدید و سنگ‌اندازی‌های ریس‌جمهور و ریس‌مجلس وقت بر سر راه نخست‌وزیر محبوب بنیان‌گذار جمهوری اسلامی افشا شده و پرده از اختلاف فاحش نگاه و رفتار سیاسی بین ایشان و آقای «هاشمی» برمی‌دارد.

نامه «حمزه کرمی» سنگ را به گریه می‌اندازد. اما از سنگ کاری ساخته نیست. این مردمانند که باید بعد از خواندن نامه به‌خود آیند و از خود بپرسند آیا انسانند یا سنگ؟ و اگر به این نتیجه رسیدند که انسانند به وظیفه انسانی خود عمل کنند.

«حمزه کرمی» زمانی در این کشور صاحب قدرت و اقتداری بود که به هیچ روی باور نمی‌کرد که روزگاری همان بلا که در سایه سکوت و آرامش او بر سر مرحوم «ابراهیم زال‌زاده» آمد، بر سر او هم بیاید، ولی آمد.

خیلی رک و صاف و پوست کنده؛ اگر فکر می‌کنید که سکوت کنید و ننویسید و ... به سراغ‌ِتان نخواهند آمد و حبس‌ِتان نخواهند کرد و سرتان را در سنگ پر از فضولات دستشویی فرو نخواهند کرد، و ... پس بنشینیدو روزه سکوت بگیرید و از زنانتان هم بخواهید که سرخاب و سفیداب‌تان کنند و زیرابروانتان را بردارند که سزاوار نشان مردی هم نیستید چه رسد به جوهره‌ی آن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۸۹ ، ۱۲:۲۷
علی مصلحی