وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

نبشتن

يكشنبه, ۵ آبان ۱۳۸۷، ۱۱:۱۴ ق.ظ

نیازی نیست به خودم یادآوری کنم که چند سال پیش دوستانم در شورای نویسندگان «انتظار» می‌خواستند ویزه‌نامه شماره دهم را منتشر کنند، و آن زمان من چگونه بودم.

نیازی نیست «مجتبی خلیلی» به من یادآوری کند که چندین و چندبار از من خواست، چند خطی قلمی کنم و من اصلن نتوانستم که نتوانستم.
باورکنید «مجتبی» دست آخر خسته شد و از من خواست روی یک برگه کاغذ بنویسم: «نمی‌توانم بنویسم» و دریغا که آن هم نتوانستم.

اما حالا نیازی هست که بگویم: همه این‌ها بهانه‌ای شد برای این‌که بنویسم و بگویم که این‌روز‌ها سرشارم از نوشتن و سرشارم از نیاز به نوشتن.

 این‌که نوشتن می‌توانم، شک نیست همین که می‌بینید، حکایت توانستن است. اما آن‌که نوشتن می‌دانم، حکایت دیگری است و قضاوت این حکایت با شما و این زمان بگذار تا وقت دگر.
 
«حقا، و به حرمتِ دوستی، که نمی‌دانم این‌که می‌نویسم راهِ سعادت است که می‌روم، یا راهِ شقاوت و حقا که نمی‌دانم این‌که نبشتم طاعت است یا معصیت»
 «عین القضات»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی