بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم
ویدئویی از یک سخنرانی «سیدحسن نصرالله» روی فضای مجازی منتشر شدهاست که ظاهرا به فرهنگ و تمدن ایرانی توهین نموده، و برای توجیه علاقه مفرط خود به آیتالله «خمینی» و آقای «خامنهای»، با توجیه اینکه این هردو جددرجد عرب بوده و ایرانی نبودهاند، سخن خود را بر کرسی اثبات نشانده و مشکلی که احتمالا از حمایتهای پنهان و آشکار رهبران ایران طی سی سال گذشته از «حزبالله لبنان» میتوانسته برایش بهوجود بیاورد را حل نمودهاست.
این سخنرانی اعتراض شدید جماعت ایرانی و ایرانیدوست را در سطح وسیعی در پی داشت. بهطوری که ملاحظه شد، رسانههای معتبر فارسیزبان فعال در فضای مجازی، قسمت بسیار زیادی از اخبار خود را به پوشش این خبر و اعتراضات پیرامون آن اختصاص دادند.
تا اینجای کار مشکلی نیست و غیرت ملی و حتی در پارهای از موارد وظیفه شرعی ایجاب میکند که انسان نسبت به هویت ملی خود غیرت داشته و در صورت تعرض از خود دفاع نماید و این اعتراضات بر پایه همین غیرت قابلقبول و توجیه و حتی تحسین هم میباشد.
اما اشکال کار در آناست که این میدان که میدان دفاع از فرهنگ و تمدن بر بستر هویت ملی و عرصه بروز و ظهور تفکر و فرهنگ و اندیشه لاجرم میبایستی باشد، با میدان کارزار و تعصب و خشونت و بیفرهنگی اشتباه گرفته شده و متاسفانه هرکس با هر مایه فرهنگی درست یا نادرستی خود را مجاز به حضور در این کارزار دانسته و با بدترین شکل ممکن بهجای دفاع از گوهر نابی که مورد تعرض قرار گرفتهاست؛ بهدلیل بیاطلاعی و جهل، عملا تبدیل به ابزار و سلاح حمله به آن فرهنگ ناب شده و با جهالت خود آب به آسیاب کسانی میریزند که شعار «بیفرهنگی تمدن ایرانی» را پیریزی نمودهاند.
در این میان البته بعضی هم متاسفانه ناخواسته آتشبیار معرکه آنان شدهاند که معرکه را برای حمله به فرهنگ اسلامی مناسب یافتهاند.
متاسفانه تعصب کورکورانه و نابهجا بر ملیت و فرهنگ ارجمند ایرانی نزد بعض ایرانیان بیماری بزرگی است که ریشه در جهالت چندصدساله داشته و با کمال تاسف باید گفت طی این چند صد سال تلاش قابل ملاحظه و درخور توجهی برای درمان این جهالت و تعصب کورکورانه، توسط اهالی فرهنگ، روشنفکران و هنرمندان ایرانی صورت نگرفتهاست.
همین بیماری و تعصب اشتباه باعثشده هرگاه آدمی بزرگ یا کوچک، اهل یا نااهل، ارزشمند یا بیارزش از فرهنگ و ملیت دیگری به فرهنگ و ملیت ارزشمند ایرانی حمله نموده، آنرا مورد تمسخر قرارداد، یا فروکاستن ارزشهای آنرا وجه همت خود قرار داد، به جای دفاع از طریق برکشیدن ارزشهای آن و معرفی اسطورههای تاریخی و الگوهای عینی و مشخص فرهنگ و تمدن والای ایرانی، فرد متعرض و فرهنگ منسوب به او مورد حمله مشابه و مقابله بهمثل و تعرض و اهانت و حتاکی قرار گرفته و با این رفتار اشتباه بهترین بهانه و سند را برای توجیه ادعای شخص اهانتکننده فراهم نمودهاند.
کاری که بیش از نود درصد معترضین به اظهارات و ادعاهای اشتباه «سید حسن نصرالله» به بدترین شکل به آن رو آورده و بیشترین بهانه را بهدست آنها دادند که مدعی هستند ایرانیان جماعتی بیفرهنگ هستند.
