وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲۳۹ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

بی احترامی به دیگران به چه قیمتی؟

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۱، ۰۵:۰۴ ب.ظ

حقیقت آن‌َست که «با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمی‌شود» و با افتخار به این‌که ما گذشته غنی فرهنگی داشته‌ایم و سر‌آمدان علم و فرهنگ و هنر متعلق به ما و کشور ما بوده‌اند، نمی‌توانیم در دنیا ادعای فرهنگی و متمدن‌بودن کنیم و توقع هم داشته باشیم که دنیا به چشم یک کشور و ملت متمدن و بافرهنگ به ما نگاه کند.

افتخار به نمادهای برجسته و منحصر به‌ فرد فرهنگی، علمی، هنری و ادبی زمان‌های گذشته، و دخیل‌بستن به تاریخ و پیشینه پرافتخار فرهنگی و هنری، اگرچه برای تشخُص‌بخشیدن به هویت فرهنگی و ملی و حفظ ریشه‌های عمیق فرهنگ یک ملت ارزش‌مند، بلکه ضروری و یک وظیفه است، اما به‌تنهایی نمی‌تواند نشانه آن باشد که وارثان آن آثار و آن گنچینه‌ها، واجد همه آن ارزش‌ها و آن میراث هستند و مردمان امروز، فرزندان خلف پدارن متمدن دی‌روز هستند و لاجرم متمدن.
 
شوربختانه باید گفت ما نه‌تنها امروز یک کشور جهانِ‌سومی، که یک کشور عقب‌افتاده هستیم که بر اساس استاندارد‌ها و معیارهای علمی موجود، در پایین‌ترین طبقه‌ها در میان کشور‌های جهان قرارمی‌گیریم.

 مردم ما از کم‌ترین امکانات و نتایج درخشان و روبه‌افزون علم و تکنولوژی که محروم و ممنوع‌اند هیچ، با شاخصه‌های اخلاقی و فرهنگی نیز سال‌ها فاصله داشته و از آن‌ها نیز محروم‌اند.

لازم نیست خیلی خودمان را به شعارهای تهی از واقعیت و کذب دل‌خوش کنیم و خیلی به گذشته‌گانمان افتخار کنیم و خود را فریب دهیم که مثلا «منشور‌ کورش» مال ما است و «بوعلی» ایرانی بوده، و «حافظ» و «سعدی» و «مولوی» ایرانی بوده‌اند و گستره جغرافیای ایران از کجا تا به کجا بوده‌است و ... .
به قول معروف «داشتم‌ داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»

 این‌ها واقعیت «فقر» عمیق جامعه امروز ایران و ایرانی را در تمام زمینه‌ها عوض نمی‌کند و جبران نمی‌نماید.

تزیین چهارپایان به نشانه بی‌احترامی و تحقیر دیگر کشور‌ها و دیگر مردم جهان به پرچم آن کشور‌ها و در خیابان‌های شهر‌ها گرداندن و از آن عکس و فیلم تهیه‌کردن و در رسانه‌های عمومی جهانی نمایش دادن، یعنی ورشکستگی در اخلاق و فرهنگ و تمدن.

 این کار، چیزی از داشته‌های آن‌ها کم نمی‌کند، از داشته‌های ما اما، بسیار کم می‌کند.‌‌ همان داشته‌هایی که زمانی بدان‌ها در جهان مشهور و معروف بوده‌ایم و با رفتاری از این دست گام‌به‌گام، و یکی‌یکی آن‌ها را از دست داده‌ایم. و آن‌قدر در این قربانی‌شدن و ازدست‌دادن، مست و شادمان بوده‌ایم که هوش‌یارشدن و توجه، بسیار زمان‌بر شده‌است.

حکایت شیرین و در عین حال تلخ «خر برفت‌ و خر برفت و خر برفت» مولوی را حتما همه ما خوانده‌ایم و خیلی هم بدان خندیده‌ایم غافل از آن‌که «خود حکایت نقد حال ماست‌ آن.»

نشانه‌های ملی و از جمله پرچم، نماد ملیت و فرهنگ کشورهاست. همه مردم دنیا براساس احترام متقابل و پروتکل‌ها و مقاوله‌نامه‌ و میثاق‌نامه‌های بین‌المللی نوشته و نانوشته، به نمادهای ملی هم‌دیگر احترام می‌گذارند. در داخل مرز‌ها، مردم برای صیانت از نماد‌های ملی، حتی از جان خود نیز دست می‌شویند و برای حفظ آن جان‌فشانی می‌کنند.

بی‌احترامی به نماد‌ها و اسطوره‌های ملی دیگر کشور‌ها در هیچ جایی و از هیچ فرد و مقامی پسندیده و قابل‌دفاع نیست. اگر یک کشور یا قوم و ملت عقب‌مانده هم بدان دست زد، بلافاصله با واکنش منفی جهانی روبه‌رو می‌شود.
 بر فرض هم که نشود، هیچ دستگاه دیپلماسی مترقی نباید به شهروندان خود اجازه دهد که به نمادهای ملی دیگر کشور‌ها بی‌احترامی و توهین‌ کنند.

 این‌که یک کشور حقوق کشور دیگر را پای‌مال نموده و یا در سرنوشت آن دخالت بی‌جا نموده و ... امر جداگانه‌ای است که باید با روند و روش‌های دیگری بدان پاسخ داده و بدان پرداخت و الا، توسل به چنین شیوه‌های مذمومی، نه‌تنها باری را سبک، و گرهی را باز نمی‌کند، که عملا کورکردن گره‌ای‌ است که با دست قابل باز کردن بود و حالا به دندان هم سخت گشوده می‌شود.
 
بی‌احترامی به پرچم کشور «ایلات‌ متحده‌ آمریکا» و «بریتانیا» و کشور اشغال‌گر «اسراییل» و دیگر کشور‌ها، از ابتدای انقلاب در ایران مرسوم و متداول، و حتی پسندیده بود و جوانان انقلابی ابتدای انقلاب، کمی که پا به سن گذاشته و از خامی ابتدایی آن روز‌ها فاصله گرفتند، متوجه اشتباه شده و آن‌را‌‌ رها نمودند.
 
حتی اعضای «دفتر تحکیم وحدت» در مراسم هر ساله روز ۱۳ آبان، حدود یک‌دهه پیش اعلام نمودند که در احترام به طرح «گفت‌وگوی تمدن‌ها» مراسم نمادین آتش‌زدن پرچم «آمریکا» را دیگر برگزار نخواهند کرد و از آن سال دیگر این اتفاق نیفتاد.

 اگر بی‌احترامی به دیگران و نماد‌ها و اسطوره‌های ملی و مذهبی آن‌ها، نتیجه و موفقیتی می‌توانست داشته باشد، هیچ‌گاه امپراطوری «خسروپرویز» پادشاه گستاخ ایرانی که نامه دعوت پیامبر اسلام را پاره کرد، آن‌گونه رقم نمی‌خورد و همه میراث گذشتگانش آن‌گونه بر باد نمی‌رفت.

مرتبط:
سال‌روز بی‌اخلاقی در مناسبات بین‌المللی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۱ ، ۱۷:۰۴
علی مصلحی

