وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فن بیان» ثبت شده است

فضای محل سخن‌رانی خود را مدیریت کنید

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۴:۲۱ ق.ظ

نخستین‌بار که جلو جمع سخن گفتم، دقیقا شب کریسمس سال ۱۹۹۹ میلادی بود. البته قبل از آن بگویم در کودکی و در کلاس اول ابتدایی هم یک‌بار رفتم برای دانش‌آموزان دبستانی که در آن درس می‌خواندم، سرود «خمینی ای امام» را اجرا کردم. اما آن‌روز تنها نبودم و در کنار «حسین صادقی» دیگر شاگرد آن دبستان که کلاس سوم یا چهارم بود و تمام سرود را از حفظ و با قدرت اجرا می‌کرد، ایستاده بودم. در واقع من سرود را نه اجرا که با او هم‌خوانی می‌کردم و تپق و فراموش‌کردن‌های من، بین خواندن عالی او گم می‌شد. ولی الان که تقریبا ۴۰ سال از آن می‌گذرد، هنوز لرزیدن دست و پایم را دقیقا با همان حس به یاد دارم. ولی همان جسارت به من اعتماد به‌نفس نسبی داد که بعدها کمی راحت‌تر به سمت کار اجرا و سخن‌رانی و ... بروم.
 
برگردیم بر سر شب کریسمس. پیشنهاد سخن‌رانی با خودم بود. نشستی هفتگی بین دوستان جوان ما برگزار می‌شد و در آن یک ساعت قرآن می‌خواندند و خداحافظ. من پیشنهاد کردم در کنار قرائت قرآن، هر هفته یک نفر درباره موضوعی مطالعه کند و اندکی برای جمع سخن بگوید. درزی را در کوزه انداختند و گفتند چراغ اول را خودت روشن کن.

هفته‌نامه «شلمچه» توقیف و آیت‌الله‌العظمی «بیات زنجانی» هم بازداشت شده بود. این دو موضوع را برای سخن انتخاب کردم و اطلاعاتی در مورد آن‌ها کسب کردم و به خانه میزبان رفتم. از لحظه ورود استرس بر تمام وجودم غلبه کرده و هرچه به زمان پایان قرائت و آغاز سخن‌رانی نزدیک می‌شدیم، تپش قلبم بیش‌تر می‌شد.
 
ژاکت سفید یقه اسکی پوشیده بودم. قبل از سخن یکی از دوستانم گفت: مبارک باشد خبریه؟
 بهانه پیدا شد. پیش از شروع سخن، جمع را برانداز و کردم و آب دهنم را قورت دادم و خیلی آرام و شمرده گفتم: عبدالرضا می‌پرسد خبریه که من ژاکت سفید پوشیده‌ام؟ خدمت شما عرض کنم که به هزار‌و نهصد و نود و نهمین سال تولد عیسی مسیح، پیامبر صلح وارد شدیم. اول تبریک می‌گویم و دوم چه بهانه‌ای برای سفید‌پوشی از این بهتر؟

ناگهان همه بچه‌ها به خنده و شوخی افتادند و نظام نشست با این ترفند به دست من آمد و آرامش بر تمام وجود و سخنم حاکم شد. به راحتی ظرف ۱۰ دقیقه درباره هردو موضوع سخن گفتم.

این تجربه خوبی بود. ابتدای سخن نتوانی مخاطب را مدیریت کنی بازنده‌ای و تمام. ولو «لینکلن» باشی.
برای مدیریت مخاطب، سخن‌ران تا حد امکان باید قبل از شروع، فضای فیزیکی محل سخن‌رانی را حتی در شرایط خالی‌بودن ورانداز کند. دقیقا ورانداز. یعنی برود پشت تریبونی که قرار است یک یا چند ساعت دیگر از پشت ‌آن برای مخاطبین سخن بگوید بایستد، و خوب فضای سالن و تمام زوایای آن‌را مشاهده کند.

دیده‌اید در بازی فوتبال، زننده پنالتی برای آخرین‌بار می‌رود خودش توپ را برمی‌دارد و دوباره روی نقطه پنالتی می‌گذارد؟ این کار علاوه بر آن‌که برای تقویت اعتماد به‌نفس زننده پنالتی و کمی تخریب روحیه دروازه‌بان انجام می‌شود، یک تست یا سنجیدن شرایط هم هست. زننده فاصله خود را با توپ و با نقطه پنالتی چک می‌کند و به اندازه کافی از توپ فاصله می‌گیرد تا با اطمینان دوباره به سمت توپ گام بردارد و آن‌را شلیک کند. هنگامی که عقب‌عقب می‌آید، تمام فضای دروازه و کیفیت ایستادن دروازه‌بان را ورانداز می‌کند. همه این‌ها به اقتدار او کمک می‌کند.

