اگر از دیوار سفارت بالا نمیرفتند
چندى پیش در بخشى از مناظره آقایان «حسین شریعتمداری» و «ابراهیم اصغرزاده» که بهمناسبت ۲۴ آبان از تلویزیون جمهورى اسلامى پخش شد، آقاى «اصغرزاده» گفتهاست: من باید برای نسلی که به اشغال سفارت ایالات متحده آمریکا معترض است، توضیح بدهم که اگر آن اتفاق نمیافتاد، وضع بسیار بدتر از این بود که الان هست. (نقل به مضمون)
به عبارت سادهتر، آقای «اصغرزاده» اینگونه تشخیص دادهاند که اگر ساکت باشند و در مقابل اتفاقاتی که نه حدس میزدهاند، بلکه یقین داشتهاند در داخل سفارت در شرف وقوع است،اقدامی نکنند، اوضاع کشور و مردم ایران بسیار خراب خواهد شد. لذا ساکت ننشسته و با آن اقدام خودشان ــ یعنی بالارفتن از دیوار سفارت و ورود غیرقانونی، و گروگان گرفتن کارمندان آنجا ــ جلوی یک مجموعه اتفاق بد را گرفتهاند.
در همان زمان که این اتفاق افتاد، مجموعه دولت موقت و در راس آن مرحوم مهندس «بازرگان» به شدت با این اقدام مخالفت کرده و طی یک دوره کوتاه هم تلاش نمودند با اقدامات دیپلماتیک در سطح بینالمللی و هشدارهایی، کمی شرایط را به نفع نظام و مردم تعدیل نمایند و جلو مخاطرات احتمالی را بگیرند. اما وقتی متوجه شدند و مشاهده کردند در سایر ردههای نظام و شوراى انقلاب، ارادهای برای این کار و قبول نظرشان وجود ندارد، از آن منصرف شدند و نهایتا هم منجر به استعفای ایشان از دولت موقت شد.
تا اینجا دو نوع احساس خطر داریم: یک نفر از نمایندگان اشغالکننده سفارت اعلام میکند؛ احساس یک خطر بزرگ و حتی بزرگتر برای مردم و کشور میکرده، و برای دفع آن خطر به اشغال سفارت یک کشور و گروگانگرفتن کارمندان و اعضای آن سفارت متوسل شده.
دیگر؛ تفکر شخصی که احساس نموده با این اقدام کشور و مردم به ورطه یک هلاکت عمیق دچار خواهند شد که جبران آن اگر کاری غیرممکن نباشد، دستِکم بسیار سخت خواهد بود.
با این اوصاف و با مشاهده شرایط موجود ۳۰ سال پس از آن حادثه، حق با کدام تفکر و شخص است؟
آیا حال و روز امروز و روزهای سپریشده طی این سی سال بر مردم و تحریم و جنگ و عواقب ناگوار بعد از آن و… که با اطمینان میتوان گفت اشغال سفارت علت موجده اغلب آنها، یا دستِکم بهانه آنها بوده، خوب است؟ و اگر اشغال صورت نمیگرفت بدتر از این میشد؟
یا آنکه نه! اگر این اتفاق صورت نمیگرفت، یا آنکه بلافاصله پس از وقوع به دولت اجازه داده میشد تا با سازوکارهای دیپلماتیک، آن را رفع و رجوع کند، اوضاع از اینکه هست بهتر بود؟
تردیدی نیست که پاسخ این سؤال را باید از مردمی که از نزدیک و با گوشت و پوست و جان خود دردها و مصیبتها را تحمل نمودهاند شنید. و از طرف دیگر با معیار و محکهای علمی و کارشناسی مقایسه کرد که کشور ایران چه اندازه درآمد دارد و سهم رفاه مردم از این درآمدها چهقدر میتوانسه باشد، و چهقدر بوده و سهم هزینههای ناشی از این ماجراجوییها چهقدر بوده، و آنگاه با کسر فایدهها از هزینهها میتوان به یک جواب ملموس و ساده رسید که حق با چه کسی یا چه گروهی است.
اما با فرض آنکه پس از جمع و تفریق و کسر هزینه از فایده، بیشترین فایده مادی و رفاهی ملموس، متوجه ماجراجویان و جریان منسوب به آقای «اصغرزاده» باشد، آیا این نتیجه نافی ارزش «نیت» و متناقض اصل اخلاقی «هدف وسیله را توجیه نمیکند» نیست؟ البته اگر آقای «اصغرزاده» و دوستانشان به این اصل اعتقاد و ایمان داشته باشند. والا میتوانند مانند اعضای حزب توده یا حزب کمونیست شوروی معتقد به آن باشند که «هدف وسیله را توجیه میکند» و خوشحال باشند که زمانی برای هدفی (از نگاه آنها) مقدس به وسیلهای نامقدس متوسل شده، و بر بنیادیترین اصول اخلاقی و شرعی و خلاف تمام پروتکلهای بینالمللی، به سفارت یک کشور حمله نموده و کارمندان آنرا به گروگان گرفتند، تا به تصور خود، مانع از وضعیت بدتری برای مردم کشورشان شوند.
اما واقعیت آنست که طی این پروسه نهتنها شرع و اخلاق و سابقه دیپلماتیک کشور قربانی شد، بلکه سهم مردم و نظام هم از آن حادثه قرار گرفتن در جبههای بود که همه دنیا در طرف مقابل آن قرار داشتند و در این نبرد نا برابر، امید و آرزوهاىشان بر باد رفت.
شاید اگر آقاى «اصغرزاده» از دیوار سفارت بالا نمیرفتند، امروز برادران سپاهیِ دیروزشان به خود اجازه نمیدانند خلاف بدیهیترین اصول قانونی و بدون اجازه مقامهای قضایی به منازل فعالان جنبش سبز وارد شده و آبرو و زندگیشان را به گروگان بگیرند.
منتشرشده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر اینجا