وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خشایار دیهیمی» ثبت شده است

دموکراسی تمرین فروتنی است

يكشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۰۸ ق.ظ
آلبرکامو/ برگردان: خشایار دیهیمی: بعضی‌ وقت‌ها، وقتی که کار بهتری ندارم بکنم، به دموکراسی فکر می‌کنم (البته در متروی پاریس!). همان‌طورکه می‌دانید در میان مردم یک‌جور سردرگمی درباره این مفهوم به‌دردبخور وجود دارد. و من چون دلم می‌خواهد بیشترین تعداد ممکن از افراد را با خودم هم‌سو کنم، به دنبال تعریف‌هایی می‌گردم که برای بیشترین تعداد ممکن از افراد پذیرفتنی باشد. این کار ساده‌ای نیست و من هم نمی‌خواهم تظاهر کنم که می‌توانم در این کار موفق شوم. اما به نظرم می‌شود به چنین تعریف‌هایی که به‌درد می‌خورند نزدیک شد.
حرفم را کش ندهم، یکی از این تعریف‌های به‌دردبخور به نظر من این است: دموکراسی تمرین اجتماعی و سیاسی فروتنی است. اجازه بدهید توضیح بدهم.

دو نوع تفکر ارتجاعی وجود دارد (چون هرچیزی را باید تعریف کرد، پس اول سر تعریف ارتجاع توافق کنیم: گرایش ارتجاعی شامل هر نوع گرایشی می‌شود که هدفش افزودن هرچه بیشتر بر اشکال سیاسی و اقتصادی بندگی و انداختن یوغ بندگی به گردن افراد است). این دو نوع تفکر ارتجاعی اغلب در دو جهت مخالف سیر می‌کنند، اما یک ویژگی مشترک دارند: هر دوی آن‌ها خودشان را با یقین مطلق بیان می‌کنند. تفکر اول می‌گوید: «آدم‌ها را نمی‌شود عوض کرد». نتیجه: جنگ‌ها اجتناب‌ناپذیرند و بندگی اجتماعی در سرشت چیزهاست، پس نمی‌توان عوضش کرد؛ پس بگذارید جوخه‌های آتش افراد را هم‌چنان تیرباران کنند و ما در این ضمن، مثل «کاندید ولتر» مواظب باغ‌ِمان (و درواقع اگر صادق باشیم، «پارک‌ِمان») باشیم.

تفکر دوم می‌گوید: «انسان‌ها را می‌شود عوض کرد». اما آزادساختن آن‌ها بستگی به فلان یا بهمان عامل دارد و افراد باید طوری رفتار و عمل کنند که به نظر ما برایشان خوب است. نتیجه: پس منطقی است که افراد زیر را سرکوب کنیم:
1) آن‌هایی که فکر می‌کنند هیچ تغییری ممکن نیست؛
2) آن‌هایی که با فلان یا بهمان عاملی که ما معین کرده‌ایم موافقت ندارند.
3) آن‌هایی که، گرچه با عاملی که ما معین کرده‌ایم کاملا موافقت دارند، اما راه تعیین‌شده برای جرح و تعدیل آن عامل را قبول ندارند.
4) همه آن‌هایی که کلا فکر می‌کنند امور به همین سادگی نیست.

اینها روی هم سه چهارم کل آدم‌ها را شامل می‌شوند.

در هر دو مورد، ما با نوعی ساده‌سازی سرسختانه و لجوجانه مساله مواجه هستیم. در هر دو مورد، آن‌ها مساله اجتماعی را چنان بی‌انعطاف و خشک می‌کنند یا چنان دترمینیسمی را پیش می‌کشند که اصلا جایی در مسایل اجتماعی ندارند. درهر دو مورد، آدم احساس می‌کند چاره‌ای جز این ندارد که بگوید بگذار «تاریخ» کار خودش را بکند یا ما هم به «تاریخ» کمک کنیم که طبق اصول خودش پیش برود و رنج بشری را توجیه و آن‌را افزون‌تر کنیم. من بی‌چون و چرا قبول دارم که مردم این افراد را که این همه با هم فرق دارند ولی درعین حال با اعتقادی یک‌سان بدبختی دیگران را تاب می‌آورند ستایش می‌کنند. اما دست‌کم اجازه بدهید آن‌ها را به همان نام خودشان بنامیم و بگوییم چه کاری از دست‌ِشان برمی‌آید و چه کاری از دست‌ِشان برنمی‌آید.

من به سهم خودم می‌خواهم بگویم که این افراد کله‌شان پر از باد است و به هر چیزی می‌توانند برسند مگر آزادی انسان و دموکراسی واقعی. «سیمون وی» این شجاعت را داشت که حرفی را بزند که شیوه زندگی و مرگش کاملا به او حق می‌داد چنین حرفی را بزند: «لازمه تحسین اسکندر کبیر از ته دل این است که آدم حقیر نباشد.» آری البته اگر که چشم دل آدم برساده‌ترین شکل‌های هم‌دردی بسته باشد و روحش با هرگونه عدالت بیگانه، چگونه می‌تواند بزرگ‌ترین فتوحات عقل یا زور را با رنج‌هایی که به بار آورده‌اند در یک ترازو بگذارد! برای همین است که به نظر من دموکراسی، چه در وجه اجتماعی و چه در وجه سیاسی‌اش، نمی‌تواند مبتنی بر فلسفه‌ای سیاسی باشد که وانمود می‌کند همه چیز را می‌داند و می‌تواند همه چیز را به سامان کند، درست در مقابل دموکراسی که هرگز نخواسته است خودش را بر اخلاقی مطلق استوار کند.

دموکراسی بهترین نظام حکومتی نیست، فقط کمترین شر را به بار می‌آورد. ما همه انواع حکومت‌ها را دست‌کم مزمزه کرده‌ایم و حالا دیگر این نکته را راجع به دموکراسی می‌دانیم. اما نظام دموکراتیک را فقط کسانی می‌توانند به تصور درآورند، ایجاد کنند و نگه دارند که می‌دانند همه چیز را نمی‌دانند، کسانی که حاضر نیستند وضع موجود پرولتاریا را بپذیرند و هرگز رنج و بدبختی دیگران را نادیده نمی‌گیرند اما درعین حال حاضر هم نیستند بر این رنج‌ها به نام یک نظریه یا به نام یک رستگاری نهایی بیفزایند.

مرتجعان رژیم کهن (ترکیب کلیسا و دولت) وانمود می‌کردند که عقل از عهده حل هیچ مساله‌ای برنمی‌آید. مرتجعان رژیم جدید (طرف‌داران حاکمیت مطلق عقل) معتقدند که عقل می‌تواند برشمار بسیاری از مسائل و معضلات پرتو افکند و تقریبا همه آن‌ها را هم حل کند. اما دموکرات‌ها معتقد نیستند که یگانه سرور حاکم بر کل جهان هستند. پس آدم دموکرات فروتن است. آدم دموکرات می‌پذیرد که بسیاری چیزها را نمی‌داند و اذعان می‌کند که هر تلاشی که می‌کند مخاطره‌ای هم با آن همراه است و چون به چنین چیزی اذعان دارد، می‌فهمد که نیازمند مشاوره با دیگران است تا آن‌چه را که می‌داند با آن‌چه دیگران می‌دانند تکمیل کند. آدم دموکرات هیچ حقی برای خودش قائل نمی‌شود مگر آن‌که دیگران این حق را به او بدهند و دائما حقوق خود را موکول به موافقت دیگران می‌کند.

هر تصمیمی که آدم دموکرات می‌گیرد باز می‌پذیرد که دیگرانی که مشمول تصمیم او می‌شوند حق دارند عقیده دیگری در آن زمینه داشته باشند و حق دارند این عقیده متفاوتشان را ابراز کنند و او موظف است عقیده آنان را بشنود و به حساب آورد. چون اتحادیه‌های کارگری برای این تاسیس شده‌اند که از پرولتاریا دفاع کنند، آدم دموکرات می‌داند که این اعضای اتحادیه‌ها هستند که با تعامل و تبادل فکرهایشان بیشترین بخت را برای انتخاب بهترین تاکتیک دارند.

دموکراسی واقعی همیشه به بنیان‌ها بازمی‌گردد و بنیان‌ها را از نو وارسی می‌کند، چون فرضش بر این است که هیچ حقیقتی در قلمرو آن مطلق نیست و افزودن تجربه‌های انسانی گوناگون برهم بیشترین امکان تقرب به حقیقت را فراهم می‌آورد، دست‌کم خیلی بیشتر از آموزه‌های منسجم اما نادرست. دموکراسی از اندیشه‌های انتزاعی یا از فلسفه‌ای مشعشع دفاع نمی‌کند. دموکراسی از دموکرات‌ها دفاع می‌کند، یعنی از خود آن‌ها می‌خواهد بگویند بهترین راه دفاع از آن‌ها چیست.

من کاملا می‌فهمم و می‌دانم که چنین درک و برداشت دوراندیشانه و محتاطانه‌ای از دموکراسی خالی از خطر نیست و خطرهای خودش را دارد. من کاملا می‌فهمم و می‌دانم که اکثریت می‌تواند درست در آن هنگام که اقلیت می‌داند چه چیزهایی در این میان فدا می‌شود، اشتباه کند. برای همین است که می‌گویم دموکراسی بهترین نظام نیست.

اما ما چاره‌ای جز این نداریم که خطرهای این درک و برداشت از دموکراسی را با خطرهای ناشی از فلسفه‌ای سیاسی بسنجیم که همه چیز را با زور در جهت سوداهای خودش پیش می‌برد. تجربه به ما آموخته است که ما باید به سرعتی اندکی کمتر رضایت بدهیم تا از خطر این‌که سیلی خروشان ما را با خود ببرد در امان بمانیم. وانگهی، این فروتنی فرضش این است که اقلیت می‌تواند صدای خودش را به گوش نظام برساند و عقایدش به حساب آورده شود. برای همین است که می‌گویم دموکراسی نظامی است که کم‌ترین خطر و شر را دربردارد.

از این‌جا به بعد دیگر هیچ چیز تکلیفش روشن نیست. در همین معناست که این تعریف کامل نیست. اما همین تعریف به ما امکان می‌دهد در پرتویی روشن حادترین مسائلی را که به اندیشه انقلابی و انگاره خشونت دامن می‌زنند مورد بررسی قرار دهیم. اما این تعریف درضمن به ما امکان می‌دهد از پذیرش طبقات پول‌دار سرباز زنیم و درعین حال مراقب باشیم دموکراسی را به نام چیزهایی که در دموکراسی نمی‌گنجند به خوردمان ندهند.

از صبح تا شب، به یمن رسانه‌هایی که مایه شرمندگی کشور هستند، دروغ به خوردمان می‌دهند. امروز هر اندیشه‌ای، هر تعریفی، که این خطر را دربردارد که دروغی بر این دروغ‌ها اضافه کند یا به اشاعه این دروغ‌ها مدد رساند، نابخشودنی است. همینقدر که بتوانیم از برخی مفاهیم کلیدی تعریف درستی به دست دهیم و روشن‌شان کنیم تا بتوانند همچنان موثر باشند، کاری برای آزادی کرده‌ایم و وظیفه‌مان را انجام داده‌ایم.

دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۸۶

منبع: سایت لیبرال دموکرات

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۴ ، ۰۸:۰۸
علی مصلحی