از شهر زیرزمینی تا قلعه فلکالافلاک
يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۱۷ ق.ظ
انجمن دوستداران نوشآباد، با هدف تبادل تجربیات و تعامل با دیگر مناطق گردشگری کشور، و به بهانه آزمودن عملی آموزههای راهنمایی گردشگری، برای یک سفر دوروزه عازم استان لرستان بودند. بخت یار من بود که سه ساعت مانده به آغاز سفر، مطلع شوم و با کاروان سفر همراه.
ساعت ۳ و نیم بامداد، در مدخل شهر به جمع ۳۲ نفره کاروان سفر میپیوندم و سوار میشوم. اتوبوس از جاده نراق طی طریق میکند و پس از گذر از دلیجان و محلات و خمین، ساعت ۸ صبح در الیگودرز، با اضافهشدن نخستین راهنمای گردشگری مطقه لرستان، عازم آبشار «آب سفید» در ۹۰ کیلومتری جنوب الیگودرز میشویم. اما پیش از آن، با راهنمایی و همراهی «مجتبی هداوند» راهنمای خوشبرخورد و به قول فرنگیها «اکتیو» منطقه لرستان ــ جای شما خالی ــ صبحانه را در اقامتگاه توریستی زاگرس سفید و در طبیعت سبز و باصفای منطقهای در حاشیه الیگودرز صرف کردیم و راه افتادیم.
راهنمای گردشگری گروه فعالانه تلاش میکند چیزی را از قلم نیاندازد و طبیعت، بوم، پوشش گیاهی و جانوری، تاریخ و قدمت و … را بهدقت در جایجای مسیر برای اعضا توضیح میدهد.
در ابتدای مسیر دو راس «گاو» در کنار جاده در حال چریدن و حرکت هستند. راهنما بلافاصله با نشاندادن این دو حیوان که یکی از نژاد لری و یکی نژاد اصلاحشده «هولاشتاین» هست، به تفاوت فاحش محصولات لبنی آنها در کمیت و کیفیت اشاره و توضیح میدهد که نژاد اصلاحشده «هولاشتاین» هلندی دستکم ۷۰ لیتر شیر با کیفیت میدهد، در حالی که محصول شیر نژاد لری ۲۰ لیتر و با کیفیتی به مراتب پایینتر است.
در ادمه مسیر بارها و بارها، «هداوند» راهنمای گروه، که در اندکزمانی فاصله ناآشنایی خود با گروه را پر کرده و حالا دیگر عضوی صمیمی از گروه است و با کمک حافظه قوی نام اکثر اعضا را هم یاد گرفته و آنها را با نام کوچک صدا میزند، از صندلی خود بر میخیزد و یک جاذبه گردشگری، یک پوشش گیاهی، یک اتفاق یا بنای تاریخی و از جمله «پل زمانخان»، چشماندازهای زیبا و وسیع دشتهای کشت سیبزمینی و مزارع جو و گندم، استخرهای پرورش ماهیان خاص، نوع مالکیت ویژه زمینهای کشاورزی و … را به فراخور توضیح میدهد تا به آبشار «آب سفید» نزدیک میشویم.
پس از پیادهشدن از ماشین، راهنما توضیح میدهد که بهعلت ریزش آب از ارتفاع با فشار، آب به رنگ سفید دیده میشود و همین دلیل نامگذری آبشار به «آب سفید» بوده است.
۵۰۰ متری را پیاده طی میکنیم تا به آبشار میرسیم. هوای خنک، فضای بکر و جذابیت خاص، لطافتی وصفناشدنی دارد. به قولی شنیدن کی بود ماندن دیدن، و من اضافه میکنم مانند خواندن!!
در مسیر برگشت، راهنما از اعضای گروه میخواهد که تکتک خود را معرفی کنند و از میزان تحصیلات و ایدهها و علایق خود بگویند. با معرفی اعضا مشخص میشود میانگین تحصیلاتی اعضای گروه «کارشناسی» یا همان «لیسانس» است. دو عضو با تحصیلات دکتری، چند عضو کارشناسیارشد، چند کارشناس و یکی دو نفر دانشجو. و البته یک مشخصه بارز که به غیر از راننده که هرازگاهی سیگاری و آنهم خارج از ماشین، میگیراند، هیچ عضوی ار گروه سیگاری و دودی نیست. از کنار قلیانی که یکی دوبار چاق شد و فقط یک تن به آن پُک میزد هم به اغماض میگذریم.