مختصات ویژه یک کارگردان خصوصی

چهارشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۴۶ ب.ظ

«محمدحسین‌ فرح‌بخش» کارگردان فیلم «خصوصی» که فیلم او به اشاره آیت‌الله «احمد‌خاتمی» در خطبه‌های نمازجمعه تهران و اعتراض و تظاهرات خیابانی جمعی از افراد و نیروهای خودسر که خود را «انصار‌حزب‌الله» می‌خوانند، از روی پرده‌های سینما جمع‌آوری و ممنوع‌الپخش شد، در نامه‌ای به آیت‌الله «خاتمی» از فیلم و شخصیت خود دفاع نموده و اعتراض‌ و شانتاژ ایشان در خطبه‌ها را ناشی از عدم اطلاع  از وی و فیلمش معرفی نموده است.
نکته جالب توجه در این نامه ادبیات مخصوص «حسین‌شریعتمداری» و «کیهان» است که ایشان به آن متوسل شده و تلاش نموده‌است بواسطه آن خود را از اتهامات وارده تبرئه نماید.
آقای «فرح‌بخش» در قسمتی از نامه خود نوشته‌است:
 «فیلم زندگی خصوصی در نقد کسانی است که در ابتدای انقلاب متعصبانه، خود را فرا‌تر از قانون دانسته و به بهانه نهی از منکر، پونز در پیشانی زنان بدحجاب می‌کردند و امروز کارشان به ضدیت با نظام و اسلام رسیده و حتی منکر وجود امام زمان «عج» شده‌اند.»
 اگرچه ایشان از شخص خاصی نام نبرده‌اند، اما ناگفته مشخص است که منظور آقای «فرح‌بخش» از این شخص آقای «اکبرگنجی» است.
  اینکه «اکبرگنجی» در دوران انقلاب به پیشانی کسی پونز می‌زده است یا نه، من اطلاعی‌ ندارم. این ادعایی است که روزنامه «کیهان» مطرح نموده و آقای «گنجی» هم ظاهرا به آن پاسخی نداده است. این پاسخ ندادن و سکوت تا اندازه‌ای معنای تایید آن را می‌دهد.
 در اینکه انقلاب، با خود بی‌قانونی و شلختگی و بلوا و بلبشو، به‌همراه می‌آورد کمترین شک و تردیدی نیست. اما شایسته است آقای «فرح بخش» آدرس بدهند که ابتدای انقلاب ایران و در بحبوحه حوادث اول انقلاب چه کسی یا چه گروهی خود را فرا‌تر از قانون نمی‌دانست؟ آیا خود ایشان می‌توانند به صراحت اعلام کنند که آن‌زمان با ماشین بی‌قانونی و تخریب و بهم‌ریختگی همراه نبوده‌است؟
اگر جوابِِ‌شان مثبت است لطفا به این سؤال پاسخ بدهند که پس چرا انقلاب کردند؟ و انقلاب برای یک چنین آدمی چه معنایی می‌توانست داشته باشد؟
اشاره می‌کنم ابتدای انقلاب تنها و تنها یک نفر و یک گروه و حزب مشخص دم از قانون و انظباط می‌زد و خود و حزب متبوع‌اش را فرا‌تر از قانون نمی‌دانست: مرحوم آقای مهندس «بازرگان» که به‌رغم تحمل سال‌ها زندان و شکنجه در زمان رژیم سابق باز با انقلاب مخالف بود و در‌‌ همان زمان هم دم از اصلاح رژیم می‌زد.
 اما ادعای دیگر ایشان آنست که فیلم وی بر علیه کسی است که منکر وجود امام زمان شده‌است.
البته آقای «گنجی» منکر وجود امام دوازدهم شیعیان شده‌اند و برای خود هم دلایلی دارند، اما آقای «گنجی» اولین نفری نیستند که چنین ادعایی مطرح نموده و مطمئنا آخرین آن نیز نخواهند بود. اما مطمئن و مسلم پاسخ ادعای آقای «گنجی» و امثال او فیلم «خصوصی» و ادعاهای حاکمیت‌پسند کارگردان آن نیست. پاسخ چنان ادعایی سند و مدرک قوی و محکم و معتبر‌تر از اسناد و مدارکی است که مدعی در اثبات ادعای خود مطرح نموده. آنچنان‌که مثلا، ادعای ساحران زمان حضرت «موسی» را عصای او نقش بر آب کرد.
  آقای «فرح‌بخش» در ادامه نوشته است:
«سال۸۸ هم کسانی در مقابل نتایج قانونی انتخابات اعتراض‌شان را به صورت تجمع به عرصه عمومی و سطح خیابان‌ها آوردند و می‌خواستند از این طریق به خواسته‌های‌شان برسند، امروز هم گروه اندکی در اعتراض به فیلمی که پروانه نمایش قانونی دارد نفر به خیابان آورده و به شکلی غیرقانونی در سطح شهر تجمع کرده و حاضر به تمکین در مقابل نظام و تصمیماتش نیستند، میان این دو گروه چه تفاوتی هست؟
از نظر من هیچ... هر دو گروه برای مقابله با قانون به خیابان‌ها ریخته‌اند
».
چنانچه نامه تصریح می‌کند، امروز گروه «اندکی» در اعتراض به فیلمی به خیابان آمده‌اند، اما آنچه نامه بدان اشاره نمی‌کند و نمی‌تواند اشاره کند آنست که، در اعتراض به نتایج انتخابات نزدیک به جهار میلیون انسان معترض در کمترین زمان ممکن به خیابان آمدند که وجود خودشان را که توسط وزارت کشور نادیده گرفته شده بود اثبات کنند، نه حدود ۴۰۰نفر که خود را صاحب هرگونه حق و حقوقی می‌دانند و ۷۰ میلیون جمعیت کشور در مقابل آن‌ها هیچ حق و حقوقی ندارند.
اما به فرض که حق با ایشان باشد و حضور خیابانی ایستادن در مقابل قانون باشد. آیا ایشان حاضرند مسؤلیت ایستادن خودشان در مقابل قانون و به خیابان آمدن در زمان رژیم گذشته، که در همین نامه بدان اشاره و تصریح نموده‌اند را قبول کنند؟
 اگر از نظر ایشان تفاوتی بین آن دو گروه نیست، از نظر بنده هم تفاوتی بین این سه گروه نیست.
نامه به شکل روشنی حکایت از دخیل بستن آقای کارگردان به ضریح «کیهان» دارد تا شفای فیلم خود را آن بگیرد. اما آقای «فرح‌بخش» کمی دیر به فکر روشن کردن اجاق خود از آتش «کیهان» و «شریعتمداری» افتاده‌اند. این البته از‌‌‌ همان بصیرت زیادی است که ایشان دارند و متوجه نیسنتند که این‌روز‌ها آن آتش و آن اجاق کم‌کم در حال افول و خاموش ‌شدن می‌باشند.
این نوشته در خودنویس اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۱ ، ۱۲:۴۶
علی مصلحی

«نوری‌زاده» و تطهیر «حسنی‌مبارک»

