وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

علی مصلحی
وب‌نوشته‌های یک شیشه‌بر

روزنامه‌نگاری که کارمند بانک بوده و اکنون شیشه‌بری می‌کند

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
پیوندها

علی مصلحی و دوستانش

جمعه, ۲۳ تیر ۱۳۹۱، ۰۹:۳۰ ق.ظ

که هستیم، کجاییم و چه می‌خواهیم.
مجید رفیعی
«قلم و عقده‌های فروخورده» عنوان یادداشت کوتاهی بود که نوشتم و روی وبلاگم گذاشتم و منتظر ماندم تا علی بخواند. یادداشت را برای او نوشتم. چندهفته‌ای بود که با او درگیر بودم. لحظه‌ای نمی‌توانستم آرام و قرار بگیرم. هیچ‌جوری نمی‌توانستم با خودم کنار بیایم. یعنی علی و این‌قدر بی‌توجهی؟ علی و بی‌تفاوتی به بدیهی‌ترین حق و حقوق یک دوست، یک هم‌کار و یک آشنا؟

هنوز چند ساعتی نگذشته بود که سری به بالاترین زدم. «علی مصلحی بازداشت شد» اول باور نکردم. هرچند هنوز نیز آن‌چنان باور ندارم. نه از نوع باور نداشتن رومانتیک‌مأبانه مدعیان دست‌بند سبز به‌دست فیس‌بوک‌نشین. بلکه چیزی متفاوت به آن.
دوستی تماس گرفت و گفت شنیدی علی را گرفته‌اند؟ گفتم: آری ولی این جماعت، توهم گرفته‌شدن دارند تا جلو دیگر دوستانشان کلاس بگذارند که ما هم آره، سرمان به کلاهی می‌ارزد و گرفتنمان.
 ولی این‌گونه نیست. چند روزی قایم می‌شوند و دوباره سر و کله‌اش در فیس‌بوک و بالاترین پیدا خواهد شد.
آشنایی من با علی از فضای مجازی شروع شد. گاهی برای هم پیامی می‌گذاشتیم تا این که شماره‌ها رد و بدل شد و زنگش زدم. از او خواستم تا با نشریه‌ای که در عهده من است هم‌کاری کند و بدون لحظه‌ای درنگ گفت: «ای بابا، من بیام تو نشریه، نشریه آتش می‌گیره.»
ارتباط‌های دیداری شروع شد. آن روزها پاتوق‌ِمان دفتر ۶ متری نشریه در پاساژ عزیزی لب چهارراه پنجه‌شاه بود. گاهی می‌آمد و با هم صحبت می‌کردیم. و هرچه جلوتر می‌رفتیم صحبت‌ها طولانی‌تر می‌شد و گاه به ساعت‌ها می‌کشید. بعضی وقت‌ها علی مرا به جلسه‌ای می‌برد به‌خصوص جلسات نقد شعر و گاهی من او را میزبانی می‌کردم در سیر و سفرهای مطبوعاتی.
کم‌کم متوجه شدم مطبوعاتی نیست. قالب‌ها را نمی‌شناسد. و از همه بدتر نمی‌داند کجای روزگار ایستاده است. چه می‌خواهد و تکلیفش با خودش روشن نیست، ولی فوق‌العاده مهربان و محجوب است.
هیچ‌گاه و در هیچ صورت حاضر به نفی تو و کارهایت نمی‌شود. اهل مطالعه است و خوب حرف می‌زند. قلم توانایی در نثر نویسی دارد. البته نثری که از لحاظ محتوی ریشه در ناپختگی و جوان‌گرایی دارد.
ساعت‌ها در گذرگاه‌های فضای مجازی نشستن و درآوردن تناقض‌گویی‌های مسئولین مملکتی و پنگاندن آن‌ها به‌هم، روز و شبش را به‌هم پیوند می‌زند و در جلسات مباحثه در زمینه‌های نقد شعر و کتاب و داستان و قصه جدای از موضوع جلسه از کسی می‌گوید و دفاع می‌کند که به تصور او حقی ضایع شده و مظلوم واقع شده است. چندبار هم به دفاع از من برخاست.
نمی‌دانم الان کجاست و چه می‌کند و آیا بازداشت‌شده یا نه و اگر شده اتهامش چیست که من گناهی بر او نمی‌بینم و البته به‌دنبال آن نیستم که بدانم. ولی آن‌چه مرا به واکنش واداشت گفته‌های به‌ظاهر دوستان علی است تا چند خطی قلمی کنم.
حیدر عنایتی به محض دریافت خبر بازداشت علی و در حالی که صبح تا شب دوران بازنشستگی را پشت کامپیوتر سپری می‌کند و ساعت‌ها از وقتش صرف نوشتن از شیر مرغ تا جان آدمیزاد می‌شود بدون این که پاراگرافی از علی مصلحی؛ دوست جلسات نقد کتابش بنویسد تنها به تیتری اکتفا می‌کند: «بهت نگفتم زن بگیر؟»
