وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱۲۷ مطلب با موضوع «جامعه» ثبت شده است

برای پوشش خطا، به عذر بدتر از گناه متوسل نشویم

چهارشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۲۷ ب.ظ
تارنمای اینترنتی «علم فردا» که در حوزه الکترونیک و اینترنت فعال است، در آخرین پست خود که لحظاتی پیش منتشر کرد، فایل کِرَک (قفل‌شکن) نسخه نهایی ویندوز ۱۰ را منتشر کرد. کاری که اگر سایت‌های کاسب‌کار و کپی‌کار که توجهی به اخلاق به معنای عام و از منظری جزئی‌تر قواعد کپی‌رایت و حق مولف ندارند، انجام می‌دادند ــ که انجام می‌دهند ــ مورد سؤال و تعجب نبود، اما از این وب‌سایت که داعیه‌دار توجه به اخلاق حرفه‌ای و رعایت حق مولف است، بسیار عجیب و زشت است.
از زشت‌بودن این کار در نگاه عام که بگذریم، عذر بد‌تر از گناهی است که این سایت برای این رفتار خلاف قانون و قاعده و اخلاق خود آورده و مثلا خواسته اعلام کند که پایش را از گلیم قانون و اخلاق بیرون نگذاشته است.

 «علم فردا» نوشته است: «حقیقتا دوس نداریم در وب‌سایت علم فردا هیچ کرکی منتشر بشه چون واقعا به حقوق مولف اعتقاد داریم اما بنا به دو دلیل مهم مجبور شدم که این کرک ویندوز ۱۰ رو در اختیار شما دوستان عزیزم بذارم:
۱- امریکا و محتدانش هیچوقت به ما رحم نکردن!
شرکت‌های نرم‌افزاری آمریکایی (به اضافه متحدان و شرکای تجاری‌شون) خیلی از سرویس‌های رایگان‌شون رو بدون هیچ تعارفی و به طرز توهین‌آمیزی از ما دریغ کردن بنابراین چه دلیلی داره ما بخوایم به حقوق مولفین آمریکا احترام بذاریم؟!»

 به دلیل دوم این سایت کاری ندارم که فنی است و در حوصله بحث نیست، اما به همین دلیل اول نگاه کنیم که چه‌قدر کودکانه، حقیر و زشت است و آدمی را تا چه پایه می‌تواند بدون کم‌ترین نصیبی حقیر کند.

یکم: شرکت «مایکروسافت» منتشر‌کننده ویندوز، یک شرکت خصوصی متعلق به یک شهروند آمریکایی به نام «بیل گیتس» هست و ابدا ربطی به رحم نکردن آمریکا به ما ندارد. آن‌که ــ بر فرض صحت ــ به ما رحم نکرده، دولت ‌آمریکاست نه ملت و نه افراد و شخصیت‌های حقیقی یا حقوقی با ملیت آن کشور.

دوم: این آقای «بیل گیتس» که شرکت سخت‌افزاری و نرم‌افزاری «مایکروسافت» متلق به ایشان است، برحسب اتفاق یکی از مشفق و مهربان‌ترین سرمایه‌داران بزرگ جهان خصوصا نسبت به کودکان بی‌سرپرست و فقرای جهان است، به طوری‌که علاوه بر آن‌که در زمان حیات خود موسس بزرگ‌ترین بنیاد خیریه با بالا‌ترین میزان کمک به مستمندان بوده، تمام دارایی خود را پس از مرگ به طور کامل وقف کمک به نیازمندان جهان کرده و رسما هم اعلام کرده فرزندان از اموال وی نباید ارث ببرند.
 با این توصیف آدمی که «رحم» و شفقتش به دنیا ثابت شده نمی‌تواند نسبت به مردم ایران «بی‌رحم» باشد.

 سوم: با فرض آن‌که در اصل دولت آمریکا نسبت به ایران و جهان مهربان بود و همه ظلم‌ها از ناحیه همین مایکروسافت و همین آقای «گیتس» متوجه ما و دیگر نقاط دنیا بود، آیا به صرف این قاعده، دزدی ما از یک دزد یا ظالم یا ستم‌کار مجاز و کاری اخلاقی و درست است؟
به عبارت مشهور: آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟

طراحی فایل‌های کرک و قفل‌شکن برای نرم‌افزارهایی که با قصد فروش از ابتدا با رمز و قفل طراحی می‌شوند و هنگام استفاده از آن باید رمز یا لایسنس آن‌ها را از مراکزی خاص خریداری کرد، در معارف شرعی و دینی تعبیری دارد که به آن «دزدی» می‌گویند.
 کمک به انتشار  این این فایل‌های سرقتی هم در حکم دزدی  و نشر رفتار خلاف اخلاق است.

شوربختانه باید گفت به غیر از وب‌سایت «علم فردا» از همین امروز و فردا تعداد قابل توجهی از سایت‌های واسطه بدون کم‌ترین توجیه اخلاقی و صرفا با توجیه اقتصادی و به منظور بالابردن تعداد مخاطب و کلیک و جذب آگهی و کاربر، اقدام به انتشار و آموزش دانلود فایل کرک نسخه نرم‌افزاری ویندوز ۱۰ می‌کنند که بر حسب قاعده باید برای دانلود قانونی آن هزینه پرداخت و لایسنس خرید.

اما‌ ای کاش وب‌سایت «علم فردا» هم مثل همه سایت‌های دیگر همین کار را بدون توجیه و بهانه انجام می‌داد و برای توجیه رفتار غیراخلاق خود به عذری بد‌تر از گناه متوسل نمی‌شد.

مرتبط:
همه حقوق متغلق به کپی‌کار است
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۴ ، ۲۱:۲۷
علی مصلحی

ضرورت توجه به امنیت از نگاهی کلان

جمعه, ۲ مرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۳۲ ب.ظ
با حادثه تاسف‌انگیز قتل دکتر «پیرزاده»، پرونده قتل‌های سریالی پزشکان در سال ۸۹ و حاشیه‌های مربوط به آن بار دیگر در خاطره افکار عمومی زنده شد.
سرنوشت پرونده قتل چند پزشک در آن زمان، و علت‌ها و دلایل روانشناختی و جامعه‌شناختی آن هیچ‌گاه مشخص و اعلام نشد.