جمعه, ۵ اسفند ۱۳۹۰، ۰۴:۳۷ ب.ظ
توهم که به قول معروف سبز و سرخ نیست. حتما نباید آدم «اهورا پیروز»  باشد که در یک تلوزیون ماهواره‌ای بنشیند و وعده‌های خنده‌آوری بدهد که هر ننه‌قمری را به خنده می‌اندازد، یا «فرود‌فولادوند» که اید‌ه‌های خود را با ساختن رادیوهای کنترل مرکزی و عضوگیری از طریق یک سایت اینترنتی و شبکه یوتیوب دنبال می‌کرد.
نه خیر حتما و به تنهایی این‌ها متوهم نیستند. هر کسی با هر عنوان و سابقه و مدرکی می‌تواند به سراغ توهم برود، یا توهم به سراغ او.
می‌توان احساس کرد که اگر آدم بی‌نظیری نیستم، کم‌نظیر هستم. می‌توان خود را در همه چیز و همه مقولات صاحب‌نظر و کار‌شناس فرض کرد و اظهار نظر نمود. از داروی‌گیاهی بگیر تا پیچیده‌ترین تکنولوژی‌های نظامی و استراتژیکی.
من خدای ناکرده، قصد توهین به هیچ شخصی، خصوصا آقای دکتر «علی‌رضا‌نوری‌زاده» را ندارم. اما آیا از رفتار متناقض و متضاد و پیش‌بینی‌های متعدد وی، که هیچکدام محقق نشده و همین‌طور هم بدون وقفه ادامه دارد، چه برداشتی غیر از توهم می‌توان کرد؟
آیا باید در برابر اینگونه رفتار و اشتباهات که در سایه سکوت و بی‌اعتنایی، پای جنبش‌سبز نوشته می‌شود، و علی‌القاعده متنافر با مانیفست اصلی جنبش هم هست، به سادگی و با بی‌اعتنایی عبور کرد؟
آقای دکتر «نوری‌زاده» دستِ‌کم ۳۰ سال است که در خارج از کشور، در نقش یک اپوزیسیون قوی و پرانرژی ظاهر شده، و در طول تمام این سال‌ها، مشغول رایزنی و کار‌شناسی برای براندازی نظام جمهوری اسلامی بوده‌است. هر سال هم وعده می‌داده‌است که، سال بعد جمهوری اسلامی واژگون شده و او در ایران و از میدان آزادی گزارش خواهد داد. و البته هنوز این آرزوی رویایی تحقق نیافته‌است. ولی این تحقق نیافتن آرزو‌ها و رویا‌ها و پیش‌بینی‌ها، هیچ‌گاه باعث نشده، تا او سرخورده شده و کار را‌‌ رها کند و در عین حال هم یک‌بار، حتی یک‌بار به علت اشتباه در محاسبه یا اشتباه در پیش‌بینی یا اشتباه در هرچیزی که منجر به اثبات خلاف وعده‌های او، بار‌ها و بار‌ها شده، خود را موظف ندانسته که از مخاطبین خود عذرخواهی نماید.
 «علی‌رضا‌نوری‌زاده» بر خلاف آنکه تلاش می‌کند خود را آدمی جنتلمن و بافرهنگ و منسوب به پیشینه خانوادگی اصطلاحا باکلاسی نشان دهد، به معنای واقعی کلمه آدم «لمپن»ی است. در تمام مباحثه‌ها و گفتگوی‌های تصویری و صوتی خود، هیچ ابایی از به کار بردن الفاظ زشت و خلاف ادب ندارد و حرمت اشخاص برایش اصلا موضوعیت و معنا ندارد. حتی اگر مهمان رسانه‌ای باشد که تا اندازه‌ای وسواس نسبت به اصول حرفه‌ای کار رسانه‌ دارند. بی‌جهت نیست که همیشه مهمان‌ویژه شبکه ماهواره‌ای «صدای‌آمریکا» است که خیلی به اصول و قواعد رسانه توجه ندارند. با این‌حال «نوری‌زاده» در این شبکه تلوزیونی کمی جانب احتیاط را رعایت می‌کند. و الا در برنامه‌های سایت شخصی وی و همچنین چند شبکه آماتور که ایشان در آن‌ها اجرای برنامه دارد، این بی‌توجهی و مرزشکنی واویلاست.
آقای «نوری‌زاده» در برنامه امشب (۱۳۹۰/۱۲/۰۵) تفسیر خبر صدای آمریکا و در پاسخ به سؤالی که به مقایسه بین اتفاقات سال گذشته در سایر کشورهای عربی با کشور «سوریه» می‌پرداخت، گفت که کشور «مصر» کشته نداشت. و وقتی با توضیح مجری برنامه (بیژن فرهودی) مواجه شد که اعلام کرد در جریان نا‌آرامی‌های مصر دستِ‌کم ۸۰۰ نفر کشته شدند، اعلام کرد که آن‌ها را «مبارک» نکشت آن‌ها قربانی یک گروه شدند. گو اینکه این گروه ناگهان از آسمان نازل شده و فقط ماموریت داشتند تا این عده را کشته و دوباره به آسمان برگردند و اصلا روح «حسنی‌مبارک» هم از وجود آن‌ها در حاشیه و اطراف خودش بی‌خبر بوده‌است.
این اندازه کودکانه به قضیه نگاه کردن و در پی آن دست به توجیه زدن، البته که از آقای «نوری‌زاده» تعجب‌آور نیست. آقای دکتر اگر با همین وضعیت در مورد ایران روبه رو شود و مثلا شخصی مثل خودش اما در جایگاه توجیه رهبر ایران نشسته باشد و بگوید، رهبری ایران از وقایع خشونت‌بار کشور اطلاع نداشته و ناراضی بوده، بلافاصله ایراد می‌گیرد که، اگر مطلع نیست، پس چرا رهبر کشور است؟ و اگر رهبر کشور است باید که از همه چیز اطراف خودش و در حوزه تحت مدیریت‌اش با خبر باشد. به عبارتی آقای «خامنه‌ای» موظف است با خبر باشد و مانع شود، اما «حسنی‌مبارک» چنین وظیفه‌ای ندارد چون آقای دکتر چنین تشخیص داده‌ و تجویز فرموده‌اند.
بزرگ‌ترین مولفه کار کار‌شناسی و تحلیل و اظهار نظر در قلمرو عمومی، آن است که اگر آدم مرتکب اشتباه شد، بلافاصله اشتباه خود را پذیرفته و از مخاطبین خود عذر‌خواهی نماید. بعضی وقت‌ها حتی لازم می‌آید آدم مسؤلیت اشتباه همکاران و زیر مجموعه‌ای را برای ترمیم اعتبار عمومی خود برعهده بگیرد.
آقای «نوری‌زاده» ظاهرا خود را از این مولفه و مشخصه و نیاز به ترمیم اعتبار و آبرو بی‌نیاز می‌دانند. والا باید در جریان گاف رسانه‌ای موسوم به «سردارمدحی» که افتضاح عمومی گسترده‌ای را به دنبال داشت و با هیچ بهانه و توضیحی قابل توجیه و رفع و رجوع نبود، برای یکبار قبول می‌کرد که اشتباه کرده و از مخاطبین خود عذر می‌خواست. اما کیست که نداند ایشان و آقای «شریعتمداری» هیچگاه اشتباه نمی‌کنند تا نیاز به عذر و پوزش داشته باشند؟
 همیشه حق با آنهاست حتی اگر خلافش ثابت شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۳۷
علی مصلحی

از مسیحیت «یوسف‌ندرخانی» تا اسلام «علی‌استون»

پنجشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۰، ۰۷:۳۴ ب.ظ

این‌روز‌ها همه‌جا جشن و شادمانی در تمام محافل رسانه‌ای و فرهنگی و تبلیغی مسلمانان در ایران، به‌خاطر تشرف یک مسیحی جوان به دین اسلام برپا است.(+)
 
   مسلمانان شادمان و خرسند از این اتفاق، آن‌را به‌عنوان برگ برنده و یکی از اسناد معتبر حقانیت دین اسلام و فرقه شیعه مطرح، و اخبار این تشرف را با تفصیل بسیار این‌طرف و آن‌طرف منتشر نموده و روی آن تبلغ می‌کنند.

   این سرور و شادمانی در شرایطی واقع می‌شود که، چند سالی است که آقای «یوسف‌ ندرخانی» جوان مسلمان ایرانی، به مسیحیت گرویده و از آن‌جا که بر اساس قرائتی خاص از اسلام، آن‌گونه انتخاب در حکم «ارتداد» قلم‌داد شده و مجازات مرگ به‌دنبال دارد، نام‌برده نیز از مدت‌ها پیش بازداشت و محاکمه، و به اعدام محکوم شده است و اکنون پس از تشریفات قانونی و نهایی‌شدن حکم، ظاهرا قرار است حکم اعدام ایشان طی روزهای آتی اجرا شود.

   «شان‌علی‌استون» در نوع خودش آدم بزرگ و مطرحی‌ است. یک بازی‌گر، کارگردان و تهیه‌کننده سینما و فرزند «الیوراستون» یکی از مطرح‌ترین و معتبر‌ترین کارگردانان سینمای آمریکا.
به نسبت و اندازه خودش مطالعه و تحقیق نموده، و اکنون در سایه آن‌ دست به انتخاب زده است. این حق طبیعی اوست.

 انسان به دلیل انسان بودن هم حق انتخاب دارد، هم حق اشتباه. این‌که این انتخاب صحیح است یا اشتباه، باید به معیار و محک‌های عقلی و منطقی آن، و هم‌چنین خبرگان تشخیص مراجعه نمود.

 با این‌حال، تردیدی وجود ندارد که میزان دانش و تجربه و تحقیقات «شان‌علی‌استون» قابل قیاس با تجربیات و تحقیقات علمی، دینی و فلسفی پرفسور «هانری‌کوربن» نیست.

 «هانری‌کربن» فیلسوف، شرق‌شناس، ایران‌شناس، و شیعه‌شناس معتبر فرانسوی و استاد دانشگاه «سوربن» بوده‌است. وی محضر علمی فیلسوفان بزرگ و برجسته از جمله «لویی‌ماسینیون» را درک کرده بود.
 «کربن» نخستین مترجم آثار «هایدگر» به فرانسوی است. وی به زبان‌های آلمانی، عربی، و سانسکریت مسلط بوده‌است.

