ماهند این مردم
ساعت ۹/۴۵صبح میرسم تهران. بلافاصله خودم را میرسانم به مترو. متروی میرداماد را سوار میشوم. خیلی خبری نیست. یعنی نه واگنها شلوغ است و نه در این جمعیت اندک آثاری از دستبند، شال یا یک نماد سبز مشاهده میشود.
اما میرسیم به ایستگاه پانزده خرداد که صدای زیبای «یاحسین میرحسین» در داخل ایستگاه به گوش میرسد و پس از توقف، همه سوار میشوند و «یاحسین میرحسین» را با خود به واگن میآورند.
ساعت ۱۰صبح است. ایستگاه طالقانی پیاده شدهام و پیاده به سمت میدان هفت تیر میروم. با دوستم ساکن خیابان فرجام تهران تماس میگیرم و با او برای یک ساعت دیگر تقاطع شهید بهشتی و وزرا قرار میگذارم.
صحبتم تمام نشده که گارد ضدشورش با تعداد قابلتوجهی به سمت میدان در حرکتند. سریع میشوم شاید خبری باشد. نرسیده به میدان صدای بلند و پر تعداد «مرگ بر روسیه» به گوش میرسد.
آفرین! میدان بهطور کامل سبز است و از همه طرف نه مثل مور و ملخ که مثل برگهای زیبای گل به طرف میدان سرازیرند مردمی که بوی شرافت میدهند و با صدای بلند شعار میدهند «یاحسین میرحسین» و سپس به دریای جمیعتی که در خیابان «کریم خان زند» گم میشوند، میپیوندند.
سراشیبی خیابان مدرس را بالا میروم. یک راننده پراید به مردم نوید میدهد: «موسوی آمد» و جمعیت به سمت دریای خروشان محبت شتاب میگیرد.
باید برای رسیدن به قرار پیاده بروم. اواسط خیابان یک بانوی میانسال ماشینش را از منزل خارج کرده و منظر دخترانش که مثل خودش نمادهای سبز دارند ایستاده و به ماشینهای در حال گذر علامت «V» پیروزی نشان میدهد و وقتی جواب میگیرد با شعف زایدالوصفی میگوید «ماهند این مردم. آفرین. احمقها میخواستند کلاه سر چه مردمی بگذارند» و یادم میآید «وحید» دیروز میگفت: خبر داری سخنران پیش خطبهها کیست؟ گفتم نه.
گفت: آقای «احمدینژاد» همان موقع به یاد سخنان آقای «صانعی» افتادم و حدیث: خدا را شکر که دشمنان ما را از احمقها قرار دادی!.
احمقند که میخواهند این ملت هر روز دروغی جدید را از آنها باور کنند.
به قول دوستی: آنروز که اینروزها را میتراشیدند، آیا به امروز فکر میکردند؟