وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۲ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

ناخوش‌هایی که خوش بودند

چهارشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۲، ۰۵:۱۰ ق.ظ
اگر دارو‌ها اثر آشکاری بر بیماری داشتند، جای شگفتی بود، زیرا مقولات تشخیصی که در روان‌کاوی به کار برده می‌شود، کاملا غیرقابل اطمینان است. یکی از گویا‌ترین دلایل این امر را می‌توان در مطالعه «دی. ال. رونهان» درباره پذیرش بیماران در بیمارستان‌های روانی یافت.
در این تحقیق، هشت فرد سالم خود را به واحدهای پذیرش بیمارستان‌های مختلف روانی واقع در سواحل شرقی و غربی ایالات متحده آمریکا معرفی کردند.
آن‌ها گزارش‌های سوابق استخدامی خود را دست‌کاری کرده بودنذ، تا این واقعیت را که همگی آموزش حرفه‌ای روان‌شناسی دیده‌اند پنهان کنند. اما هیچ‌گونه تغییر دیگری در شرح احوال شخصی خود ندادند. آن‌ها ادعا کردند که صداهایی می‌شنوند.
بیماری همه آن‌ها «اسکیزوفرنی» تشخیص داده شد و در بیمارستان پذیرفته شدند. همین‌که وارد بیمارستان شدند، بی‌درنگ به رفتار عادی خود بازگشتند. هیچ‌یک از آنان توسط کارکنان بیمارستان به عنوان بیمار قلابی شناخته نشدند، در حالی‌که بیماران بیمارستان آنان را افرادی می‌دانستند که تظاهر به بیماری می‌کنند. همه شرکت‌کنندگان در این مطالعه به‌طور منظم و آشکار تجربیات خود را یادداشت می‌کردند. اما این نوشتن‌ها توسط کارکنان بیمارستان صرفا به عنوان یک جنبه رفتار مرضی آن‌ها تصور می‌شد.
طول مدت بستری شدن این افراد از هفت روز تا پنجاه‌ودو روز متغیر بود و سرانجام هریک با تشخیص اسکیزوفرنی «در حال تسکین موقتی» از بیمارستان مرخص گردیدند. همان‌گونه که «روزنهان» یادرآور می‌شود، عبارت «در حال تسکین موقتی» بدین معنا نبود که این بیماران قلابی، عادی تشخیص داده شده بودند. زیرا هیچ‌گاه در مورد مشروعیت بستری شدن آن‌ها سؤالی مطرح نگردید.

جامعه‌شناسی ـ آنتونی گیدنزـ ترجمه منوچهر صبوری همنوایی و کجروی ـ تشخیص بیماری روانی ص ۱۸۳ و ۱۸۴
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۲ ، ۰۵:۱۰
علی مصلحی