 «کربن» برای تحقیقاتی پیرامون تشیع به ایران مسافرت می‌نماید. طی این مسافرت‌ها و حضور در مجامع دانشگاهی با استاد علامه «طباطبایی» آشنا شده و مباحثه علمی و ارتباط فکری بین آن‌ها برقرار می‌شود. حاصل آن ارتباط و مباحثه علاقه شدید ایشان به مذهب «تشییع» و دفاع برجسته و همه‌جانبه از این فرقه اسلامی، در سطوح دانشگاهی معتبر می‌شود. حتی وی در ستایش و تعریف از «تشیع» اقدام به نوشتن کتاب هم می‌‌کند. با همه این‌ها اما، ایشان کاتولیک به دنیا آمده کاتولیک زندگی می‌کند، و کاتولیک از دنیا می‌رود. (+)

 مطمئنا به‌‌ همان اندازه که «علی‌استون» حق دارد که اسلام و تشیع نشناخته را اتنخاب کند، «کربن» هم حق داشته که اسلام و تشیع شناخته را انتخاب نکند و کاتولیک باقی بماند و به‌‌ همان اندازه هم  آقای «ندرخانی» آزاد است و حق دارد که مسیحیت را انتخاب کند. تمام مجامع اسلامی و شیعی و غیرشیعی هم حق دارند از تشرف یک نفر به دین اسلام، خوش‌حال و شادمان بوده و آن‌را رسانه‌ای نموده و تبلیغ کنند، اما به همه این دلایل حق ندارند مانع آزادی انتخاب «دین» برای انسانی شده و انتخابی را اشتباه تلقی و برای آن حکم اعدام صادر نمایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۰ ، ۱۹:۳۴
علی مصلحی
 شبکۀ خبری «راشیا‌تودی» روسیه، به تازگی در گزارشی بمناسبت پنجاهمین سالگرد دانشگاه دولتی روسیه بنام «پاتریس‌لومومبا»، مدعی شده‌است که تعدای از رهبران برجسته سیاسی امروز جهان، و از جمله آقای «خامنه‌ای» قبلا دانشجوی آن دانشگاه بوده و از آن دانشگاه فارغ‌‌التحصیل شده‌اند.‌(+)
گمان می‌رود این یک اشتباه لفظی یا لغوی غیرعمدی بوده که بلافاصله رسانه‌ای شده  و هنوز فرصت اصلاح و توضیح یا تکذیب پیدا نکرده است.
البته اصلا غیرممکن نیست که یک بعد و زاویه از زندگی یک شخصیت، در عین شهرت جهانی، ناشناخته بماند. این امر ممکن است. ممکن خیلی غریبی هم نیست. اما کمی بعید می‌نماید.
بر همین مبنا ممکن است که آقای «خامنه‌ای» پیش از انقلاب در دانشگاه روسی «لومومبا» دانشجو بوده و درس خوانده و هیچ‌کس هم از آن خبر نداشته و لزومی هم به بیان و اعلام عمومی آن حس نشده‌است.
اما در شرایطی که این واقعیت، امر غیرممکنی نیست، در عین حال به نظر کمی غیر قابل باور می‌‌رسد و بیشتر به نظرمی‌رسد که شبکه خبری یاد‌شده، دچار یک گاف خبری و اشتباه رسانه‌ای شده و خبر اشتباه مخابره شده‌است.
باید صبر کرد و واکنش‌ها را مشاهده نمود. اگر دانشگاه یاد شده اشتباهی را تصحیح نکرد، یا از این‌طرف تکذیبیه‌ای صادر نشد، آن موقع می‌توان بهتر اعلام نظر کرد.
شواهد و قرائن موجود فعلی، برخلاف اطلاعات اعلام شده شهادت می‌دهند. اطلاعات دانشگاه «پاتریس لومومبا» پازل واحد و دقیقی را تشکیل نمی‌دهند و حلقه‌های مفقوده زیادی برای آن متصور است. چه اینکه اگر چنین می‌بود، باید در تمام این سال‌ها در اسناد و خاطراتی که از زندگی آقای «خامنه‌ای» این‌طرف و آن‌طرف منتشر شده و خاطراتی که توسط همراهان و دوستان وی از دوران کودکی و جوانی در شهر مشهد، و بعد از آن در تهران بازگو شده، و یا حتی در اسناد ساواک، ردِپایی از دوران مورد اشاره وجود داشته باشد که نیست.
اما اگر وجود داشته و اراده‌ای قوی تلاش موفقی نموده‌است که آن‌را در پرده نگه دارد و اکنون نا‌خواسته از پرده برون افتاده، به قولی این امریست علی‌حده و قابل توجه. اما در حال حاضر باید کمی صبرکرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۰ ، ۱۶:۳۴
علی مصلحی

جواب «های» همیشه «هوی» نیست

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۲۸ ب.ظ

اگر «اخلاق» مبنای رفتار سیاسی نباشد، باید اعتراف کرد که نه تنها سنگ روی سنگ بند نمی‌شود، بلکه انسان‌ها در بهترین حالت تبدیل به حیوانات جنگل می‌شوند و قانون و قاعده «تنازع بقا» به جای حقوق و اخلاق و قانون، حکم‌فرما شده، و در چشم برهم‌زدنی، بساط قصابی انسان توسط انسان برپا می‌شود.
در این پروسه معتقدین به اخلاق و مبادیان آداب شهروندی و اخلاق انسانی هم نه تنها مورد رحم قرار نمی‌گیرند، که حتی به آن علت که نقشی منفعل دارند، زود‌تر به آتش حرص و ولع دیگران گرفتار شده و قربانیان اولیه هستند. «قانون‌‌جنگل» تر و خشک نمی شناسد و همه را با هم می‌سوزاند.
اما ظاهرا واقعیت موجود این‌گونه سیاه و خطرناک نیست و به نظر می‌رسد انسان‌ها در کنار همدیگر نسبتا به آرامی زندگی می‌کنند و به همدیگر احترام می‌گذارند و «رحم» و «شفقت» به اندازه قابل توجهی در مناسبات بین انسان‌ها حاکم هست.
این واقعیت البته منکر وجود نا‌امنی و جنگ و بی‌رحمی و خون‌ریزی و کشت و کشتار، بین انسان‌ها در بعضی از نقاط زمین نیست، و نمی‌توان منکر شد، که هستند آدمیانی که تلاش می‌کنند مناسبات روزمره خود را نه بر مبنای اخلاق و قانون و حقوق، که بر مبنای اصل «تنازع بقا» تنظیم نموده و به اعتبار آنکه زور، یا پول بیشتری دارند، خواهان تسلط بر دیگر انسان‌ها بوده و تلاش می‌کنند تا آن‌ها را برده و بنده خود قرار دهند و اگر مقاومت نمودند، خونشان را می‌مکند.