سرگرم همین گفتوگوها و گاهی با چاشنی طنز هستیم که ساعت ۱۶ میرسیم به اقامتگاه و صرف ناهار و پس از صرف ناهار لحظاتی را در حاشیه آببند کنار اقامتگاه، به تماشای ماهیگیری مشغول میشویم تا «علیرضا شیلدار» راننده تهرانی گروه چرتی بزند و بعد محیا شویم برای رفتن به سمت خرمآباد.
شاید باور نکنید بیش از ۲۰ عروسک نازنازی و و انواع و اقسام تزییات و برچسبها، فضای داخلی میدلباس ما را مزین کرده. حالا تصور کنید حال راننده این خودرو را وقتی خودرو نازنازیاش قرار است چند متر یا کیلومتر در جاده خاکی براند. اما ناراحتی راننده، مال همان لحظاتی است که خودرو در جاده خاکی میرود و بلافاصله به آرامش برمیگردد.
ساعت ۱۸ همین خودرو نازنازی با ۳۴ سرنشن اقامتگاه را به سمت خرمآباد ترک میکند. در الیگودرز راهنمای نخست از گروه خداحافظی کرده و در شهرستان «درود» «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم به جمع گروه میپیوندد.
ساعت ۲۲ در ۳۰ کیلومتری خرمآباد ماشین جلو در یک خانه روستایی که محل استراحت و خوابیدن گروه است در حالی توقف میکند که اغلب بچهها هنوز در چرت میانراهی هستند و کمکم به خود میآیند و بیدار میشوند.
یک حیاط بزرگ با سه خانه مجزا. مردها در یک خانه و خانمها در خانهای دیگر مستقر میشوند تا آمادهشدن شام.
میزبان ما خانواده مهربان «ولیان» هستند. به قول جامعهشناسان یک خانواده «هستهای» چند برادر که همه با هم با پدر و مادر و نوهها در کنار هم زندگی میکنند. البته کل این روستا سه خانوار بیشتر ندارد.
جای شما خالی شام خورشت قیمه با گوشت تازه و برنج طبخشده با روغن حیوانی و چاشنی دوغی که در همین خانه تهیهشده است، لذتی بازهم وصفناشدنی دارد و به قولی خواندن کی بود ماندن خوردن. جای همه خالی.
بعد از صرف شام که البته همه گروه بر سر یک سفره بودند، همگی در حیاط خانه دور هم نشستیم. بوی پِهِن گاو و گوسالهها که آنطرف حیاط در آغل آرام خوابیده بودند و قطعنا باور نخواهید که مطبوع بود، در کنار نسیم خنکی که از لابهلای چند درخت گردو و توت داخل حیات میوزرید، دلچسبی فراوانی را هدیه میکرد.
«علیمرتضی نیکی» هنرمند گروه برایمان با نی و یک ساز الکترونکی که همراه داشت، و با همراهی یک تنبک که متعلق میزبان بود، قطعاتی نواخت و دکتر «محمد خداد» غزلیاتی از حافظ و سعدی و چند شاعر معاصر را با بیان خوش اجرا کرد و دوستان هم هرازگاهی ترانه و شعری را با هم همخوانی کردند تا حدود ساعت ۱ بامداد که بعضی به خواب رفتند و بعضی در همان حیات تا پاسی از بامداد بیدار بودندو مشغول تفرج.
از ساعت ۵ صبح با آواز دلنشین خروسهای روستا که به قول خیام «از عمر شبی گذشت» را متذکر میشوند، بچهها کمکم از خواب بیدار میشوند و تازه متوجه میشویم که شب گذشته را کجا بهسر بردهایم. سپیده که میزند حالا چشمانداز بکر و مطبوع طبیعت لرستان خودنمایی میکند. حالا گاوها هم ماغ میکشند.
نسیم و خنکی صبحگاهان منطقه «کیان» که استراحتگاه شامگاهی ما بوده، دلچسب است و طبیعت منطقه بیاندازه چشمنواز.
«چه ویویی؟!» اینرا «عباس چترآبگون» عضو سرشاد گروه میگوید و بلافاصله با یادآوری من مواجه میشود که «چشمانداز عباسجان! چشمانداز! ویوو فرنگی است. فارسی را پاس بداریم».