در حاشیه خبر آن حوادث، سخن از طرحی ــ که خوشبختانه روی کاغذ ماند و امکان اجرا و عمل نیافت ــ به میان آمد که توصیه می‌کرد پزشکان برای دفاع از خود در برابر حوادث مشابه احتمالی، مجاز به همراه‌داشتن و استفاده از شوکر و گاز فلفل باشند. حتی زمانی برای ثبت‌نام پزشکان برای دریافت وسایل یادشده از دفاتر مشخصی در نیروی انتظامی هم اعلام شد.
این طرح که متاسفانه علاوه بر نیروی انتظامی، سازمان نظام پزشکی هم مدافع آن بود، با عدم استقبال جامعه پزشکی در همان مرحله طرح و اعلام ماند و امکان ادامه و اجرا پیدا نکرد.

این طرح ناشیانه که خلاء‌های قانونی و امنیتی بسیار زیاد داشت و مشخص بود که در صورت اجرا و عملی شدن، نه‌تنها کمکی به افزایش امنیت در جامعه پزشکی نمی‌کند، که ناخواسته ناامنی را به دیگر حوزه‌ها هم تسری می‌داد، صرفا نقش پاک‌کردن صورت مسئله به جای حل مشکل را داشت.

 با فرض وجود خطر، ناامنی فقط متوجه جماعت پزشک نبود و سایر افراد و شخصیت‌ها هم می‌توانستند به همان اندازه در معرض تهدید و ناامنی قرار داشته باشند و ناگفته پیداست که نمی‌شد برای امنیت همه شهروندان، نسخه مسلح کردن آن‌ها به وسایل دفاع شخصی از جمله شوکر و گاز فلفل یا اشک‌آور که ابزار اختصاصی پلیس برای تامین امنیت شهروندان جامعه و استفاده از آن فقط در مواقع اضطراری است، را پیچید.

حادثه قتل تاثر‌انگیز مرحوم دکتر «پیرژاده» بار دیگر لزوم توجه ویژه به مقوله امنیت از منظر کلان و مطالعه دقیق، جامعه‌شناسانه  و کارشناسی علل و عوامل حوادثی از این دست را یادآوری می‌‌کند.

شانه از زیر بار مسئولیت خالی کردن، انگشت اتهام را به سمت دیگری گرفتن، توپ را در زمین نهاد دیگر انداختن همه و همه حکم پاک‌کردن صورت مسئله به جای چاره‌اندیشی صحیح و مناسب برای حل مشکل و توجه ساختاری به مقوله «امنیت» است.
اگرچه در حادثه قتل دکتر «پیرزاده» قربانی یک پزشک است و از این منظر فعلا جامعه پزشکی داغدار و محل توجه است، اما ناامنی و خطر بالقوه می‌تواند همه جامعه را به یکسان تهدید کند.

 چاره‌اندیش عاجل نیاز ضروری جامعه است. تامین امنیت جامعه، تنها وظیفه یک نهاد و دو نهاد که در این مقوله مسؤلیت مستقیم دارند نیست، این مقوله به فراخور گسترگی حوزه، به چند مرجع و نهاد دیگر نیز ارتباط دارد. ضرورت بررسی موضوع و مطالعه شرایط موجود به دور از هیچان و در جوی عاری از احساسات و توجه کلان به زیرساخت‌های امنیتی، علاوه بر ارگان و نهادهای مسئول، توجه و عنایت بیش‌تر بعضی از نهادها در سطوح عالی نظام در قانون‌گذاری، اجرا و پیش‌گیری را هم طلب می‌کند.
 منتشرشده در روزنامه قانون این‌جا

مرتبط:
تجویز خشونت برای دفع خشونت
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۴ ، ۱۶:۳۲
علی مصلحی

آیا ارسال پیامک فقط برای بانک ملی هزینه دارد؟

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ق.ظ

بانک ملی در ابتدای سال‌جاری با انتشار اطلاعیه‌ای اعلام کرد؛ به پیامک‌های اعلام وضعیت حساب که به مشتریان ارسال می‌شود، هزینه تعلق گرفته و این هزینه از حساب مشتریان به‌صورت یک‌جا و از اول اردیبهشت‌ماه برداشت می‌شود.

 پس از آن و در اوایل خردادماه، از حساب مشتریان این بانک که این خدمات را داوطلبانه حذف نکرده‌بودند، در مرحله اول ۵۰هزار ریال برداشت کرد. برداشتی که بلافاصله واکنش‌های اعتراض وسیعی در شبکه‌های اجتماعی را ــ حتی در میان افرادی که مشتری این بانک نبوده‌اند ــ  به‌دنبال داشت.

بانک ملی در پاسخ به این اعتراضات، ضمن آن‌که زمان مجددی برای حذف این سرویس و برگرداندن مبالغ برداشت‌شده در نظر گرفت، اعلام کرد که این بانک در سال ۱۳۹۳ مبلغ ۲۴ میلیارد تومان هزینه ارسال پیامک به اپراتورها پرداخت نموده و این مبلغ برای سال ۱۳۹۴ حدود ۵۰ میلیارد تومان برآورد گردیده است.

اگرچه سیاست‌گذاری ارائه خدمات و جذب مشتری، از بانکی به بانک دیگر متفاوت است و هر بانک بنابه سیاست‌گذاری خاص خودش و با نظر ریس و پس از مشورت با مشاوران و اعضا هیئت‌ریسه خط‌مشی جذب مشتری و ارائه خدمات را تنظیم، تصویب و اجرا می‌کند، با این‌حال اما تفاوت فاحشی آن‌چنان‌که سپرده‌گذاری را ترغیب به برداشت سپرده از یک بانک و انتقال به بانک دیگر، به خاطر ارائه خدمات متفاوت بکند، نیست و غالبا سپرده‌گذاران به شکل سنتی مشتری یک بانک هستند و قدمت مشتری‌بودن و نزدیکی محل کسب به بانک و مسایلی از این دست تعیین‌کننده مراجعه به یک بانک و مراجعه‌نکردن به بانک دیگر است.

به عبارت به‌تر سپرده‌گذاران ایرانی غالبا همه بانک‌ها را به یک چشم نگریسته و معتقدند اگر بانکی خدماتی خاص می‌دهد که بانکی دیگر نمی‌دهد، حتما بانک دیگر خدمت دیگری دارد که بانک اول ندارد و  با توجه با اماره «این به آن در» همه بانک‌ها با هم یک‌سان هستند.