 جوامع به‌‌ همان میزان که نسبت بیشتری با اخلاق برقرار نموده باشند، به‌‌ همان میزان هم از رضایتمندی و سعادت و آرامش بیشتری برخورداند. و هرچه نسبتشان با اخلاق کمتر باشد، نا‌آرامی و توحش و در نتیجه نارضایتی افزایش می‌یابد.
 پوشیده نیست که کشورهای استکباری، طی سالیان متمادی با استناد به «بر‌تر»ی‌های موهوم اقتصادی و نژادی و نظامی و... تلاش می‌نموده‌اند که کشورهای ضعیف‌تر را زیردست و دست‌نشانده و مستعمره خود نموده و حقوق اساسی و انسانی آن‌ها را پایمال نمایند.
برای این برتری‌جویی و سیادت، به هر ترفندی هم که ممکن بوده، روی آورده‌اند. حتی به اخلاق دستبرد زده و با تعریف باژگونه و غلط از آن، ابزاری برای استیلای غیر‌انسانی خود فراهم نموده‌اند.
اما به‌تدریج و طی سال‌های قرن‌های نوزدهم و بیستم، این برتری‌جویی و احساس سیادت، کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر شد. کشورهای مستعمره، استقلال خود را بازیافتند و تعصبات نژادپرستانه و قومیتی و... رنگ باخته و حرکت ملت‌ها به سمت آزادی شتاب بیشتری گرفت.
ناگفته پیداست، آنچه باعث شد میزان بهره‌مندی انسان‌ها از آزادی، هر روز بیشتر و وسیع‌تر شود، تنها و تنها احترام به قانون و اخلاق و دورشدن هرچه بیشتر کشور‌ها، از توسل به شیوه‌های استیلاجویانه و منافی اخلاق بود.
تردیدی نیست، توسل به شیوه‌های غیراخلاقی و غیرقانونی، در مقابل برتری‌جویانی که به ناحق خود را مستحق برتری‌هایی موهوم می‌دانند، و اقدام به مقابله به مثل با آن‌ها برای احقاق حق، نه تنها کمکی به این امر نمی‌کند، که برافروختن آتش فراگیر «قانون جنگل» و حرکت عقب‌گرد در مسیر دستیابی به آزدای و استقلال را به دنبال دارد.
اگر «نلسون ماندلا» برای احقاق حقوق سیاهان «آفریقای‌جنوبی» در مقابل «آپارتاید» به خشونت متوسل می‌شد، سالیان سال دیگر هم مردم مظلوم آن کشور نمی‌توانستند آزدای و آرامشی که امروز از آن برخورداند را کسب کنند و «ماندلا» هم امروز نامی فراموش شده و نفرین شده برای همه تاریخ می‌بود نه آنکه افتخار و الگویی باشد برای بشریت و اخلاق.
 «ایلات‌متحده‌امریکا» چندین سال است که با بی‌احترامی کامل به قواعد و قوانین رسمی جهانی در رفتاری زشت، از اتباع ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را دارند، انگشت‌نگاری می‌نماید.
 این بی‌حرمتی مسلم سیاسی، از آنرو که جهانیان خاطره دهان‌کجی آشکار ایران به قواعد بین‌المللی و اشغال سفارت آن کشور را در حافظه داشتند، با رضایت تلویحی اکثر کشورهای جهان نادیده گرفته شده و محکومیت شایسته‌ای نیافت.
این رفتار ادامه داشت و هر ایرانی که قصد ورود به خاک آن کشور را داشت، به استثنا هیئت‌های بلندپایه دیپلماتیک، که قصد حضور در «مجمع عمومی سازمان ملل» را داشتند، باید در مبادی ورودی آن کشور انگشت‌نگاری می‌شد.
واکنش اصولی و تا اندازه‌ای درست ایران می‌رفت که به سرافرازی ایران و سرافکندگی طرف آمریکایی بیانجامد، که نوبت به نمایندگی برگزیدگان ماجراجوی مجلس هفتم، در مجلس شورای اسلامی رسید، که اسباب شرمندگی و سرافکندگی قابل توجهی را برای ایران، با تصویب طرح مقابله به مثل و انگشت‌نگاری از اتباع آمریکای در مبادی ورودی کشور، فراهم نمایند. (+)
بهانه به سادگی به دست جهان افتاد تا به راحتی کشورهای دیگری نیز در بی‌حرمتی آشکار به شهروندان ایرانی، بدون هراس از واکنش‌های جهانی پیش‌قدم شده، و با تکرار رفتار مشابه «ایلات متحده» شهروندان ایرانی را در مبادی ورودی کشور خود انگشت‌نگاری کنند.
در ادامه این پروسه ناهنجار، غیر اخلاقی و مبتذل، به تازگی و در واکنش به رفتار دولت عربستان، اعضای تیم «الاتفاق عربستان» حریف «استقلال» در مرحله دوم پلی‌آف لیگ قهرمانان آسیا در فرودگاه امام  انگشت‌نگاری شدند.(+)
جدای از نگاهی که سیاست و کشورداری به این رفتار داشته و ادعاهایی که طراحان این طرح و ماجراجویان مطرح می‌کنند و حقوقی که برای خود قائل هستند، بر فرض که این یک قاعده جهانی باشد و همه کشور‌ها برای استیفای حقوق خود به مقابله به مثل روی می‌آورند، و این یک روند جهانی است، پرسش اساسی اینست: آیا در آن کشور‌ها هم آنگونه که در کشور ایران ادعا می‌شود، سیاست عین دیانت هست؟
 و اگر نه، آیا در کجای دین و دیانت نوشته و توصیه شده که در برابر دورغ دروغ بگویید و در برابرخیانت خیانت کنید؟
 البته قاعدتا طرفداران این طرح‌ها و نظریه‌ها، قرائت خاص خود از دین و اخلاق را دارند و بر اساس دینی که آن‌ها بدان مومن هستند و بر اساس آن رفتار می‌کنند نه تنها این‌ کار‌ها مجاز هست که توصیه هم شده‌است.
 بزرگ‌ترین و بر‌ترین دلیل آن‌ها هم آنست که، دین آن‌ها نسبت به تمام ادیان دیگر «بر‌تر» و «کامل»‌تر است همانگونه که سفیدپوستان «آفریقایی‌جنوبی» اعتقاد داشتند‌ نژاد آن‌ها بر‌تر است و سیاهان را استثمار می‌کردند، و همانگونه امریکا معتقد بود و است که قدرت بر‌تر است.
خسروان کشور ایران بیش از سی سال است که صلاح کشور خود نمی‌دانند و هرچه می‌خواهند و به هر قیمتی انجام می‌دهند. اما بر این نمط هر چه آن خسرو کند شیرین نخواهد بود.
 شاملو سروده بود:
کوه با اولین سنگ آغاز می شود
و ظریفی نوشته بود:
جنگ با شلیک اولین گلوله
این نوشته در خودنویس اینجا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۲۸
علی مصلحی