خانم «رسول‌زاده» در یادداشتی که برای علی می‌نویسد و در صفحه فیس‌بوکش قرار می‌دهد او را بالا برده و در جایگاه دوست پسر کوچکش می‌نشاند و با ادبیاتی داستان کودکان‌گونه می‌گوید «پسرم وقتی بزرگ شود به او خواهم گفت که با هم به نماز جمعه معروف رفتیم و وقتی صدای گلوله بلند شد و همه به طرفی فرار کردند و کفش‌های تو گم شد و علی دنبال کفش‌هایت می‌گشت تا برایت بیاورد و راه آینده را نشانت دهد و ... «نقل به مضمون»
صفحه‌ای بی‌نام و نشان متن نامه‌ای را از زبان برخی از خانواده‌های شهدا در فیس‌بوک منتشر می‌کند و به نوعی برادر شهید بودن علی را گوش‌زد کرده و می‌گوید: «آی داد و بی‌دا که حکومت کار را به جایی رسانده است که برادر شهید را می‌گیرد و ....»
«محمدزاده» دوست همشهری‌اش هم با اذعان به این‌که در این دوره زمانه آن‌قدر آدم‌ها گرفتار کار و مشغله‌های زندگی هستند که وقتی برای نوشتن ندارند با نوشتن چند کلمه‌ای از مهربانی‌های علی می‌گوید: «این‌ها را می‌گویم تا وقتی از بازداشت درآمدی بدانی که بیادت بودیم» و در فیس‌بوک به نمایش می‌گذارد «نقل به مضمون»
«خرمی» هم که گویا تازه از گشت و گذار و زیارت کربلا بازگشته است در فیس‌بوک می‌گوید: «نه باور نمی‌کنم. علی را مثل خیلی از دیگران و مانند آن‌ها بازداشت کرده باشند ولی گویا کرده‌اند» و نمی‌گوید منظورش از خیلی ۱۰ نفر است ۲۰ نفر است ۲۰۰ نفر است ۲۰۰۰ نفر است و این‌ها چه کسانی هستند و ادامه می‌دهد: «با علی خیلی بحث می‌کردیم و او با گفتن حاجی آقا محترمانه به من فوحش می‌داد ولی خبر نداشت که من با آن‌ها فرق دارم و قرار شد در دفتر روزنامه بیشتر بحث کنیم که این وقت دست نداد.»
«سعید غلامیان» دیگر دوست علی که تازه او را به سایت روزنامه کاشان دعوت کرده است موضوع را از چهارشنبه بازداشت تا شنبه بدون انتشار هیچ‌گونه خبری به سکوت می‌گذراند و خیلی آهسته و آرام همه لوگین‌ها را حذف می‌کند تا نام علی مصلحی به کلی از سایتی که این‌روزها بیشترین انرژ‌ی‌اش مصروف آن می‌شد، به کلی پاک شود و پی کارش رود.
و اما بیشترین سختی  این بازداشت احتمالی و نامشخص بر دوستان بالاترینی علی مصلحی وارد می‌شود. آن‌ها متن خبر بازداشت علی را که بیش از چند کلمه نیست و هیچ توضیحی از منبع خبر و سابقه علی و مواردی از این دست به مخاطب نمی‌دهد، با فشار انگشت سبابه بر موش کوچک متصل به سیستم به کرات و کرات امتیازها می‌دهند و برای حداقل یک روز و حداکثر دو روز خبر را داغ می‌کنند و دین دوستی ادا می‌کنند که البته آن هم تمام شد و رفت.
یکی دو واکنش دیگر از این دست بر صفحه فیس‌بوک نقش می‌بندد تا به قول منتشر‌کنندگان منتظر صاحبش بمانند تا بیاید و بخواند و کیف کند.
اما علی این روزها به خانه‌ای پا گذاشته بود که حقی مورد تعرض قرار گرفته بود ولی او از آن خبری ننوشت و گزارشی تهیه نکرد و مصاحبه اختصاصی نگرفت ولی در سابقه‌اش در صفحه فیس نوشت من خبرنگار سایت .... هستم.
این چند خط ننوشتم تا از موضوع پیش‌آمده ابراز خوشحالی کنم و یا دق‌دلی خال کنم که با نامهربانی و کم‌لطفی دوستان در طول زمان درس‌ها بسیار گرفته و تجربه‌ها اندوخته‌ام. که در اصل می‌بایست حق آن را اداء کنم و می‌دانم این گفته‌ها برای بسیاری ناخوش‌آیند خواهد بود. با این وجود صفحه‌ای سیاه کردم شاید چراغی روشن شود و یا تلنگری زده شود که فارغ از تمام حرف‌های و صحبت‌ها، به‌به‌ها و چه‌چه‌ها و نقد داستان کوتاه و بلند و شعر نو و قدیم نگاهی به خود کنیم؛ که هستیم، کجاییم و چه می‌خواهیم.
جمعه ۲۳ تیر‌ماه سال ۱۳۹۱ ساعت ۰۹:۳۰ ب.ظ
 
منشرشده در گفت‌وگو این‌جا

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۲۳
علی مصلحی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی