فزت و ربالکعبه
دیروز تمام تباهی در جلد فرزند ناخلف «ملجم مرادی» حلول کرد تا آیینه حق ترک بردارد و پولاد سرد، فرق ماه را دو نیم کند. شب فرشتگان آسمان به زمین متوسل شدند تا از حرکت بازایستد و شب سحر نشود و سیاهترین یلدای سال رقم نخورد. سنگ و خار و خاشاک و جانور و گیاه، به پاهای «مولی علی» التماس میکنند تا حرکت نکنند. «مولای حق» اما به کرشمهای آسمانی از خود بیخود است و اشارات زمینی را درنمییابد و زمین گرمتر از همیشه مشتاق است تا زیر پاهای مولا بچرخد تا گامهای مولا سریعترشوند و «مسجد کوفه» جغرافیای پرواز را برای رستگاری ترسیم کند. تا زمین خالی از حق شود تا بشریت یتیم شود.
****
امروز مولا به فرزندانش توصیه کرد برای «ابنملجم» شیر ببرند تا قاتلش تشنه نماند.
****
فردا زمین در زمان مچاله میشود. فردا تمام فتوت رخ در نقاب خاک میکشد و «ذوالفقار» آرام میگیرد. فردا زمین تمام تنفرش را به دامن جهالت تف میکند، تا روسیاهی و زشتی فرزندان «امیه» برای همیشه تاریخ بماند. فردا کودکان یتیم تا همیشه تاریخ گرسنه نان و خرما و محبت میمانند. فردا کاسههای شیر روی دست فرزندان کوفه میماند. فردا نجف آغوش میگشاید تا تمام راستی را در آغوش کشد.
ضمن عرض تسلیت شهادت «مولای متقیان» باهم غزلی از خداوندگار شعر آیینی معاصر «سعید بیابانکی» را مرور میکنیم:
ای سجود با شکوه وای نماز بینظیر
ای رکوع سربلند،ای قیام سر بهزیر
در هجوم بغضها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکستناپذیر
شرع را تو رهنما، عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه، مرگ را تو دستگیر
فرش آستانهات، بوریایی از کرم
تخت پادشاهیت، دستبافی از حصیر
***
کیست این یگانه مرد، این غریب شبنورد
اینکه آشنای اوست هم صغیر و هم کبیر
کاش قدر سال بود، آن شب سیاه و سرد
آسمان تو غافلی، زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق، از تو خواهم ای فلک
یا ببندیام به سنگ یا بدوزیام به تیر
دست بیوضو مزن، بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بیحیا شرم کن وضو بگیر
لختی ای پدر درنگ، پشت در نشستهاند
رشتههای سرد اشک، کاسههای گرم شیر
یاعلی