وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «میرزا نعیم سدهی» ثبت شده است

بهاریه

چهارشنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۲۰ ب.ظ

این بهاریه که در قالب مخمس سروده شده، یکی از بهترین‌ها در گونه ادبی بهاریه‌ است. بهاریه‌ای که در آن شاعر با مهارتی مثال‌زدنی، میوه‌ها را با تصاویری استعاری و بدیع به‌تصویر کشیده و معرفی کرده است. شاعر این بهاریه «میرزا نعیم سدهی» است.
فرّ جوانی گرفت طفل رضیع بهار
لب ز لبن شست باز شکوفهٔ شیرخوار
باز درختان شدند بارور و باردار
سِرّ نهان هر چه داشت کرد عیان روزگار
 تو گویی امروز شد سرّ خدا آشکار

به باغ بس فرودین به اُردی اولاد داد
پس آن‌گه اردیبهشت به‌دست خـرداد داد
پس مه ‌و خـــردادشان به تیـــر و مرداد داد
گاه به دایه سپرد گاه به استاد داد
 تا همه اطفال باغ شدند کامل عیار

طــارمِ پیچان تاک، سپهرْ آیین بوَد
خوشهٔ انگور او، سهیل و پروین بود
به شاخ نیلوفری، دستهٔ نسرین بود
یا به کف شیخ شهر، سُبحهٔ سیمین بود
 یا به گلوی عجوز عَقد دُرِ شاهوار

مهندس طبع ساخت ز هندوانه کُره
علوم جغرافیا جمع در او یکسره
بلندی و پست و سطح چشمه و کـوه و دره
به عرض چون بایدش زدن دگر دایره
 بزن خط استوا بر خط نصف‌النّهار

طبیعت لعل‌ساز، لعل تراشیده باز
لعل تراشیده را پهلوی هم چیده باز
پهلوی‌هم‌چیده را به‌نقــره پیچیده باز
به‌نقره‌پیچیده را به حقّه پیچیده باز
 به‌حقّه‌پیچیده را نام نهادست است نار

روی دلارای به از چه سبب زرد گشت
چهر مصفّای وی از چه پر از گرد گشت
گمان برم همچو من جفت غم و درد گشت
چنین شود هر که او ز دلبرش فرد گشت
 چنان‌که من گشته‌ام ز هجر زار و فکار

بر ز برِ شاخ بین سیبک سیمیـن ذقن
نیمه‌رخ سرخِ او نیم‌رخ زردِ من
عاشق و معشوق بین خفته به به یک پـیرهن
نی غلطم عاشقی است کشته و خونین کفن
 به جرم دلدادگی زدند او را بـه دار

درخت امرود بین حکمتی انگیخته
صراحی‌ای ساخته در او شکر ریخته
مشک و گل و زعفران به‌هم درآمیخته
برابر آفتاب به شاخه آویخته
 کز پسِ شش مه شود دوای بیمارِ زار

درخت نارنج بود دخترکی کامله
ز نفخ باد بهار به باغ شد حامله
طفل سمینی بزاد بی‌مدد قابله
طفل سمینش شده بدن پر از آبله
 به چهر گلگونش ماند آبلهٔ آب‌دار

به جان رسیدم ز درد ساقیکا خیز خیز
از آن می‌ دَردسوز به ساغرم ریـز ریـز
ز می‌ بــه چشم خِرَد خاک سیه بیـز بیـز
نامه کنم سخت‌سخت خامه کنم ریز‌ریز
 جامه کنم چاک‌چاک جامه کنم پار‌پار

آتش عشق و جنون شعله‌زنـد گاه‌گاه
گاه کنم وای‌وای گاه کشم آه‌آه
ناله‌کنان سال سال مویه‌زنان ماه‌ماه
صبح چو کبک دری خنده‌زنم قـاه‌قـاه
 شام چو مرغ سحر گریه کنم زار‌زار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۲۰
علی مصلحی