ریاضت و رضایت، یا عوام فریبی؟
«محسن مخملباف» در آستانه انتخابات ریاستجمهوری دهم در نامه سرگشادهای که بیانیه رسمی ایشان در حمایت از کاندیداتوری مهندس «میرحسین موسوی»هم محسوب میشد، به خاطره زیبایی مربوط سالهای اول انقلاب و برخورد نزدیک با بانوی سبز ایران بانو «زهرا رهنورد» همسر نخستوزیر کشور اینگونه اشاره نموده بود:
«...من یک روز در آسانسور روزنامهای سوار شدم، خانمی به همراه دختربچه کوچکی سوار آسانسور شد. به رسم آن دوران من سرم را پایین انداختم و چشمم به کفش پاره این خانم افتاد. یک دفعه آن خانم مرا شناخت و پرسید: شما فلانی هستی؟ گفتم: بله. و او هم گفت: من هم زهرا رهنورد هستم. گفتم: خوشوقتم و رویم نشد بگویم سالهاست منتظر دیدار شما بودم. وقتی از آسانسور خارج شدم، فقط آن کفش پاره در نظرم بود. در آن زمان او همسر نخستوزیر کشور بود. امروزه من و شما کفشپاره را ملاک خوبی کسی نمیدانیم. از بس که عوامفریبانه آن را خرج کردهاند. اما در آن روزگار ما شیفته آن داستان حضرت علی بودیم که عدهای جمع شده بودند تا او را به حکومت راضی کنند و او مشغول وصلهزدن به کفش پارهاش بود و میگفت: دنیایی که شما به من پیشنهاد میکنید، برای من بیارزشتر از این کفش پاره است.»
حقیقتا امروز پوشیدن کفش و کاپشن پاره و داشتن زندگی فقیرانه، حتی سادهزیستی برای هیچکس، از شهروندان و رعیت فرودست جامعه گرفته تا رهبران و مدیران فرادست اجتماع، نهتنها افتخار و ارزش نیست، که در مورد شهروندان سطح پایین نوعی تنبلی و الکی خوشبودن و در مورد مردم بالادست نوعی فریبکاری و ریا و عوامفریبی معنا میدهد.
دوستی نقل میکرد از نزدیک آقای «احمد توکلی» نماینده اصولگرای مجلس و کسی که به داشتن زندگی فقیرانه افتخار میکند را از نزدیک دیده و از او سئوال نموده است که آقای توکلی! امروزه در خانه فقیرترین قشر اهالی روستای ما آشپزخانههای همراه با کابینت یافت میشود، چگونه حقوق شما که یک استاد دانشگاه و نماینده مجلس هستید، کفاف نصب یک سرویس کابینت در آشپزخانه منزل را نمیدهد؟ و آقای « توکلی» در پاسخ اعلام میکند که حقوق او کفاف بسیار بیشتر از آنها را هم میدهد اما ایشان علاقهای به داشتن امکانات نوین و مدرن ندارند.
علیرغم آنکه بر این تعصب در ریاضت و زندگی فقیرانه داشتن انتقادهای اساسی و جدی وارد است، اما خدا پدر و مادر ایشان را بیامرزد که اعلام میکند پول دارد اما میخواهد آدم اهل ریاضتی باشد.
اما اینکه فرزند یک استاد دانشگاه که در تهران به دنیا آمده و در تهران بزرگشده و پدرش سالها سابقه استانداری داشته و اینک شهردار تهران است و نامزد ریاستجمهوری ولی نمیداند «سونا» چیست؛ نهتنها از آن حرفها نیست، بلکه در فرهنگ اخلاقی غیر دینی و در تمام فرهنگها با پشتوانه وحیانی، تنها یک معنی میتواند داشته باشد و آنهم «دروغ» است.
یا باید پسر آقای «احمدینژاد» که در فیلم تبلیغاتی ۵ سال پیش پدرش اعلام کرد نمیداند «سونا و جکوزی» چیست دروغگو باشد، یا آنانکه اعلام نمودند ایشان در شهر بزرگشده.
در راستای عوامفریبیهای گذشته، اخیرا سایت پرچم متعلق به یکی از نزدیکان آقای «احمدینژاد» به کشف بزرگ و جدیدی دستیافته و آن را با آب و تاب مخصوص منعکس نموده است.
در این کشف که قبل از سایت پرچم به نامهای متعدد دیگری با افتخار به ثبت رسیده و خیلی جدید بهشمار نمیرود؛ «منابع درآمد مخفی احمدینژاد» معرفی و همچون گذشته با افتخار تکرار شده است که ایشان نه تنها از حقوق ریاستجمهوری استفاده نمیکنند، بلکه حق ماموریتهایشان را هم نمیگیرند. و در شرایطی که به دلیل ریسجمهورشدن «میهمانها و دیدارکنندگان»شان زیاد شده، هزینه زندگی را از طریق وامهای قرضالحسنه و به سختی تامین مینمایند.
این عوامفریبی و ریا و تبلیغ ریاضت در شرایطی صورت میگیرد، که طی پنج سال گذشته منابع عظیم ناشی از فروش نفت با استثناییترین قیمت و همچنین صادرات مقادیر معتابه کالاهای غیرنفتی، با سیاستهای مستبدانه و غیرکارشناسی آقای «احمدینژاد» بهسادگی هدر رفته و طلاییترین دوره و فرصت اقتصادی کشورهای نفتی، با اصرار ایشان بر خودمحوری و بیتوجهی به نظرات کارشناسان، عملا تبدیل به فرصتسوزی و خسارت شد.
در جنین شریطی برای هفتاد میلیون شهروند ایرانی که مدیریت ریسجمهورشان اینگونه زیانآور و خسارتبار بوده است، ریاضت و فروتنی شخصیاش محلی از اعراب نخواهد داشت و تنها درخواست همه آنها از او این خواهد بود که: «زندگی کن و اجازه بده دیگران هم زندگی کنند.»