 با این تشابه تقریبا نزدیک به صحت، بلافاصله این پرسش برای مشتریان بانک‌ها پیش می‌آید که اگر سرویس ارسال پیامک برای بانک ملی هزینه دارد، آیا برای بانک‌های دیگر هزینه‌بردار نیست، که هیچ بانک دیگری غیر از بانک ملی این هزینه‌ها را از حساب مشتریان خود برنمی‌دارد و این‌گونه خدمات را رایگان در اختیار سپرده‌گذاران خود قرار می‌دهد؟

از طرفی به‌رغم این‌که تفاوت فاحشی بین سیاست‌گذاری‌های معمول جذب مشتری در بین بانک‌های ایران تاکنون وجود نداشته، اما این بدان معنی نیست که سپرده‌ها و سرمایه‌های بانک‌ها با هم مساوی است و وزن مالی و سرمایه‌ای همه بانک‌ها در ایران با یک تلورانس خفیف در یک سطح است.
 نه‌خیر! ابدا این‌گونه نیست و در این حوزه تفاوت خیلی فاحش و گاهی به قولی «از زمین تا آسمان است.»

 فاکتورهایی مثل قدمت تاسیس بانک، تعداد شعب، داشتن قرارداد با سازمان‌های خاص، مثل سازمان‌های نظامی برای بانک سپه، سازمان‌های پزشکی برای بانک رفاه، و ... در میزان این تفاوت تاثیر سنگین و فاحشی دارند.

ناگفته هم پیداست که در این میان بانک ملی ایران واجد همه این فاکتورها هست.
اولا پس از بانک سپه، اولین بانک ایرانی است و قدمت بالایی دارد. دوم تا چند سال پیش، بیش از ۹۵ درصد ار سازمان‌ها و ادارات و ارگان‌های کشور طرف قرارداد با بانک ملی بودند و همه کارمندان این نهادها غیرمستقیم مشتری و سپرده‌گذار بی‌منت این بانک بودند. (چند سالی بیش‌تر نیست که چند سازمان از بانک ملی جدا و به بانک‌های دیگری واگذار شده)
از طرفی همین فاکتورها باعث شده‌است تا این بانک بیش‌ترین شعبه را در تمام نقاط جغرافیای داشته و از چندسال پیش هم به مرور شعب این بانک درون اداره‌ها و سازمان‌های طرف قرارداد افتتاح شد و گسترش یافت.
ضمن آن‌که بعض از خدمات ملی مثل فروش سفته و پرداخت قبض جریمه رانندگی و امثال‌هم فقط در انحصار این بانک است.

با این حساب وضع سرمایه‌ای و مالی این بانک در مقایسه با اغلب بانک‌های خصوصی که دو دهه بیش‌تر از زمان تاسیس آن‌ها نمی‌گذرد، و با همه تلاش نتوانسته‌اند در اغلب شهرهای ایران بیش‌تر از یک شعبه دایر کنند، آن‌قدر هست که بتوان گفت از زمین تا آسمان است. با این‌همه اما همه بانک‌های خصوصی، به‌علاوه تمام بانک‌های دولتی به مشتریان خود خدمات پیامکی رایگان ارائه می‌کنند و ظاهرا این خدمات فقط برای بانک ملی هزینه‌بر بوده که این بانک ارائه آن‌را منوط به برداشت از حساب مشتریان خود کرده است.

منتشر شده در روزنامه قانون این‌جا


مرتبط:
شهروندی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۰۱:۳۷
علی مصلحی

چرا دوباره بلاگفا؟

سه شنبه, ۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۱۷ ب.ظ

من جزء آخرین نسل کارمندانی بودم که سیستم غیرمکانیزه و اصطلاحا دستی بانک را تجربه کردیم. نسل استخدامی بعد از ما به محض ورود پشت مونیتور و کامپیوتر نشست و دیگر از شلوغی سیستم دستی در بانک خبری نبود.

سیستم دستی برای هر مشتری، یک نمونه کارت موجودی حساب در طرف اول، و یک برگه در دفتر روزنامه به‌عنوان طرف دوم و یک کارت به‌عنوان نمونه امضا داشت. حتما یادتان هست کارمندی که وظیفه داشت چک را پاس کند، باید از میان انبوه کارت‌ها، کارت صاحب چک را یافته و موجودی را چک و پس از درج شماره چک، مبلغ، تاریخ و مانده، کارت را به‌جای خود برگردانده، حالا سراغ جعبه نمونه امضا رفته و از میان آن‌همه کارت، کارت مخصوص امضای صادرکننده چک را یافته و پس از تطبیق به جای خود بازگرداند. و چک را پس از ممهور به مهرهای تصدیق، به صندوق تحویل دهد.
 
ضمنا اگر مشتری پولی به‌حساب می‌ریخت، فیش نقدی از صندوق تحویل کارمند جاری می‌شد تا به همان شکل که از موجودی حسابی کم شد، این‌بار به موجودی کارت اضافه شود.
 چک‌ها و فیش‌های نقدی هرازگاهی تحویل کارمند دیگری که طرف دوم را در دفاتر روزنامه وارد می‌کرد می‌شد، تا تک‌تک صفحات مربوط به مشتریان را یافته و چک‌ها یا فیش‌های نقدی را در آن وارد کند.

در آخر ساعت اداری کارمند جاری و کارمند دفترنویس، مانده حساب روزانه مشتریان را باهم چک می‌کردند تا اشتباهات احتمالی را رفع کنند.
 از کلیه چک‌ها و فیش‌های نقدی در پایان روز جداگانه اصطلاحا «شیفر» گرفته می‌شد. یعنی همه چک‌ها باید با هم جمع شده و مبلغ نهایی با مبلغ دفتر مطابقت داشته باشد. فیش‌های نقدی هم همین‌طور.
همین عملیات در مقیاسی گسترده‌تر در آخر ماه و باز در مقیاسی گسترده‌تر از آخر ماه، در آخر سال انجام می‌شد.
حتما خاطرتان هست که پرسنل بانک‌ها آخر ماه تا نزدیک شب در بانک بودند و آخر سال‌ حتی تا یکی دو روز که از عید گذشته بود.

کامپیوتر همه این تشکیلات و شلوغی و وقت‌گیری و ... را حذف و در یک «اینتر» خلاصه کرد. جعبه‌ کارت‌های چک‌کردن موجودی حساب و کارت‌های نمونه امضا، و دفاتر روزنامه و کل و معین و ... جای‌شان را به مونیتورهای شیک داد و میلیون‌ها کارت حساب و موجودی در یک مونیتور جا‌سازی شد و با یک اینتر حاضر. آخر روز و آخر ماه و آخر سال برای کارمندان بانک یک‌جور شد و حساب‌رسی‌های اعصاب خورد کن و زمان‌بر هم به قولی «کشک».

