وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسدالله بیات زنجانی» ثبت شده است

فردا را خدا به‌خیر کند

دوشنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۱۰ ب.ظ

سهراب مظفر: طی روزهای گذشته، سه نفر که جایگاه‌های ویژه‌ای در کشورمان داشته و دارند، نسبت به وضعیت موجود اعتراض کرده‌اند؛ وضعیتی که البته امروز، «موجود» نشده و سابقه آن به سال‌ها قبل و دستِ‌کم به اوایل انقلاب می‌رسد. شاید بتوان با کمی اغماض گفت؛ اکنون شدید‌تر شده و با توجه به فضای آزاد اطلاعات موجود‌ ــ که دیگر نمی‌توان چهاردیواری بر خبر‌ها کشید و آن‌را محبوس و محدود کرد ــ خبر آن بیشتر به گوش می‌رسد و به چشم می‌آید.

از بین این سه نفر یکی که داغ‌دار فرزند جوان و دلبند خویش است، یک‌سال بر این داغ صبوری نموده و عاقبت کاسه صبرش لبریز شد و دست بر دل داغ‌دیده و خونین گذاشته و گفته است آن‌چه که باید سی سال پیش می‌گفت و این تاخیر باعث شد که حالا او به جای شرکت در عروسی دختر جوانش به مراسم عزایش برود آن‌هم نه به سادگی که با تهدید و تحدید.

 «باقریان‌نژاد» نماینده دور سوم و ششم مجلس شورای اسلامی از حوزه انتخابیه کازرون، که با جسارت مصاحبه‌کننده خود روبه‌رو شده و مصاحبه‌کننده، او را با مرحوم آیت‌الله «منتظری» که شخص دوم انقلاب بوده و در مقابل کشتار زندانیان در سال ۶۷ ساکت نشده، مقایسه کرده و با جسارت از او می‌پرسد که شما چرا بر این کشتار‌ها و مشخصا کشته‌شدن یکی از بستگانت سکوت نمودی؟ و او نه تنها این‌جا به اشتباه خود اقرار می‌کند که پرده از یک اشتباه دیگر بر می‌دارد و اعلام می‌کند که یک‌سال به خاطر یک پرسش کوتاه که یکی دیگر از بستگانش در مورد وعده آب و برق مجانی آیت‌الله «خمینی» پرسیده و آن‌را دروغ نامید، با او قهر نموده و به منزل او رفت و آمد نداشته است. رفتاری که در شریعت اسلام از آن به «ترک‌رحم» در برابر خصلت‌نیکوی «صله‌رحم» یاد می‌شود و بسیار هم نکوهش شده. در پایان در حالی که آثار استیصال در برابر دیکتاتوری موجود، در گفتار او به شدت مشهود است، از خبرنگار درخواست دارد که صدایش را به گوش «احمد شهید» برساند.

 «معصومه ابتکار» تنها زنی که در سال‌های اولیه انقلاب، بنیادگرایان اسلامی و حمله‌کنندگان به سفارت ایالات متحده آمریکا را همراهی می‌کرد، نه هنوز داغ فرزند دیده و نه مثل «باقریان‌نژاد» مورد بی‌حرمتی قرار گرفته، و نه هنوز حقی از او سلب شده که برای احقاق آن و دادستاندن، لازم باشد سرگردان از دادستانی به کلانتری و از کلانتری به مجلس، و از مجلس به بهشت‌زهرا و خدای ناکرده «کهریزک» روانه شود و سرانجام هم بعد از یک‌سال، مجبور شود به یک خبرنگار ایرانی تبعیدی در غرب التجا ببرد که صدایش را به گوش «احمد شهید» برساند. اگر چنین بود مطمئنا از رفتار گذشته خودش استغفار می‌کرد و تازه متوجه می‌شد که: این‌که هیچ‌ نهادی در موضوع پارازیت‌ها پاسخ‌گو نیست، ربطی به دولت «احمدی‌نژاد» به تنهایی ندارد، «آب این جوی‌‌ همان از ده بالا گل بود».
و از‌‌‌ همان دوره که از دیوار سفارت بالا‌رفتن ــ‌خلاف تمام پروتکل‌های بین‌المللی‌ــ مجاز شد، خشت اول این عمارت کج ــ‌که هیچ کس پاسخ‌گو نباشد ــ با عبارت «انقلاب‌دوم» نهاده شد. حالا او در بند نقش ایوان آن عمارت کج، آب در هاون می‌کوبد.