آقای توکلی! این «اضطرار» ویران‌گر چیست؟

جمعه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۰، ۰۴:۲۰ ب.ظ
«احمدتوکلی» دستکم برای بار دوم است که از «اضطرار» برای رای دادن به «احمدی‌نژاد» سخن می‌گوید. 
از گفتگوی ایشان با خبرگزاری اقتصادی فارس، (+) تا سخنان وی در نشست «مجلس مشارکت حداکثری و انتخابات کارآمد» در دانشگاه علامه، ۹۰/۱۱/۲۷ (+)حدود ۹ماه گذشه و طی این مدت نه تنها شرایط کشور بهتر نشده، که روز به روز با شیب تندی، جهت وخامت و بحران را طی نموده، و البته آقای «توکلی» هم رسما توسط معاون اول ریس‌جمهور به فساد متهم شده‌است.(+)
فرض کنیم همه شرایط فعلی امروز حاکم باشد، اما نظر رهبری نظام به نظر «احمدی‌نژاد» نزدیک نباشد. حالا قرار شود «احمد‌توکلی» در مورد «احمدی‌نژاد» تصمیم بگیرد. به سادگی قابل پیش‌بینی است، به کمتر از عزل «احمدی‌نژاد» از ریاست‌جمهوری و محرومیت دائم از هرگونه شغل دولتی برای وی، راضی نمی‌شود. برای خودش ادله محکم و محکمه‌پسندی هم دارد: روزگار به خاکستر نشسته ملت ایران، آبرو و اعتبار از دست رفته کشور، حیف و میل و هدر رفتن میلیارد‌ها تومان سرمایه مالی کشور، افزایش قابل توجه فساد و اعتیاد در بین جوانان، کاهش سنگین ضریب امنیت کشور و... کمترین ادله این درخواست می‌تواند باشد. مسلما هر آدمی که اندکی، تنها اندکی از عقل بهره برده باشد، قویا این‌ها را تایید و تصدیق می‌نماید. 
 اما چرا این اتفاق در شرایط فعلی نمی‌افتد، به دلیل‌‌‌ همان «اضطرار»ی است که ایشان را وادار نموده، علیرغم میل باطنی، و علیرغم تحقق شرایط اصلح بودن در «احمدی‌نژاد»، به وی رای بدهد. 
اما از آن جمعیت ۲۴ میلیونی که ادعا می‌شود به «احمدی‌نژاد» رای داده‌اند، چند نفر این‌گونه، معتقد بوده‌اند که ایشان اقل شرایط لازم برای نامزدی ریاست جمهوری را ندارد؟ 
از دوحال خارج نیست. یا همه برخلاف نظر آقای «توکلی» معتقد بوده و هستند که ایشان تنها فرد «اصلح» برای ریاست‌جمهوری بوده و هست، یا اکثریت آن‌ها با آقای «توکلی» هم‌رای و عقیده بوده و هستند که آقای «احمدی‌نژاد» شرایط لازم برای ریاست‌جمهوری را نداشته، ولی‌‌‌ همان «اضطرار» پیش‌گفته باعث شده علیرغم اولا میل باطنی و ثانیا صلاح مملکت به او رای بدهند. 
به عبارت دقیق‌تر، صلاح کشور را یک «اضطرار» موهوم، تعریف می‌کند و تشخیص می‌دهد، نه عقل و قانون و مشورت و حکمیت. 
 در صورت اول ناگفته آشکار است که آقای «توکلی» در اقلیت هستند و حق حرف‌زدن هم ندارند چه برسد به اعتراض. مردمی هم که ایشان را به عنوان نماینده خود در مجلس انتخاب نموده‌اند، پس از افشای نظر رسمی وی در مورد ریس‌جمهور منتخب، دچار غبن و خسارت شده و اکنون می‌توانند طلبکار ایشان هم باشند. 
اما در صورت دوم که شواهد نشان از قوت و صحت آن دارد، که همه به کسی رای داده‌اند که نه تنها «اصلح» بلکه «صالح» هم نبوده و حالا هم ریس‌جمهور است، و آثار زیان‌بار آن انتخاب و اشتباه، هر روز بیش از پیش آشکار می‌شود، آیا مردم این حق را ندارند که بدانند آن «اضطرار» چه بوده است؟ 
 آن «اضطرار» چیست که باید این‌همه جان و مال و آبرو و اعتبار و ارزش‌ها، به پای آن قربانی شده و هنوز هم پروسه قربانی گرفتن باید ادامه داشته باشد، و هیچکس هم نداند که چیست و چرا؟ 
 آقای «توکلی» که سابقه عدم تفاهم شدید با «میرحسین‌موسوی» در دوره‌ای که وزیر کار او بوده‌اند، - که نهایتا منجر به رفتن ایشان از وزارت کار شد - را در پرونده و حافظه دارد، هم در این سخنان، و هم در جاهای دیگر گفته‌اند که به «میرحسین» رای نداده، چون «پایگاه اجتماعی موسوی ‌می‌تواند تحریک علیه رهبری را هدایت کند». بر فرض که درست! و این دلیلی است که وی به «موسوی» رای ندهد. تکلیف «مهدی‌کروبی» هم در دستگاه فکری و سیاسی آقای «توکلی» و دوستان ایشان، مشخص است. اما مگر در انتخابات گذشته ریاست‌جمهوری فقط این‌ها بودند؟ ‌مگر «محسن‌رضایی» فرمانده سابق سپاه و سرباز کوچک نظام به تعبیر خودش، و نماینده دیگری از طیف اصول‌گرا در‌‌‌ همان ماراتن حضور نداشتند؟ چرا به ایشان رای ندادند، که امروز دچار عذاب وجدان نبوده و مجبور باشند از «اضطرار» سخن بگویند؟ 
مگر این «اضطرار» و مصلحت فقط شامل حال ایشان می‌شده و شامل حال تعدادی دیگر از اصول‌گرایان از جمله «علی‌مطهری» دیگر نماینده مردم تهران، و اتفاقا هم‌فکر و همراه آقای «توکلی» در مخالفت با دولت «احمدی‌نژاد»، که رسما و شفاف از نامزدی «محسن‌رضایی» حمایت نموده و به ایشان رای داد، نمی‌شد؟ 
آقای توکلی در ادامه فرموده‌اند «اگر «موسوی» سکوت ‌می‌کرد، هر حرف و نطقش بر دولت تاثیرگذار بود و لطمات «احمدی‌نژاد» به کشور کمتر ‌می‌شد. اگر این قانون‌پذیری رخ ‌می‌داد، فشارهای بین‌المللی نیز کمتر ‌می‌شد» 
آقای «توکلی» در شرایطی این سخن مضحک را بیان می‌نمایند که، نه تنها نمایندگان مجلس که قانونا دولت موظف به تمکین در برابر سؤال و خواست آنهاست، بلکه حرف‌های رهبری نظام هم دیگر بر دولت تاثیر‌گذار نیست و «احمدی‌نژاد» آشکارا و گاهی با لجبازی به اقداماتی دست می‌زند که به شفاف‌ترین شکل ممکن خلاف خواست و اراده جاری رهبری کشور است. 
حتما آقای «توکلی» نخواهند گفت که خانه‌نشینی ۱۱ روزه ریس‌جمهور، مصوبه شواری عالی امنیت ملی بوده‌، و یا ایشان به‌ کل از آن بی‌اطلاع‌اند!! 
ظاهرا آقای «توکلی» نمی‌دانند و یا نمی‌خواهند بدانند، نظامی که عملکردش شفاف و قابل دفاع باشد و اصطلاحا ریگی به کفش نداشته باشد، از سکوت، یا اعتراض علنی یک کاندیدای معترض به نتایج انتخابات، هراسی نداشته و فشارهای بین‌المللی نمی‌تواند تاثیری در روند جاری کشور داشته باشد. اما آنجا که رییس مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، با نگرانی از فشارهای بین‌المللی و آثار آن سخن‌ می‌گوید، متوجه نیست که ناغافل از وجود ریگ بزرگ در کفش کوچک دولت و جریان متبوعش پرده برداشته و ناخواسته زبان به  اعتراف گشوده است.
 حقیقت آنست که آقای «توکلی» و رفقایش، بر خلاف مصلحت کشور و نظام و مردم، همه چیز را به بازی گرفته و هر جا به بن‌بستی برخورده‌اند به یک بهانه مسخره و موهومی تحت عناوین «اضطرار» و «مصلحت» و... متوسل، و گناه را به گردن آن انداخته و از خود سلب مسؤلیت نموده‌اند. 
 می‌گویند؛ کسی که خواب است را می‌شود بیدار کرد. اما بیدار کردن کسی که خود را به خواب‌زده باشد غیرممکن است. 
 آقای «توکلی» به عیان اوضاع نابسامان کشور را مشاهده می‌کند. بازتاب و تایید آن هم در نطق‌های داغ ایشان در مجلس و واکنش‌های رسانه‌ای او قابل مشاهده است. اما آنچه دیده نمی‌شود و خبری از آن هم شنیده نمی‌شود، اندک اقدام موثری در برابر این‌همه ناملایمات و نابسامانی‌هاست که همه می‌بینند و اعلام می‌کنند و قبول هم دارند اما از واکنش مثبت و تغییر شرایط خبری نیست. ظاهرا دولتیان و مجلسیان با هم قرار گذاشته‌اند که این دور باطل اعتراض از مجلس و بی‌توجهی از دولت را آنقدر ادامه دهند تا منطق محال بودن دور را از سکه بیا‌ندازند. حضرات داوطلبانه خود را به خواب زده‌اند. 
 دور نیست که خواب‌زدگان، با کابوس آشفته از خواب خواهند پرید. آن‌روز هیچ «اضطرای» پاسخ‌گوی شرایط پریشانی و آشفتگی‌شان نخواهد بود.
این نوشته در جرس اینجا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۰ ، ۱۶:۲۰
علی مصلحی