زندان خیلی چیز‌ها را از آدم می‌گیرد

پنجشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۲، ۰۶:۰۲ ب.ظ

من در روزهای اولی که به زندان افتادم از همه چیز محروم بودم. از پول، تلفن، ملاقات. از ملاقات و تلفن حتی تا روز‌های آخر بازداشت محروم بودم. خبر نداشتم که بیرون چه اتفاق افتاده و چه خبر است. خانواده هم از من بی‌خبر بودند. هر کدام برای پر کردن این خلا دست به کارهایی زدیم. از جمله آن‌که خانواده پس از این‌در و آن‌در زدن فراوان بالاخره حکم تبدیل قرار بازداشت به وثیقه را گرفت و ۳۰۰ میلیون تومان وثیقه برای آزادی مشروط من فراهم کردند.
من تا ماه‌ها از رودرویی مستقیم با پسر برادرم که یکی از وثیقه‌گذاران بود، اکراه داشتم. شاید بگویید کار اشتباهی است اما خبر ندارید در درون آدمی چه می‌گذرد. طرفه آن‌که پسر براردم آن قدر عزیز و مهربان است که اگر خانه‌اش را هم در این میان از دست می‌داد، به روی خودش نمی‌آورد. نه خودش نه مادر مهربانش و نه مجموعه خانواده‌ام که پس از یتیمی، حکم پدر را برای او دارند. اما خوب آدمی وقتی قدرت مهندسی احساسات را از دست داده باشد، مرده متحرکی است.
  همان روزهای اول در زندان، نوشتم زندان بد است. اصلا زندان خوب نیست. این ذهنیت که ما هی تلاش می‌کنیم چون عزیزان‌مان زندان هستند، به زندان تقدس ببخشیم، اگر ذهنیت اشتباهی نباشد، دست‌کم ذهنیت درست و دقیقی نیست.
این در مورد زندانیی است که شرایطش کاملا عادی است. اما اگر زندانی شرایط غیرعادی داشته باشد این بد بودن تساعدی بر زندگی، شخصیت، روابط، احساسات و سایر شؤن زندگی او تاثیر می‌گذارد. این تنها به دوران زندان ربط ندارد، به دوران پس از زندان هم تسری پیدا می‌کند. اگر ارتباط تو در مدت بازداشت با خارج از زندان و خانواده و دوستان هم قطع باشد، اوضاع تساعدی بد‌تر می‌شود. یعنی نوعی از رفتار خارج از منطق از آن‌ها که خارج از زندان هستند و تو را دوست دارند هم سر می‌زند. رفتاری که می‌تواند تا سر حد «مرگ» تو را آزار دهد. مقصر کیست؟ آن‌که آن رفتار را انجام داده یا تو؟
 هیچ‌کس! بهتر است بگویم هیچ‌کدام! البته که تقصیری اتفاق افتاده و زجری صورت گرفته ولی ما دو طرف در بوجود آوردن این اتفاق عمد یا نیت قبلی نداشته‌ایم. بر عکس نیت خوب داشته‌ایم و به نتیجه بد منجر شده است. ولی خوب باید تحمل کرد. من حدود یک سال و نیم این درد‌ها را تحمل کرده و باز هم تحمل می‌کنم. دم هم بر نمی‌آورم. از خداوند هم عاجرانه می‌خواهم به من قدرت تحمل بیشتری بدهد.
اما آیا قدرت تحمل یا سایر قدرت‌های من چه‌قدر است؟
باور کنید وقتی همه تلاشم این بوده که درد‌های رسوب شده از دوران زندان در وجودم را تحمل کنم، اختیار بعض رفتارها از دست من خارج شده‌ و این موضوع بارها و بارها نزدیک‌ترین آدم‌های اطراف مرا آزار داده است. اما صادقانه من قصد آزار کسی را نداشته‌ام. دست خودم نبوده و خیلی بدتر و وحشتناک‌تر آن‌که آن‌قدر قوای من تحلیل رفته که خبر نداشته‌ام تا چه اندازه بعض آدم‌ها از بعضی از رفتار من آزار می‌بینند و به روی من نمی‌آورند. تازه یکی‌ـ‌دو نفر تذکراتی به من داده‌اند و مرا از «خواب گران»ی بیدار کرده‌اند.
 این نوشته را با پریشانی زیاد نوشتم. منطق نوشتاری درستی بر آن حاکم نیست. اما طی این چند روز هرچه فکر کردم که چگونه از دوستانی که از من آزار دیده‌اند، عذرخواهی کنم، فکری بهتر از آن‌که صادقانه آن‌را بنویسم و اعلام کنم پیدا نکردم. این ارجوزه اگر خالی از منطق نوشتن است، اما از صداقت تهی نیست. صادقانه من عذر تقصیر به پیش‌گاه کسانی می‌آورم که از من رنجیده‌خاطر شده‌اند و به روی من نیاورده‌اند. اما ای کاش قبل از ان‌که آن‌همه آزار ببینند، خیلی پیشتر از این مرا آگاه می‌کردند و کمک که ادامه ندهم. اما به قولی ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است.
به این روشنی امیدوارم و در مقابل همه آن‌ها که شادی انسان‌ها دغدغه زندگی‌شان است سر تعظیم فرو می‌آورم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آذر ۹۲ ، ۱۸:۰۲
علی مصلحی