ماه و من
ماه به تمام وعدههایش وفا میکند
روشن است در شب
و خاموش در روز
به احترام خورشید
من به احترام تو
خاموش نمیشوم
نه اینکه تو خورشید نباشی
من ماه نیستم
ولی به تمام وعدههایم وفادارم
ماه به تمام وعدههایش وفا میکند
روشن است در شب
و خاموش در روز
به احترام خورشید
من به احترام تو
خاموش نمیشوم
نه اینکه تو خورشید نباشی
من ماه نیستم
ولی به تمام وعدههایم وفادارم
مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به
سوی گورستان میبرند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد میزند و خدا و پیغمبر
را به شهادت میگیرد که والله، بالله من زندهام! چطور میخواهید مرا به
خاک بسپارید؟ اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بیتوجه به حال و احوال
او رو به مردم کرده و میگویند: پدرسوختهی ملعون دروغ میگوید مُرده!
مسافر حیرتزده حکایت را پرسید. گفتند: این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و
بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس
در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد.
پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا
بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات میکند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در
برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمیافتد. این است که به حکم
قاضی به قبرستانش میبریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه
شرعا جایز نیست!!
احمد شاملو _ کتاب کوچه