من تازه به شعبه ۲۲ بهمن آمده بودم. یک روز یک اختلال فنی باعث شده بود که مانده کامپیوتر صندوق با مانده کامپیوتر مادر، اختلاف داشته باشد و هرچه ریس و معاون و پرسنل تلاش می‌کردند این اختلاف حل نمی‌شد. شاید نیم‌ساعتی زمان برده بود که ریس با جدیت و با نارحتی آمیخته به تمسخر کامپیوتر و سیستم‌های مدرن گفت: تورو خدا سیستم دستی رو سرپا کنید. این مسخره‌بازیا چیه؟ و منظورش از «مسخره‌بازی‌ها» سیستم کامپوتری بود که نزدیک به دوسال بیش‌ترین خدمات آسان و راحت را به او اهدا کرده بود اما اکنون نیم ساعت تاخیر او را کلافه کرده بود و با علاقه از سیستمی صحبت می‌کرد که نه دوسال یک روز، که هروز این تاخیر و زمان را برایش به ارمغان می‌آورد.

اگرچه این حرف او یک شوخی از سر ناراحتی بود و اگر هم او می‌خواست، چنین اختیاری نداشت، ولی حقیقتا این گفتار آیینه رفتار عمومی ما با تکنولوژی و مدرنیسم است. باسواد و بی‌سواد و روستایی و شهری و پیر و جوان هم ندارد. همه ما بر اساس نمی‌دانم کدام خصلت و خوی ذاتی یا کسب‌شده از محیط و جامعه و ... در مقابل آسایش و آرامش و خدماتی که از تکنولوژی و مدرنیسم عاید می‌شود، مقاومت می‌کنیم و به‌سختی حاضریم دست از سر کچل سیستم‌ها و ابزار ستتی و قدیمی برداریم و از آن‌ها دل بکنیم و تکنولوژی و ابزارها و فضاهای مدرن و جدید را تجربه کنیم.
 
از طرف دیگر خیلی هم برایمان سخت است، از سازمانی که ابدا حاضر نیست خدمات مناسبی در مقابل خدمات ما ارائه دهد، دل بکنیم و برویم سراغ سازمان مشابهی که خدمات بسیار مدرن‌تر و به‌تر را با همان قیمت ارایه می‌کند.

 سایت «بلاگفا» که از قِبل اقبال کاربران‌ش، بالاترین اعتبار را برای خود کسب و در سایه آن، سرمایه‌گذاری و کسب منفعت کرده‌است، طی بیش از ۱۰سال خدمات وبلاگ‌دهی، کم‌ترین امکانات جدید که این‌روزها در سیستم‌های مدرن پیش‌پا افتاده می‌نماید را به سیستم خود اضافه نکرده‌است و شوربختانه هیچ‌کدام از کاربران این سایت هم نه‌تنها اعتراضی به مدیریت این سایت نداشته‌اند، که حاضر به جداشدن از این سیستم ابتدایی و عقب‌مانده و مهاجرت به سایتی دیگر هم نشده‌اند و با سختی‌های کار با این سیستم کنار آمده‌اند.

این سایت حدود دوماه پیش از دست‌رس کاربران خارج شد و پس از وعده‌های بسیار، اکنون با حذف کلیه اطلاعات سال نو میلادی و با همان سیستم قدیمی و البته با داشتن مشکلاتی جدید برگشته است.
امروز سری به وبلاگ بیش از ۳۰ نفر از دوستانم که از خدمات این سایت استفاده می‌کنند زدم. هیچ‌کدام علاقه‌ای به خداحافظی با این سیستم عقب‌مانده نداشته و ابدا برایشان مهم‌نبوده و نیست که اولا دوماه است ارتباط‌شان در سایه بی‌توجهی مدیر سایت، با مخاطب قطع شده‌است.
دوم: کل اطلاعات و مطالب‌شان برای دست‌کم یک نیم‌سال از بین رفته‌است. و سوم این‌که این سایت ساده‌ترین و بدیهی‌ترین امکان یک سایت بلاگ‌دهی یعنی یک فضای رایگان آپلود عکس ندارد.
این درحالی است که در کنار چند سایت بلاگ‌دهی بیگانه که به رایگان خدمات وبلاگی می‌دهند، سایت‌های ایرانی خیلی خوبی هم هستند که خدمات بسیار به‌تر و مناسب‌تری را در اختیار کابران خود می‌گذارند، اما همان خوی سنتی و مقاوم در برابر مدرنیسم، باعث شده که اغلب کاربران این سایت حاضر نشده‌اند پس از این‌که این سایت دوماه در دست‌رس نبود، عطای آن را به لقایش بخشیده و به سراغ سایت دیگری بروند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۸:۱۷
علی مصلحی

جعل برای ترویج فضیلت!!!!

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۰۴:۱۸ ب.ظ
«سپاه باید پشت مردم باشد. اصل مردمند. ارتش هم باید پشت مردم باشد. ارتش و سپاه باید بگویند: جانم فدای مردم. اگر بگویند جانم فدای رهبر انحراف است. اصل مردمند. رهبر هم جانش فدای مردم است. ما همه برای مردمیم. سپاه باید از حقوق مردم دفاع کند. پشتیبان مردم باشد. اگر بگوید جانم فدای رهبر که این می‌شود‌‌ همان زمان شاه. پس مردم برای چه انقلاب کردند؟»
 صحیفه نور، جلد سوم، پاراگراف ۱۳۲
جمله فوق چندین سال است که از قول مرحوم آیت‌الله «خمینی» نقل می‌شود به‌خصوص بعد از سخنان آیت‌الله «خامنه‌ای» در انتقاد از همین شعار «جانم فدای رهبر» و همچنین مخالفت با مقایسه ایشان با امام علی (ع)، مکررا گفته می‌شود.

قبل از هر چیز باید بگویم که به شخصه این جملات را دوست دارم. کاملا هم منطقی است. ولی در هیچ کجای صحیفه و هیچ‌کدام از آثار مکتوب و شفاهی مرحوم آیت‌الله خمینی، چنین عباراتی وجود ندارد.
 باید توجه داشت جلد سوم صحیفه به بیانیه‌ها و سخنرانی‌های مقطعی از تاریخ می‌پردازد که اساسا سپاه در آن موقع تشکیل نشده بود.
 جالب‌تر آن‌که جاعل محترم، بعد از شماره جلد، شماره پاراگراف را ذکر می‌کند!!! در هیچ کجای دنیا چنین روش استناد (رفرنس‌دهی) وجود ندارد.