و سرانجام «اسدالله بیات‌زنجانی» که در فجایع دهه شصت، طلبه پرشور و جوانی شاید بود و این قسمت از اسلام را ــ‌که جدا کردن مادر از فرزند در اسلام گناه کبیره هست‌ــ گویا هنوز نخوانده بود و هنوز به درجه اعلای آیت‌اللهی نرسیده بود. امروز دریافته‌ است که آن‌چه بر سر بانو «نرگس محمدی» و اطفال بی‌گناهش می‌رود، گناه کبیره هست و باید که اعلام کند.

اوضاع در کشور ایران، بدون توجه به دعوای اصول و اصلاح و فتنه و انحراف، بر همین سیاق که هست و سابقه ۳۳ ساله دارد، پیش می‌رود و به ضمانت نشانه این خط و نشان که من نشانه نمودم، تا امثال سرکار خانم «ابتکار» و آیت‌الله «بیات زنجانی» شهامت پیدا نکنند، که همچون «باقریان‌نژاد» به اشتباه خود اولا، و به اشتباهات بنیان‌گذار ثانیا، اقرار و اعتراف نمایند، بر همین سیاق ادامه خواهد داشت و چرخ بر همین مدار که هست خواهد جرخید. اما نه زمان زیادی! به حکم عقل و مناسبات علمی و جامعه‌شناسانه، حکومت با کفر می‌ماند و با ظلم نمی‌ماند.
 
اما زنگ شتر آن کاروان، که زمانی بر در خانه فقیهانی چون «گلزاده غفوری» و «شریعتمداری» به گوش رسید و در خانه «منتظری» بیتوته کرد، امروز بر در خانه «باقریان‌نژاد» لگد می‌زند. این شتر اکنون رم کرده و چموش است، آنان‌که مهار او را‌‌ رها کردند راه اهلی کردنش را می‌دانند، اما ظاهرا هیچ‌کس پاسخ‌گو نیست. فردا را خدا به خیر کند، این شتر راه خانه صاحبانش را گم نمی‌کند.

منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر این‌جا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۱ ، ۱۶:۱۰
علی مصلحی

نامه سرگشاده ریگ به «مهدی کروبی»

چهارشنبه, ۱ آبان ۱۳۸۷، ۱۱:۰۰ ق.ظ

اصلا آدم باید متفاوت باشد. تنوع‌طلب. بعضی می‌گویند بهترین شناگر، شناگری است که زود‌تر از دیگران خود را به خط پایان برساند. من می‌گویم نه! بهترین شناگر شناگری است که خلاف جهت آب یا رود یا سود یا بازار و یا خلاف خیلی چیزهای دیگر شنا کند.

من با خود اندیشیدم چه‌گونه می‌توانم بهترین شناگر باشم؟ رفتم لب رودخونه دیدم خروس می‌خو... (ببخشید حواسم پرت شد) رفتم کنار رودخانه ببینم جهت آب کجاست، دیدم آقای «مهدی کروبی» دارد ابوعطا می‌خواند، آقای «جنتی» دشتی، آقای «محتشمی» که خارج از دستگاه بود.
بگذریم. خلاصه این‌که دیدم همه می‌خوانند، الا یک سید نورانی بزرگ‌وار که یک عبای نقره‌ای هم پوشیده و هیچ نمی‌گوید. اما همه هی نامه سرگشاده می‌نویسند که چرا تو نمی‌خوانی؟ و او جواب می‌دهد که:
 «اگر از جانب معشوق نباشد کششی/کوشش عاشق بیهوده به جایی نرسد»
و در این میان «مهدیخان کروبی» مانده‌است بی‌نامه سرگشاده. مانند «ارشمیدس» که از خوشحالی کشف علمی‌اش فریاد یافتم یافتم سر می‌داد، دلم قنج می‌رفت که خلاف مسیر آب یا رود یا سود یا بازار یا... را یافتم: حالا که همه در مسیر رود اصلاحات، به «خاتمی» نامه سرگشاده می‌نویسند، من خلاف این مسیر به آقای «کروبی» نامه سرگشاده می‌نویسم.

