حافظ
کس چو حافظ نگشود از رخ اندیشه نقاب / تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
از کودکی با نام خواجه رندان لسانالغیب «حافظ» شیرازی آشنا بودهام. گو اینکه دیپلم دارم و به ضرورت از سالهای ظاهرا سوم یا چهارم تحصیل شعر خواجه را در کتاب درسی خواندهام.
سالها بعد در دوره دبیرستان در رشته تحصیلی «فرهنگوادب» که بیش از پیش با شعر و ادب سروکار دارد، بارها و بارها نام «حافظ» را شنیدم به عنوان شاعری بزرگ یا بزرگترین شاعر ایران. اولین شاعری که بیش از دیگر شاعران پارسیگو مورد توجه واقبال اهالی ادب شرق و غرب و مستشرقان قرار گرفته و دیوان اشعارش بیش از شعر دیگر پارسیسرایان به زبانهای زنده دنیا ترجمه شدهاست.
پیرامون شخصیت «حافظ» هم حرفها و بحثهای فراوان خواندم و شنیدم. اما آنچه طی همه این سالها به آن کمترین توجه را داشتم و اکنون فرصت و فراغتی و سعادتی دست داده است تا به آن بیشتر توجه کنم «شعر» حافظ است.
مطمئنا درک و دریافت کامل از شعر خواجه برای هیچکس با هر نوع نگاه، نهتنها ممکن نیست بلکه با فرض میانگین صد سال برای سن افراد انسانی این مدت (صد سال) برای درک و دریافت آنهمه هنر، زیبایی، خلاقیت و... بسیارکم و چهبسا چندین برابر چنین زمانی هم کم باشد.
این واقعیتی است که حافظپژوهان منصف به آن اقرار و اعتراف دارند. برای این کمترین که در آستانه نیمه دوم عمر قرار دارم و نیمه اول، به هر روی به غفلت گذشته است، گنگی نسبت به شعر خواجه بیشتر.
اما با همه این گنگی احساس میکنم، همین اندک درک مختصر برای بهبودی و بهزیستی من بزرگترین سرمایه و بیشترین بها است.
××××
امسال برای اولینبار فرصتی دست داد تا مقدمه استاد علامه «محمد قزوینی» بر «دیوان حافظ» را بخوانم. جستجو و تتبع استاد علامه «قزوینی» به همراه مرحوم دکتر «قاسم غنی» اگر نشود گفت بینظیر، میتوان با اطمینان گفت کمنظیر است. اگر سایر زحمات ارزنده و ارجمند علامه «قزوینی» و مرحوم «غنی» به ادبیات این کشور را نادیده انگاریم، این دو تن با همین «دیوان حافظ» دین خودشان را به ادبیات ایران و «حافظ» ادبیات ایران ادا نمودهاند.
صبحدم از عرش میآمد خروشی عقل گفت / قدسیان گویی که شعر «حافظ» از برمیکنند.
بیستم مهر ماه روز «حافظ» مبارک.