قطعا مبارزه با تملق و چاپلوسی و غلو، یک فضیلت است. در این فرهنگ متملق‌پرور ایرانی در زمان کنونی، این مبارزه بیشتر ضرورت دارد. اما برای ترویج یک فضیلت، حق نداریم دست به کار غیراخلاقی مثل جعل روایت و تاریخ بزنیم.
اصلا چه نیازی هست که برای تبلیغ و فعالیت جهت زدودن خرافات و تملق، به یک نقل‌قول از یک بزرگی استناد کنیم؟؟؟ وقتی یک مفهومی با مستقلات عقلیه، قابل اثبات است، رفتن به سراغ نقل، اشتباه محض است.

منبع: فیس‌بوک محمد محبی
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۱۸
علی مصلحی

گاف‌های مشهور

پنجشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۲:۲۳ ق.ظ

   محمد درویش: حدود ساعت 19:30 دیروز - دوم آبان 1392 - در بخشی از برنامه بدون خط خوردگی که همه روزه به جز روزهای تعطیل از رادیو گفتگو پخش می‌شود، گوینده زن برنامه به سراغ دو کارشناس صاحبنظر رفت تا نظر ایشان را در باره‌ی محتوای گزارش جدید احمد شهید، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در امور حقوق بشر ایران جویا شود. کارشناس نخست برنامه، آقای محمد حسن آصفری، دبیر اول کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی بود که در رد گزارش احمد شهید، گفت: این فرد قبلاً وزیر خارجه کشور میانمار بوده که آن جنایت‌های بی‌سابقه را در حق اقلیت مسلمان این کشور روا داشته و چنین فردی اگر راست می‌گوید: ابتدا مشکل حقوق بشر در کشور خودش را حل کند. آصفری این را هم اضافه کرد که اخیراً وی و چند عضو دیگر کمیسیون امنیت ملی مجلس به کشور میانمار سفر کرده و از نزدیک در جریان عمق جنایت‌های صورت گرفته بر علیه مسلمانان آن کشور قرار گرفته‌اند. این در حالی است که احمد شهید، یک شهروند مسلمان زاده‌ی کشور مالدیو است و پیش‌تر هم سمت‌هایی چون معاون وزیر خارجه، سخنگوی رییس جمهور و وزیر خارجه کشور مالدیو را از 1999 تا 2007 برعهده داشته است.

    نگارنده نمی‌تواند حیرت خود را از ارایه‌ی چنین اطلاعات غلطی، آن هم از سوی یکی از اعضای کمیسیون امنیت ملّی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی پنهان کند؛ آن هم کمیسیونی که انتظار می‌رود اعضایش بیشتر از دیگر نمایندگان مجلس به مسایلی اینچنینی اشراف داشته باشند. مسأله به ویژه زمانی حیرت‌انگیزتر می‌نماید که بدانیم، معمولاً این شخصیت‌ها از قبل در جریان برنامه و موضوع آن قرار می‌گیرند تا بتوانند با حضور ذهن و آمادگی اطلاعاتی درخور در آن شرکت کنند!! غم‌انگیز‌تر آن که نه مجری برنامه و نه آن کارشناس دیگر - آقای شکرایی - هم هیچ تلاشی برای اصلاح این سخن جناب آصفری نکردند!

پخش یک برنامه تأسف بار از رادیو اندیشه‌ها! رادیو گفتگو؛ چرا؟

    البته در طول این گفتگوی تقریباً 20 دقیقه‌ای، نکات عجیب دیگری هم از سوی دو کارشناس برنامه مطرح شد که پخش آن از رادیویی که خود را مدعی فرهیختگی می‌داند و با عنوان رادیوی اندیشه‌ها از خویش یاد می‌کند، به راستی تأسف‌بار بود! از جمله آن که آقای شکرایی اعلام کرد، تنها کشوری که تاکنون سازمان ملل برای آن گزارشگر ویژه حقوق بشر تعیین کرده است، ایران است و حتی وقتی مجری برنامه از شنیدن این پاسخ ابراز تعجب کرد و دوباره پرسشش را مطرح کرد، ایشان با قاطعیت بیشتری همان پاسخ را تکرار کردند، در حالی که کافی است یک جستجوی مختصر در اینترنت می‌کردند تا درمی‌یافتند که علاوه بر احمد شهید، سازمان ملل متحد تاکنون 36 گزارشگر ویژه‌ی دیگر را در زمینه حقوق بشر به کشورهایی چون: بروندی، کامبوج، اریتره، هائیتی، میانمار، کره شمالی، فلسطین اشغالی، سومالی، سودان و ... گسیل داشته است. در این میان، باز فقر اطلاعاتی دست‌اندرکاران چنین برنامه‌ی سیاسی‌ای به راستی شرم‌آور است که نتوانستند همانجا این نکته غلط را تصحیح کنند. نکته‌ی دیگر آن بود که هم آصفری و هم شکرایی تأکید داشتند که احمد شهید تاکنون به ایران سفر نکرده و بنابراین، گزارشش فاقد استاندارهای لازم از منظر حقوق بین‌الملل است، چون مشاهده‌ی میدانی ندارد. در اینجا وقتی مجری برنامه پرسید: چرا ایشان به ایران سفر نکرده و آیا خودشان مایل به سفر به ایران نبودند؟ آقای شکرایی به صراحت گفت: بله، ایشان خودشان درخواستی برای سفر به ایران ندادند! در حالی که اگر سخنان سید عباس عراقچی، سخنگوی وقت وزارت خارجه جمهوری اسلامی ایران را می‌خواندند، در می‌یافتند که چرا دولت ایران از پذیرش درخواست سفر وی به کشور هر بار اجتناب کرده است!
    در این گفتگو، باز هم ادعاهای حیرت‌آور دیگری مطرح شد. مثلاً آقای آصفری گفتند: تمام زندانیان اوین که مطمئناً الآن همه‌ی آنها دارند سخنان وی را از درون زندان می‌شنوند! هیچگونه مشکلی ندارند و تنها ناراحتی زندانیان در اوین شاید دوری از خانواده و کمبود مرخصی باشد!! سخنانی که حتی سبب شد تا مجری برنامه هم به آن معترض شود و تذکر دهد که البته ممکن است زندانیان اوین با مشکلاتی هم روبرو باشند، اما نه در حدی که احمد شهید به آنها اشاره کرده است که در این لحظه، جناب آ صفری ضمن اشاره به بازدید اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس از زندان اوین در سه ماه پیش، مجدداً بر ادعای خویش تأکید کردند و این را به عنوان تأییدی بر مدعای خود اضافه فرمودند که اخیراً یکی از زندانیانی که برای مرخصی از زندان اوین بیرون آمده بود، در مصاحبه با رسانه‌ها گفته است: زندان برای ما مثل یک هتل بوده است!
    به هر حال، ضمن درخواست از شما خواننده‌ی گرامی خبرآن‌لاین برای گوش کردن به محتوای صوتی این برنامه که هم‌اکنون بر روی درگاه مجازی ایران صدا وجود دارد؛ امیدوارم از این پس کمتر شاهد پخش برنامه‌هایی چنین سطحی و شگفت‌انگیز باشیم که آشکارا به فهم و درک مخاطبینش توهین می‌کند.
منبع: خبرآنلاین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۲ ، ۰۲:۲۳
علی مصلحی

