سنگ بزرگ روی دست راست
آقای دکتر «احمدینژاد» در تبلیغات ریاستجمهوری خویش، سنگهای بزرگی را برداشت و هر چه رندان روزگار متذکر شدند که سنگ بزرگ نشانه نزدن است، دردشان دیده و حرفشان شنیده نشد که، بیان «احمدینژاد» گرمتر بود و چونان «کارل مارکس» نقطه ضعف و درد مردم را میدانست و دست درست روی نقطه حساس گذاشته بود.
در حالیکه دردمندان به بیداری تودهها از خواب غفلت گرسنگی میاندیشیدند، «احمدینژاد» در خاموشی تودهها و غفلت دردمندان مانیفست یکمادهای خود که: حضور «نفت سر سفره و لزوم احساس تغییرات قیمت نفت در سبد هزینه خانوارهای ایرانی» بود را منتشر میکرد. اگرچه سایر داوطلبین صندلی ریاستجمهوری نهم نیز به اندازه آقای دکتر «احمدینژاد» درد و زخم را میشناختند، اما هیچکدام به اندازه وی خود را تنها ناجی ملت از فقر و فاقه اقتصادی معرفی نمیکرد و هیچکدام چون او بر طبل مشکلات اقتصادی و ضرورت توسعه اقتصادی بیش و پیش از توسعه فرهنگی و سیاسی نمیکوفت.
«احمدینژاد» ریسجمهور شد و دست بر قضا در چشم برهمزدنی قیمت نفت به سقفی رسید که از استخراج و فروش اولین بشکهها تا کنون بازار، چنین قیمت و چنین افزایش جهشی در قیمت را به ثبت نرسانده بود.
سرمستی ناشی از سرریز شدن دلارهای بادآورده کار خود را کرد و ریسجمهور جوان نتوانست در آیینه ببیند آنچه را که سالیان سال زمامدارن پیر قبلی در خشت خام - بیاعتباری قیمتهای جهشی وناگهانی کالاهایی که اقتصاد تکمحصولی کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه بدانها وابسته است - دیده بودند و به این منظور «صندوق ذخیره ارزی» و ارزشگذاری واقعی در بودجه برای قیمت کالایی که پیشبینی قیمت آن نمیتواند دقیق باشد را پیشبینی کرده بودند.
به دستور ریسجمهور بانکها موظف به پرداخت وامهای تبصرهای شدند و دولت خود را موظف دید از ثروت بادآورده جای خالی را پر کند. ولخرجیهای غیرمنطقی و غیرضروری در تنظیم بوجه شروع شد و جشن مایهداری پیش از موعد برگزار شد.
در چنین شرایطی آقای «احمدینژاد» خود را موظف به نجات گرسنگان دنیا دید و سخنرانیها شروع شد و بهدنبال آن قطعنامهها و تحریمها و ... و به یکباره سرچشمه ثروت بادآورده خشکید و دولت مایهداری مستعجل.
«احمدینژاد» در حالیکه بانی تنظیم چند قطعنامه تحریم برعلیه ایران در سازمان ملل بود و بهواسطه سخنهای نسنجیده متعدد کشور را به چالشی عمیق با یک اراده جهانی کشانده بود، چاره را در آن دید که برای عملی نمودن نیمبند وعدههای خود چوب حراج بر موجودی «صندوق ذخیره ارزی» که با خون دل اصلاحات جمع آوری شده بود زند و شد آنچه نباید میشد.
امروز قیمت نفت کمتر از پنجاه دلار در هر بشکه است، صندوق ذخیره ارزی خالی است، سونامی اقتصادی جهانی اتفاق افتاده و عوارض آن در راه است و آقای «احمدینژاد» سنگ سنگینی است روی دست جناح راست.
به راستی تقصیر تودههای غفلتزدهای که در خوابزدگی داوطلبانه به سر میبرند چیست؟ و تقصیر اقلیتی بیدار که عمرشان به تلاش برای بیداری دیگران سپری شده است؟
امروز تاوان اشتباهات دیروز را میپردازیم. تا فردا فرصت مغتنمی هست میتوانیم موتورهای خود را دقیق تنظیم کنیم تا به قول دوستی در شرایط سخت به روغنسوزی دچار نشویم.
چنین باد. یا حق