تاریکخانه
جایی یادداشتی طنز با موضوع مدرک دکتری آقای «کردان» وزیر کشور نوشته بودم. دوستم «مهدی» برایم پیام گذاشت که: «موضوع «کردان» دیگر قدیمی شد درباره موضوعی دیگر بنویس».
و صدالبته که حق با اوست ما همیشه عادت داریم از موضوعات بزرگ و سخت به آسانی و کوچکی بگذریم. و ظاهرا برای عبور آسان و سریع ما از موضوعاتی اینچنین٫ یک خرد پنهانی برای عبور؛ شرایط تدارک میکند.
گویا برای عبور از «عباس پالیزدار» «تاریکخانه فکر» تشکیل و سریعا تصمیم میگیرند که برای رهایی از شر «پالیزدار» باید از «کردان» گذشت.
اینکه «پالیزدار» و «کردان» برای تدارکات عالیجنابان از چندین و چند انسان و آبرو چگونه و به چه آسانی گذشتند، خود حکایتها دارد و مجالها میخواهد.
«مسعود بهنود» در کتاب «دربند اما سبز» حکایت دردناکی از گفتوگوی کوتاهش با «موسوی» یا همان «کاظمی» قتلهای زنجیرهای نقل میکند.
من اگر جای «عباس پالیزدار» و «علی کردان» بودم؛ بعد از خواندن حکایت «کاظمی» فیالفور چوبه دار عمر و آبرویم را از دوش برمیداشتم و از «تاریکخانه» به میان مردم میآمدم. اگر چه ظاهرا آقایان «پالیزدار» و «کردان» بهنود نمیخوانند، اما تاریخ درون خود «بهنود» و «کاظمی» بسیار دارد. و «شریعتمدارانی» که برای «نیمه تاریک» قلم میزنند.
آیا «پالیزدار»ان و «کردان»های امروز تصویر فردای آویخته شدن از داری که اکنون خود بر دوش میکشند را میبینند؟
تاریخ سرشار از چنین تصاویری است.