ماه و من

يكشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۲، ۱۰:۳۴ ب.ظ

ماه به تمام وعده‌هایش وفا می‌کند
روشن است در شب
و خاموش در روز
به احترام خورشید
من به احترام تو
خاموش نمی‌شوم
نه این‌که تو خورشید نباشی
من ماه نیستم
ولی به تمام وعده‌هایم وفادارم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۲:۳۴
علی مصلحی

دریغ از یک جو انصاف

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۴۱ ب.ظ

 «پیش یکی از مشایخ گله کردم که فلان به فساد من گواهی داده است. گفتا به صلاحش خجل کن»
(گلستان سعدی ـ در اخلاق درویشان)
حداد  - سروش«عبدالکریم سروش» در نوشته‌ای به مناسبت روز فلسفه، هر آن‌چه از سجع و آرایه و لفاظی سخن و قلم بلد بود را به خدمت گرفت تا اخلاق را تازیانه بزند.
 با عنوانی که نوشته بر پیشانی داشت و در مجموعه‌ای که منتشر می‌شد، مثلا قرار بود نوشته در گرامی‌داشت فلسفه و روز فلسفه باشد. اما نه تنها کسی و چیزی را گرامی نمی‌داشت که بیش از هر حرف و سخنی و نشانه‌ای، مرثیه‌ای بود که بر بالین مرده اخلاق و انصاف و تحمل، سروده و خوانده می‌شد. مرثیه‌ای که بی‌انصافی و بی‌اخلاقی را رسمن و علنن تبلیغ و ترویج می‌کرد.
 به نظر می‌رسید نویسنده از پس سال‌ها تحمل و مدارا و صبر، ناگهان روزنه‌ای برای فریاد حق‌خواهی یافته است تا هرچه، و از هر کس ظلم دیده و ستم‌ کشیده است را بر سر چند نام معروف و مسمی به فیلسوف و اهل فلسفه، فریاد بزند.
‌ای عجب!‌ ای عجب!‌ ای عجب! چه شد که تمامی مدعیان دین‌داری و اخلاق و فلسفه، از جمع دوستان و اساتید و شاگردان «سروش» بر این بی‌اخلاقی و بی‌حرمتی و بی‌انصافی آشکار یار نزدیک خود، در حق فلسفه و اخلاق و انصاف و انسانیت، فقط و فقط سکوت اختیار کردند و به تماشا نشستند؟
 در این میان تنها دانشجوی جوان و شجاعی، شهات به خرج داد و خطر کرد و چند خطی در مذمت آن نوشته در صفحه اجتماعی خود نوشت. ضمن آن‌که البته به محاسن برجسته دکتر «سروش» هم اشاره کرد و حرمت انصاف را پاس داشت.
 در آن زمان نه از دین‌دار و دین‌پژوه معاصر آقای «یوسفی اشکوری» خبری شد، نه از «مجتبی واحدی» روزنامه‌نگار، که ذره‌بین به دست، عیب اهل سیاست و اخلاق را رصد و افشا می‌کند.
چند ماه بعد از آن نوشته، دکتر «حداد عادل» که من کمترین قرابتی با منش سیاسی وی ندارم، در نوشته منصفانه‌ و خالی از آلودگی به حب و بغض شخصی، پاسخ قسمتی از آن نوشته دکتر «سروش» را داد. صادقانه باید اعتراف کرد که اگر همه کارهای «حداد عادل» به فرض بد باشد، این یکی بسیار خوب و عالی بود و من هراسی ندارم از این‌که صبر دکتر «حداد» از زمان انتشار نوشته «سروش» تا زمان انتشار جوابیه او را، به برخاستن از سینه حریف و دور زدن میدان، توسط مولی علی در جنگ احزاب تشبیه کنم. صبری که به او اجازه داد تا اندکی بر خشمش غلبه کند و نوشته تا آن‌جا که ممکن است از حب و بغض شخصی خالی باشد و در فضایی منصفانه جواب اتهامات و ادعاهای ضعیف و بدون پشتوانه سند و مدرک «سروش» بر علیه خود را داده باشد.
 نمی‌خواهم و نمی‌توانم ادعا کنم که نوشته «حداد عادل» بطور کامل خالی از حب و بغض شخصی و صددرصد خالص از اغراض شخصی است. نه چنین نیست. اما اگر رفتاری تا بدین پایه منصفانه از یک رقیب سرزده، آیا باید بدان پایه از بی‌انصافی آن‌را نادیده گرفته و تمامی محاسن این رفتار را به آب معایب رفتار سابق شست که آقای حداد این رفتارها به شما نمی‌آید؟
آیا داوری یک‌طرفه و غیر منصفانه دکتر «سروش» در مورد شخصت و نه سواد فلسفی دکتر «رضا داوری اردکانی» و آن توهین و تحقیرها که در آن نوشته در حق آقایان «لاریجانی» و «حدادعادل» شده بود، هیچ بهانه‌ای برای پاسداشت اخلاق و انصاف به دوستان دکتر «سروش» نمی‌داد تا آن‌روز آن‌گونه سکوت اختیار نکنند و امروز این‌گونه سکوت نشکنند؟
اگر درد دوستان حرمت اخلاق و انسانیت است، چرا در زمانی که نوشته سراسر بی‌انصافی و بی‌اخلاقی دکتر «سروش» منتشر شد، سکوت نمودند؟ و اگر منظور نقد رفتار سیاسی دکتر «حداد عادل» است که انصافن اینجا خطای دکتر «حداد» به کمترین درجه ممکن کاهش یافته و اصلا قابل مشاهده نیست. یعنی اینجا باید به آقای «حداد» تبریک گفت و دست او را به خاطر این نوشته به گرمی و محبت فشرد. اگر حقی از دکتر «علی‌رضا رجایی» ــ که برای من بسیار عزیز است ــ ذایل شده و با فرض مدخلیت صددرصد «حداد»، حقیقتن جای بیان و ادای آن اینجا نبوده و نیست.
 جامعه سیاست‌زده ما تا زمانی که نتواند حساب حب و بغض‌های معمول و متداول و نظرات شخصی را از حساب قضاوت‌های دیگر جدا کند، همیشه بر مدار همین دور باطل خواهد گشت و همیشه در نقطه آغازین اخلاق و عدالت و انصاف خواهد ماند.
«عبدالکریم سروش» انسانی است که نبوغ ویژه‌ای در تحصیل توامان پزشکی و فلسفه و ادبیات و متون دینی داشته است. با سعی و تلاش تحسین‌برانگیزی، این نبوغ و استعداد را بارور و برتر نموده‌است. به لطف طبع خدادادی، بر کلام و قلم تسلط و چیرگی خاصی داشته و دارد. این‌ها و خصایل و دلایل برجسته دیگری در شخصیت وی، به علاوه تربیت تعداد قابل‌توجهی از دانش‌جویان و فلسفه و حقیت‌جویان جوان و میانسالی که هر کدام اکنون حکم استادی مبرز و برجسته و صاحب کرسی تدریس در دانشگاه‌های معتبر را دارند، به ایشان شخصیت کاریزماتیکی در بین طبقه فرهیخته عطا کرده است که کمتر کسی از اهالی علم و تحصیل جرات می‌کند، نوشته، سخن، و یا شخصیت وی را مورد نقادی و بررسی دهد. همین دلیل به تنهایی کافی است تا همه آن کاریزما که نردبان برکشیدن او به بام شهرت و عالی‌مرتبه‌گی شده، خدای ناکرده اسباب سقوط او از‌‌ همان بام باشد.
این‌که عده‌ای از هم‌نسلان و هم‌کلاسان و شاگردان او در برابر خطای او سکوت می‌کنند، لطف به او نیست. ضمن آن‌که خیانت به اخلاق و انصاف و تکلیفی است که به حکم حق بر عهده دارند، خیانت مستقیم به شخصیت خود وی نیز هست.
باز هم دست‌مریزادی به «سعید حنایی کاشانی» که توضیحاتش روشنگرانه، منصفانه و عالمانه‌تر بود، و اگرچه جای پرداختن بیشتری به انصاف دکتر «حداد عادل» را داشت، اما باید به حکم لنگه‌کفش بیابانی آن را غنیمت دانسته و تحسین کرد.
  حافظ  ار  خصم  خطا  گفت  نگیریم براو
  ور  بحق  گفت جدل با سخن حق نکنیم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۴۱
علی مصلحی