از خودمان شروع کنیم

چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۲۱ ب.ظ

از خودمان شروع کنیم

پیروزی انقلاب با ورود من به دبستان همزمان بود. من یک بچه مسلمان از یک خانواده انقلابی، بیشترین آمادگی را داشتم تا هر دروغی از طرف خانواده‌ام درباره محاسن انقلاب و متولیانش، و متقابلا درباره بدی‌ها و معایب دشمنان انقلاب، یا رقبای سیاسی فاتحان و مسؤلین امور را، به گوش جان بشنوم و با دل و جان بپذیرم. به‌‌ همان اندازه که خانواده و اطرافیان من هم همین آمادگی را داشتند تا چنین دروغ‌ها را از دیگرانی بشنوند و با جان و دل بپذیرند و به من منتقل کنند.
بی‌آنکه متوجه باشیم انقلابیون و فاتحان هم می‌توانند دروغ بگویند.
در تمام آن دوران‌ و ۱۰ سالی بعد از آن، از هر هم‌کلاسی یا هر شخصی که مثل من حاضر نبود ساده‌لوحانه هر دروغی را باور کند، متنفر بودم. اصلا چرا این را بگویم؟ آقا! من در‌‌ همان دوران کودکی، در حالی‌که اجازه شرکت در انتخابات نداشتم، ولی از جان و دل برای نامزد نمایندگی مردم منطقه در مجلس شورای اسلامی، مهند‌س سید «احمد‌کاشانی» بی‌مزد و منت تبلیغ کردم، صرفا به خاطر آنکه در کتاب تاریخ درسی، که به روایت متولیان امور نوشته می‌شد و من باور کرده بودم «عین‌حقیقت» است و «دروغ» نیست، خوانده بودم که آیت‌الله سید «ابوالقاسم‌کاشانی» پدر او، آدم بزرگی بوده‌است و چه خدمت‌ها که در حق مردم داشته و چه محنت‌ها که در این راه کشیده‌است و پاداش آن هم ناسپاسی دربار، درباره او بوده‌است.
اشتباه کردم. اشتباه!
 اقرار و اعتراف می‌کنم که اشتباه کردم. نه تنها در این مورد که بسیار دیگر و بسیاران دیگر. و تا متوجه نشدم که فاتحان انقلاب هم دروغ‌گویی بلدند، این اشتباهات در مقیاس وسیعی ادامه داشت. این را از باب نمونه گفتم.
 اما این اقرار به اشتباه را از آن بابت در این مقدمه آوردم که قصد دارم «منع رطب کنم» و ناگفته پیداست که باید «خرما خورده نباشم».
این روز‌ها که کشور ایران از هر نظر با شیب و شتاب بسیار تندی، مسیر پرتگاه را می‌پیماید، ناله‌های اصول‌گرایان را می‌شود از هر محفل، و با هر نام و نشانی با صدای بلند شنید که البته این صدا‌ها و ناله‌ها دیگر اثر و اعتباری ندارد که: گوش اگر گوش اصول‌گرا و ناله اگر ناله‌ اصول‌گرا، آنچه البته به مسیر درستی نمی‌رود، چرخ سرنوشت کشور است، که در این پروسه جز پرتگاه نمی‌شناسد و هزینه آن هم مستقیما از جیب ملت پرداخت می‌شود.
در چنین شرایطی، اصلاح‌طلبان منزوی و درحاشیه، از دولت‌مردان و رقبای سیاسی‌شان که در متن جریانات و حوادث سیاسی اخیر قرار داشته و دارند، می‌خواهند که با اقرار به اشتباهات گذشته خود، مسؤلیت وضعیت موجود و شرایط ناگوار آن‌را بپذیرند. اشتباهاتی که برغم تذکر و اعلام خطر کار‌شناسان خبره و اهل فن، و اصلاح‌طلبان، به اصرار از سوی آن‌ها پی‌گیری و انجام می‌شد.
برای «اصول‌گرایان» از هر طیف و دسته‌ای که باشند، اقرار به اشتباه مطمئنا بدون هزینه نخواهد بود. هم هزینه شخصی و هم هزینه جناحی. اینکه این هزینه‌دادن چه ارزشی دارد و چه آرامشی را برای آن‌ها به دنبال دارد، و چه نعمتی را نصیب کشور و ملت می‌کند، امر دیگری است.
به هر حال جسارت و تقوای قبول اشتباه و اعتراف به آن، «اکثیر»‌ی است که اگر در هر جا کم‌یاب باشد، به نظر می‌رسد در بین «اصول‌گرایان» اینروز‌ها، نایاب است و بازار آن در آن‌سو کساد.
اما بالاخره و به زودی این قرق شکسته خواهد شد و به دنبال آن سیل عظیم اقرار و اعتراف از هر سو روان خواهد شد. اینکه سعادت شکستن این سد و این قرق اول‌بار به نام چه کسی رقم خواهد خورد باید منتظر ماند.
اما نه آیه آمده است که اشتباه فقط مخصوص اصول‌گرایان است و نه واقعیت چنین است. اشتباه مال همه انسان‌ها و همه طیف‌ها و جناح‌های سیاسی است. در بعضی کم و در بعضی زیاد. بعضی اعتیاد به خطا دارند و با راه درست بیگانه‌اند و بعضی تلاش می‌کنند در تجربه دیگران شریک شوند تا خطا‌یشان کمتر و کمتر شود. اما قبول اشتباه و اقرار و اعتراف به آن یک قرق دستکم سی‌ساله‌ است، و همه گرو‌ه‌ها و جناح‌های سیاسی در ۳۰ سال گذشته به انداز مساوی از آن احتراز نموده‌اند.
 نتایج و آثار اقبال عظیم عمومی از افرادی که به کوچک‌ترین خطاهای خود بزرگ‌ترین اعتراف را نمودند، بزرگ‌ترین دلیل است بر اینکه، اولا تا چه اندازه مردم ما در پذیرش خطای مسؤلین، از خود قابلیت و ظرفیت نشان می‌دهند، و دوم اینکه تا چه اندازه کشور و جامعه ما از این اکثیر بی‌نصیب است و از نبود آن رنج می‌برد. حکایت اقبالی که مردم ایران به فقیه‌عالی‌مقام و مجاهد نستوه مرحوم آیت‌الله «منتظری» برغم ۲۰سال تبلیغات منفی حاکمیت بر علیه آن بزرگ‌مرد، نشان دادند، خود سندی روشن بر این واقعیت می باشد.
اما این قرق باید از جایی شکسته شود. باید بزرگ‌مردی از خودش شروع کند تا راه برای دیگران باز شود. اینکه همه از همدیگر توقع داشته باشند و در این چشم‌انتظاری همه فرصت‌ها بسوزد و همه امکانات هدر برود، به نظر می‌رسد چشم‌اندازش از هم اکنون مشخص و هویدا است.
به عنوان نمونه بعضی از اصلاح‌طلبان هستند که اشتباهات بزرگی را در مقاطعی مرتکب شدند که شاید ارتکاب آن اشتباه ذاتی شرایط آن دوران بود و هر کس دیگری هم جای آن‌ها بود آن اشتباهات را مرتکب می‌شد. اما با گذشت زمان عمیقا به اشتباه خود پی برده و عملا تلاش نمودند تا جبران مافات کنند، اما هیچگاه یا نتوانستند یا نخواستند و یا از آن‌ها خواسته نشد که به آن اشتباهات اقرار کنند و هیچگاه جامعه نتوانست حلاوت اقرار و اعتراف زبانی را چشیده و نتایج درخشان آن را لمس کند. همین عدم اعتراف اغلب برگ برنده‌ای در دست رقبای آن‌ها هم بود و سایه شوم آن چون شمشیر داموکلسی همیشته بر سرشان سنگینی می‌کرد و می‌کند.
 از طرفی وقتی هنوز یک مورد اتفاق نیفتاده که اصلاح‌طلبان از رفتار اشتباه گذشته خود اظهار پشیمانی نموده و عذرخواهی کنند، چگونه توقع دارند این قرق توسط اصول‌گراین شکسته شده به قولی چگونه خرما خورده منع رطب می‌کنند؟
با این تفصیل بهتر نبیست دوستان بزرگوار اصلاح طلب ما امروز خرما خوردن را کنار گذاشته و فردا از دوستان اصول‌گرا در خواست کنند که: به اشتباهتشان اقرار و اعتراف نمایند؟
البته اینجا روی سخن من به جماعت «انسان» اصلاح‌طلب هست، والا طیف «شریعتمداری» و فرشته‌خوی اصلاح طلبان را کاری ندارم، که آن‌ها فرشته‌اند و ناگفته پیداست در عالم فرشته‌گی و عصمت همه از هر خطا و گناهی مبری هستند.
به عنوان نمونه، کمتر کسی است در بین اصلاح‌طلبان، که به سلامت نفس و بزرگواری سید «محمدخاتمی» شک داشته باشد.
همه خوب می‌دانند که مرحوم مهندس «بازرگان» به سرنوشت «انورسادات» دچار نشد که «خاتمی» در سرنوشت او خوانده و در «کیهان» نوشته بود (1) و البته که همه به نیکی می‌دانند که خاتمی میانه‌رو و اصلاح‌طلب و مهربان امروز، «خاتمی» رادیکال سه دهه پیش و مدیر مسؤل کیهان آن دوره نیست و رفتار او طی این سه دهه نشان داده است که، همچنانکه پیش‌بینی او درست از آب در نیامد، هیچ دفاعی هم از آن نوشته‌ها و سوءتفاهم نسبت به پدر بزرگ و منادی «جمهوری دموکراتیک ایران» نداشته و ندارد و در رفع و رجوع آن هم همه کار کرده است، الا یک اقرار ساده به آن اشتباه.
 بهتر نیست «خاتمی» چون همیشه این‌بار هم اولین باشد؟
پانوشت
1-مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان. رونامه کیهان (۱۶ و ۱۸و ۱۹مهر ۱۳۶۰
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۲۱
علی مصلحی

