برای علی مصلحی، اندیشه در بند کشیدنی نیست
جرس ــ ی.مرادی: مدتها بود که بهدلایلی از فضای رسانهای به دور افتاده و از اطلاعاتی که همواره بهدنبال آن بودم فاصلهای بعید داشتم. اما امروز به ناگه با یادداشتی در جرس با عنوان «برای علی مصلحی، اصلاحطلبی که اصول را گم نمیکرد» مواجه شدم و متوجه شدم علی مصلحی این نام آشنا، عنوان یادداشتی را به خود اختصاص دادهاست.
بهدنبال یادداشت موردنظر رفتم و با پیگیری آن متوجه شدم «سارا زرتشت» نویسنده آن است. با مطالعه متن در حالیکه با اتفاق نظر با نویسنده به پیش میرفتم به ناگاه متوجه شدم، علی مصلحی چند روزی است توسط حکومت دستگیر شدهاست و به خیل عظیم اسرای منتقد ایران زمین که بسیاری از جرگه روزنامهنگاران و نویسندگان هستند پیوسته است.
بهراستی موج بازداشت انسانهای فرهیخته این مرز و بوم گویا تمامی ندارد. نویسندهای که با روش و منشی خاص و با اسم و رسم خویش در ایران مدتهاست که همراه با جنبش سبز به بیان عقایدش میپردازد نیز از سوی حکومت تحمل نمیشود و بازداشت میگردد.
وی را از نقدهایش درباره خبرگزاریهای داخلی ایران میشناسم. هرچند تحلیلهای بسیاری درباره شرایط کشور نیز ارائه کردهاست.
نقدهایش اکثرا بر اصول حرفهای خبری منطبق است و از اینرو همواره مواردی از نقدهایش آموختهام. هرچند افتخار آشنایی رودررو با وی را نداشتهام اما در فضای مجازی، نویسندگان را میتوان با نوشتههایشان شناخت.
در کتابی درباره روزنامهنگاری شهروندی میخواندم که ما انسانها، همانگونه که در محیط اجتماعی رفتار میکنیم به همان روش نیز در محیط مجازی و با اغراقی بسیار بیشتر از آنچه هستیم ظاهر میشویم چرا که ظاهرا فضای مجازی آن چارچوب هویتشناسانه برای مخاطبین را ندارد و هر کس هرگونه که بخواهد میتواند به معرفی خویش اقدام کند.
اما نکتهای که بسیار شیرین مینماید و قشر نویسنده را از این عیب فعالیت در فضای مجازی مبرا میسازد آنست که نویسنده قلم دارد و در قلم خویش تفکر و آن همان است که آدمی را میشناساند. نویسنده فکر خویش را بر روی کاغذ میآورد فلذا در فضای مجازی بالاترین ارزش را داراست.
همین نکته تعجب بنده را وامیدارد که بازداشت افرادی که صراحتا به بیان عقایدشان میپردازند و مخاطبِشان را به پاسخگویی فرا میخوانند، حقیقتا برای نظامی که مدعی است استقلال و آزادی و جمهوری و اسلامی را همگی با هم و به یکباره برای مردم ایران به ارمغان آورده است، چه سودی دارد ؟
روزها بود که نمینوشتم یعنی مجالی پیدا نمیکردم. اما خبر دستگیری روزنامهنگاری دیگر مرا بر آن داشت تا قلم بردارم و سپیدی کاغذ را با اعتراضی دیگر سبز نمایم.
در پایان تنها آرزوی آزادی تمامی اسرا را دارم اما حقیقتا دیگر نمیتوانم قرابتی بین این آرزو و شرایطی که در آنیم بیابم. شاید تنها کاری که اکنون از دستم بر میآید اینست که این آرزو را در قامت دعا بیان دارم تا از آنکه گرمابخش قلبهایمان است بار دیگر استقامت برحقِمان را درخواست کنم.
منتشرشده در جرس اینجا