بازتاب بداخلاقی

دوشنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۲:۳۴ ب.ظ

واژه «دُم» در ضرب‌المثل «پا روی دم کسی گذاشتن» معنی حقیقی ندارد و مجازن به معنای کاری به کار کسی داشتن و عصبانی کردن اوست. فراوان هم در میان مردم مورد استفاده قرار می‌گیرد و اشکالی هم ظاهرن بر آن مترتب نیست.
با این‌حال، کسی این ضرب‌المثل و یا مشابه آن‌را در مورد فردی که شخصیت محترمانه‌ یا فرهیخته‌گی ویژه‌ای دارد و… به‌کار نمی‌برد. چه آن‌که بکار بردن آن تداعی کننده بی‌ادبی یا توهین خفیف است.
 این یک رسم محترمانه است و آدم‌های مبادی آداب به شدت به آن پای‌بند هستند.
 تردیدی نیست که وقتی در روابط معمولی بین انسان‌ها، رعایت این‌گونه از ادب و احترام لازم و نشانه شخصیت رعایت کننده است، رعایت آن در جایی که کمی از قلمرو شخصی فرا‌تر و عمومی‌‌تر است، نه تنها شایسته که بایسته هم هست و شاید بعض مواقع عدم رعایت این ادب، محرومیت‌هایی را برای یک بی‌توجهی به دنبال داشته باشد. قلمرو عمومی می‌تواند آثار یک توهین خفیف را تشدید کند و نتایج ناگواری به دنبال داشته باشد.

سایت «بازتاب» که تلاش می‌کند چهره‌ای تقریبن متفاوت از فضای رسانه‌ای محافظه‌کاران رسمی از خود به نمایش بگذارد، و بیشترین تلاش خود را بر افشاگری باندهایی در حاشیه امن قدرت قرار داده است، لازم است برای اثبات حسن نیت خود، بیش از سایر رسانه‌ها و مطبوعات به رعایت بعض اصول اخلاقی و حرفه‌ای در حوزه رسانه وفادار بوده و دقت و وسواس بیشتری به خرج دهد.
 این سایت، هفته قبل در مطلبی که تعرض تلویحی به جایگاه اقتصادی  «موتلفه اسلامی» در آن مشهود بود، با تیتر «آقای احمدی‌نژاد اگر جرات دارید پا روی دم موتلفه بگذارید،» پا را از حدود اخلاق و ادب و احترام، فراتر گذاشته و با تمسکبه یک ضرب‌المثل متداول، اما حاوی کلماتی با بار منفی ــ که استفاده آن در قلمرو شخصی با کمی تخفیف شاید مشکلی نداشته باشد اما در قلمرو عمومی نشانه مستقیم توهین است ــ به این گروه و منسوبین به آن توهین کرد.