 چک‌کردن فضای فیزیکی سالن دقیقا به همین شکل به سخن‌ران روحیه و اعتماد به‌نفس لازم را می‌دهد و خاطرش جمع می‌شود که فاصله‌اش با مخاطب چه‌قدر است، فضای سالن چه‌قدر است و ... .

البته شرایط سخن‌رانی‌ همه‌جا یک‌جور نیست. یکی در سالن سخن‌رانی می‌کند، یکی در منزل. یکی از بالا به مخاطب مسلط است، و یکی هم‌عرض و در کنار مخاطبین و ... هر کسی به فراخور شرایط باید فضای سخن‌گفتن خود را از طریق تست و چک کردن فضای سخن‌رانی و کاهش بار روانی آن پیش از آغاز به سخن مدیریت کند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۵ ، ۰۴:۲۱
علی مصلحی

فراموش کردن را مدیریت کنید

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۸:۴۸ ق.ظ
حتما فیلم کوتاه شعرخوانی دکتر «علی‌اکبر ولایتی» وزیر اسبق امور خارجه، در یک برنامه تلوزیونی را دیده‌اید که در هنگام خواندن شعری از حافظ، بعد از یکی دو بیت، مصرع دوم یک بیت یادش می‌رود و هرچه تلاش می‌کند یادش نمی‌آید.

خیلی از رقبای سیاسی این بنده خدا، بارها و بارها این فایل صوتی را با کنایه و طنز و حتی گاهی با تمسخر و تحقیر بازنشر می‌کردند که مثلا ببینید این آقا وزیر بوده و یک شعر را نمی‌تواند حفظ کند.
خیلی از این طنز و تمسخرها هم البته از طرف کسانی وارد می‌شد/می‌شود، که در همه عمر شاید یک غزل را حفظ نکرده‌اند.

  فراموشی امری طبیعی است و برای همه انسان‌ها، بارها و بارها اتفاق می‌افتد و ابدا هم در مورد آقای ولایتی، ربطی به ترس از دوربین و استرس استودیو، یا خدای ناکرده اتهام بی‌سوادی که بعضی در این فقره متوجه او می‌کنند ندارد.
 
 ممکن است این اتفاق(فراموش‌کردن بیتی از شعر یا بخشی از سخنرانی) برای همه ما و در جاهای مختلف پیش بیاید. به قول معروف، کره عرش پایین نیامده و دنیا زیرش به رو نمی‌شود. باید آرام بود و بدون استرس و بدون این‌که اجازه دهیم بار روانی این فراموشی بر روی ادامه کار و گفت‌گو یا مثلا شعرخواندن، سخن‌رانی یا اجرای برنامه ما تاثیر بگذارد، آن‌را مدیریت کنیم.
 
ساده‌ترین و به‌ترین راه، اعتراف به آن‌ست و عذرخواهی ار مخاطبین. مثلا فرض بگیریم در حال خواندن شعری هستیم که در میانه شعر بیتی یا مصرعی یادمان نمی‌آید، بلافاصله خیلی ساده و با آرامش استرس به‌وجود آمده را مدیریت، و با اعلام این‌که بقیه شعر یادم نمی‌آید، از مخاطبین عذرخواهی و مثلا ادامه می‌دهیم که: «خوب! شعر یادم رفت، اما برویم سراغ ادمه سخن، یا برنامه یا ....» به همین سادگی، شاید لازم باشد طنز مختصری هم چاشنی این اعتراف و عذرخواهی کنیم تا بار روانی را از خودمان به مخاطب منتقل کنیم.

این‌را هم برای خالی‌نبودن عریضه بگویم که آقای دکتر ولایتی زمانی ظاهرا در سازمان ملل سخن‌رانی داشته. آن‌جا باید سخن‌رانی را از روی متن خواند. مجاهدین برنامه‌‌ریزی می‌کنند که یک نفر متن سخن‌رانی وی را بدزد و مثلا او را کنف کنند. جالب است تا متن را طرف می‌دزد، ولایتی از جیبش نسخه دوم متن را درمی‌آورد و به سخن‌رانی ادمه می‌دهد.
 با این وصف کسی که در عالی‌ترین سطح و پشت بزرگ‌ترین تریبون و جلو بزرگ‌ترین دوربین‌های دنیا بدون استرس سخن‌رانی کرده و غزل حافظ خوانده هم گاهی مطلبی یادش می‌رود و این طبیعی است و طبیعی‌تر که آن‌را مدیریت می‌کند.

