خیالبافی
چوپانی هر روز مزد چوپانی خود را از صاحب گله، ظرفی روغن میگرفت و روغنها را در کوزهای که بالای سرش آویزان کردهبود، میریخت.
شبی غرق در خیالات خود تصور کرد که کوزه از روغن پر شده و او میبرد بازار و میفروشد، و با پول آن برای خودش گوسفند میخرد، گوسفندهایش زادوولد میکنند و گلّه میشوند و او روغن گوسفندهایش را میفروشد و آقای خودش میشود. بعد زن میگیرد و بچهدار میشود و اگر بچهاش شیطنت کرد، با همین چویدست ادبش میکند و درد حالی که در خیال خود مشغول ادبکردن بچه شیطانش بود، چوبدست را بلند کرد و چوبدست ناغافل خورد به کوزه روغن آویزان بر سقف و همه روغن بر سر و روی و لباس چوپان نگونبخت ریخت و همه نتایج و مزد چندماه کارش از بین رفت.
این داستان که به زبان ساده مرز بین خیالبافی منفی و رویای مثبت را نشان میدهد و زیانهای خیالبافی را با زبان داستان روایت میکند را «المنفلوطی» ادیب مصری به شکل بالا نقل میکند. اما در «کلیلهودمنه» هم با همین مضمون اما به شکل دیگری آمدهاست که بازرگانی که کارش تجارت روغن بود هر روز به درویش همسایهاش یک ظرف روغن میداد و درویش با روغنهای جمع شده چنین خیالبافی کرد.
میتوان رویای مثبت برای موفقیت داشت و برای رسیدن به آن برنامهریزی و تلاش کرد و موفق هم شد.
در نقطه مقابل آن خیالبافی، میتواند دام و تلهای پیش روی انسان باشد که همین داشتههای موقت امروز را هم از آدم بگیرد.
موفقیت علاوه بر ذهن مثبت؛ نقشه راه و برنامه دقیق و تلاش درست هم میخواهد.