ساعت ۷ صبح سفره صبحانه پهن میشود و حتما خودتان بهتر میدانید نان و روغن محلی و تخممرغ بومی، با عسل گَوَن و ماست پرچرب چه گوارایی مطبوعی دارند. خانواده «ولیان» میزبان مهربان ما و آقای بیرانوند راهنمای گردشگری در پذیرایی سنگتمام گذاشتند.
۸ صبح منطقه کیان را به سمت آبشار «بیشه» در ۶۰ کیلومتری شرق خرمآباد ترک میکنیم. در حالی که مردان خانواده به بدرقه ما آمدهاند و زنان خانواده در طویله و آغلها به تیمار گاو و گوسالهها مشغولند.
۹ صبح پس از عبور از میان طبیعت پوشیده ار بوتههای سرسبز «گَوَن» و جنگلهای بلوط زاگرس، به آبشار بیشه میرسیم.
«حمید سقایی» مدیر گروه و بیرانوند راهنما تذکر جدی میدهند که کسی وارد آب نشود. ۳۰۰ متری از محل پیاده شدن تا رسیدن به آبشار راه هست. تعداد قابلتوجهی از گردشگران از پیر جوان و زن و مرد و کودک و بزرگ، با لباس میان آب هستند و شنا میکنند و تعدادی هم زیر باران آبشاری رفتهاند.
جمعیت بزرگ گردشگری اما از این طرف روخانه آبشار را تماشا میکنند. هوا خنک است و باد هرازگاهی ریزههای آب را به صورت مسافران میزند و خنکی مطبوعی را هدیه میدهد.
با آنکه توصیه اکید بود کسی توی آب نرود، اما ناگهان صدای شادی و کفزدن از اینطرف به گوش میرسد و متوجه میشویم آنکه از ارتفاع مقابل داخل آب پرید، کسی نیست جز «محمدحسین حیدری». نمیدانم اصطلاح «تنده تو تابه» را شنیدهاید یا نه. اما حال حمید سقایی بعد از شیرجه حیدری، حال تنده تو تابه بود که چرا مهدی خلاف تذکر به آب زده است.
یک ساعتی کنار آبشار بودیم و بعد راهفتادیم، سمت آبشار «گریت» یا «هفت چشمه». در آبشار هفت چشمه، تنها من و دکتر محمد مشهدی و دکتر محمد خداداد و حمید سقایی و یکی دو نفر از بانوان گروه بهعلاوه راننده که کنار آبشا نبود، جان سالم به در بردیم، به غیر از ما تمام اعضای گروه در یک سناریوی از پیش مدیریتشده همدیگر را خیسخیس کردند. هم با آبپاشیدن به همدیگر هم با اندختن در آب.
آبشار گریت جاده باریکی دارد. فقط یک ماشین میتواند حرکت کند. خیلی زیبا بود که اعضای گروه پس از خروج از آب، کنار همین جاده باریک و اغلب بدون زیرانداز، به اقامه نماز ظهر و عصر مشغول شدند که دیر شده بود و باید چند جای دیگر را میدیدم و شاید فرصت اقامه نماز فراهم نمیشد.
۱۶ آبشار گریت را ترک گفتیم و ۱۷ در قلعه تاریخی و کهن فلکالافلاک ــ معروفترین جاذبه گردشگری خرمآباد و لرستان ــ بودیم. قلعهای با بنای خشتی ــ آجری، قرارگرفته در نقطهای مرتفع در مرکز شهر خرمآباد.
قلعه از بیرون ابهتی ویژه دارد. دو موزه مرمشناسی و باستانشناسی داخل قلعه قرار دارد که آثار یافتهشده از دورانهای تاریخی، بهعلاوه نمادهای بازسازیشده آیینهای کهن قوم لر در آن به نمایش گذاشته شده.
راهنمای گروه در سالنها و کنار غرفههای موزه، به فراخور توضحات لازم را در مورد آثار مجموعه ارائه کرد و به پرسشهای اعضا در مورد آنها پاسخ گفت.
ساعت ۱۸ گرداب سنگی یا بهقول محلیها «گرو بردینه»، بعد مناره آجری، و در نهایت سنگنبشته خرمآباد را بازدید کرده و در ساعت ۱۹ با خداحافظی «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم گروه از خرمآباد خارج و راهی کاشان و نوشآباد شدیم.
ساعت ۴ بامداد شنبه من و یکی دو نفر از اعضا در همان میدان ولیعصر یا به قولی فلکه مدخل کاشان از ماشین پیاده شدیم و ماشین چرخید به سمت انوشآباد که دوستدارانش ما را به سفری مطبوع، هیجانانگیز و با خاطرات خوش همراه کرده بودند.