اضافه کنم که این فراموش‌کردن مطلب و بیت و ... فقط در موراد استنثنایی پذیرفتنی است و اگر قرار باشد، تکرار شود و به قاعده تبدیل شود، بهتر است آدم به جای سخن‌رانی برود شلغم‌کاری یاد بگیرد یا شیشه‌بری و ... به جای سخن‌رانی.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۸:۴۸
علی مصلحی

خوب سخن بگوییم

شنبه, ۲۹ آبان ۱۳۹۵، ۰۵:۵۳ ق.ظ

بیان خوب به آدمی امتیاز ویژه می‌بخشد. تصور کنید در جمعی حضور دارید که افراد با سطح سواد، سن، جنس و با مسؤلیت‌های مختلف حضور دارند و هر کسی هم به تناسب و به قدر وقتی که در اختیارش قرار می‌دهند، سخنی ساز می‌کند.
 
در این بین مخاطبین و شنوندگان، به سواد، سن، جنس و شغل یا مسؤلیت افراد خیلی توجه نمی‌کنند. بیش‌ترین توجه، متوجه کسی می‌شود که بتواند در وقت مقرر، مفهوم مورد نظر خود را با بیان شیوا، صحیح، دقیق و با تسلط ادا کند. این خوب سخن‌گفتن و مورد توجه مخاطبین و جمع قرارگرفتن، خود فرصت‌های جدید‌ی پیش پای گوینده می‌گذارد.

تصور کنیم در این جمع، کس یا کسانی باشند که چند وقت دیگر در جایی دیگر، نشستی، جلسه‌ای، دورهمی‌ییی داشته باشند. قطعنا با خاطره مطبوعی که از سخن و بیان شما دارند، حتما شما را برای سخن‌گفتن و بهره‌بردن از بیان و کلام و سخن شما به آن نشست هم دعوت می‌کنند و فرصت دیگری برای این‌که شما بتوانید با تسلط و آرامش و با دقت سخن بگویید و تسلط خود را بر جمع دیکته کنید فراهم می‌شود.


داشتن بیان خوب، مسلط سخن‌گفتن و انتقال معنا و مفهوم درون ذهن به دیگران از این منظر به شکل زنجیره‌ای برای آدم ایجاد فرصت و فضا می‌کند و هرچه آدم بیشتر در بین آدم‌ها و شرایط مختلف سخن بگوید، ضمن این‌که شخصیتش بیشتر معرفی می‌شود، بر میزان اعتماد به‌نفس و افزایش قدرت کلام و بیان هم کمک می‌کند و نهایتا به آدم اقتداری ویژه می‌بخشد.


همه این‌ها البته مستلزم دو شرط اصلی است. شرط نخست همان فن بیان و داشتن صدای رسا و شفاف، همراه با ادای دقیق حروف و کلمات به‌شکل صحیح و بدون اصطلاحا تپق، لرزش صدا و دست و افزایش ضربان قلب و استرس و عرق‌کردن زیاد، و نهایتا خوب سخن گفتن است.

 
شرط دوم سخنِ خوب گفتن است. و لازمه سخنِ خوب گفتن، مطالعه، مطالعه، مطالعه و بعد از آن مطالعه هست و بعد از مطالعه، فقط می‌ماند مطالعه.