از اظهارات متعصبانه و ادعای اشتباه «سید حسن نصرالله» میتوان به این نتیجه روشن رسید که گذر ایشان تا کنون به نگارخانهها، موزهها، کتابخانهها و بنگاههای معتبر نگهداری آثار تمدنی و هنری جهانی نیفتاده و شاید تا آخر عمر هم نیفتد و اصلا هم نیازی به این حضور و گذرافتادن پیدا نکند تا آثار درخشان تمدن ایرانی را به چشمان خود دیده یا ببیند.
میتوان فهمید که حضرت ایشان اگر تاکنون به «سازمان ملل متحد» رفتهاند، متوجه نمایش شعر زیبای «بنیآدم اعضای یک دیگرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند» بر سردر این سازمان جهانی نشده است.
«سیدحسننصرالله» شاید بهغیر از چند نام محدود و مشخص ایرانی، نام دیگری نشنیده و نامهای «موسیخوارزمی» «خیام نیشابوری» «غیاثالدینجمشید» «حافظ» «سعدی» «مولوی» «فرودسی» «زکریایرازی» «کمالالملک» «حسابی» «محدتقیجعفری» و ... به گوشش هم نخورده باشد.
بنده خدا اگر به ایران هم آمده کجا اجازه داشته است «تخت جمشید» و «عالیقاپو» و «سیلک» و «بیستون» و ... و ظرافتهای معماری و هنر و تمدن ایرانی را ببیند؟
اما آیا همه اینها بهاضافه سخنان خام و نسنجیده یک عرب، دلیل موجه بر حمله مشابه به تمدن عربی اسلامی است؟ و آیا بهدلیل اهانت یک انسان عرب به تمدن و فرهنگ ایرانی، ایرانیان بافرهنگ اجازه دارند که کلیت جماعت عرب را به یک چشم دیده و رفتار اشتباه آن فرد را طابقالنعلبالنعل و یا بدتر سرلوحه رفتار خود در دفاع از فرهنگ و تمدن درخشان ایرانی قرار دهند؟
من مطمئن هستم معترضانی که طی چند روز گذشته به بهانه دفاع از تمدن ایرانی در مقابل اظهارات «سید حسن نصرالله» اعراب را جماعتی بیابانگرد ملخخور بیفرهنگ بدوی خطاب نمودند، در تمام عمر خود یک بیت از اشعار «متنبی» شاعر برجسته عرب قرن چهارم هجری را نخوانده و نشنیدهاند.
با اطمینانخاطر میتوان به این نتیجه رسید که آنها حتی نام «بحتری» شاعر را هم نشنیدهاند. البته شاید فیلم تاریخی و معتبر «محمد رسولالله» را هم دیده باشند و هیچگاه فراموشِشان نشود، ولی فراموش نمودهباشند که کارگردان شهیر این اثر ارزشمند سینمایی و هنری «مصطفی عقاد» یک عرب بود.
از اینها بگذریم، اغلب این دوستان بزرگوار که در گفتهها و نوشتههای روزانه خود بارها و بارها به گفتهها و نوشتهها و اشعار بلند و زیبای «جبران خلیل جبران» حکیم معاصر مستند میشوند، غافلاند که او یک شاعر و حکیم بلندمرتبه عرب و باعث افتخار فرهنگ و ادبیات عرب و ادبیات و فرهنگ جهانی است.
بر این سیاهه میتوان نامهای زیادی اضافه نمود که نماینده فرهنگ و تمدن قومیت ارزشمند عرب هستند و نهتنها برای جماعت عرب که برای تمام انسانیت اسباب افتخار و ارزشمندیاند.همه مردم دنیا با هر ملیت و زبان و فرهنگی برای خود تمدنی دارد که برای همه دنیا هم ارزشمند و هم قابل دفاع است.
سخن آخر اینکه، همچنانکه آقای «محمود احمدینژاد» ایرانی نتوانسته و نمیتواند نماینده شایسته تمدن و فرهنگ عظیم و ارزشمند ایرانی باشد، به همان صورت «سید حسن نصرالله» هم نمیتواند و نباید بهعنوان نماینده واقعی تمدن و فرهنگ قومیت عرب شناختهشده و اظهارات اهانتآمیز او اظهارنظر قوم و جماعت عرب فرض شده و دود آن بیاحترامی به چشم اعراب فهیم بلکه همه مردم فهیم دنیا برود.
این نوشته در جرس اینجا
روشنگری: بعدها بر من معلوم شد که سردر سازمان ملل شعر سعدی نیست.