بیاییم کمی با خودمان خلوت کنیم و ببینیم؛ از خدا بزرگتریم یا خدا بزرگتر از ماست؟
خیلی سؤال سختی نیست. خیلی هم فکرکردن نمیخواهد. خیلی هم وقت ما را نمیگیرد. شاید به جواب قانعکنندهای برای دیگران نرسیم. اما مهم نیست. مهم ایناست که خودمان به یک جواب قانعکننده برسیم.
اسلام را برای خدا میخواهیم، یا برای خودمان؟ خدا را برای خدا میخواهیم یا برای خودمان؟
جیب یا کیسه گشادی که به نام دین دوختهایم، بهکام دین و برای خداست یا برای خودمان؟
اصلا اجازه بدهید از دین فارغ شویم! از خدا فارغ شویم! بزرگمردی از سلاله مروت و مردانگی زمانی خطاب به نامردمانی که مروت را قربانی میکردند فرموده است: «اگر دین ندارید، آزادمرد باشید.» بیایید آزادمردی را هم رها کنیم. آیا «انسان» هستیم یا نه؟ میدانید انسان بودن یعنی چه؟ منظورم این نیست که به ارزشهای تعریفشده و موردقبول انسانها، یا اخلاق به معنای مطلق آن باور و اعتقاد داریم یا نه؟ نه! منظورم ایناست که مثلا اگر از ما سؤال کنند فلانی! حاضری سر تو را بهزور در کاسه پر از مدفوع توالت فروکنند؟ آیا میگوییم آری؟ یعنی این حس برای من و تو مشمئزکننده نیست؟
هست! مطمئنا هست! فقط یک دیوانه میتواند احساس بد و ناراحتکننده به این رفتار و رفتارهای مشابه آن نداشته باشد. والا هر انسانی در هر جایگاهی با هر اعتقادی و با هر تعریفی که از اخلاق و شرع و هنجار داشته باشد، به حکم فطرت و ذات انسانی از این اتفاق دچار تنفر و اشمئزاز و انزجار جسمی و روحی و روانی میشود.
کمی شرم را فرو گذاریم و دقیقتر نگاه کنیم. حدود یکماه پیش نامهای منتسب به «حمزه کرمی» از زندانیان حوادث پس از انتخابات پرحرف و حدیث ۲۲ خرداد سال گذشته، خطاب به دادستان کل کشور در رسانهها منتشر شد که در آن زندانبانان جمهوری اسلامی را متهم میکرد که بر علیه وی بدترین شکنجهها و از جمله فروکردن سر در کاسه پر از مدفوع توالت را، اعمال نمودهاند.
نامه از طریق اکثر رسانههای مجازی و شبکههای اجتماعی گسترش و انتشار وسیعی یافت و صدای آن مثل یک بمب در تمام دنیا ترکید و بهگوش همه مردم دنیا رسید، اما متاسفانه در کشور ایران هیچکس نه این نامه را خواند و نه صدای این زندانی گرفتار و دربند را شنید.
همه به این نتیجه رسیدهبودند که همهجا امن و امان است.
کمتر از یکماه بعد از انتشار آن نامه، حالا نامهای مشابه و یا شاید بدتر از آن از یکی دیگر از زندانیان درگیر با همان پرونده و پروندهها، آقای «عبدالله مومنی» خطاب به رهبری نظام منتشرشده که همان اتهامات را بر علیه زندانبانان جمهوری اسلامی، به عریانی و وضوحی کاملا شفاف مطرح میکند. اما اینبار هم نامه ناخوانده ماند و صدا ناشنیده.
گویی صدایی از تمامی زندانیان معاصر سیاسی اوین به گوش میرسد که:
«من(ما) گنگ خوابدیده و عالم(ایران) تمام کر / من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش»
در همین حال و احوال اما یک کشیش دیوانه (بخوانید عمروبنالعاص) در آن سر ینگه دنیا به طرفدارانش اعلام کرد «قرآنها را بر نیزه کنید.» (بخوانید آتش زنید)
تمام چشمهای کور و گوشهای کری که طی یکماه گذشته دردنامه «حمزه کرمی» و «عبدالله مومنی» را ندیده و فریادهای الغوث الغوثشان را نشنیده بودند، بهناگاه بیدار شده، چشمها باز و گوشها بهزنگ، که نکند کسی از سپاه «علی» شمشیر بر قرآنِبرنیزهِ «معاویه» وارد کند.
بهراستی اسلام را برای خدا میخواهید؟ قرآن را برای هدایت مردم میخواهید؟ یا برای تظاهر به آن برای سنگینی جیبها و کیسههای دوختهشده؟
آیا شما قرآنهای آتشگرفته در عزتکده اوین را در این یکسال گذشته ندیدید؟ و صدای انسانیتی که مظلومانه در پای مثلث «زر و زور و تزویر» قربانی میشد را نشنیدید؟
آیا چشمان شما بر تصویرهای رقتانگیز مویه مادران داغدیده بر جنازهها و قبرهای فرزندان قربانیشده در جشن پیرزوی «احمدینژاد» در انتخابات دهم، کور بود؟
اینکه تعمدا خود را به کوری و کری و خوابزدگی داوطلبانه زدهاید؛ نتیجه آن شدهاست که خیلی از حقایق عریان جامعه که همه در یکقدمی حضورتان اتفاق میافتد را نبینید.
شما بهآسانی گور بزرگی که با دستنان خود حفر نموده و با شتاب به سمت آن در حرکت هستید را نمیبیند.
اصلا چرا را ه دور برویم؛ چرب و شیرین دنیا چنان باد غفلتی را در وجودتان دمیده که، فراموشِتان شده مرگی هست، زوالی هست، آخری هست، عاقبتی هست، همهچیز همیشه و بردوام نیست و نخواهد ماند. اما میتوان امروز سرنوشت خوب فردا، عاقبت خیر پیشرو را رقم زد. ولی غفلت باعث شدهاست سرنوشت بد و عاقبت شری برای خود رقم بزنید.
این نوشته در خودنویس اینجا