حقیقت آنَست که «با حلوا حلوا گفتن، دهان شیرین نمیشود» و با افتخار به اینکه ما گذشته غنی فرهنگی داشتهایم و سرآمدان علم و فرهنگ و هنر متعلق به ما و کشور ما بودهاند، نمیتوانیم در دنیا ادعای فرهنگی و متمدنبودن کنیم و توقع هم داشته باشیم که دنیا به چشم یک کشور و ملت متمدن و بافرهنگ به ما نگاه کند.
افتخار به نمادهای برجسته و منحصر به فرد فرهنگی، علمی، هنری و ادبی زمانهای گذشته، و دخیلبستن به تاریخ و پیشینه پرافتخار فرهنگی و هنری، اگرچه برای تشخُصبخشیدن به هویت فرهنگی و ملی و حفظ ریشههای عمیق فرهنگ یک ملت ارزشمند، بلکه ضروری و یک وظیفه است، اما بهتنهایی نمیتواند نشانه آن باشد که وارثان آن آثار و آن گنچینهها، واجد همه آن ارزشها و آن میراث هستند و مردمان امروز، فرزندان خلف پدارن متمدن دیروز هستند و لاجرم متمدن.
شوربختانه باید گفت ما نهتنها امروز یک کشور جهانِسومی، که یک کشور عقبافتاده هستیم که بر اساس استانداردها و معیارهای علمی موجود، در پایینترین طبقهها در میان کشورهای جهان قرارمیگیریم.
مردم ما از کمترین امکانات و نتایج درخشان و روبهافزون علم و تکنولوژی که محروم و ممنوعاند هیچ، با شاخصههای اخلاقی و فرهنگی نیز سالها فاصله داشته و از آنها نیز محروماند.
لازم نیست خیلی خودمان را به شعارهای تهی از واقعیت و کذب دلخوش کنیم و خیلی به گذشتهگانمان افتخار کنیم و خود را فریب دهیم که مثلا «منشور کورش» مال ما است و «بوعلی» ایرانی بوده، و «حافظ» و «سعدی» و «مولوی» ایرانی بودهاند و گستره جغرافیای ایران از کجا تا به کجا بودهاست و ... .
به قول معروف «داشتم داشتم حساب نیست، دارم دارم حساب است.»
اینها واقعیت «فقر» عمیق جامعه امروز ایران و ایرانی را در تمام زمینهها عوض نمیکند و جبران نمینماید.
تزیین چهارپایان به نشانه بیاحترامی و تحقیر دیگر کشورها و دیگر مردم جهان به پرچم آن کشورها و در خیابانهای شهرها گرداندن و از آن عکس و فیلم تهیهکردن و در رسانههای عمومی جهانی نمایش دادن، یعنی ورشکستگی در اخلاق و فرهنگ و تمدن.
این کار، چیزی از داشتههای آنها کم نمیکند، از داشتههای ما اما، بسیار کم میکند. همان داشتههایی که زمانی بدانها در جهان مشهور و معروف بودهایم و با رفتاری از این دست گامبهگام، و یکییکی آنها را از دست دادهایم. و آنقدر در این قربانیشدن و ازدستدادن، مست و شادمان بودهایم که هوشیارشدن و توجه، بسیار زمانبر شدهاست.
حکایت شیرین و در عین حال تلخ «خر برفت و خر برفت و خر برفت» مولوی را حتما همه ما خواندهایم و خیلی هم بدان خندیدهایم غافل از آنکه «خود حکایت نقد حال ماست آن.»
نشانههای ملی و از جمله پرچم، نماد ملیت و فرهنگ کشورهاست. همه مردم دنیا براساس احترام متقابل و پروتکلها و مقاولهنامه و میثاقنامههای بینالمللی نوشته و نانوشته، به نمادهای ملی همدیگر احترام میگذارند. در داخل مرزها، مردم برای صیانت از نمادهای ملی، حتی از جان خود نیز دست میشویند و برای حفظ آن جانفشانی میکنند.
بیاحترامی به نمادها و اسطورههای ملی دیگر کشورها در هیچ جایی و از هیچ فرد و مقامی پسندیده و قابلدفاع نیست. اگر یک کشور یا قوم و ملت عقبمانده هم بدان دست زد، بلافاصله با واکنش منفی جهانی روبهرو میشود.
بر فرض هم که نشود، هیچ دستگاه دیپلماسی مترقی نباید به شهروندان خود اجازه دهد که به نمادهای ملی دیگر کشورها بیاحترامی و توهین کنند.
اینکه یک کشور حقوق کشور دیگر را پایمال نموده و یا در سرنوشت آن دخالت بیجا نموده و ... امر جداگانهای است که باید با روند و روشهای دیگری بدان پاسخ داده و بدان پرداخت و الا، توسل به چنین شیوههای مذمومی، نهتنها باری را سبک، و گرهی را باز نمیکند، که عملا کورکردن گرهای است که با دست قابل باز کردن بود و حالا به دندان هم سخت گشوده میشود.
بیاحترامی به پرچم کشور «ایلات متحده آمریکا» و «بریتانیا» و کشور اشغالگر «اسراییل» و دیگر کشورها، از ابتدای انقلاب در ایران مرسوم و متداول، و حتی پسندیده بود و جوانان انقلابی ابتدای انقلاب، کمی که پا به سن گذاشته و از خامی ابتدایی آن روزها فاصله گرفتند، متوجه اشتباه شده و آنرا رها نمودند.
حتی اعضای «دفتر تحکیم وحدت» در مراسم هر ساله روز ۱۳ آبان، حدود یکدهه پیش اعلام نمودند که در احترام به طرح «گفتوگوی تمدنها» مراسم نمادین آتشزدن پرچم «آمریکا» را دیگر برگزار نخواهند کرد و از آن سال دیگر این اتفاق نیفتاد.
اگر بیاحترامی به دیگران و نمادها و اسطورههای ملی و مذهبی آنها، نتیجه و موفقیتی میتوانست داشته باشد، هیچگاه امپراطوری «خسروپرویز» پادشاه گستاخ ایرانی که نامه دعوت پیامبر اسلام را پاره کرد، آنگونه رقم نمیخورد و همه میراث گذشتگانش آنگونه بر باد نمیرفت.
مرتبط:
سالروز بیاخلاقی در مناسبات بینالمللی