منتشرشده در کاشان نیوز اینجا
ساعت ۳ و نیم بامداد، در مدخل شهر به جمع ۳۲ نفره کاروان سفر میپیوندم و سوار میشوم. اتوبوس از جاده نراق طی طریق میکند و پس از گذر از دلیجان و محلات و خمین، ساعت ۸ صبح در الیگودرز، با اضافهشدن نخستین راهنمای گردشگری مطقه لرستان، عازم آبشار «آب سفید» در ۹۰ کیلومتری جنوب الیگودرز میشویم. اما پیش از آن، با راهنمایی و همراهی «مجتبی هداوند» راهنمای خوشبرخورد و به قول فرنگیها «اکتیو» منطقه لرستان ــ جای شما خالی ــ صبحانه را در اقامتگاه توریستی زاگرس سفید و در طبیعت سبز و باصفای منطقهای در حاشیه الیگودرز صرف کردیم و راه افتادیم.
راهنمای گردشگری گروه فعالانه تلاش میکند چیزی را از قلم نیاندازد و طبیعت، بوم، پوشش گیاهی و جانوری، تاریخ و قدمت و … را بهدقت در جایجای مسیر برای اعضا توضیح میدهد.
در ابتدای مسیر دو راس «گاو» در کنار جاده در حال چریدن و حرکت هستند. راهنما بلافاصله با نشاندادن این دو حیوان که یکی از نژاد لری و یکی نژاد اصلاحشده «هولاشتاین» هست، به تفاوت فاحش محصولات لبنی آنها در کمیت و کیفیت اشاره و توضیح میدهد که نژاد اصلاحشده «هولاشتاین» هلندی دستکم ۷۰ لیتر شیر با کیفیت میدهد، در حالی که محصول شیر نژاد لری ۲۰ لیتر و با کیفیتی به مراتب پایینتر است.
در ادمه مسیر بارها و بارها، «هداوند» راهنمای گروه، که در اندکزمانی فاصله ناآشنایی خود با گروه را پر کرده و حالا دیگر عضوی صمیمی از گروه است و با کمک حافظه قوی نام اکثر اعضا را هم یاد گرفته و آنها را با نام کوچک صدا میزند، از صندلی خود بر میخیزد و یک جاذبه گردشگری، یک پوشش گیاهی، یک اتفاق یا بنای تاریخی و از جمله «پل زمانخان»، چشماندازهای زیبا و وسیع دشتهای کشت سیبزمینی و مزارع جو و گندم، استخرهای پرورش ماهیان خاص، نوع مالکیت ویژه زمینهای کشاورزی و … را به فراخور توضیح میدهد تا به آبشار «آب سفید» نزدیک میشویم.
پس از پیادهشدن از ماشین، راهنما توضیح میدهد که بهعلت ریزش آب از ارتفاع با فشار، آب به رنگ سفید دیده میشود و همین دلیل نامگذری آبشار به «آب سفید» بوده است.
۵۰۰ متری را پیاده طی میکنیم تا به آبشار میرسیم. هوای خنک، فضای بکر و جذابیت خاص، لطافتی وصفناشدنی دارد. به قولی شنیدن کی بود ماندن دیدن، و من اضافه میکنم مانند خواندن!!
در مسیر برگشت، راهنما از اعضای گروه میخواهد که تکتک خود را معرفی کنند و از میزان تحصیلات و ایدهها و علایق خود بگویند. با معرفی اعضا مشخص میشود میانگین تحصیلاتی اعضای گروه «کارشناسی» یا همان «لیسانس» است. دو عضو با تحصیلات دکتری، چند عضو کارشناسیارشد، چند کارشناس و یکی دو نفر دانشجو. و البته یک مشخصه بارز که به غیر از راننده که هرازگاهی سیگاری و آنهم خارج از ماشین، میگیراند، هیچ عضوی ار گروه سیگاری و دودی نیست. از کنار قلیانی که یکی دوبار چاق شد و فقط یک تن به آن پُک میزد هم به اغماض میگذریم.
سرگرم همین گفتوگوها و گاهی با چاشنی طنز هستیم که ساعت ۱۶ میرسیم به اقامتگاه و صرف ناهار و پس از صرف ناهار لحظاتی را در حاشیه آببند کنار اقامتگاه، به تماشای ماهیگیری مشغول میشویم تا «علیرضا شیلدار» راننده تهرانی گروه چرتی بزند و بعد محیا شویم برای رفتن به سمت خرمآباد.