حداد عادل نیست

سه شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۰، ۱۲:۳۶ ب.ظ
غلامعلی‌حدادعادل» که در بی‌عدالتی محض شورای نگهبان، به ناحق به جای «علی‌رضا‌رجایی» وارد مجلس ششم شده و در مجلس هفتم به ریاست رسید، اما دوستان اصول‌گرا نتوانستند برای یک دوره کامل ریاست او را بر مجلس تحمل نمایند، اخیرا در یک نشست انتخاباتی با حضور جمعی از هادیان سیاسی سپاه پاسداران، فرمایشاتی ایراد نموده است که بسیار خواندنی، جالب و حائز اهمیت است (+) و با اندکی توجه می‌توان به عمق سخن و نیت او، از ورای این حرف‌ها پی برد. البته که چنین نیت‌یابی «بصریت» فوق‌العاده نیاز ندارد.
آقای «حداد» در این نشست، رسما اعلام نموده است: «خوشبختانه بخش افراطی و ضد نظام و فتنه‌گر اصلاح‌طلبان در این انتخابات در لاک انزوا و سکوت فرو رفتند و بخش خنثی و به تعبیری داخل نظام آن‌ها در صحنه مانده‌اند.»
شکی نیست که اصلاح‌طلبان و نمایندگان مجلس ششم، با رای واقعی و اکثریت واجدین شرایط به این پست انتخاب شده، برخلاف نمایندگان مجلس هفتم و هشتم که مسابقه بدون رقیب را با میزان مشارکت بسیار کم واجدین شرایط برنده شده بودند، چون پشتوانه مردم را داشتند نمی‌شد آن‌ها را با عناوین و برچسب‌های متداول برکنار کرد، بلکه باید تحمل کرد، تا دوره‌شان سرآید، بعد از گردونه رقابت خارجشان نمود. ناگفته پیداست که اگر چنین اجازه‌ای به مردم داده می‌شد، مردم امثال «علی‌رضا‌رجایی» را انتخاب می‌نمودند و سر آقای «حداد» از نمد نمایندگی مجلس بی‌کلاه می‌ماند و شاید دستکاری دوباره در آرا و پروسه ابطال ویژه دردسرساز می‌شد، پس چه بهتر که آب را از ریشه گل‌آلود کنیم.
 ایشان ادامه می‌دهند:
 «باید تلاش کرد در یک برنامه مهندسی ۵ ـ ۶ ساله انشاالله این واژه و این جریان [اصلاح‌طلبی] را از اساس حذف کرد. حالا در این انتخابات عده‌ای می‌مانند و ممکن است به مجلس هم بیایند اما باید به گونه‌ای این‌ها را خنثی و بی‌اثر کرد که کم‌کم همین گروه اندک باقی مانده نیز حذف شود.»
 آقای حداد یا به آثار مترتب بر این حرف‌های خود واقف نیست، یا واقف است و خود را فرا‌تر از عقل و قانون می‌داند. مسلما اگر هیئت‌های اجرایی و شورای نگهبان کسی را «صالح» برای انتخابات تشخیص دادند، یعنی هر اقدامی برای جلوگیری از انتخاب آن‌ها «غیر قانونی» و خلاف بین شرع است. اگر صلاحیت ندارند، چرا شورای نگهبان و هیئت‌های اجرایی آن‌ها را تایید نموده‌اند؟
آقای «حداد» در ادامه با قبول تلویحی تایید شفاف آیت‌الله «خمینی» از اغلب نیروهای موثری که اینروز‌ها جزء «بی‌بصیرت» طبقه‌بندی می‌شوند، همه آن‌ها را دربست منحرف می‌داند و افزایش بصیرت امروز مردم را باعث لو رفتن آن‌ها می‌داند، اما به گمان ایشان امام با توجه به اینکه در سن ۷۶ سالگی رهبری نظام را برعهده گرفته بود و اطرافیانی آلوده داشت، متوجه انحراف آن‌ها نشده بود.
آیت الله «منتظری» در کتاب خاطرات خود بعضی جا‌ها اشاره‌هایی به وجود بعضی انحرافات در مورد اطرافیان آیت‌الله «خمینی» می‌نماید. آن اشاره‌ها با واکنش شدید عده‌ای و از جمله آقای «بادامچیان» روبه شده‌است. نامبرده نقدی بر خاطرات آن مرحوم نوشته‌ و در آن بار‌ها و بار‌ها آن مجاهد نستوه را مورد نقد و حمله به این دلیل قرار داده‌اند، اگرچه میان این اتهامی که آقای «حداد» به اطرافیان بنیانگذار می‌زند، با نقدهای مجاهد نستوه تفاوت از زمین تا آسمان است و اگرچه اصلا شخصیت سنی و علمی آیت‌الله «منتظری» با آقای «حدادعادل» قابل مقایسه نیست، اما باید دید آقای «بادامچیان» که امروز شریک انتخاباتی آقای «حداد» می‌باشد، در مورد این اتهامات چه واکنشی نشان خواهد داد. بگذریم.
 ایشان در ادامه با تایید دروغی که آقای «هاشمی» در ۱۴خرداد ۶۸جعل، و درباره لیاقت آقای «خامنه‌ای» برای رهبری، به مرحوم آیت‌الله «خمینی» نسبت داد، می‌گوید: «این خدا بود که آقای هاشمی را دچار محاسبات اشتباه کرد.»
پدر همسر «مجتبی‌خامنه‌ای» که از چند سال پیش گمانه‌زنی‌هایی در مورد جانشینی آقای «خامنه‌ای» در مورد ایشان اینطرف و آنطرف شنیده می‌شد، درباره دامادش با نظر مثبت گفته‌است: «ایشان‌‌ همان گونه که حضرت آقا فرمودند خودشان آقا هستند. اگر کسانی گرد شمع وجود ایشان جمع می‌شوند به خاطر اندیشه والا، روحیه انقلابی، ساده‌زیستی و عطرافشانی معنوی ایشان است. نه اینکه چون دامادم هست این را عرض کنم. از دوستان دیگر بپرسید و تحقیق کنید. ببینید بعد از حضرت آقا با بصیرت‌ترین فرد و انقلابی‌ترین فرد در این کشور کیست؟ یقیناً آقا مجتبی نفر دوم هستند در کشور»
حالا مشخص می‌شود آن‌ها که از کمترین نشانه‌ها بیشترین تشخیص را داده و آنرا با گمانه‌زنی اعلام نمودند،  چه بصیرتی داشتند که صبر نکردند تا چنین روزی برسد که آقای «حداد» اینگونه به لیاقت دامادشان اشاره کند، بلکه آن‌ها اشاره نشده اوضاع را رصد نموده بودند. اگرچه امروز نزد ایشان به بی‌بصیرتی متهم هستند.
 آقای «حداد» در ادامه خیلی روشن و شفاف اعلام نموده‌اند: «دعواهای جبهه پایداری و متحد مسئله‌ای فرعی و جهت رقابت و داغ کردن تنور انتخابات است». البته توصیه هم نموده‌اند: ‌ «مبادا خودمان هیزم این تنور را چنان زیاد کنیم که نیروهای انقلاب بسوزند».
این نوشته در  امروزنیورز این‌جا
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۹۰ ، ۱۲:۳۶
علی مصلحی

تکذیب، درمان دروغی که اثبات آن سخت اس

سه شنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۰، ۱۱:۰۸ ب.ظ

فرزند آقای «محسنی‌اژه‌ای» دادستان کل کشور، با ماشین مدل‌بالا ویراژ می‌دهد یا نمی‌دهد را، درصد بسیار ناچیزی از مردم خبر دارند. سند قابل ارائه به عموم مردم در این زمینه وجود ندارد و چنین ادعایی می‌تواند با تردیدهای جدی مواجه شده و به سادگی تکذیب شود. بنابراین چه بهتر که چنین ادعایی که در یادداشت «مجتبی‌واحدی» خطاب به دادستان کل کشور، مورد اشاره و یاد‌آوری قرار گرفته بود، در شبه‌جلسه مطبوعاتی و رسانه‌ای سخنگوی دستگاه قضا، به سادگی تکذیب شود.(+) اما در چنین نمایش کنفرانس مطبوعاتی، اولا هیچ خبرنگار مستقلی که شرافت حرفه‌ای و کاری برایش مهم است، نباید حضور داشته باشد، و ثانیا بقیه خبرنگاران مامور و معذور هم باید توجیه شوند که حق ندارند از سخنگوی دستگاه قضا، و دادستان کل کشور در مورد دیگر ادعاهای مطرح شده در نامه مشاور «مهدی‌کروبی» و مشخصا مورد حضور نامبرده در جلسات انرژی‌درمانی آقای «علی‌اکبری» و نوشتن توصیه‌نامه برای نامبرده که فیلم آن به وفور در شبکه‌های اجتماعی موجود است، سؤال نمایند.

 بدیهی است دادستان کل کشور در برابر چنین سؤالی با چالش جدی روبه‌رو شده و نخواهد توانست سؤال کننده و افکار عمومی را متقاعد کند که چگونه رسانه‌ملی «علی‌اکبری» را به عنوان کلاه‌بردار معرفی نموده،(+) و دادستان‌‌ همان دستگاه به حضور وی مشرف، و عذر بد‌تر از گناه توصیه‌نامه امضا کردن برای یک کلاه‌بردار را در پروند دارد؟ و در صورتی که بخواهد آنرا تکذیب نماید، از چاله در نیامده، به چاه فیلمی خواهد افتاد که رندانه از حضور ایشان در آن مراسم ویژه تهیه شده و به وفور در دسترس عموم قرار دارد.
 لذا باید برای تکمیل سناریوی نمایش کنفرانس مطبوعاتی، آقای دادستان با تکذیب اتهامی که اثبات آن مشکل به نظر می‌رسد، بدون پرداختن به دیگر اتهامات مطرح شده، به خیال خود آن یادداشت را بی‌پاسخ نگذاشته و خیالش از طرف افکار عمومی هم راحت شده‌است.
 آقای «محسنی‌اژه‌ای» دادستان کل کشور و سخنگوی دستگاه قضا، البته که اکنون نیز خبر ندارند که مشغول بازی در سناریویی هستند، که پرده آخر مطابق میل آن‌ها بازی نخواهد شد و بازیگران ناشی باعث خواهند شد، تشت رسوایی کارگردانان، از بلند‌ترین بام‌ها بر زمین افتد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۰ ، ۲۳:۰۸
علی مصلحی