 رسانه حق قضاوت بر علیه سوژه، یا  جانبداری از آن را ندارد و فقط می‌تواند در مورد سوژه اخبار صحیح، دقیق و درست بدهد. قضاوت متعلق به مخاطبین و در عهده محاکم قضایی است.
 با این توضیح، در حالی که هیچ‌گونه جرمی در مورد «موتلفه اسلامی» به‌عنوان یک شخصیت حقوقی، و و اعضای آن به عنوان اشخاص حقیقی، اثبات و اعلام نشده و حتی اتهام مشخصی هم متوجه آن‌ها نیست، تنظیم تیتر با رویکرد منفی، از ریشه غلط و خلاف اصول اخلاق است و با فرض ثابت شدن جرم هم، استفاده از الفاظی که توهین‌آمیز تلقی می‌شوند، خلاف اصول حرفه‌ای رسانه است.
مرتبط:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۳۴
علی مصلحی

در ضرورت بیان کلام درست

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ب.ظ

در ضرورت بیان درست کلام

عموما مردم هنگامی که طرف گفتگوی یک خبرنگار قرار می‌گیرند، یا قرار است به سؤالی جلو دوربین پاسخ بدهند، یا در مراسمی که در یک سالن عمومی برگزار می‌شود، مثلا سالن عروسی، یا موارد مشابه، وقتی قرار است در مقابل جمع حرف بزنند، دست و پای خود را گم کرده و اصطلاحا به «تپق»زدن می‌افتند.
بعید می‌دانم کسی بتواند ادعا کند که هیچگاه با چنین تنگنایی روبه رو نشده، و همیشه توانسته است به راحتی و بدون هراس حرف بزند و منظورش را برساند، یا به سؤالی که از او پرسیده شده، در هر شرایطی پاسخ بدهد.
از این مدل دست و پا گم‌کردن‌ها و خیس عرق‌ شدن‌ها و تپق‌زدن‌ها، حتی در خاطرات گویندگان زبده و با تجربه رادیو و تلوزیون هم فراوان یافت می‌شود.
این‌ها کاملا طبیعی است. خصوصا در جوامعی مثل جامعه‌ای که ما در آن زندگی‌می‌کنیم و اغلب رادیو و تلوزیون و میکروفون و دوربین آن، کالا و خدماتی لوکس و دور از دسترس همگانی و مخصوص از ما بهتران شناخته و تعریف می‌شود.
 یک دلیل عمده و اصلی این رفتار بر می‌گردد به عادت‌هایی که از زمان طفولیت در وجود کودک نهادینه می‌شود. اغلب خانواده‌ها به جای استفاده از آموزش‌های صحیح تربیت کودک، و آماده نمودن صحیح آن‌ها برای داشتن واکنش‌های صحیح در شرایط مختلف، آن‌ها را از همه چیز می‌ترسانند.
 داستان «لولو»، «یک سر و دو گوش»، «آقا دیو» و... که ما از کودکی شناخته‌ایم، همیشه با ما هستند. کافی است ما در موقعیت جدیدی قرار بگیریم تا «لولو» از خواب بیدار شود و ما دست و پای خود را گم کنیم و زبانمان به «تپق‌زدن» بند بیاید.
 اما علاوه بر این ترس یادگار دوران کودکی، گاهی ما در یک شرایط مشابه، نه تنها دست و پا، که اصلا خودمان را هم گم می‌کنیم و سخن گفتن به زبان مادری هم فراموشان می‌شود. جایی که به سختی تلاش می‌کنیم ادای آنهایی را درآوریم که حرف زدن و اجرایشان را در تلوزیون دیده، یا در رادیو شنیده‌ایم. دلیل اصلی «تپق‌زدن» اینجا دقیقا‌‌ همان است که تلاش می‌کنیم تا در یک تقلید ناشیانه، کس دیگری باشیم غیر از خودمان و حرف‌هایی را بزنیم که مال خودمان نیست و بلد نیستیم کلمات آنرا دقیق ادا کنیم و حتی اطلاعات کاملی هم در مورد موضوعی که تلاش می‌کنیم درباره آن «اظهار فضل» کنیم، نداریم.
 مورد سؤال قرار گرفته‌ایم و شهامت آنکه بگوییم «نمی‌دانم» را نداریم یا می‌دانیم و گمان می‌کنیم که باید چیز دیگری یا جور دیگری گفت. گاهی ظرف چند دقیقه کلماتی را زنجیره‌وار بهم بافته و بیان می‌کنیم که نه سر دارد نه ته! نه معنی دارد، نه می‌توان یک معنی فرضی برای آن با پس و پیش کردن کلمات ایراد شده، دست و پا کرد.
 گذشته از نابلدی خوب و مفید سخن گفتن در شرایط خاص، اکثر مردم ما متاسفانه در شرایط عام و معمولی نیز مختصر و مفید سخن گفتن را بلد نیستند. نه اینکه عمدی در کار باشد، نه! بلد نبوده‌اند و اموراتشان به این‌گونه ناسره سخن گفتن تا کنون گذشته است و به همین دلیل نیازی به آموختن احساس نکرده‌اند.
 اما حقیقت تلخ و دردناک آنست که این امورات می‌توانسته به گونه‌ای دیگر، و صد‌البته بهتر و همراه با رضایتمندی و آرامش بیشتری بگذرد که «ندانستن» باعث شده آنگونه بگذرد.
 «مولوی» همان‌گونه که معتقد است «همدلی از همزبانی بهتر است»، به‌گونه و در جاهای دیگری هم معتقد است که؛ اغلب همدلی از همزبانی پدید می‌آید.  شوربختانه باید اعتراف کرد که خیلی از ناهمدلی‌ها از ناهمزبانی پدید می‌آید. این نه به معنای آن باشد که دو یا چند نا‌همدل، به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند. چنانکه در داستان اختلاف بر سر نام انگور و عنب و الخ وجود داشت. نه! به یک ربان سخن می‌گویند اما ناقص و نامفهوم.
لزوم توجه به «زبان» در علوم انسانی و مجهز و مسلط شدن به شیوه‌های مختصر و مفید بیان مقصود و سخن گفتن، بر هیچ کسی پوشیده نیست. اما متاسفانه مورد غفلت همه هست. حتی در میان روشنفکران و مدعیان سواد و فهم. از این رهگذر بسیار آسیب‌ها متوجه فرد و به تبع آن جامعه شده است. 
شاید در جامعه، دبستانی برای آموختن چگونه سخن گفتن نباشد، شاید اراده‌ای برای برآورده کردن چنین نیازی نزد جامعه موجود نباشد، اما هر کس به اندازه خود آن اندازه قابلیت و استعداد را دارد که خودش برای آموختن دست بکار شود. هر کس می‌تواند قبل از آنکه دست و پایش را در سخن‌ گفتنی خاص گم کند، از هم‌اکنون دست بکار آموختن شود.
«لو‌لو» را به خواب ابدی بفرستیم تا دیگر زبان‌مان بند نیاید.
0 نظرات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۱۴
علی مصلحی