زنبورهای عسل دیابت گرفتهاند
«محمد مجتهدشبستری» همان شخصی است که چند ماه پیش در اعتراض به محدودیت علوم انسانی در دانشگاههای ایران مقاله ارزشمند «فرمان علیه فهم» را نوشته و متشر نمود و البته ناگفته پیداست که وبلاگ «معناگرا» متعلق به ایشان هم از دایره شمول لطف و مرحمت فیلترینگ دولت و حاکمیت محروم نبودهاست.
ضمنا همزمان با داغ شدن بحثهای نظری درباره سنگسار در حاشیه اخبار مرتبط با سنگسار بانو «سکینه محمدیآشتیانی» که حاکمیت بهشدت از آن دفاع مینمود، نوشتهای از ایشان در رد «سنگسار» و عدم کفایت ادله برای اثبات شان فقهی آن در شرایط حاضر نوشته و منتشر شد.
«سروش دباغ» فرزند دکتر «عبدالکریم سروش» است که نیازی به معرفی ندارد. طی یکسال گذشته دو نامه سرگشاده تند توسط پدر ایشان به رهبری نظام نوشتهشده که مفهومی غیر از اعتراض به شرایط موجود در بر نداشته است.
البته ممکن است راه پدر و پسر از هم جدا باشد. اما اشتراک نظر در آثار هر دو نشان میدهد که چنین نیست. مگر آنکه رنگ رخساره قلم بازتاب سر ضمیر نباشد.
«مقصود فراستخواه» همان کسی است که در جریان استیضاح «مهاجرانی» وزیر ارشاد دولت اصلاحات، از او به عنوان یک چهره منحرف که «وحی و عصمت انبیا و فرامکانی و فرازمانی بودن قرآن را انکارکرده» یاد، و وزیر باید پاسخگوی مصاحبه ایشان با روزنامه «ایران» میبود.
بر این سیاهه میتوان نامهای بسیاری اضافه کرد که منش و روش حاکمیت را نهتنها طی ۵ سال گذشته، که حتی طی سی سال گذشته مورد نقد جدی قرار داده و همواره بهدلیل همین نوع نگاه و نقد، بازخواست شده و نتوانستهاند در جایگاه واقعی خود باشند.
اما دکتر «محققداماد» اگر چه ممکن است در این طبقه معترض طبقهبندی نشود، اما نامه سرگشاده و انتقادی آتشین سال گذشته ایشان خطاب به ریاست قوه قضاییه و اعتراض شدید به رویه قضایی ناظر به حوادث پس از انتخابات دهم ریاستجمهوری و اعتراض به جابهجایی حاکم و محکوم، در رفتار قضایی مورد اشاره، ایشان را در زمره معترضین اصلی دستِکم ریاستجمهوری آقای «احمدینژاد» طبقهبندی نمود.
اما به یکباره و ناگهان پس از انصراف «یونسکو» از برگزاری همایش فلسفه در ایران، و اقدام عجولانه، خام و حاکی از رنجش تهران در برگزاری این همایش بدون حضور یونسکو، همه این مغضوبین و معترضین به یکباره محبوب و عزیز! شده، هر آنچه طی این سالها درباره آنها نوشته و گفتهشده بود به یکباره به دست فراموشی سپرده و همه آنها میهمانان عزیز!؟ همایش حاکمیتی شدند که خودشان بزرگترین معترضان آن به شهادت آثاری بودند که سالهاست منتشر شده و در همه جای دنیا قابل دسترسی است.
بدون شک استقلالرای یکی از مولفههای اصلی و برجسته در حوزه دانش و دانشگاه و از مشخصات بارز یک استاد دانشگاه است.
دفاع از نظرات علمی و پاسخگویی به سؤالات جامعه علمی در چهارچوب همین استقلال معنا پیدا میکند، اما جامعهشناسی، فلسفه، علم، شعر، صاحبنظربودن و ... منهای جامعه و مردم جامعه به تعبیر زیبای مرحوم استاد «زرینکوب» به «هزیانهای بیخودانه در بیابان» میماند.
استاد فلسفهای که نزدیک به دوسال است متوجه غیبت «ندا آقاسلطان» در کلاس درس نشده و چهره خونین «محسن روحالامینی» را از نزدیک ندیده یا صدای مادران داغدار جامعه را نشنیده و... یا بهتر از هر کس دیگری شنیده و خود را داوطلبانه به نشنیدن زده، بهراحتی میتواند در همایش فلسفهای شرکت و سخنرانی نماید که سخنران مراسم افتتاحش «محمود احمدینژاد» باشد؟
اما نامهایی که بدانها اشاره شد، همه این واقعیتها را از نزدیک دیده و شنیده و در کنار دانشجویان و جامعه بارها و بارها همدردی خود را هم اعلام نموده بودند، با اینحال مرتکب این خطای بزرگ علمی و رفتار فرهنگی شدند.
بدون تردید جامعه اینگونه رفتار را از هیچکس خصوصا جامعه علمی بهسادگی قبول نکرده و از کنار آن نخواهد گذشت.
این رفتار ثبت امتیاز منفی بزرگی در کارنامه علمی و رفتار فرهنگی این اساتید توسط مردم را بهدنبال خواهد داشت.
پانویس:
تیتر عنوان مجموعه شعری از «اکبر اکسیر»
در همین رابطه: نقدی بر عدم واکنش روشنفکران ایرانی در برابر درج نامِشان بهعنوان شرکتکنندگان همایش «روز جهانی فلسفه»
همایش فلسفه و روشنفکران ما