زود دست به کار شدم. حالا این شما و این هم نامه سرگشاده ریگ به آقای «مهدی کروبی»:
جناب آقای «مهدی کروبی» دبیر محترم کل حزب محترم «اعتماد ملی»! سلام.
امیدوارم حال شما و آقای «منتجب‌نیا» و آقای «گرامی‌مقدم» و آقای «افخمی» و همه مردمی که دلشان برای ماهی ۵۰۰۰۰ صدقه‌سری جنابعالی تنگ شده‌است خوب باشد.
 چون می‌دانم که برای شما صندلی قرمز ریاست مجلس نهم از احوالات ما مهم‌تر است، ضمنا شما کارهای مهم زیادی دارید، حواس مبارک صامعه و باصره و ... جنابعالی را به گفتن احوالات خودم نرنجانم و یک‌راست بروم سر اصل مطلب:

آقای «کروبی» من و خیلی زیاد از مردم از این‌که فهمیدیم شما می‌خواهید رییس‌جمهور ما شوید و رسما کاندیداتوری خود را برای انتخابات ریاست‌جمهوری آتی اعلام نموده‌اید، خیلی خوشحال شدیم. می‌دانی چرا؟ به خیلی دلایل.

اولا همه می‌دانند شما از پیش‌رو‌ترین نیروهای این نظام هستید و هیچ مقامی حتی «دادگاه ویژه روحانیت» هم نمی‌تواند کوچک‌ترین گیری به شما بدهد. کما این‌که تاکنون نتوانسته. اما یک سری نیروی بی‌سواد مثل «اسداله بیات زنجانی»، و بی‌عرضه مثل «عبداله نوری»، و با سابقه مبارزاتی بسیار کم مثل «موسوی خویینی‌ها» که عمرا سواد و عرضه و سابقه جنابعالی را ندارند، را‌به‌را ماشین قراضه‌شان جلو ساختمان «دادگاه ویژه روحانیت» پارک است. تازه اگر هم بخواهند رییس‌جمهور شوند، عرضه رد شدن از صافی معروفه را ندارند.
نکته جالب این‌که چون خودشان چنین عرضه‌ای ندارند آمده‌اند به یک بی‌عرضه‌تر از خود «محمد خاتمی» گفته‌اند کاندیدا شود. زهی خیال باطل. از آن صافی معروف فقط یک نفر اصطلاحا اصلاح‌طلب (بین خودمان باشد من که می‌دانم شما نیستی اما پزش را می‌دهی) رد می‌شود و آن‌هم کسی نیست جز «مهدی خان کروبی».

دوما: هیچ کاندیدایی مثل شما شانس نداشته که کهنه‌کار‌ترین روزنامه دولتی ایران «کیهان» و روزنامه دوست و برادر «رسالت» این‌همه از کاندیداتوری‌اش خوشحال شوند.
 باور نمی‌کنی مطالب همین دو ماه اخیر این دو روزنامه را بخوانی باور می‌کنی.

سوما این‌که: اگرچه همه پیش‌بینی‌ها و نظرسنجی‌ها در سطح بیت و حوزه مشاوران می‌گویند که: مردم می‌خواهند آقای دکتر «احمدی‌نژاد» یک دوره دیگر باشد، اما ما همه می‌دانیم که مرد بزرگی مثل شما نه‌تنها نظر‌سنجی و پیش‌بینی و رمالی و..... را قبول ندارد، بلکه اصلا نظر را قبول ندارد. شاهد زنده می‌خواهی: مجلس ششم حضرتعالی خیلی راحت نظر اکثریت مجلس در مورد لایحه «اصلاحیه قانون مطبوعات» را به راحتی آب خوردن رد کردی. آن‌روز بعضی‌ها فکر می‌کردند شما با اصلاحیه‌اش مشکلی داری اما کور خوانده بودند که شما با اصل آن یعنی «قانون» مشکل داری.

چهارما این‌که: بعضی‌ها فکر می‌کنند شما که به این زودی فعالیت‌های انتخاباتی را شروع کرده‌ای برای ریاست‌جمهوری آینده به میدان رقابت آمده‌ای. اما بین خودمان باشد فقط من می‌دانم شما برای صندلی نمی‌دانم چه رنگی ریاست‌جمهوری ارزشی قایل نیستی و این کورس زودهنگام برای فتح سنگر «ریاست مجلس نهم» و صنلی قرمز رنگ آن است.

زیاده عرضی نیست. این‌که بعضی از بندهای نامه که می‌بایست بین خودمان باشد، چرا در این نامه سرگشاده عنوان شد خودتان بعد از ریاست برای خلایق می‌توضیحید.
الاحقر: ریگ بیابان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۸۷ ، ۱۱:۰۰
علی مصلحی