شاید باور نکنید بیش از ۲۰ عروسک نازنازی و و انواع و اقسام تزییات و برچسبها، فضای داخلی میدلباس ما را مزین کرده. حالا تصور کنید حال راننده این خودرو را وقتی خودرو نازنازیاش قرار است چند متر یا کیلومتر در جاده خاکی براند. اما ناراحتی راننده، مال همان لحظاتی است که خودرو در جاده خاکی میرود و بلافاصله به آرامش برمیگردد.
ساعت ۱۸ همین خودرو نازنازی با ۳۴ سرنشن اقامتگاه را به سمت خرمآباد ترک میکند. در الیگودرز راهنمای نخست از گروه خداحافظی کرده و در شهرستان «درود» «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم به جمع گروه میپیوندد.
ساعت ۲۲ در ۳۰ کیلومتری خرمآباد ماشین جلو در یک خانه روستایی که محل استراحت و خوابیدن گروه است در حالی توقف میکند که اغلب بچهها هنوز در چرت میانراهی هستند و کمکم به خود میآیند و بیدار میشوند.
یک حیاط بزرگ با سه خانه مجزا. مردها در یک خانه و خانمها در خانهای دیگر مستقر میشوند تا آمادهشدن شام.
میزبان ما خانواده مهربان «ولیان» هستند. به قول جامعهشناسان یک خانواده «هستهای» چند برادر که همه با هم با پدر و مادر و نوهها در کنار هم زندگی میکنند. البته کل این روستا سه خانوار بیشتر ندارد.
جای شما خالی شام خورشت قیمه با گوشت تازه و برنج طبخشده با روغن حیوانی و چاشنی دوغی که در همین خانه تهیهشده است، لذتی بازهم وصفناشدنی دارد و به قولی خواندن کی بود ماندن خوردن. جای همه خالی.
بعد از صرف شام که البته همه گروه بر سر یک سفره بودند، همگی در حیاط خانه دور هم نشستیم. بوی پِهِن گاو و گوسالهها که آنطرف حیاط در آغل آرام خوابیده بودند و قطعنا باور نخواهید که مطبوع بود، در کنار نسیم خنکی که از لابهلای چند درخت گردو و توت داخل حیات میوزرید، دلچسبی فراوانی را هدیه میکرد.
«علیمرتضی نیکی» هنرمند گروه برایمان با نی و یک ساز الکترونکی که همراه داشت، و با همراهی یک تنبک که متعلق میزبان بود، قطعاتی نواخت و دکتر «محمد خداد» غزلیاتی از حافظ و سعدی و چند شاعر معاصر را با بیان خوش اجرا کرد و دوستان هم هرازگاهی ترانه و شعری را با هم همخوانی کردند تا حدود ساعت ۱ بامداد که بعضی به خواب رفتند و بعضی در همان حیات تا پاسی از بامداد بیدار بودندو مشغول تفرج.
از ساعت ۵ صبح با آواز دلنشین خروسهای روستا که به قول خیام «از عمر شبی گذشت» را متذکر میشوند، بچهها کمکم از خواب بیدار میشوند و تازه متوجه میشویم که شب گذشته را کجا بهسر بردهایم. سپیده که میزند حالا چشمانداز بکر و مطبوع طبیعت لرستان خودنمایی میکند. حالا گاوها هم ماغ میکشند.
نسیم و خنکی صبحگاهان منطقه «کیان» که استراحتگاه شامگاهی ما بوده، دلچسب است و طبیعت منطقه بیاندازه چشمنواز.
«چه ویویی؟!» اینرا «عباس چترآبگون» عضو سرشاد گروه میگوید و بلافاصله با یادآوری من مواجه میشود که «چشمانداز عباسجان! چشمانداز! ویوو فرنگی است. فارسی را پاس بداریم».
ساعت ۷ صبح سفره صبحانه پهن میشود و حتما خودتان بهتر میدانید نان و روغن محلی و تخممرغ بومی، با عسل گَوَن و ماست پرچرب چه گوارایی مطبوعی دارند. خانواده «ولیان» میزبان مهربان ما و آقای بیرانوند راهنمای گردشگری در پذیرایی سنگتمام گذاشتند.