 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آبان ۹۵ ، ۰۵:۵۳
علی مصلحی

در ضرورت بیان کلام درست

دوشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ب.ظ

در ضرورت بیان درست کلام

عموما مردم هنگامی که طرف گفتگوی یک خبرنگار قرار می‌گیرند، یا قرار است به سؤالی جلو دوربین پاسخ بدهند، یا در مراسمی که در یک سالن عمومی برگزار می‌شود، مثلا سالن عروسی، یا موارد مشابه، وقتی قرار است در مقابل جمع حرف بزنند، دست و پای خود را گم کرده و اصطلاحا به «تپق»زدن می‌افتند.
بعید می‌دانم کسی بتواند ادعا کند که هیچگاه با چنین تنگنایی روبه رو نشده، و همیشه توانسته است به راحتی و بدون هراس حرف بزند و منظورش را برساند، یا به سؤالی که از او پرسیده شده، در هر شرایطی پاسخ بدهد.
از این مدل دست و پا گم‌کردن‌ها و خیس عرق‌ شدن‌ها و تپق‌زدن‌ها، حتی در خاطرات گویندگان زبده و با تجربه رادیو و تلوزیون هم فراوان یافت می‌شود.
این‌ها کاملا طبیعی است. خصوصا در جوامعی مثل جامعه‌ای که ما در آن زندگی‌می‌کنیم و اغلب رادیو و تلوزیون و میکروفون و دوربین آن، کالا و خدماتی لوکس و دور از دسترس همگانی و مخصوص از ما بهتران شناخته و تعریف می‌شود.
 یک دلیل عمده و اصلی این رفتار بر می‌گردد به عادت‌هایی که از زمان طفولیت در وجود کودک نهادینه می‌شود. اغلب خانواده‌ها به جای استفاده از آموزش‌های صحیح تربیت کودک، و آماده نمودن صحیح آن‌ها برای داشتن واکنش‌های صحیح در شرایط مختلف، آن‌ها را از همه چیز می‌ترسانند.
 داستان «لولو»، «یک سر و دو گوش»، «آقا دیو» و... که ما از کودکی شناخته‌ایم، همیشه با ما هستند. کافی است ما در موقعیت جدیدی قرار بگیریم تا «لولو» از خواب بیدار شود و ما دست و پای خود را گم کنیم و زبانمان به «تپق‌زدن» بند بیاید.
 اما علاوه بر این ترس یادگار دوران کودکی، گاهی ما در یک شرایط مشابه، نه تنها دست و پا، که اصلا خودمان را هم گم می‌کنیم و سخن گفتن به زبان مادری هم فراموشان می‌شود. جایی که به سختی تلاش می‌کنیم ادای آنهایی را درآوریم که حرف زدن و اجرایشان را در تلوزیون دیده، یا در رادیو شنیده‌ایم. دلیل اصلی «تپق‌زدن» اینجا دقیقا‌‌ همان است که تلاش می‌کنیم تا در یک تقلید ناشیانه، کس دیگری باشیم غیر از خودمان و حرف‌هایی را بزنیم که مال خودمان نیست و بلد نیستیم کلمات آنرا دقیق ادا کنیم و حتی اطلاعات کاملی هم در مورد موضوعی که تلاش می‌کنیم درباره آن «اظهار فضل» کنیم، نداریم.
 مورد سؤال قرار گرفته‌ایم و شهامت آنکه بگوییم «نمی‌دانم» را نداریم یا می‌دانیم و گمان می‌کنیم که باید چیز دیگری یا جور دیگری گفت. گاهی ظرف چند دقیقه کلماتی را زنجیره‌وار بهم بافته و بیان می‌کنیم که نه سر دارد نه ته! نه معنی دارد، نه می‌توان یک معنی فرضی برای آن با پس و پیش کردن کلمات ایراد شده، دست و پا کرد.
 گذشته از نابلدی خوب و مفید سخن گفتن در شرایط خاص، اکثر مردم ما متاسفانه در شرایط عام و معمولی نیز مختصر و مفید سخن گفتن را بلد نیستند. نه اینکه عمدی در کار باشد، نه! بلد نبوده‌اند و اموراتشان به این‌گونه ناسره سخن گفتن تا کنون گذشته است و به همین دلیل نیازی به آموختن احساس نکرده‌اند.
 اما حقیقت تلخ و دردناک آنست که این امورات می‌توانسته به گونه‌ای دیگر، و صد‌البته بهتر و همراه با رضایتمندی و آرامش بیشتری بگذرد که «ندانستن» باعث شده آنگونه بگذرد.
 «مولوی» همان‌گونه که معتقد است «همدلی از همزبانی بهتر است»، به‌گونه و در جاهای دیگری هم معتقد است که؛ اغلب همدلی از همزبانی پدید می‌آید.  شوربختانه باید اعتراف کرد که خیلی از ناهمدلی‌ها از ناهمزبانی پدید می‌آید. این نه به معنای آن باشد که دو یا چند نا‌همدل، به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند. چنانکه در داستان اختلاف بر سر نام انگور و عنب و الخ وجود داشت. نه! به یک ربان سخن می‌گویند اما ناقص و نامفهوم.
لزوم توجه به «زبان» در علوم انسانی و مجهز و مسلط شدن به شیوه‌های مختصر و مفید بیان مقصود و سخن گفتن، بر هیچ کسی پوشیده نیست. اما متاسفانه مورد غفلت همه هست. حتی در میان روشنفکران و مدعیان سواد و فهم. از این رهگذر بسیار آسیب‌ها متوجه فرد و به تبع آن جامعه شده است. 
شاید در جامعه، دبستانی برای آموختن چگونه سخن گفتن نباشد، شاید اراده‌ای برای برآورده کردن چنین نیازی نزد جامعه موجود نباشد، اما هر کس به اندازه خود آن اندازه قابلیت و استعداد را دارد که خودش برای آموختن دست بکار شود. هر کس می‌تواند قبل از آنکه دست و پایش را در سخن‌ گفتنی خاص گم کند، از هم‌اکنون دست بکار آموختن شود.
«لو‌لو» را به خواب ابدی بفرستیم تا دیگر زبان‌مان بند نیاید.
0 نظرات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۱ ، ۱۲:۱۴
علی مصلحی