کتابهایی که برای نخواندن نوشته میشوند
شهروز مفتاحى: «عطاءالله مهاجرانی» یک نویسنده حرفهای است. کارش، هنرش، زندگی و شخصیتش در سایه نوشتن معنا پیدا میکند. سالها در چند رشته تواما در حال تحصیل بوده، و از کودکی هم اهل مطالعه و نوشتن.
طی سی سال گذشته، بهطور متوسط سالی یک کتاب نوشته و منتشر نموده است. به تعداد قابلتوجهی دانشجو در دانشگاه درس میداده، و از رهگذر پروژهها و تکالیف درسی آنها، به اندازه کافی مطلب خام در ذهن و در اختیار داشته. همکاری نزدیک با «روزنامه اطلاعات» و موسسه انتشاراتی آن، این امکان را به او داده که در صورت نیاز به چاپ کتاب، دردسرهای متدوال جستجوی ناشر، و چاپخانه و مجوز و…را اصلا نداشته باشد.
اینها یعنی اینکه چرخ چاپ کتاب برای شخصی مثل «مهاجرانی» همواره روی ریل بوده و آماده حرکت، و کافی بودهاست تا اراده کند و آن چرخ به حرکت درآید و در کمترین زمان ممکن کتابی توسط وی نوشته، چاپ و منتشر شود.
در جریان استیضاح «مهاجرانی» در سمت وزیر ارشاد دولت اصلاحات، وی در انتهای دفاعیاتش ادعا کرد که کتاب «استیضاح» را ظرف مدت یکماه منتشر خواهد کرد. ادعایی که به یک بلوف شبیه بود و کمتر کسی باور میکرد ظرف این مدت اندک، یک کتاب نوشته و منتشر شود.
به همه دلایل پیشگفته اضافه کنید آنکه تمام مطالب این کتاب قبلا نوشته شده و در جلسه استیضاح، وی با استناد به نوشتههایش پاسخ استیضاحکنندگان را میداد. تنها درصد کمی از مطالبی که در جریان استیضاح برای اولینبار مطرح میشد و در پرسشهایی که از قبل برای ایشان ارسال شده وجود نداشت، باید نوشته میشد. تنها میماند کار پیادهسازی و تایپ و تنظیم نهایی مطالب، که برای همین کار مهاجرانیِ نویسنده حرفهای، وقتی میخواهد یک ادعای بزرگ مطرح کند و خودی نشان دهد، یکماه فرصت میخواهد.
این کتاب در زمان ادعا شده تنظیم، چاپ و منتشر شد و با توجه به استقبالی که از آن شد به چاپ هفتم هم رسید.
اما در شرایطی که مطالب خام یک کتاب اصلا در ذهن کسی نیست، طرح اولیهای از آن ننوشته و در ذهن ندارد، سابقهی نویسندگی آنچنانی از نویسنده موجود نیست، موضوع کتاب مطلبی است که به تازهگی به آن اشاره شده و آنهم در ذهن نویسنده وجود نداشته، بلکه دیگری آن را مطرح نموده و حالا این نویسنده قصد نموده بر اساس آن کتابی بنویسد، در چنین شرایطی چگونه ممکن است آدمی بتواند کتابی را در ظرف کمتر از ده روز نوشته، تنظیم، چاپ و منتشر نماید که پس از انتشار مطالب تقریرشده دردی از درد مخاطب دوا کند و مورد استقبال و علاقه مخاطبین قرار بگیرد؟
هیچ عقل سالمی نمیتواند بپذیرد که در چنین زمان اندکی، آنهم برای موضوعی که ساختار روان روایی ندارد و باید یک ایده را در قالب نوشته و کلمات معرفی کرد، بتوان کاری انجام داد که قابل اعتنا و استناد و مورد توجه و استقبال باشد.
جدای از آنکه چنین طرحی اگرچه به قول منطقیون «ممتنعالوجود» نیست و «ممکنالوجود» است، اما امکان آن در حد صفر میباشد، اصولا اگر کسی ادعا کند که چنین طرحی را در تکریم کسی، یا مفهومی یا اسطورهای میخواهد انجام دهد، باید توجه نمود که نتیجه چنین شتابزدگی و عمل سزارینی، نهتنها موجب تکریم شخص، شیء یا مفهوم موردنظر نخواهد شد، که تمسخر و تحقیر و توهین موصوف را در پی خواهدداشت.
یکی دو سال است که در ابتدای سال نو، با پروپاگاندای گسترده حاکمیت، صحبت از این نوع شاهکارها در مورد پیامهای نوروزی رهبری، و نوشته شدن کتابی در مورد آن در ظرف زمانی حدود ۱۰ روز با تعداد صفحاتی در حدود ۲۰۰ صفحه مطرح، و کتابی بدون کمترین کیفیت و کمترین ارزش، منتشر و نویسنده آن مورد تشویق و تبرکهای ویژه قرار گرفته، و اصل موضوع در عرض کمتر از یکی دو ماه بعد به فراموشی سپرده میشود. بعد از آن هم، هیچکس سراغی نه از کتاب میگیرد، و نه از نویسنده. کتابها هم طبق معمول متداول سی سال گذشته، برای خاک خوردن، به کتابخانههای سراسر کشور ارسال، یا همه در همان چاپخانه به دستگاه خمیرکن سپرده میشود.
اینها همه کتابهایی است که برای نخواندن نوشته میشوند تا در سایه آن، افراد بیسواد، یا با بضاعت ناچیز علمی و اخلاقی، نامی و نانی از قبل هدر دادن سرمایههای مردم برای خود دست و پا کنند.
به نظر میرسد رهبری که قناعتپیشهگیاش، تا آنجا شهرهعام شده که حتی در شب عروسی فرزندش، نان خشک نصیبش میشود، بهتر باشد که به متولیان چنین بادمجاندورقاب چیدنها، توصیه کند، لااقل هزینه چاپ و انتشار کتابها را فاکتور گرفته و فقط از جیب ملت بدبخت ایران، هزینه نام و نان نویسنده را پرداخت نمایند. والا رهبر قناعتپیشه ایران پولی برای چنین ریخت و پاشها ندارد.
گفت: مشک آنست که خود ببوید نه آنکه بر طبل عطار بکوبند تا بگوید. ظاهرا بنده خدایی قرار بود کتابی در مورد استیضاح مرحوم کردان بنویسد که سه سال است هنوز خبری نیست.
منتشر شده در روزنامه الکترونیکی راه دیگر اینجا