۸ صبح منطقه کیان را به سمت آبشار «بیشه» در ۶۰ کیلومتری شرق خرمآباد ترک میکنیم. در حالی که مردان خانواده به بدرقه ما آمدهاند و زنان خانواده در طویله و آغلها به تیمار گاو و گوسالهها مشغولند.
۹ صبح پس از عبور از میان طبیعت پوشیده ار بوتههای سرسبز «گَوَن» و جنگلهای بلوط زاگرس، به آبشار بیشه میرسیم.
«حمید سقایی» مدیر گروه و بیرانوند راهنما تذکر جدی میدهند که کسی وارد آب نشود. ۳۰۰ متری از محل پیاده شدن تا رسیدن به آبشار راه هست. تعداد قابلتوجهی از گردشگران از پیر جوان و زن و مرد و کودک و بزرگ، با لباس میان آب هستند و شنا میکنند و تعدادی هم زیر باران آبشاری رفتهاند.
جمعیت بزرگ گردشگری اما از این طرف روخانه آبشار را تماشا میکنند. هوا خنک است و باد هرازگاهی ریزههای آب را به صورت مسافران میزند و خنکی مطبوعی را هدیه میدهد.
با آنکه توصیه اکید بود کسی توی آب نرود، اما ناگهان صدای شادی و کفزدن از اینطرف به گوش میرسد و متوجه میشویم آنکه از ارتفاع مقابل داخل آب پرید، کسی نیست جز «محمدحسین حیدری». نمیدانم اصطلاح «تنده تو تابه» را شنیدهاید یا نه. اما حال حمید سقایی بعد از شیرجه حیدری، حال تنده تو تابه بود که چرا مهدی خلاف تذکر به آب زده است.
یک ساعتی کنار آبشار بودیم و بعد راهفتادیم، سمت آبشار «گریت» یا «هفت چشمه». در آبشار هفت چشمه، تنها من و دکتر محمد مشهدی و دکتر محمد خداداد و حمید سقایی و یکی دو نفر از بانوان گروه بهعلاوه راننده که کنار آبشا نبود، جان سالم به در بردیم، به غیر از ما تمام اعضای گروه در یک سناریوی از پیش مدیریتشده همدیگر را خیسخیس کردند. هم با آبپاشیدن به همدیگر هم با اندختن در آب.
آبشار گریت جاده باریکی دارد. فقط یک ماشین میتواند حرکت کند. خیلی زیبا بود که اعضای گروه پس از خروج از آب، کنار همین جاده باریک و اغلب بدون زیرانداز، به اقامه نماز ظهر و عصر مشغول شدند که دیر شده بود و باید چند جای دیگر را میدیدم و شاید فرصت اقامه نماز فراهم نمیشد.
۱۶ آبشار گریت را ترک گفتیم و ۱۷ در قلعه تاریخی و کهن فلکالافلاک ــ معروفترین جاذبه گردشگری خرمآباد و لرستان ــ بودیم. قلعهای با بنای خشتی ــ آجری، قرارگرفته در نقطهای مرتفع در مرکز شهر خرمآباد.
قلعه از بیرون ابهتی ویژه دارد. دو موزه مرمشناسی و باستانشناسی داخل قلعه قرار دارد که آثار یافتهشده از دورانهای تاریخی، بهعلاوه نمادهای بازسازیشده آیینهای کهن قوم لر در آن به نمایش گذاشته شده.
راهنمای گروه در سالنها و کنار غرفههای موزه، به فراخور توضحات لازم را در مورد آثار مجموعه ارائه کرد و به پرسشهای اعضا در مورد آنها پاسخ گفت.
ساعت ۱۸ گرداب سنگی یا بهقول محلیها «گرو بردینه»، بعد مناره آجری، و در نهایت سنگنبشته خرمآباد را بازدید کرده و در ساعت ۱۹ با خداحافظی «کیانوش بیرانوند» راهنمای دوم گروه از خرمآباد خارج و راهی کاشان و نوشآباد شدیم.
ساعت ۴ بامداد شنبه من و یکی دو نفر از اعضا در همان میدان ولیعصر یا به قولی فلکه مدخل کاشان از ماشین پیاده شدیم و ماشین چرخید به سمت انوشآباد که دوستدارانش ما را به سفری مطبوع، هیجانانگیز و با خاطرات خوش همراه کرده بودند.
منتشرشده در کاشان نیوز اینجا
۹۵/۰۵/۱۷